عبقات الانوار کاری کارستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عبقات الانوار کاری کارستان - نسخه متنی

محمد صحتی سردرودی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عبقات الانوار کاري کارستان

محمّد صحتي سردرودي

مقدمه

علم کلام در حوز معارف شيعي براي تبيينِ «اسلام هادي» و «اسلامِ هدايت و امامت» تأسيس و تدوين شد. مولا علي عليه السلام آن را با خطبه‌هاي خويش بنيان نهاد و مخالفان را با ارجاع به مباني و معارف مقبولشان به انديشه واداشت تا به سوي حق و انصاف فرا خواند. البته تأسيس اين راه، پس از آن بود که معارف اسلامي براي تحکيم هر چه بيش‌تر «اسلام حاکم» و توجيه «اسلام خلافت و حکومت» به دست تحريف و تأويل سپرده شده بود تا توسط خلفاي اموي و عباسي توسعه يافت تا آن‌جا که به عنوان تنها تفسير مجاز از دين اسلام در تاريخ به رسميّت شناخته شد.

به همين ترتيب بود که «کلام شيعي» در طول تاريخ بيش‌تر به صورت تدافعي تدوين شد تا بتواند از اسلام هادي در برابر تهاجم اسلام حاکم دفاع کند و از آن‌جا که با ثبوت امامت و وضوح ولايت امام علي (عليه السلام)، اسلامِ حاکمان هرگز نمي‌توانست در ميان مسلمانان مشروعيّت يابد، هدف هم هجمه‌ها و حمله‌ها همان ثبوت و وضوح بود. با نگاهي به تاريخ علم کلام و تراجم متکلمان، آن را به دو گون متفاوت: کلام تدافعي و کلام تهاجمي، توان ديد. چرا که اسلامِ حکومتي بنا به طبيعت خود بيش از هر چيز به سلطه و هجوم مي‌انديشيد؛ بر خلاف اسلامِ هادي که حتي در حال دفاع نيز همواره به همزيستي و هدايت فکر مي‌کرد. در مقام مناظره و کلام نيز هدف هميشه تفکّر و تفاهم بود. سيرت سبز و سازند اهل بيت اطهار (عليهم السلام) هم جز اين نبود که در هر حال، با رسم رحماني خويش دست افتاده‌اي را بگيرند و رهروان را راه نمايند. و کلام شيعه نيز در دفاع از همان سيرت سبز و رسم رحماني بود که در عدل علي و محبت مولا خلاصه مي‌شد. سخن گويان شيعي به پيروي از پيشوايان پاک و معصوم خويش، هميشه منادي محبّت و وحدت بوده‌اند و برخي از آنان نيز اگر گاهي در مقام مناظره به مجادله گرفتار شده‌اند، از باب همزباني بوده است؛ به اميد اين که همدلي را به همراه داشته باشد. انصاف را که اگر مظلومي در زير رگبار تگرگ تهمت‌ها و بي‌مهري‌هاي هم‌کيشان و کسان، گاهي آهي کشد و آخي گويد، هرگز نبايد گفت که تند گفت و سخت نوشت.

ديگر اين که در شناخت کلام و متکلمان شيعه نمي‌توان از کلام تهاجم و متکلمان مهاجم غافل بود که گاهي بسياري از آنها در ساي اسلام حاکم با تمام توان، تاريخ و تداوم تشيع را تهديد مي‌کردند. در پيروي از خلفاي اموي و عباسي، هميشه علي و آل علي را آماج تيرهاي تبليغي خويش مي‌ساختند. در مقابل آنها معتقدان به اسلام هادي و متکلمان در کلام شيعي مجبور بودند با اثبات و ايضاح دوبار همان ثبوت و وضوحِ تاريک انگاشته شده، به احقاق حق برخيزند.

تاريخ را ورق مي‌زنيم، متکلمان موفق و تأثير گذار شيعي ـ از شيخ مفيد و شريف مرتضي گرفته تا علام اميني و شرف‌الدين عاملي ـ را با آثار پربارشان مانند الشافي، الغدير و المراجعات مي‌بينيم که در تداوم و تکميل همين ايضاح و احقاق بوده‌اند. در ادامه افزون بر زبان عربي، استمرار راهي را که با خطبه‌ها و سخنان امام علي (عليه السلام) شروع شده بود، در ميان مسلمانان غير عرب زبان ملاحظه مي‌کنيم که به زبان فارسي بيش‌تر و در ميان مسلمانان هند گسترده‌تر و فراتر است.

هندوستان که از ديرباز مهد مذاهب مختلف و مثال گويايي براي جنگ هفتاد و دو ملت خوانده شده است، کلام شيعه را پيش‌تر کم و بيش شنيده بود تا اين که در سد يازدهم هجري، قاضي نور الله شوشتري اهل اسلام را به مجالس المؤمنين فرا خواند به اميد اين که مسلمانان از مصائب النواصب مصون مانند و در آتش الصواعق المحرقه نسوزند تا بتوانند به احقاق حق و ابطال باطل موفق شوند تا روزي بيايد که دل و ديار خويش را بر شکفتنِ شکوفه‌هاي سپيد و معطر آماده سازند.

نورالله شوشتري با تأليف و تصنيف نزديک به چهل کتاب و رساله به راستي توانست کلام و عقايد شيعه را در هند و سند همزمان با ظهور صفويان در ايران و عراق، منتشر کند و راه را براي آيندگان بويژه به پيروان آل علي (عليه السلام) و متکلمان شيعي در هندوستان هموار سازد.

قاضي نورالله در دفاع از اسلام هادي تا پاي جان پيش رفت تا به شهيدان راه فضيلت پيوست. سپس خون به ناحق ريخته شده او با مرزباني و خروش وارثان وارسته در آسمان هند، خود خورشيدي شد که توانست شيعيان آن خط بزرگ را به پا دارد و تاريخ را براي تولد رادمردي ديگر آماده سازد.

چنين بود تا سه قرن بعد که هند بزرگ، بزرگمرد ديگري از تبار تشيّع را در آسمان آبي خود، نظير نورالله درخشان ديد و مشرق خود را اين بار با مطلع ميرحامد حسين آذين بست و آبرو بخشيد و با تدوين دائرة المعارف درازدامنش عبقات الانوار، خاک هند را مهد گل‌هاي معطر و مهتابي ساخت.

نويسند عبقات الانوار

اجدادش از سادات موسوي بودند و در سلسل انساب علويان، نسبت به امام موساي کاظم (عليه السلام) مي‌رساندند. نياکانش پيش‌تر در نيشابور زندگي مي‌کردند. پس از حمل مغول، از ايران به هندوستان کوچيدند. پدرش علامه سيّد محمّد قلي خان موسوي (متوفاي 1260 ق) مفتي و مرجعِ شيعيان هند بود. اهل قلم و تحقيق بود. در دفاع از مکتب جعفري کتاب‌ها نوشت. از ميان آثارش بعضي مانند «عدالت علويّه»، «الفتوحات الحيدريّه» و «تشييد المطاعن» هميشه مطمح نظر متکلمان به ويژه نصب العين پسرش ـ نويسند عبقات ـ بود. فرزندان و نوادگانش نيز چون آثار پربارش هر يک فراتي از فضل و علم بودند که به درياي دانش پيوستند. از آن ميان نام‌هاي سيد سراج حسين (متوفاي 1282ق)، سيّد اعجاز حسين (م1286ق)، سيّد ناصر حسين (م1361ق)، سيّد ذاکر حسين (م1358ق) و سيّد محمّد سعيد الملّه موسوي (م1387ق) در کتاب‌هاي تاريخ و تراجم مي‌درخشند.

اما در آسمان آل سيّد محمّد قلي و در ميان موسويان هند، نام نويسند ‌عبقات الانوار را درخششي ديگر و فروزشي فراتر است.

مؤلف عبقات در سال 1246ق/ 1830 م متولد شد. پيش‌تر وي را با کُنيتِ «ابو الظفر» و به اسم «سيّد مهدي» ناميده بودند تا اين که پدرش، نياي بزرگش مولوي حامد حسين را در خواب ديد. هنگامي که از خواب بيدار شد او را به ولادت پسرش بشارت دادند که پدر به احترام نياي بزرگش، پسر را حامد حسين خواند و فرزند با همين نام، پيش رفت و پرآوازه شد.

ميرحامد حسين در خانواده‌اي که همگي از اهل ادب و دانش و دين بودند، زندگي را آغاز کرد. دوران کودکي و نوجواني را با ولاي مولا علي (عليه السلام) باليد. در لحظه‌هاي شيرين کودکي، آن گاه که خود خواندن نمي‌توانست، شب‌ها را هميشه با شنيدن داستاني از داستان‌هاي کتاب «حمل حيدري» اثر ميرزا رفيع متخلّص به «باذل» به خواب مي‌رفت تا اين که روايت رشد را به حکايت نشست و به زودي خود باغبان باذلي شد که «شکوفه‌هاي سپيد و گل‌هاي مهتابي» را در باغ باورِ بارورش شکفته ساخت و آن همه را با عنوان عبقات الانوار به تاريخ تقديم کرد.

