آموزش در قرن هشتم هجری بر اساس کتاب الدرر الکامنه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آموزش در قرن هشتم هجری بر اساس کتاب الدرر الکامنه - نسخه متنی

سیدعلیرضا واسعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آموزش در قرن هشتم هجري بر اساس «الدر الکامنة»

موضوع خاص اجتماعي/ تعليم و تربيت

سيد علي رضا واسعي

کتاب «الدر الکامنة في اعيان المائة الثامنة» تأليف شيخ الاسلام شهاب الدين احمد بن حجر العسقلاني (متوفاي سال 852) است که در دارالکتب الحديثه آن را با تحقيق و مقدم محمد سيد جاءالحق (از علماي الأزهر) به چاپ رسانده و زندگي نام 5204 تن از بزرگان در آن آمده است. اين کتاب مطابق سخن محقق آن داراي مزايايي چند است, از جمله:

اول کتابي است که بر مبناي بررسي قرون تأليف شده و سپس الگويي براي ديگران قرار گرفته است؛ شاگردش حافظ سخاوي در کتاب الضوء اللامع في اعيان القرن التاسع و شيخ عبدالقادر بن الشيخ العيدروس در النور السافر في اخبار القرن العاشر به چنين شيوه اي عمل کرده اند.

ديگر اين که مؤلف, زندگي نام بسياري ا ز اساتيد خود را آورده و اطلاعات در خوري از آنان ارائه کرده است که در ديگر کتب آن را نمي توان يافت. ويژگي ديگر ياد کرد زنان دانشمند است که بي گمان فرصت نويي به دانش پژوه مي دهد تا واقع بينانه‌تر به عرص فرهنگ و دانش آن زمان پاي مي‌نهد. ديگر ذکر تاريخ احوال ملوک و سلاطين به ويژه ترک و مغولان است, همچنين به جنگ هاي زمان خويش اشاره کرده است. آخر اين که احوال زنان و مردان را به نقد و بررسي گرفته و به گزارش تنها اکتفا نکرده است.

کتاب به جهات بيان شده از ارزش فرهنگي بالايي برخوردار است و مي توان بر اساس آن, آموزش و پرورش آن دوره را به تصوير کشيد و نشان داد که اين نهاد در آن دوره داراي چه جايگاهي و چه ويژگي ها و روش هايي بوده است و نيز مي توان دريافت که علوم رايج آن زمان چه بوده و فراگير در چه مکان هايي تحصيل مي کردند.

وقتي ارزش ها درمکتبي جايگاه ويژه يافت توجه به تعليم و تربيت نيز در آن مقام حساسي برخوردار مي گردد, چرا که بيان ارزش ها و ضرورت وجودي آنها با ضوابط آموزشي و پرورشي ميسور نمي باشد.

اسلام دين ارزشي و متکفل تعالي روح انساني به مقام بلند شرافت و برتري بر مخلوقات هستي است, چنان که در جاي جاي کتب ديني و دستورات شرعي, در کلام ائمه معصومين (ع) و علماي دين آمده و بيگانگان نيز بر آن نظر همگون دارند. سخن «اني بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق» که به صراحت وظيف حضرت را کمال بخشي مکارم اخلاقي انسان شمرده و آن را وظيف هميشگي پيامبر (ص) دانسته تا آياتي که به روشني بر تزکيه و تعليم پا مي فشارد همه و همه از ارزشي بودن دين اسلام حکايت دارد. بااين دو مقدمه، ميزان همبستگي اسلام با آموزش آشکار مي شود و راز پا فشاري آن بر تعليم و تربيت نيز به دست مي آيد؛ اسلام بيش از هر چيز انسان را به فراگيري و تعلّم فرا خوانده و براي آن نه از جنسيت سخن به ميان آورده است و نه از سن و زمان و حتي مي توان ادعا کرد آموزش را همچون تکليف شرعي واجب نموده و تحمل هر گونه رنج و مشکل را در جهت دستيابي به آن سفارش کرده است؛ اطلبوا العلم ولو بالصين يا اطلبوا العلم من المهد الي الحدبراي آموزش حد و مرزي نشناخته است و همچنين با «نظر الي ما قال و لاتنظر الي من قال» آموختن از هر کس را تجويز کرده است.

