بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدیدغربانديشى و منكرات اجتماعى على اكبر نوايىجام جم، 11/7/79 چكيده: نويسنده مقاله ضمن تعريف چيستى و ساختار غربانديشى، به ذكر مشخصههاى اين انديشه پرداخته است و پيامدهاى اين تفكر را در بروز منكرات مورد بررسى قرار داده است.غربانديشى يك راه و رسم و يك تفكر است كه در فرد و جامعه و تمدن و نحوه انديشيدن مردم منطقهاى از جهان پيدا شده است; رهآوردى از يك تمدن افسارگسيخته محسوب مىشود كه سر در دموكراسى دارد و از آبشخور ليبراليسم سيراب مىگردد و چنان اثر گذارنده است كه حتى نحوه احوالپرسى را هم شامل مىشود و به عنوان يك بيمارى در حال رشد، سر ستيز با سنت و آداب ملى و قومى و دينى دارد.در روح اين انديشه كه با تعارض شديد با مذهب آغاز گرديده است، ميل به آزادى فرد و ليبراليسم و در محتواى آن نفى خدامحورى و تكيه بر اصالت انسان به گونهاى مستقل وجود دارد. در اين تفكر، انسان مطلق است و هركه مطلقانديشتر است، انسانتر است. در اين انديشه، انسان حيوانى اقتصادى مىباشد و همين نگرش باعث ويرانى پايههاى اخلاق گرديده است. بهرهبردارى عملى و توسعه ماشينى و دستيابى به حقايق پنهان طبيعتيگانه هدف در اين انديشه است و اين مساله كه مفهوم حيات چيست ديرزمانى است كه اهميت عملى خود را در ميان غربيان از دست داده است. مشخصههاى غربانديشى 1. خودباختگى: بارزترين مشخصه غربانديشان استبه گونهاى كه مثلا آخوندزاده كه خود را صاحب جريان خيالى پروتستانتيسم اسلامى مىدانست، به آسيايىها نصيحت مىكند كه چون از فهم حقوق بشريت عاجزند، رسوم بندگى و آداب انسانيت را از غرب بياموزند.2. راحتطلبى: غربانديش در فراغت كامل از هرگونه فكر و ابتكار است و چون هر قدمى را از روى حساب برمىدارد، شكارى به كار ديگران ندارد; چه رسد به اينكه در غمشان شريك باشد.3. برترى جويى و استكبار: خود را برتر از سايرين مىشمارد و به كلى از شرق و انديشههاى شرقى بريده است; لذا خصلت تواضع و فروتنى را از ياد برده است.4. خودمحورى: از ديدگاه غربانديش متاثر از ليبراليسم و اومانيسم، انسان عاقل كسى است كه در انديشه خود باشد و در اين مبنا، جايى براى فرهنگ ايثار و شهادت و حس مسؤوليت نيست.5 . اعتقاد به اصالت لذت;6. دورى از تعبد و عبوديت: از آنجا كه ذكر و دعا و مسجد را يادگار عهد باستان مىداند، «تكليف» برايش بندى گران و نشانهاى از دوران جهل بشر است. مذهب را هم از دريچه نگرش ضدمذهبهاى مستشرق اروپايى ارزيابى مىكند.7. اعتقاد به آزادى مطلق: در نزد وى، آزادى فاقد خط قرمز است و آزادى از هر بندى، حتى ولايت الهى، نشانه پيشرفت جامعه است. تمامى آزادى مورد نظر دموكراسى، در حصار تن است، نه فكر و انديشه.8 . مطلق بودن رهيافتهاى غربى: در انديشه چنين شخصى، يافتههاى غربى جاى وحى را گرفته است.اين نكته واضح است كه تساهلانديشى و نفى قدسيتها كه بنياد همه منكرات است، به عنوان زمينه عملى زشتيهاى اجتماعى در غربانديش رسوخ كرده است. دل سپردن به خواستههاى بىنهايت تن اولين رهآورد غربانديشى است. او براى ارضاى خواستها، از مرزها و حدود خارج مىشود و به مرحله شهوتطلبى است وارد مىشود و با فرو رفتن در غرقاب خيال به مسلخ شيطان مىرود. براى دادن پاسخ مساعد به تمنيات نفس، منكراتى چون غصب و دزدى و چپاول، احتكار و تجاوز به حريم شخصى ديگران و... را مباح مىداند و حق ديگران براى او مفهومى ندارد. تمامى اين خيالات با عقل جزئىگرا و كميتگراى غربى پشتوانههاى كاذب مىيابد. رهآورد ديگر اين انديشه فقدان اخلاق اجتماعى است; زيرا اخلاق سلسلهاى از بايدها و نبايدهاى منطقى و عقلانى است كه به نفع فرد و جامعه است; اما اخلاق در انديشه غربى ملاك روشنى ندارد و آنچه در حيطه اخلاق محترم است، امرى نسبى است. آزادىاى كه كاپيتاليسم تودههاى اجتماعى را به آن دعوت مىكند، عريان از همه محدوديتها و ارزشهاى روحى است; زيرا در تعيين آن ارزشها هم آزادى هست. در چنين فضايى ارتباط مشروع زن و مرد هم به هرزگى و آلودگى مىگرايد; لذا مىتوان پديده بدحجابى يا بىحجابى را معلول پذيرش انديشه غربى دانست; زيرا اساسا كشور ما مركز تقوا و عفاف بوده است و به همين جهت طرد نمادهاى مذهبى به عنوان صورتهاى خشنى از جاهليت در دستور كار به ليبرالها ديكته شده است.