حامد حسين پانزده سال نخست از زندگي را پيش پدرش دانش آموخت. پس از آن که پدرش مرد، ادام درس را نزد دانشور ديگري كه با نام مولوي سيّد برکت علي حنفي لاهوري شناخته مي‌شد، پي گرفت. کتاب نهج البلاغه را پيش علامه سيّد محمّد عباس جزايري شوشتري قرائت کرد. علوم عقلي و نقلي را بيش‌تر از سيّد مرتضي مشهور به خلاصة العلما و سيّد حسين نصير آبادي معروف به سيّد العلماء فرا گرفت تا توانست به تحقيق و تأليف روي آورد.

برخي از آثار پدرش مانند الفتوحات الحيدريّه و کتاب تشييد المطاعن را تحقيق و تصحيح مي‌کرد تا براي انتشار آماده سازد. در اين هنگام بعضي از علماي عامّه، کتابي را با عنوان بزرگ منتهي الکلام منتشر ساخت و علماي شيعه را به مناظره و محاجّه خواند. ميرحامد حسين نخست به پاسخ او پرداخت و با نوشتن کتاب استقصاء الافهام و استيفاء الانتقام في نقض منتهي الکلام، وي را مجاب ساخت. هياهوي خصم را خواباند و آنها را به سکوت واداشت. سپس به تکميل آثار خودش کتاب شوارق النصوص و عبقات الانوار پرداخت.

ميرحامد حسين بيش از همه به تدوين دائرة المعارف بزرگش عبقات الانوار اهتمام مي‌ورزيد. با آن که در آن روز ـ يک قرن و نيم پيش ـ وسائل و ابزار تتبع و تحقيق بسيار محدودتر و مشکل‌تر از امروز بود، اما او در تعقيب عبقات الانوار عمري را کوشيد. از سرزميني به سرزميني ديگر کوچيد. هندوستان، عراق و عربستان را در نورديد. در مک معظّمه به کتابخانه‌هاي حرمين شريفين راه يافت. در آن جا به استنساخ نسخه‌ها و متون مخفي نگهداشته شده دست يازيد. در عتبات عاليات عراق به تحصيل و تحقيق پرداخت تا اين‌که محدّث نوري ـ سرآمد محدثان و گردآورند آخرين دائرة المعارف حديثي شيعه (مستدرک الوسائل) ـ را شناخت. محدث نوري نيز که مثل او، دانشوري پر تلاش و نستوه بود و گنجينه‌اي از نسخه‌هاي خطي و منحصر به فرد را در اختيار داشت، حضورش را در عراق دريافت و پيش از همه به تکريم و تأييدش شتافت. و چنين بود که دو نهر خروشان، يکي از هند و ديگري از ايران ـ و در اصل هر دو از ايران، يکي از نيشابور خراسان و ديگري از نور مازندران ـ در نجف اشرف به هم پيوستند و تاريخ را به ترنّم آيتي از قرآن فرا خواندند که «مرج البحر [البحرين] يلتقيان».

کتابخان ميرحامد حسين

پيدا است که براي تدوين کتاب بزرگي چون عبقات الانوار، کتابخان بزرگ‌تري لازم بود اما در آن روزگار چنين کتابخانه‌اي که در عالم تشيّع شناخته شده باشد وجود نداشت. در آن زمان کتاب‌ها بيش‌تر به صورت خطي و ناياب بودند و همين دشواري کار مير حامد حسين را صد چندان مي‌کرد. براي تهيه و تدارک متون و منابع، راهي جز اين نداشت که عمري را در حال سفر و حضر به مطالعه و استنساخ منابع بپردازد.

ميرحامد حسين نويسند نستوهي بود که با دو دست مي‌نوشت. به اين ترتيب که هر گاه يک دستش خسته مي‌شد، با دست ديگري مي‌نگاشت. از شاگردان، ياران و نزديکانش در هند نيز خواست که او را در تهيه و نسخه‌برداري کتاب‌ها ياري کنند. به کشور هند و حضور و اِشراف خود نيز بسنده نمي‌کرد. از محدث نوري نيز همواره مي‌خواست که او را در اين باره ياري کند. محدث نيز که خود در آن روزگار کتابشناس بزرگ شيعه شمرده مي‌شد، از ياري او باز نمي‌ايستاد و کسانش را در عراق و ايران بر اين کار مهم بر مي‌گمارد. اين معنا از لابه لاي نامه‌هايي که اين دو بزرگوار مدام به يکديگر مي‌نوشتند، به وضوح پيدا است.

با اين همه از حق نمي‌توان گذشت و بايد گفت که ميرحامد حسين خود عالمي اوالولعزم بود. از همت بلند و تلاش و تکاپوي طاقت‌فرساي او، تاريخ‌نگاران و تراجم‌نويسان حکايت‌ها نوشته‌اند که يکي از ديگري شگفت‌تر است. گاه براي نجات نسخه‌اي از يک کتاب، خود را به دريا ميزد و آن را از امواج خروشان دريا باز ستانده به عرشه کشتي مي‌آورد. گاهي ديگر از شرکت در تشييع پيکر پسرش دست مي‌شويد تا به تأليف و تکميل عبقات الانوار بپردازد. حتي وقتي مي‌شنود نسخ نايابي از متون مهم در روستايي از روستاهاي مکه، در تملّک کسي است و حاضر نيست آن را به هيچ وجه حتي به کسي نشان دهد، از پاي نمي‌نشيند تا بالاخره آن را به دست مي‌آورد. نقل اين ماجرا را در اين جا مجالي نيست، همين اندازه اشارتي مي‌رود که ميرحامد در اين مورد افزون بر رنج سفر و غربت، شکسته نفسي، تحمل شب‌ها شب‌زنده‌داري و استنساخ جان فرساي کتاب، حتي حاضر مي‌شود چند صباحي را از عزت و آزادي خويش چشم بپوشد و تلخي بردگي و نوکري را آن هم در خان مخالفي متعصّب به جان بخرد، تا شاهد مقصود را به آغوش گيرد.

باري به هر ترتيب بود ميرحامد حسين بزرگ‌ترين کتابخان اسلامي را در هند بنيان نهاد که پس از او فرزندان و نوادگانش در تکميل آن کوشيدند و امروزه بيش‌تر با نام کتابخانه ناصريّه ـ منسوب به پسر ميرحامد حسين، سيد ناصر حسين ـ ناميده مي شود. چهل واندي سال پيش که علامه اميني از اين کتابخانه ديدن کرده بود، در توصيف آن مي‌نويسد:

اين کتابخان با عظمت حاوي سي‌هزار جلد کتاب از نفايس چاپ شده و نوادر نسخه‌هاي خطي است که در موضوعات مختلفي نوشته شده‌اند: از علوم فقه و اصول، تفسير، حديث، کلام، فلسفه و حکمت، اخلاق و تاريخ گرفته تا لغت و ادبيات، بالاخره فرهنگنامه‌ها و معجم‌هاي مفصّل، و دائرة المعارف‌هاي بزرگ و گسترده را در خود گرد آورده است.

عبقات الانوار چرا و چگونه نوشته شد؟

در تداوم همان تهاجم تنيده بر تاريخ، در نيم نخست سد سيزدهم هجري نيز يکي از دانشوران ديني مسلمان به نام مولوي شاه عبدالعزيز دهلوي (1239ق) در هند کتابي منتشر ساخت.

کتاب دهلوي که تحف اثنا عشريّه نام داشت و به زبان فارسي نوشته شده بود، با عبارت‌هاي تند و تحريک‌آميز و به تعصب و تنگ‌نظري آغشته بود. نخست بدون نام دقيق نويسنده و با اسم مستعار منتشر شد. مسلمانان را به آشوب و شورش گرفتار کرد. پس از حمايت‌هاي گوناگون زمامداران و زراندوزان که بيش‌تر دست نشاند استعمارگران بودند، مدافعان مؤلف با صراحت موضع گرفتند و کتاب را در چاپ هاي بعدي با نام مؤلف منتشر ساختند.

اين کتاب که در تحريف حقايق و براي تحقير و تضعيف عقايد شيعيان، تبليغ و توزيع مي‌شد، حاوي دوازده باب و به ترتيب چنين بود: باب اول در تاريخ شيعه و فرقه‌هاي آن؛ باب دوم در مکايد آنها؛ باب سوم در پيشينيان و کتاب‌هاي آنها؛ باب چهارم دربار راويان و اخبار شيعه؛ باب پنجم در الاهيّات؛ باب ششم در نبوت؛ باب هفتم در امامت؛ باب هشتم در معاد؛ باب نهم در مسائل فقهي؛ باب دهم در مطاعن؛ باب يازدهم در خواص ثلاث که مبتني بر اوهام و سراسر اتهام و افترا است؛ بالاخره باب دوازدهم در تولا و تبرا است.