هدف عمد کتاب, شناسايي بزرگان و شخصيت هاي مختلف اين قرن در دنياي اسلام است, چه آن که بر جستگي شان در جهت علمي باشد يا سياسي و اجتماعي, گاه افراد معمولي نيز به جهت نقش آفريني در حوز ترويج دانش و فرهنگ معرفي شده اند, به اين جهت مي توان گفت که درکتاب به مباني تعليم و تربيت و اصول آن کمتر توجه شده است.

به هر حال با استناد به کتاب الدرر الکامنة مي توان تصويري از پرورش و آموزش اسلامي در قرن هشتم ارائه کرد.

فراگيري دانش در سنين مختلف

اسلام مسلمانان را در هر دوره از زندگي به آموختن و اندوختن فرا خوانده, و همين تآکيد و ترغيب گاه خواب از چشم اشخاص ربوده است چنان که در زندگي احمد بن حمدان آمده است که وي تمام شب و روز را به نوشتن مي پرداخت و لحظه اي از آن دست نمي کشيد يا افراد را از سنين کودکي به حفظ کتاب و آموزش آن وا مي داشت, محمد بن عبدالله هفدي در دوران کودکي کتاب التنيبه را حفظ کرد. تأکيد اسلام گاه حتي علماي بزرگ را وا مي داشت تا هم عمر خويش را صرف آموزش کودکان کنند. اسلام براي علما ارزش بسيار قائل است تا جايي که آنان را در رديف پيامبران و اوليا قرار مي دهد. از اين سخن مي توان به سرّ پويايي جوامع اسلامي در قرون اوليه و کوشش طاقت فرساي علماي اسلامي پي برد که گاه در سنين جواني در فنون مختلفي صاحب نظر مي شدند؛ محمد بن قاسم در دور جواني در فقه و نحو و حظ تخصص يافت و از شيوخ زمان نيز خويش اجازاتي دريافت کرد.

آموزش فقط به دوران کودکي يا جواني محدود نمي شد, بلکه گاه کهن سالاني نيز پس از تجربه ها و اندوخته هاي ديگر به تعلّم و آموختن روي مي آوردند و آن را تکليفي انساني و شرعي مي دانستند؛ ابراهيم بن ابوبکر بن يعقوب در کهولت سن طالب علم شد و اجازاتي دريافت کرد. افرادي نيز در پيري براي سماع حديث در پيشگاه عالمان زانو زدند يا به تحصيل علوم ديني روي کردند؛ البته اين رويکرد تابع جايگاه علوم ديني در جامع اسلامي آن زمان بوده است. عبيدالله بن محمد در اواخر عمر به علوم ديني روي کرد و کتاب المصابيح را در مسجد جامع با عبارات بکر و فصيحي براي خاص و عام تشريح مي کرد.

دانش آموزي زنان

آموزش در اسلام فقط از آن مردان نبود, بلکه زنان نيز علاوه بر کارهاي خانه و تربيت فرزند به تحصيل نظر داشتند و گاه به مقامات بالاي علمي دست مي يافتند. در اين دوره زنان دانشمند بسياري ديده مي شوند, بعضي از آنان داراي حلقه هاي درسي بوده و علماي بزرگي از آنان سماع حديث کرده يا اجازه گرفته اند. محمد بن رافع از شخصيت هاي بزرگ اين قرن است که علاوه بر دمياطي و عثمان حمصي از فاطمه بنت البطائحي و فاطمه بنت سليمان و ديگران نيز اجازه دريافت کرده است. سماع از زنان امري رايج و بدون اشکال بود؛ ابراهيم بن احمد از دختر جد خويش زيبريه, احمد بن عبدالوهاب از دختر منجار و ابراهيم بن محمد از زينب بنت سليمان اسعرديه, و... سماع حديث کرده اند.