با وجود اين که مؤلف در تدارک و ترتيب اين کتاب هرگز حرف تازه‌اي نداشت، اما رواج دادن روز افزون کتاب و تبليغ اين که سکوت علامت رضا است، دانشوران شيعي را بر آن داشت که به نقد و بررسي آن بپردازند، کتابشناس بسياردان و پژوهشگر پيشرو، زنده ياد استاد علامه سيد عبدالعزيز طباطبايي در اين باره مي‌نويسد:

کتاب تحف اثنا عشريه تا منتشر شد ردّيّه‌هاي بسياري از هر سو به سوي آن سرازير شد. دانشوران شناخته شد شيعي و قهرمانان آن روزگار، مدافعان حق، جهادکنندگان در راه خدا و اعلاي کلمة‌الله، و حافظان دينش، اباطيل و اراجيف آن را به سوي آن برگرداندند. برخي از آنان به نقد هم کتاب و بعضي ديگر به نقض بخشي يا بخش‌هايي از آن اقدام نمودند. نام بردگان در زير از گروه نخست شمرده مي‌شوند:

1ـ شيخ مهدي خالصي کاظمي (م1343ق)، با کتابي در هشت جلد به نام المنحة الالهيّه في ردّ مختصر ترجمة التحفة الاثني عشريّه.

2. علام بزرگوار ميرزا فتح الله، مشهور به شيخ الشريع اصفهاني (م1339ق) با کتاب المنحة الالهيّة.

ناگفته نماند که دربار اين دو کتاب سخن بسيار است که بايد در جاي خود بحث و بررسي شود. مرحوم محقق طباطبايي در ضمن مقاله‌اي در مجله تراثنا ـ سال2، شماره1، ص52ـ مي‌نويسد که اين دو دانشمند و فقيه شيعه بر مختصر و مُعرَّبِ تحفه، ردّاي نوشته‌اند و با همين اجمال و اشارت مي‌گذرد. اما پيش از آن مرحوم آقا بزرگ تهراني در دو جاي کتاب الذريعه از اثر شيخ مهدي خالصي با عنوان بيان تصحيف المنحة الالهيّه عن النفثة الشيطانيه، نام برده و تصريح کرده که سه مجلّد قطور از آن را ديده است. اما در مورد ردّي که مرحوم شيخ الشريعه اصفهاني نوشته بود، به جز اشارت محقق طباطبايي، اطلاع بيش‌تري به دست نيامد و سعي و تلاش ما دربار آن و عنوان کتاب به جايي نرسيد. فقط يکي از سردبيران مجله‌هاي جديد الانتشار با اجمال، اسم آن را «المنحة الالهيه» ثبت کرده است که غير دقيق مي‌نمايد و به بحث بيش‌تري نياز دارد که در اين‌جا نمي‌گنجد.

3. جمال‌الدين ابو احمد ميرزا محمد اکبر آبادي اخباري(مقتول 1232ق). وي کتابش را در هفت جلد بزرگ رحلي نوشت و آن را «سيف الله المسلول علي مخرّبي دين الرسول» ناميد.

4. حکيم محمد کامل کشميري دهلوي (شهيد 1235ق)، با نامِ «نزهة الاثني عشريّه في الرّد علي التحفة الاثني عشريّه»، در دوازده جلد ـ در ردّ هر بخشي از تحفه، يک جلد ـ که جلدهاي 1، 2، 3، 4، 5 و 9 در هند، به سال 1255 ق منتشر شد و از جلدهاي 7و 8 نسخه‌هاي مخطوطي در بعضي از کتابخانه‌ها نگهداري مي‌شود.

5. مولوي حسن دهلوي عظيم آبادي (م1260ق) با کتاب «تجهيز الجيش لکسر صنمي قريش» که نسخه‌اي از آن در کتابخان آيت الله مرعشي موجود است.

اما کساني که به برخي از ابواب «تحفه اثنا عشريه» ردّ نوشته‌اند بسيار بوده‌اند که به ترتيب ابواب تحفه، بعضي نام برده مي‌شوند:

1. سيد محمد قلي لکهنوي کنتوري، پدر مير حامد حسين با کتاب «السيف الناصري» در ردّ باب اوّل تحفه.

هم ايشان در ردّ باب‌هاي دوم، هفتم، دهم و يازدهم تحفه، سلسله کتاب‌هايي نوشت که پيش‌تر با عنوان کلي «الاجناد الاثنا عشرية المحمدية» ناميده مي‌شدند و هر يک جداگانه و با نام مستقل نيز منتشر شده‌اند که به ترتيب معرفي مي‌شوند. افزون بر اين‌ها سيّد محمّد قلي کتاب ديگري نيز دارد که با عنوان «الاجوبة الفاخرة في الرّد علي الاشاعره» خوانده شده است و سيد آن را در جواب يکي از شاگردان نويسند تحفه که به جانبداري از استادش در ردّ الاجناد، رساله‌اي پرداخته بود، تأليف کرده است.

2. باز ايشان با کتاب ديگرش «تقليب المکائد» در ردّ باب دوم تحفه که سال 1262 ق در کلکته چاپ شده است.

3. ميرزا محمدبن عنايت احمدخان کشميري دهلوي با جلدي از کتاب پنج جلدي خويش موسوم به نزهة اثني عشريه در ردّ باب سوم تحفه که سال 1255 ق در هند چاپ شده است.

4. همو با جلد ديگري از کتاب نزهه در ردّ باب چهارم تحفه و دربار اصول حديث و رجال شيعه.

5. مولوي خير الدين محمد هندي آلله آبادي با کتابش موسوم به «هداية العزيز» نيز در ردّ باب چهارم تحفه.

6. سيّد دلدار علي نقوي نصيرآبادي معروف به ممتاز العلما (م1235ق) که از دانشوران بزرگ و تأثير گذار در خط پهناور هندوستان بود و در ردّ تحفه، پنج کتاب نوشته بود که به ترتيب نام برده خواهد شد. از آنهاست کتاب «الصوارم الالهيات في قطع شبهات عابد العُزّي و اللّات» در ردّ باب پنجم تحفه که سال 1215 ق در هند منتشر شده است. و اسدالله ملتاني نيز کتابش «تنبيه السفيه» را در ردّ آن پرداخته است.

7. ميرزا محمّد کشميري که پيش‌تر نام برده شد نيز با جلد پنجم از کتاب نزه اثني عشريه به ردّ باب پنجم تحفه پرداخته است.

8. علامه سيّد دلدار علي ممتاز العلماء با کتاب ديگرش موسوم به «حسام الاسلام و سهام الملام» در ردّ باب ششم تحفه که سال 1215 ق در کلکته چاپ شده است.

9. همو با کتاب سومش موسوم به «خاتمة الصوارم» در ردّ باب هفتم تحفه و دربار امامت.

10. سيّد محمّد نقوي فرزند سيد دلدار علي، مشهور به سلطان العلماء (متوفاي 1284ق) با کتابش «البوارق الموبقة» به زبان فارسي و چاپ شده در هند و نيز با کتاب مبسوط ديگرش در بحث امامت و هر دو در ردّ باب هفتم تحفه.

11. سيّد جعفر ابو علي خان موسوي بنارسي با کتاب خويش موسوم به «برهان الصادقين» در ردّ باب هفتم تحفه که سپس خلاص همين کتاب را با عنوان «مهجة البرهان» نوشت.

12. ميرحامد حسين با کتاب بزرگ و بي‌مانندش، عبقات الانوار را در ردّ همين باب (هفتم) تحفه نوشت و ما در اين مقاله به تفصيل از آن سخن خواهيم گفت. در اين جا تنها بخش کوتاهي از مباحث محقق طباطبايي را دربار عبقات الانوار نقل مي‌کنيم و دنبال مطلب را به اختصار پي مي‌گيريم. اين کتابشناس بزرگ شيعي مي‌نويسد:

«هو اهمّ الردود علي هذا الباب، بل هو احسن الردود علي «تحفة اثني عشريه»، بل هو اجلّ ما ألّف في الامامة. قال عنه شيخنا صاحب الذريعه رحمه الله: «هو اجلّ ما کتب في هذا الباب من صدر الاسلام الي الآن .»

13. سيد محمدقلي، پدر صاحب عبقات با کتابش موسوم به «برهان السعاده» نيز در ردّ باب هفتم تحفه. ايشان به چند باب از ابواب تحفه ردّ نوشته است که بعضي گفته شد و به بعضي نيز به ترتيب اشارتي خواهد رفت.

14. سيد محمد عباس موسوي شوشتري (م1306ق) از اساتيد ميرحامد حسين با کتابش «الجواهر العبقريه» در رد باب هفتم تحفه که در هند چاپ شده است. وي در اين اثر به شبهات نويسند تحفه دربار غيبت و ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پاسخ داده است. همچنان که سيد دلدار علي نقوي نيز با نوشتن رساله‌اي در غيبت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به تخط تحفه در اين باره پرداخته است.

15. سيد دلدار علي نقوي با اثر ديگرش موسوم به «احياء السنّة و اماتة البدعة بطعن الاسنّه»، در رد باب هشتم تحفه و دربار معاد که در هند، سال 1281 ق چاپ شده است.

16 ميرزا محمد کشميري با جلد نهم از کتاب گرانسنگ خويش«نزهه اثني عشريه»، در رد باب نهم از تحفه که در هند، سال 1255 منتشر شده است. چنان که پيش‌تر گفته شد، ايشان به چند باب از ابواب تحفه ردّيّه‌هاي گرانباري نوشته است که کتاب مورد اشاره از آنها است که مولوي افراد علي کالپوري را واداشت تا کتابي را در جواب آن با نام عجيب «رجوم الشياطين» بنويسد که پاسخش را از دانشور شيعي سيد جعفر ابو علي خان موسوي بنارسي با نوشتن کتاب «معين الصادقين» به خودش باز گردانيد.