زينب دختر مکي دانشمندي بوده که علماي زيادي از وي حديث شينده اند, از جمله: احمد بن محمد, ابراهيم بن محمد, احمد بن اسحاق, احمد بن عبدالرحمن و احمد بن عبدالهادي.

سماع زنان نيز امري طبيعي و رايج بود؛ جوير به دختر احمد بن احمد از ابي الحسن بن صواف, سنن نسايي و مسند حميدي را شنيد يا زاهده دختر حسين بن عبدالله از شيخ شمس الدين, زهره دختر عمر بن حسين ازکمال ضرير و ديگران سماع حديث کرده اند.

اجاز حديث به زنان نيز امري معمول بود؛ فاطمه دختر محمد, از کرماني و ديگران اجازه داشت, زينب دختر محمد از اعزبن فضايل و يحيي بن ابي القاسم اجازه داشت.

مدرسه سازي

افزايش روز افزون دانش پژوهان و حلقه هاي درسي از بدو ظهور اسلام, مسلمانان را به ساخت مدارس کشاند و در نتيجه بزرگ ترين مدارس را در تاريخ فرهنگ اسلامي از خود به جاي گذاشتند. اين حرکت ارزشمند, هيچ گاه به رکورد نگراييد. وقتي حسن بن محمد بن قلدون صالحي به سلطنت رسيد به بناي مدرس رميله دست زد. مدرسه سازي فقط از طرف سياست مداران يا سلاطين نبود, بلکه افراد خيّر و توانمند نيز به ساخت مدارس توجهي جدي مبذول مي داشتند. محمد بن فضل الله قبطي فرد خيّري بود که علاوه بر بنا کردن مساجد متعدد و بيمارستاني در رمله و نابلس و تعبي حوض هايي بر سر راه مسافران, مدرسه اي را نيز در نابلس پي ريخت. محمد بن حسين نيز تا جري بود که مدرس بزرگي در مصر بنا نهاد و اوقاف زيادي براي آن در نظر گرفت.

گاه علما خود به تأسيس مدارس دست مي زدند؛ حسين بن داود وقتي به دمشق آمد و در آن جا ساکن شد پس از سماع حديث از علما, مدرس معروف سلاميه را بنا نهاد.

محل هاي آموزشي

فرا گيري دانش جا و مکان خاصي نمي شناسد, گاه فرد در خان دانشمندي يا در کتابخانه و خانقاه و باديه يا در جاي ديگر به فراگيري دانش روي کرده است, اما با هم اينها در گذر ايام مکان هاي ويژه اي براي آموزش پديد آمد که ذکر تفصيلي آن در گنجايش اين مقال نيست, از اين رو به اجمال مواردي از آن ذکر مي شود:

الف) مسجد

مسجد از اولين روزي که در جامع اسلامي بنا شد پايگاهي براي تجمع انديشمندان و دانش پژوهان گرديد و تا مدت ها مهمترين مکان آموزش اسلامي به شمار مي آمد, اما گذر زمان و فراواني دانش آموزان و فرهيختگان و تصادم ميان آموزش وعبادت و همچنين ضرورت آموزش کودکان و زنان که گاه محذوراتي مي آفريد, آهسته آهسته, بحث و درس را به مکان هاي ديگر و اختصاصي کشاند, البته در طول تاريخ اسلام مسجد پايگاه آموزشي خود را از دست نداد؛ دسته اي از علما به حکم قداست مساجد و معنويت حاکم بر آنها دروس ديني خود را جز در مساجد عرضه نمي کردند.

مغلطاي بن قليج که فردي پر مطالعه و نويسند توانايي بود مدتي طولاني در جامع قلعه تدريس داشت, محمد بن محمد (قاضي نابلس) نيز در جامع ظافري به تدريس مي پرداخت و علي بن عبدالکامن در جامع حاکم و کهاريه براي تعليم حاضر مي شد.

ب) زاويه

پايگاه آموزشي ديگر, زاويه بود که البته مي توان آن را زير مجموع مساجد دانست, اما چون اصطلاح شده, مي طلبد به گونه اي مستقل عنوان شود؛ محمد ابن احمد در زاوي شافعي تدريس مي کرد و علي بن عبدالکريم در زاويه اي استقرار يافت و در همان جا به تعليم مشغول شد.

گاه براي دست يافتن به يک زاويه به ويژه جاهايي که به اعتبار دانشمندي عنوان مي يافت, طي مراحل علمي, ضروري بود, في المثل بلبان بن عبدالله پس از گذشت سال ها تحقيق و پژوهش و آموزش به «زاوي شيخ» دست يافت.

پ) مدارس

مهمترين پايگاه آموزشي, مدارس بودند که از قرن سوم هجري در جامع اسلامي سر بر آوردند و گذر زمان بر شمار آنها افزود؛ در قرن هشتم مدارس بسياري به چشم مي خورد که به ذکر نام برخي از آنها اکتفا مي شود.

محمد بن علي در مدرس کامليه (که ملک الکامل آن را بنا کرده بود) تدريس مي کرد, محمد بن احمد در شريفيه, فقه و در قب بيبرسيه, درس حديث مي گفت, محمد بن اسحاق در ملکيه و اقسنقريه, ابراهيم بن احمد در جاروخيه, محمد بن ابراهيم در شبلي دمشق, عمر بن ابي الحرام در منکو تمريه و قراسنقريه و قب منصوريه, علي بن محمد در سيفي قاهره, علي بن محمد در ظاهريه و ديلميه, و... تدريس داشتند.

ديگر مدارسي که نام آنها در کتاب الدرر الکامنه آمده عبارت است از: سلطانيه, شيخونيه, اسکندريه, مجاهديه و مستنصريه, سعديه, ظبيانيه, تنکزيه در قدس, عماديّه, مساريه, عذراويه, طرخانيه, ام الاشرف (در تبانه), مسروريه, صلاحيه, رواحي حلب, بادرائيه, صر غتمشيه, فخريه, منصوريه, شرفيه, رکنيه, ريحانيه, غيلاني دمشق, فتحيه, قليجيه, عادليه, عينيه, ناصري مصر, حلاويه, شاذبختيه, جرديکيه, بهائي دمشق, دولعيه در حوران, معزيه در قوص, مظفريه درمکه, کروسي دمشق, عماديه و دماغي واسط و... .

ت) دارالحديث

دارالحديث مکان آموزشي ديگري بود که البته در اين دوره, بيشتر جنبه تخصصي بودن آن مد نظر بوده است, بدين معنا که گاه محلي را صرفاً براي نقل و آموزش حديث وقف مي کردند؛ محمد بن حسني از تجار و بازرگانان کامريه, مدرس بزرگي در مصر ساخت و آن را دارالحديث قرار داد.

مسائل عمومي آموزشي

نظارت بر مدارس: به حکم ضرورت, شخصيت هاي علمي فراواني را مي يابيم که علاوه بر تدريس در مدرسه اي مسئوليت ساماندهي امر آموزش آن را هم عهده دار بودند؛ يوسف بن يحيي که در صالحيه تدريس مي کرد نظارت آن را هم بر عهده داشت.

فروتني و زهد: اگر در محيط آموزشي, اخلاق انساني و اسلامي حاکم نباشد نمي توان براي يافته هاي آن ارزشي قائل شد. ما در ميان دانشمندان قرن هشتم ويژگي هاي اخلاقي بسياري مي بينيم, عبدالکريم بن عبدالنور فردي زيرک و متواضع و با شناخت عميق و دوست دار دانشجويان بود.

درتواضع و فروتني مي توان به اين نکته اشاره کرد که گاه شاگرد و استاد از يکديگر در علوم بهره مي گرفتند؛ ذهبي در مورد عبدالکريم مي گويد: او از من حديث شنيد و من از او.

بي طمعي فرادهان در امر آموزش, حکايت از زهد و ورع آنان داشت؛ حسين بن محمد دائماً بر آموزش طلاب اشتغال داشت بدون اين که چشم داشتي از آنان داشته باشد, حتي به آنان کمک مي کرد و کتاب هاي نفيسي در اختيار آنان مي نهاد.