17. سيد محمد قلي کنتوري پدر ميرحامد حسين، با کتاب بزرگش «تشييد المطاعن لکشف الضغائن» در رد باب دهم تحفه که خود موسوع مفصلي است و چندين بار در هند و پاکستان و ايران چاپ شده است که براي شناخت آن اگر نگوييم کتاب‌ها و رساله‌ها، دست کم بايد مقال مستقلي نوشت.

18. سيد محمد نقوي نصير آبادي با کتابش «نقض الرماح في کبد النباح» در رد همين باب دهم تحفه که در ضمن آن از غصب باغ فدک و ماجراي قرطاس، نيز از فاجع احراق باب فاطمه (سلام الله عليها) بحث کرده و در خاتمه از شهادت امام حسين (عليه السلام) سخن گفته. کتاب را در 1238 ق به پايان برده است که سال 1308 ق در هند منتشر شده است.

19. سيد جعفر ابو علي خان موسوي هندي با کتاب خويش «تکسير الصَنَمَين» نيز در رد باب دهم تحفه و در مورد مطاعن.

20. سيد محمد قلي کنتوري با کتاب ديگرش موسوم به «مصارع الافهام لقلع الاوهام» در ردّ باب يازدهم تحفه که در اوهام و تعصبات و هفوات نگاشته شده بود.

21. سيد دلدار علي نقوي نصير آبادي همچنان با کتاب ديگرش موسوم به «ذو الفقار» در ردّ باب دوازدهم تحفه که از تولّا و تبرّا و ديگر عقايد شيعه بحث کرده است. اين اثر سيد دلدار علي همزمان با اثر ديگرش در رد باب هشتم تحفه، در هند، سال 1281 ق چاپ شده است.

با اين همه همچنان که ميرحامد حسين را مقامي ممتاز است، کتاب شگفت او عبقات الانوار را نيز جايگاهي ديگر و شاخصه‌هايي برتر است.

مروري بر عبقات الانوار

بنابراين که تحفه اثني عشريه به زبان فارسي و در دو بخش نوشته شده بود، عبقات الانوار نيز که در ردّ آن است به زبان فارسي و در دو بخش جداگانه و گسترده نوشته شده است. مؤلف تحفه در بخش اول، شش آيه از صدها آيه‌اي را که علماي شيعه براي اثبات امامت امام علي (عليه السلام) به آنها استناد کرده‌اند، مطرح کرده و در دلالت آنها مناقشه نموده و چنان وانمود کرده بود که شيعه در امامت علي (عليه السلام) تنها اين شش آيه را از قرآن دارد. نويسند ‌عبقات الانوار نيز در پاسخ آن، بخش نخست کتاب را در چند جلد به مباحث مربوط از جمله مبحث امامت در قرآن، علي (عليه السلام) و قرآن، و اختصاص داده است. ولي از آن‌جا که تا حال از انتشار اين بخش از عبقات خبري نشده است، ما نيز بحث را تنها در پيرامون بخش دوم کتاب پي مي‌گيريم.

نويسند تحفه، قسمت دوم آن را دربار اخبار و احاديث نوشته، و از ميان صدها حديث مستند و متواتر، تنها به دوازده حديث پرداخته بود؛ آن چنان که گويي فقط همين اخبار معدود است که دانشوران شيعه با آنها به امامت علي (عليه السلام) استدلال و استشهاد کرده‌اند. به زعم وي همين اخبار معدود هم جاي مناقشه دارند!

ميرحامد حسين نيز با همان ترتيب تحفه و در رد بخش دوم آن، با تفصيل بيش‌تر و با تتبع و تحقيق شگفت‌آوري کار کرده است و نيم دوم عبقات الانوار را در چندين جلد ضخيم و قطور تأليف نموده است که در اين جا گزارش مختصري از برخي مجلدات آن آورده مي‌شود:

جلد اول: حديث غدير

جلد اول از منهج دوم عبقات الانوار دربار حديث غدير تأليف شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در غديرخم فرمود: «فمن کنت مولاه فهذا عليّ مولاه، اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله » ميرحامد حسين واقع غديرخم را به صورت گسترده مورد بحث قرار داده و حديث را هم از نظر سندشناسي و نيز از منظر متن پژوهي، تخريج و تثبيت کرده است.

اين جلد خود در دو فصل مفصل و ممتد تدوين شده است:

در فصل اول، حديث غدير، از صد و اندي از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله)، سپس تابعين، در ادامه از پيروان تابعين، نيز به ترتيب تاريخي از حافظان و پيشروان علم حديث ـ از ابتدا تا عصر مؤلف و همگي از دانشوران و محدّثان و راويان اهل تسنن ـ روايت شده است. در ضمن با مراجعه به منابع و متون معتبر در منظر مخالفان، تراجم رجال و راويان، توثيق آنان و مصادرشان به صورت دقيق و مرتب، تنظيم شده است. به راستي که مؤلف در اين جا نيز کاري کرده است کارستان و به گفت شادروان محقق طباطبايي: «و قد أتي بالعجب العجاب ممّا يدهش العقول و يُحيّر الالباب.»

در فصل دوم هم به صورت مفصل از متن حديث غدير، وجوه دلالت آن بر خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و قرائن و شواهدي که اين دلالت را احاطه کرده‌اند، بحث شده است. نيز پس از بحث و بررسي‌هاي گسترده و کافي، اشکال‌ها و ترديدها، اوهام و تأويلات دور و درازي که منکران حديث غدير به آنها چنگ زده‌اند و يا احتمال دارد اذهان عوام را آشفته کنند، هر کدام مطرح گشته و مردود بودن آنها آشکار شده است.

معرفي اين قسمت از عبقات الانوار که نخستين دائرة المعارف حديث غدير شمرده شده است، خود کتاب يا رساله مستقلي مي‌طلبد. در اين جا به همين مقدار بسنده مي‌گردد؛ اما در ادامه ـ آن گاه که از تعريب، تلخيص‌ها و چاپ‌هاي مختلف عبقات سخن خواهيم گفت ـ مختصري ديگر در اين باره گفته خواهد شد.

جلد دوم: حديث منزلت

اين جلد نيز به همان ترتيب جلد پيشين، دربار حديث منزلت تأليف شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به حضرت علي فرمود: الا ترضي أن تکون منّي بمنزلة هارون من موسي إلّا أنّه لا نبيّ بعدي.

حديث منزلت به عقيد برخي از دانشوران سني «ثابت‌ترين آثار و صحيح‌ترين اخبار» خوانده شده است و نقل آن هميشه در ميان محدثان مسلمان، نسل به نسل متداول و متواتر بوده، حتي از حد تواتر نيز فراتر رفته است، تا آن‌جا که يکي از محدثان بنام در سد پنجم، حافظ ابوحازم عبدوئي مي‌گفت: خرّجت هذا الحديث بخمسة آلاف طريق. ميرحامد نيز تا آن جا که در توان داشت با ثبت اسناد و طُرُق، نيز با توثيق رواة، و تحقيق متون و نصوص، تواتر آن را قرن به قرن، نشان داده است. همچنين با تبيين و توضيح معاني و مفاهيم حديث، دلالت آشکار آن را نه از يک جهت که از جهات بسياري بر خلافت و امامت امير مؤمنان (عليه السلام) براي همگان هويدا نموده است.

جلد سوم: حديث ولايت

ميرحامد حسين در اين جلد نيز به ترتيب دو جلد پيشين به تثبيت و توثيق سخن ديگري از رسول خدا (صلي الله عليه و‌ آله) پرداخته است که فرمود:

انّ عليّاً منّي و أنا منه، و هو وليّ کلّ مؤمنٍ من بعدي. در اين باب نيز صاحب عبقات کارش را به خوبي به سامان رسانده است، آن چنان که انسان را به اعجاب و تحسين وا مي‌دارد.

جلد چهارم: حديث الطير

حديث الطيرکه گاهي «حديث طير مشوي» نيز خوانده شده است از اين قرار تحقق يافت که روزي پيامبر اسلام مي‌خواست مرغ برياني را تناول کند. از خدا خواست که محبوب‌ترين مردمان را به پيش او فراخواند تا با او از اين مرغ بخورد و گفت: «اللهمّ ائتني بأحبّ خلقک إليک يأکل معي من هذا الطير.» و در اين هنگام علي (عليه السلام) آمد تا با پيامبر خدا هم سفره گشت و با او از آن غذا خورد.

ميرحامد حسين در مورد حديث طير نيز کاري بس شگفت انجام داده است. با صد وجه به صورت مستدل، مستند و مشروح به تثبيت و توثيق آن پرداخته و از تواتر آن در طول تاريخ پرده برداشته است. اين همه تازه بخشي از قسمت اول اين جلد را شامل مي‌شود که در حدود دويست و پنجاه هزار کلمه و با هزارها جمله و کلام منعقد شده است. اما بخش دوم از اين جلد خودکاري است بس دراز دامن و مفيد که در آن بيش‌تر به مناقشه‌هاي مخالف، با تحقيق و تفصيل پاسخ‌هاي روشن‌ و راهگشايي داده شده است. در اين‌جا مناسب است تا جمله‌اي از ديباچ بخش دوم اين جلد را که خاتم ‌بخش اول نيز مي‌باشد نقل کنيم:

اقول مخاطب و الاصفات، در ايراد اين حديث سرور کائنات ـ عليه و آله آلاف التحيّات ـ طُرفه شگرف کاري‌ها نموده، نهايتِ اتصاف خود به انصاف، و ترک خبط و اعتساف، ظاهر فرموده.

پر ظاهر است که علماي اهل حق، مثل جناب شيخ مفيد و جناب ابن شهر آشوب ـ اعلي الله مقامهماـ و ديگران مُثبت تواتر اين حديث مي‌باشند و در تقريرات خويش اين معني را ثابت فرموده‌اند پس اعراض مخاطب از ذکر تواتر آن ولو از جانب حق، تخديعي غريب است و غالباً منشأ آن جز اين نيست که عوام‌الناسِ اهل نحله‌اش هرگز لفظ تواتر را منضمّاً إلي حديث الطير نبينند و در ذهن شان دعوي تواتر آن ولو از جانب اهل حق خطور ننمايد لکن بحمدالله تعالي مخاطب در اين تلبيس کامياب نشد؛ زيرا که از بيان سابق، تواتر اين حديث حسب افادات ائم سُنيّه بلکه قطعيّت و جزميّت آن، و مساوات با آي قرآنيّه از افاد خود مخاطب ثابت شد و الله يحقّ الحقّ بکلماته.

ميرحامد حسين در اين قسمت نيز ضمن ردّ مناقشه‌هاي مخاطب (مؤلف تحفه) از مباحثِ مختلفي مثل ذمّ تأويل و جرح و تعديل رواة سخن گفته است که سَطر سطر آن افزون بر فضل و دانش فراوانش حاکي از صبر و حوصل حيرت انگيز اوست. در اينجا کافي است به عنواني از عناوين مشروح و گوياي آن عنايتي گردد تا حقيقت مطلب روشن شود؛ مانند آن که در سرفصلي از فهرست کتاب مي‌نويسند: «ادعاي مؤلف تحفه بر اين که مقصود از احبّ احبّ في الأکل است نه احبّ خلق و ابطال کلام او به هفتاد وجه.».

جلد پنجم: حديث مدينة العلم

در اين جلد يکي ديگر از احاديث نبوي يعني «أنا مدينة العلم و عليّ بابها فمن اراد المدينة فليأتها من بابها» مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. مسائل و مباحث مربوط به صورت کامل و جامع، مطرح شده و جهات دلالت آن بر مطلوب و مقصود مؤلف با تفصيل و توضيح، نشان داده شده است. مؤلف عبقات در اين باب افزون بر خيلي از اصحاب و تابعان، راويان و محدثان، از نويسندگان و شاعران مسلمان نيز حديث مدينة العلم را روايت کرده است. براي نمونه در اين‌جا بعضي از شاعران فارسي زبان را مي‌توان نام برد که حکيم ابوالقاسم فردوسي، سنايي غزنوي، خاقاني شيرواني، جلال الدين محمد مولوي و سعدي شيرازي از آنها هستند.

سخن گفتن از اين قسمت از عبقات الانوار نيز در مجال اين مقال نمي‌گنجد. در اين جا هم با آوردن تنها يک سرفصل از آن مي‌گذريم؛ چرا که همين خود مي‌تواند بيانگر بخشي از اين داير فراخ باشد و آن سرفصل چنين است: «245 وجه در اثبات حديث مدينة العلم به روايت ائم طاهرين از اميرالمؤمنين تا حضرت رضا (عليه السلام) و دفع طعن از آن».

جلد ششم: حديث اشباه

در اين قسمت نيز با همان ترتيب پيشين يکي ديگر از احاديث نبوي مورد بحث واقع شده است که بيش‌تر «حديث اشباه» يا «حديث تشبيه» خوانده مي‌شود و منظور حديثي است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:

«هر کس مي‌خواهد آدم را در علمش، نوح را در فهمش، ابراهيم را در خُلق و خويش، موسي را در مناجاتش، عيسي را در سنت و سيرتش، و محمّد را با تمام وجود و کمالش ببيند، بايد که علي‌بن ابي طالب را بنگرد.» ميرحامد حسين در اين مورد نيز مباحث مربوط را از جوانب گوناگون و از منظرهاي مختلف مورد بحث قرار داده و مجال مناقشه را از هر جهت بر مخالف تنگ‌تر ساخته است.

ناگفته نماند که اين جلد، مثل برخي از مجلّدات ديگر پيش‌تر به صورت چاپ سنگي در زمان زندگي مؤلف و زير نظر خودش در هند منتشر شده بود که از آن ميان همين مجلد مربوط به حديث اشباه در دو بخش جداگانه و به ترتيب بخش نخست در 456 صفحه و بخش دوم در 248 صفحه رحلي بزرگ انتشار يافته بود.

جلد هفتم: حديث المناصبه

اين جلد دربار سخني از رسول خدا (صلي الله عليه و‌ آله) است که مي‌فرمود: «من ناصب عليّاً الخلافة فهو کافر». اما با آن که تأليف آن تمام شده بود، تا حال چاپ و منتشر نشده است.

جلد هشتم: حديث النور

در اين جلد مباحث و مسائل مربوط به حديث نور مطرح شده است که پيام‌آور اسلام (صلي الله عليه و آله) فرمود: «کنت أنا و عليٌّ نوراً بين يدي الله عزّو جلّ، قبل أن يخلق الله آدم».

اين جلد نيز مانند بعضي از مجلدات عبقات در زمان زندگي مؤلف و به اشراف او، سال 1303 ق در 786 صفح رحلي بزرگ و به صورت چاپ سنگي منتشر شده بود که بعدها همراه با جلدهاي پنجگان پيش گفته شده (به استثناي جلد1، 2و 7) به صورت افست در قم تجديد چاپ شد.

جلد نهم: حديث الرّاية

منظور از حديث رايت، سخني است که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در آستان فتح خيبر فرمود: «فردا درفش دين را به دست مردي خواهم سپرد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند و او تنها زماني برخواهد گشت که خدا با دست او قلع خيبر را گشوده باشد.» چنان که پيامبر (صلي الله عليه و آله) پيش بيني کرده بود، قلع‌گفته شده به دست اسدالله غالب، علي‌بن ابي طالب (عليه السلام) فتح شد و از آن روز در تاريخ و فرهنگ و ادبيات مسلمانان، علي (عليه السلام) فاتح خيبر خوانده شد. و از اين حماس بزرگ که درخشش درفش دين را در پي نداشت با عنايت به پيش بيني درست رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در مجامع روايي و متون حديثي با عنوان «حديث الراية» ياد مي‌شود؛ يعني حديث پرچم.

حديث رايت حديثي است که راه‌هاي روايتي آن از مرز تواتر هم فراتر رفته و صدورش از زبان دُرَربار رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به قطع و يقين رسيده است. و امروزه داستان درفش دين افزون بر متون و منابع شيعه در صحاح ستّه، نيز در سنن و مسانيد و معاجم حديثي اهل سنت هم مي‌درخشد و کسي در صحّت و تواتر آن ترديدي به خود راه نمي‌دهد.

جلد دهم: حديث عليّ مع الحقّ و الحقّ مع عليّ

در مورد سخني از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است که تا زنده بود مي‌گفت:

«عليّ مع الحقّ و الحقّ مع عليٍّ حيثُ دار»

جلد يازدهم: حديث قتال عليٍّ بالتأويل و التنزيل.

در مورد سخن ديگري از رسول خدا (صلي الله عليه و‌ آله) تأليف شده است که حضرتش مي‌گفت: «يا علي أنت تقاتل علي تنزيل القرآن و تأويله».

متن حديث به صورت‌هاي مختلفي نقل شده است و چنان مي‌نمايد که پيامبر اسلام اين معني را در مواقع مختلف و در فرصت‌هاي مناسب با تکرار و تأکيد گفته باشد. به همين دليل با عنايت به متن ديگري از اين حديث با عنوان «حديث خاصف النعل» نيز در کتاب‌هاي عامّه ياد شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) گفت: إنّ منکم من يقاتل علي تأويل القرآن کما قاتلت علي تنزيله . ولکن خاصف النعل».

جلد دوازدهم: حديث الثقلين

در مورد حديث الثقلين نيازي به توضيح نيست که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هميشه مي‌فرمود: «انّي تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي»، حديث ثقلين از تصحيح و توثيق گذشته، در مقام بحث از تواتر و قطعي الصدور بودنِ حديثي، مَثَل «قولي است که جملگي برآنند». است.

جلد سيزدهم و چهاردهم: حديث ثقلين و سفينه

اين دو جلد در يک مجلّد منتشر شده است که نيم نخست آن، ادام مباحث مربوط به حديث ثقلين و نيم دوم آن در مورد حديث سفينه است و مراد از حديث سفينه، حديثي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است که مي‌فرمود: مثل اهل بيتي مثل سفينة نوح، من رکبها نجي و من تخلّف عنها غرق. ناگفته نماند که اين مجلّد از عبقات الانوار نيز به دنبال انتشار جلد دوازدهم چندين بار در هند و ايران منتشر شده است.

در سايه سار عبقات الانوار: خلاصه‌ها و ترجمه‌ها

کتاب عبقات، بسيار تأثير گذار بوده و شميم محقق پرور آن در حوزه‌هاي علوم اسلامي و در دانشگاه‌هاي کشورهاي مسلمان‌نشين پيچيده است. براي نمونه کافي است تا جلدهاي مربوط به حديث غدير،با کتاب الغدير و مجلدات ديگر با ملحقات احقاق الحق مقايسه شود تا نقش بنيادين و گسترد عبقات در آفرينش آثاري چنين پربار و ماندگار روشن شود. بسياري ديگر از آثار نيز به صورت مستقيم از انديشه‌ها و آثار ميرحامد حسين سخن گفته، يا به تلخيص و تعريب عبقات الانوار پرداخته‌اند که در اين‌جا برخي به ترتيب و اختصار توصيف مي‌شوند:

1ـ محدث متّقي و موفّق، شيخ عباس قمي با کتاب فيض القديرـ خلاص عبقات الانوار ميرحامد حسين پيرامون حديث غدير ـ چکيد جلدهاي عبقات را در يک جلد تأليف کرده است که در ميان آثارش بيش‌تر يادآور کتاب سفينة البحار است که آن نيز فشرده‌اي از دائرة المعارف دراز دامنِ بحارالانوار است.

فيض القدير به پيروي از متن عبقات به زبان فارسي نوشته شده و چندين‌بار به چاپ رسيده است.

2ـ سيد هاشم حسيني عاملي (1330ـ 1412ق) با تعريب عبقات الانوار، جلدهاي مربوط به حديث غدير و نيز بعضي از جلدهاي ديگر را بدون اين‌که خلاصه کند يا چيزي را بيندازد از فارسي به عربي برگردانيده است.

3ـ سيد محسن نوّاب رضوي هندي با کتاب «الثمرات في تعريب العبقات»، قسمت‌هاي مربوط به حديث «انا مدينة العلم و عليّ بابها» را در پنج جلد به عربي برگردانيده است.

4ـ غلامرضا مولانا بروجردي با تحقيق و تصحيح قسمت مربوط به حديث غديرِ عبقات که آن را پس از تلاش بسيار، تخريج احاديث و اخبار، مقارن نصوص نقل شده با مصادر و منابع، و تعيين شماره جلدها و صفحات در ده جلد، سال 1404ـ 1411 ق در قم منتشر ساخته است.

5ـ سيد علي حسيني ميلاني (متولد 1367ق) با تلخيص و تعريب مجلدات منتشر شده عبقات الانوار که نخست در ده جلد و با عنوان «خلاصة عبقات الانوار» انتشار يافته بود و پس از آن با نام «نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار» در بيست جلد منتشر شد. در اين جا با نگاهي گذرا و با ارائ فهرستي از جلدهاي چاپ شده معرفي مي‌گردد.

نگاهي به نفحات الازهار

خلاصه نويسِ محقق نخست در رساله مبسوط و مستقلي در ده باب از عبقات و نويسند آن سخن گفته که به اين ترتيب است:

1ـ التزام صاحب عبقات به قواعد بحث و مناظره؛ 2ـ سبک او در استدلال؛ 3ـ روش او در ردّ و انتقاد؛ 4ـ بحث‌ها و پژوهش‌هايي از کتاب عبقات، که در آن از مباحث مفيدي بحث شده است، مانند احاديث موضوعه، عدالت صحابه، حسن و قبح عقلي، پيرامون صحيحين، مسند احمدبن حنبل، کتاب الموضوعات ابن جوزي، الامامة و السياس ابن قتيبه، سرّ العالمينِ غزالي، پژوهشي پيرامون سلسل دراويش و ده‌ها تحقيق دربار رجال و تراجم؛ 5ـ دربار کتاب عبقات، که در ضمن آن از تأثير کتاب در ترويج تشيع بويژه در کشور هندوستان و از مقام ممتاز آن و نويسنده‌اش در منظر دانشوران بزرگ سخن رفته و بعضي از تقريظ‌هاي آن آورده شده است. نيز در همين باب هنگام شمارش احاديث مطرح در عبقات، از مجلد مربوط به حديث خيبر هم خبر داده شده که تنها بخش نخست آن نوشته شده است (سند حديث) و ؛ 6ـ زندگينام اشخاص پرآوازه از خاندان ميرحامد حسين؛ 7ـ کتابخان ميرحامد حسين (المکتبة الناصريه)؛ 8ـ کتاب تحف اثنا عشريه؛ 9ـ زندگينامه و آثار نويسند تحفه؛ 10ـ سبک و سياق کار در تعريب، تحقيق، تلخيص، تعليق و تنظيم کتاب.

گفتني است که اين رساله افزون بر اين که در مقدم جلد اوّل نفحات الازهار چاپ شده است، پيش‌تر نيز به صورت مستقل و با عنوان «دراسات في کتاب العبقات» منتشر شده بود. اما نماي نفحات به اين ترتيب است:

جلد 1 (حديث الثقلين): سند و روايت حديث به روايت 187 راوي و محدّث، از سعيدبن مسروق ثوري تا صديق حسن.

جلد 2 (حديث الثقلين): ادامه بحث از اسناد، نقد و بررسيِ جرح و قدح برخي راويان، اسامي راويان حديث از اصحاب، تابعين و محدثان. نيز سند حديث به روايت 126 راوي ديگر، حبيب‌بن ابي ثابت ـ حبيب الرحمن الاعظمي؛ پژوهشي در متن و الفاظ حديث، 26 وجه از وجوه دلالت حديث بر امامت اهل بيت (عليهم السلام)، معارضه با حديث «عليکم بسُنّتي» و قدح و جرح آن، اختصاص عترت به ائمه (عليهم السلام)، تعارض با حديث «خذوا شطر دينکم عن الحميرا» و ابطال آن.

جلد 3 (حديث الثقلين): اخبار و احاديث معارض، و نقد و بررسي آنها، مثل حديث: «اصحابي کالنجوم» و .

جلد 4 (حديث السفينه): سند و روايت آن به روايت 152 راوي، شواهد و قرائن صحت حديث، دلالت حديث به بيست وجه از وجوه؛ نقد و بررسي مناقشه‌هاي مخالف و ردّ آنها.

جلد 5 (حديث النور): اسناد و نصوص حديث به روايت 61 راوي از اهل سنت، نيز به روايت 14 محدث از راويان شيعه و فوائد استشهاد به اخبار اماميه؛ شش شاهد از شواهد صحت حديث، مانند حديث الشجره و ، قدح و جرح اخبار معارض، دلالت حديث و وجوه استدلال با آن.

جلد 6 (حديث الغدير ـ 1): کتابشناسي حديث و توصيف هفت کتاب و رسال مستقل از علماي عامه در توثيق و تأييد حديث غدير؛ تواتر حديث غدير، نقد سخنان فخر رازي پيرامون حديث غدير، درنگي با منکران تواتر.

جلد 7 (حديث الغديرـ 2) : سند و روايتگران حديث از قرن دوم تا سيزدهم، محمدبن اسحاق ـ عبدالفتاح عبدالمقصود.

جلد 8 (حديث الغديرـ 3) : متن‌پژوهي و فقه الحديث، معاني مولي و تفسير «من کنت مولاه فعليٌّ مولاه»، وجوه دلالتي، آيات الغدير، شعراء الغدير: 1ـ حسّان‌بن ثابت؛ 2ـ قيس‌بن سعد؛ 3ـ اميرالمؤمنين علي (عليه السلام).

جلد 9 (حديث الغديرـ 4) : استشهاد و مناشد اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حديث غدير، ادامه متن پژوهي و فقه الحديث، اعتراف ده دانشور از دانشوران عامه به مفاد حديث و نقد و بررسي مناقشات نويسند تحفه، دلالت حديث غدير به خلافت بلا فصل امام علي (عليه السلام) پس از پيامبر (صلي الله عليه و آله)، بطلان تأويل ولايت و امامت به معاني متداول در ميان دراويش و صوفيان، ملازم امامت و عصمت.

جلد 10 (حديث مدينة العلم ـ 1) : سند، روايت و توثيق حديث، توسط 151 راوي از ائمه و محدثان مسلمان، شواهد صحت و تواتر حديث، و .

جلد 11 (حديث مدينة العلم ـ 2): ادام سلسل اسناد حديث به توثيق صد راوي و محدث ديگر، پاسخ به مناقشه‌هاي نويسند تحفه و ديگران در قدح و جرح رجال حديث، دلالت حديث مدينة العلم بر اعلميّت، عصمت، افضليّت و امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، نقد و بررسي اخباري که معارض پنداشته شده‌اند و دلائل موضوع و مجعول بودن آنها، و .

جلد 12 (حديث مدينة العلم ـ 3): نقد و بررسي اقاويل منکران و مخالفان از ابن تيميّه تا مؤلف تحفه.

جلد 13(حديث الطيرـ1): اسناد و توثيق حديث به روايت 91 دانشور ديني از محدثان و محققان اهل تسنن.

جلد 14(حديث الطيرـ 2): ادامه اسناد و توثيق به روايت 135 دانشور ديگر، پاسخ به مناقشات نويسند تحفه و ديگران پيرامون سند حديث، دلالت حديث الطير بر خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، دفع توهم و برخي احتمال‌هاي مردود، نقد و بررسي احاديث و اخباري که با عنوان معارض ساخته و پرداخته شده‌اند.

جلد 15(حديث الولايه ـ1) : سند و روايت حديث به نقل و توثيق 67 راوي و محدث، وثاقت «اجلح‌بن عبدالله کندي» از راويان مطرح در يکي از طُرُق و اسنَاد حديث، و رد مناقشه‌هاي نويسند تحفه در مورد وي.

جلد16 (حديث الولايه ـ 2): تراجم و توثيق 94 راوي ديگر از راويان حديث، اسانيد معتبر حديث، پيرامون خبري از عبدالله‌بن العباس که شامل ده منقبت از مناقب مولا علي (عليه السلام) است و روايت آن به نقل 23 دانشور از دانشوران عامه، متن‌پژوهي و تواتر حديث الولايه، چهل بحث و تقرير در دلالت حديث بر خلافت امام علي (عليه السلام).

جلد17 (حديث منزلت ـ 1): سند و روايت آن به روايت 88 راوي، صحت وتواتر آن، رد مناقشه‌هاي مخالفان در صحت و تواتر آن، مشابه سازي حديث منزلت براي شيخين و سخنان دانشوران مسلمان و علماي عامه در جعلي بودن آن، دلالت صريح حديث منزلت بر امامت و خلافت امام علي (عليه السلام).

جلد 18 (حديث منزلت ـ 2): پاسخ به اشکالات نويسند تحفه دربار سند و دلالت حديث، تکرار و تأکيد پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر حديث منزلت و موارد آن، افزون بر غزوه تبوک در روز مؤاخات، هنگام ولادت امام حسن و حسين (عليهما السلام) روز خيبر، در خان ام سلمه، در قضيه بنت حمزه، روز غديرخم و چندين مورد ديگر.

جلد 19 (حديث التشبيه): سند و روايت آن به نقل 38 محدث از محدثان عامه، دلالت حديث بر جامعيت، اعلميت و برتري امام علي (عليه السلام) و .

جلد 20 (الآيات القرآنيه): آي‌ولايت، آي تطهير، آي مودّت، آي مباهله، آي «إنّما أنت منذر و لکلّ قوم هاد»، آيه «وقفوهم إنّهم مسؤولون» و آي «و السابقون السابقون اولئک المقرّبون».

البته جلد اخير را محقق محترم خود تأليف کرده است تا تلخيص عبقات الانوار را در نقد و نقض تحف اثناعشريه، به نوعي تکميل کرده باشد؛ زيرا همان‌طوري که پيش‌تر اشارتي رفت نيم نخست عبقات الانوار دربار امامت و ولايت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) از منظر قرآن مجيد نوشته شده بود که تا حال، مجال چاپ و نشر نيافته است.

سخني کوتاه دربار سبک و شيوه‌نگارِش عبقات

پرداختن به چگونگي نگارش و شاخصه‌هاي تأليف و تدوين در عبقات، کاري است که بايد به تحقيق و تفصيل به آن پرداخت. در اين جا تنها به بعضي اشارتي مي‌رود:

صنايع ادبي مثل تجنيس و تشبيه، استعاره و کنايه، ايهام و التفات، تضمين و اقتباس، و در آن بسيار به کار برده شده است. واژه‌ها و گزاره‌ها گاه چنان مسجع و موزون برگزيده شده‌اند که گويي هر فصلي از کتاب خود چکام بلند و بالايي است. مطالب به صورت ملمّع (پارسي ـ تازي، البته اغلب فارسي) و با تشبيهات شيرين و تلميحات معنادار بيان شده است که در عين گيرايي و نمکين بودن، جمله‌ها همچنان با فخامت و صلابت علمي و کلامي، تأليف شده‌اند. اين همه افزون بر نثر مطنطن و مسجعي که در عهد قاجار رايج بود، از نازک انديشي و باريک‌بيني شاعران و سخنوران هندي نيز حکايت مي‌کند. و صد البته حاکي از اين است که مير حامد حسين، عبقات الانوار را با شوق و ذوقي دل‌انگيز، و بيش‌تر با ارادتي شيعيانه و از سر اخلاص به ساحت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و جانشين بر حقّ او، نوشته است. و همين ارادت و ايمان ميرحامد، کار گسترد او را در کنار آن همه نقل قول و مناظره و مناقشه، از تکلّف و تصنّع دور ساخته است و اينک اگر کسي با تأمل و تحقيق، عبقات را مطالعه کند به وضوح خواهد ديد که کار ميرحامد حسين بيش از آن‌که کوششي باشد جوششي است و عشق علوي در کهکشان جذب حق، وي را در فصل فصل عبقات به معراجي مبارک کشانيده است که کارش را يک معجزه مي‌نمايد و تو گويي مير حامد حسين در عبقات الانوارش، سبد سبد سخنِ سبز و زندگي ساز را از عرش مي‌ستاند و بر فرش مي‌نشاند. در شرايط گوناگوني هر از گاهي متناسب با بحث و سخن موردنظر، افزون بر بدايع بينشي و لطايف معنوي، آرايه‌هاي لفظي و ادبي را نيز به کار مي‌گمارد و همسو با آيات قرآن و احاديث نبوي، نيز پا به پاي دليل‌هاي کلامي و عقيدتي، هرگاه که مقام را مناسبتي مي‌بيند، داستاني يا شعري را نقل مي‌کند. به اين ترتيب بسيار پيش مي‌آيد که مشاجره‌اي را با مشاعره‌اي جمع مي‌کند و مناظره‌اي را با معارفه‌اي به تفاهم و تعاون مي‌کشاند تا سخن را با وفاق و وداد به پايان برد.

کتابنام ميرحامد حسين و عبقات

1ـ آقا بزرگ تهراني، محمد محسن، الذريعة الي تصانيف الشيعه. قم: مؤسس مطبوعاتي اسماعيليان، نجف، تهران و مشهد، 1355ـ 1405 ق، چاپ اوّل، بر اساس نام کتاب‌ها و رساله‌هاي ميرحامد حسين هندي به ترتيب در: 2/31، 60، 257؛ 8/126؛ 10/23؛ 14/240؛ 15/214ـ 215، 277؛ 18/63؛ 24/69.

2ـ‌ ـــــــ ، نقباء البشر في القرن الرابع عشر. با تعليقات محقق طباطبايي سيد عبدالعزيز، مشهد: دارالمرتضي للنشر، 1404ق، چاپ دوم، 1/347ـ 350.

3ـ ــــــ ، مصفّي المقال في مصنّفي علم الرجال. [تهران]: نشر عترت، 1337ش، چاپ اول، ص119.

4ـ امين عاملي، سيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف، 1403ق، 4/381.

5ـ امين عاملي، سيد هاشم، تعريب عبقات الانوار في اثبات امامة الائمة الاطهار. تحقيق غلامرضا مولانا بروجردي، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1416 ق، چاپ اوّل، جلد اوّل.

6ـ اميني تبريزي، عبدالحسين، الغدير في الکتاب و السنّة و الادب، قم: مرکز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1416ق، چاپ اوّل از اين تحقيق، 1/321ـ 322، 6/111.

7ـ ثقة الاسلام تبريزي، علي‌بن موسي، مرآة الکتب، تحقيق محمدعلي حائري، قم: مکتبة آيت الله مرعشي العامّه، 1414ق، چاپ اوّل، 1/463ـ 470؛ 3/418؛ 4/295ـ 307.

8ـ حسيني ميلاني، سيد علي، خلاصة عبقات الانوار في امامة الائمة الاطهار، تهران، مؤسسة البعثة، 1404ـ 1408 ق، 9ج؛ مشهد: مجمع البحوث الاسلامية، 1409ق، ج10، چاپ اوّل.

9ـ ــــــ ، دراسات في کتاب العبقات، قم: مؤلف، تاريخ مقدمه 1405ق، چاپ اوّل.

10ـ ـــــ ، نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار، قم، مؤلف، 1414ـ 1420ق، 20 ج، چاپ اوّل.

11ـ حسيني، سيّد محمدرضا، معرفي کتاب «عبقات الانوار» ميرحامد حسين، در فصلنام پژوهش و حوزه. سال يکم، شمار سوم، ص124.

12ـ حکيمي، محمدرضا، مير حامد حسين، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1359ش، چاپ اوّل.

13ـ ــــــ ، 400 کتاب در شناخت شيعه، در يادنام علام اميني، تهران: مؤسس انجام کتاب، 1361ش، چاپ اوّل، ص552ـ 554.

14ـ خواجه پيري، مهدي، (؟) بنا به نوشت زنده‌ياد استاد سيد عبدالعزيز طباطبايي (قده)، دکتر خواجه پيري کتابي دربار ميرحامد و خاندانش، نيز در مورد کتابخان ناصريّه نوشته است.

15ـ خانبابا مشار، مؤلفين کتب چاپي، تهران: چاپخان رنگين، 1340ش، چاپ اوّل، 2/465ـ467.

16ـ دهخدا، علي اکبر، لغتنام دهخدا، تهران: سازمان لغت نامه، 1325ش، مدخل: حامد، ص169.

17ـ رضوان شهري، ابوحسن+ حسن فخر الشريعه، نامه‌هايي از محدّث نوري به ميرحامد حسين، در : نشري نور علم، دور چهارم، ش12، شمار مسلسل48، ص86ـ 108.

18ـ رفاعي، عبدالجبار، معجم ما کتب عن الرسول و اهل البيت، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371ش، چاپ اوّل، 6/138ـ 139.

19ـ سامرائي، يونس، علماء العرب في شبه القارة الهنديّه، بغداد: وزارت الاوقاف و الشؤون الدينيه، 1986م، چاپ اوّل، ص737ـ 738.

20ـ سعادت حسين لکهنوي، ضياء العين في حياة السيد حامد حسين.

21ـ صدرالافاضل، سيد مرتضي حسين، مطلع انوار: احوال دانشوران شيع پاکستان و هند، ترجم محمدهاشم، مشهد: آستان قدس رضوي، بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1374 ش، چاپ اوّل، ص179ـ 186.

22ـ طباطبايي، سيد عبدالعزيز، الغدير في التراث الاسلامي، قم: نشر الهادي، 1374ش، چاپ دوم، ص142ـ 147؛ 161ـ 162؛ 216ـ 217.

23ـ ـــــــ ، موقف الشيعة من هجمات الخصوم و خلاصة عن کتاب عبقات الانوار، در: مجل تراثنا، شمار 6، محرم الحرام 1407ق، قم: مؤسس آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، ص32ـ 61.

24ـ ــــــ ، عبقات الانوار في امامة الائمة الاطهار، تراثنا، ويژه‌نامه غديرخم، 1410ق، شمار 21، ص254ـ 258، 269ـ 270، 296ـ 297، 309ـ 310، 313ـ 314.

25ـ عبدالحيّ‌بن فخرالدين الحسيني الهندي، الاعلام بمن في تاريخ الهند من الاعلام المسمي بـ «نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر»، بيروت: دار ابن حزم، 1420ق، چاپ اول، 8/1206.

26ـ فدا حسين لکهنوي، سبيکة اللجين في حياة السيد ناصر حسين.

27ـ قمي، شيخ عباس، فوائد الرضويّه في احوال علماء المذهب الجعفريه، تهران: انتشارات کتابخان مرکزي، ص222.

28ـ ـــــ ، فيض الغدير فيما يتعلّق بحديث الغدير (خلاص عبقات الانوار دربار حديث غدير)، قم: مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1376ش، چاپ دوم.

29ـ ــــــ ، هدية الاحباب، تهران: انتشارات اميرکبير، 1363ش، چاپ دوم، ص197.

30ـ کشميري هندي، محمدمهدي، تکملة نجوم السماء، قم، 1397 ق، چاپ اول، 2/22ـ 23.

31ـ کحّاله، عمررضا، معجم المؤلفين، بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، 3/178.

32ـ کلانتري تهراني، ابوالفضل، شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور، تهران: انتشارات مرتضوي، 1376 ش، چاپ اول، ص155.

33ـ گروهي از نويسندگان، دائرة المعارف تشيع، تهران: سازمان دائرة المعارف تشيع، 1368ش، چاپ اول، 2/120.

34ـ‌گروهي از شاعران، القصائد المشکله في المراثي المثکله، هند، 1892م، چاپ اول، حاوي 17 چکامه در رثاي ميرحامد حسين.

35ـ مدرّس خياباني تبريزي، محمدعلي، ريحانة الادب، تبريز: چاپخان شفق، چاپ سوم، 3/377.

36ـ موسوي اصفهاني کاظمي، محمدمهدي، احسن الوديعة في تراجم مشاهير مجتهدي الشيعه، بغداد: مطبعة النجاح، 1348ق، چاپ اوّل، 1/104ـ 109.

37ـ مولوي سيّد مظفّر حسين، سواطع الانوار في تقريضات [تقاريظ] عبقات الانوار، لکهنو، 1905م، چاپ دوم.

38ـ مير شريفي، سيدعلي، «فيض القدير» قطره‌اي از «عبقات»، در: ماهنام کيهان فرهنگي، سال پنجم، شمار دوم، ارديبهشت67، شمار پياپي 50، ص38ـ 40.

39ـ ميرحامدحسين کنتوري نيشابوري، عبقات الانوار في امامة الائمة الاطهار، حديث الغدير، تحقيق غلامرضا مولانا بروجردي، قم، 1404ـ 1411ق، چاپ اول، در ده جلد.

40ـ ـــــ ، عبقات الانوار در اثبات امامت ائم اطهار، جلد اول از مجلّد دوازدهم، سند حديث ثقلين، اصفهان: مؤسس نشر نفايس مخطوطات، 1379ق/1338ش.

41ـ ــــــــ ، ـــــــ ، جلد دوم از مجلد دوازدهم، دلالت حديث ثقلين، «قدح حديث اقتدا» و «قدح حديث نجوم»، همان.

42ـ ـــــــ ، ـــــــ ، جلد سوم از مجلد دوازدهم، ادامه قدح در «حديث نجوم» و در اثبات حديث سفينه، همان.

43ـ ــــــ ، عبقات الانوار في امامة الائمة الاطهار، جلد سوم، حديث الولايه، السند ـ الدلاله، قم: مدرسة الامام المهدي، 1406ق.

44ـ ـــــ ، ــــــ، ج4، حديث الطير، قم: مدرسة الامام المهدي، 1405ق/ 1364ش، مقدمه 24، متن 512+226 ص رحلي بزرگ.

45ـ ــــــ ، ـــــ ، ج5، حديث مدينة العلم، قسم السند، همان، 1406ق، مقدمه 20، متن 745، فهرست 747ـ 796ص وزيري.

46ـ ـــــ ، ــــــ ، ج6، حديث التشبيه، السند ـ الدلاله، همان، 356+250 ص، وزيري.

47ـ ـــــ ، ــــــ ، ج8، حديث النور، السند ـ الدلاله، همان، 792ص، وزيري.

48ـ ميلاني، سيدعلي، السيد حامدحسين و کتابه العبقات في الذکري المئوية لوفاته، در: تراثنا، سال اوّل، شمار چهارم، ربيع 1406، ص144ـ 156.

49ـ واعظ خياباني تبريزي، ملّا علي، کتاب علماء معاصرين، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1366ق، ص30ـ 34.

50ـ ــــــــ ، وقايع الايام في تتمة محرم الحرام، قم، انتشارات مصطفوي، 1410ق، چاپ سوم، ص44ـ 89.


. نام بعضي از آثار و کتب در کلام و مناظره و که قاضي نور الله يا خود نوشته و يا در ردّ آنها کتابي نگاشته است؛ مثل الصوارم المهرقه در ردّ الصواعق المحرقه و .

. گل‌هاي معطر و مهتابي، بر گردانِ عبقات الانوار به فارسي است.

. مجل نور علم، دور چهارم، شمار دوازدهم، ص86ـ 108.

. کيهان فرهنگي، شمار 50، سال5، ش2، ص39؛ گلشن ابرار، ج1، ص377.

. حسين الشاکري، ربع قرن مع العلامة الاميني، قم، 1417ق، ص111؛ استاد محمدرضا حکيمي، ميرحامد حسين، ص136.

. تراثنا، سال 2، ش1، ص42ـ 52 و .

. احسن الوديعه، ص273؛ معجم ما کتب عن الرسول و اهل البيت، ج6، ص404.

. الذريعه، ج3، ص177؛ ج10، ص191.

. پژوهش و حوزه، سال 1، ش3، ص128.

. تراثنا، سال2، ش1، ص48؛ نقباء البشر، ج1، ص348.

. براي آگاهي بيش‌تر ر.ک: تراثنا، سال2، ش1، ص32ـ 61.

. تراثنا، سال2، ش1، ص56.

. همان، ص57.

. همان.

. عبقات الانوار، ج4، قسمت دوم، ص2، چاپ قم، مدرسة الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف).

. گفتني است که از انتشار مجلدات نهم و دهم و يازدهم و نيز چنانکه گذشت از جلد هفتم خبري نشده است.

. دربار چاپ هاي مختلف کتاب عبقات مراجعه شود به: عبدالجبار الرفاعي، معجم ما کتب عن الرسول و اهل البيت، ج6، ص138ـ 139؛ استاد محمدرضا حکيمي، يادنام علام اميني، ص553ـ 554 و .

. بخش حديث الغدير عبقات الانوار در ده جلد تحقيق و تصحيح گشته و منتشر شده است که به زودي معرفي مي‌شود.

. براي آگاهي بيش‌تر در اين باره مراجعه شود به کيهان فرهنگي، سال 5، ش2، ص38ـ 40 مقال «فيض القدير، قطره‌اي از عبقات»، از سيدعلي ميرشريفي؛‌نيز نگاه کنيد به الغدير في التراث الاسلامي، ص161ـ 162.

. الغدير في التراث الاسلامي، ص216، 193.

. همان.

. اما از نام و نشر کتاب، خبري به دست نيامد! ر.ک: الغدير في التراث الاسلامي، ص144.

. تاکنون بيش از ده جلد از مجلدات مطوّل عبقات منتشر شده است و بعضي از اجزاي دراز دامن آن تا حال فرصت نشر نيافته است و چنان مي‌نمايد که اگر با تحقيق و به صورت حروف نگاري چاپ شود مثل بحارالانوار، سر از صد و اندي جلد بر خواهد آورد و ما برخي از جلدهاي آن را که خود ديده بوديم در اينجا آورديم.

/ 1