گاهي زهد در نپذيرفتن کارهاي اجتماعي بروز مي کرد؛ محمد بن يوسف وقتي به دمشق در آمد به علم و عبادت پرداخت و هيچ وظيفه اي نپذيرفت با اين که برترين افراد زمانش بود.

لباس عالمان: دانشمندان مثل هر دوره اي لباس مخصوصي در اختيار داشتند که در جاي جاي کتاب الدرر الکامنه به آن اشاره شده است, مثلاً فقيهان لباس ويژه اي داشتند و گاه افراد از پوشيدن لباس آنان سرباز زده و به شکل فقرا در مي آمدند, گويا لباس اشرافي بوده است؛ حسين بن علي فقيه توانمندي بود که بعد از مدت ها نشست و برخاست با فقرا به زيّ فقها درآمد و در ملکيه به تدريس پرداخت.

درآمد و مستمري: بي گمان پيدايي مدارس و به دنبال آن سامان يابي وضعيت آموزش مي طلبيد که عده اي با عنوان معلم و فراده وارد کار شوند و از اين طريق زندگي خويش را سپري نمايند, به همين منظور براي اساتيد مستمري ها يي در نظر گرفته بودند که با آن زندگي مي کردند؛ محمد بن محمد که در ظاهريه و مدرس ابي حليه و مسجد الرصد حديث مي گفت و در جامع خندق خطابه مي کرد هم از سرزمين مصر درآمدي داشت و هم از صفد براي او مقرري مي رسيد.

پذيرش قضاوت: قضاوت که امر خطير اجتماعي و تا حدي سياسي است به جهت ارتباط و تنگاتنگي آن با علوم ديني گاه مورد توجه علما قرار مي گرفت؛ محمد بن حسين که در فقه مهارت يافت نيابت قضاوت در اسکندريه را پذيرفت و در آن جا فتوا مي داد و تدريس مي کرد.

البته پذيرش قضاوت امري همگاني نبود, بلکه دانشمنداني بودند که آن را نمي پذيرفتند؛ عبدالله بن جعفر (که از صاغاني و موفق کواشي اجازه دريافت کرده بود) وقتي قضاوت مستنصريه به او پيشنهاد شد از پذيرش آن امتناع کرد.

روش هاي تدريس

الف) سماع: سماع در اصطلاح کاربرد وسيعي دارد که به اشکال گوناگون قابل تصور است, اما گويا رايج ترين و پذيرفته ترين شکل سماع, آن بود که استاد خود «خارج از کتاب يا از بر درس را بر کلاس يا يک فرد مي خواند». بدين طريق اطلاعات فراگير با شنيدن سخنان علمي کتاب افزوده مي شد. گاهي يک فرد کتاب هاي بسيار و بزرگي را سماع مي کرد؛ يوسف بن زکّي کتاب هاي قطوري مثل سنة, مسند, معجم الکبير, تاريخ الخطيب و النسب زبير وسنن کبير را در شام و حرمين و مصر و حلب و اسکندريه و ديگر جاها شنيد. گاه افراد يک کتاب را سماع مي کردند؛ محمد بن اسماعيل معجم ابن جميع را از ابن القواس شنيد, ابراهيم بن عبدالله از وادي آشي الموطأ را شنيد, حسن بن يوسف در کودکي قرآن را حفظ نمود و از اسماعيل طبّال سماع کرد.

گاه سماع از کتاب خاصي نبود, بلکه به صورت عمومي بود, چنان که آورده اند حجّي بن موسي از برزالي و جزري حديث شنيد, ابوبکر بن يوسف مالک نيز از عرضي سماع حديث کرد.

ب) اجازه: اجازه روش ديگر آموزش است, بدين گونه که به شخص اجازه مي دادند بخش معيني از کتاب يا دفتر حديث را روايت کند. در کتاب الدرر الکامنه موارد فراواني ديده مي شود که دانشمندي از ديگري اجازه يافت؛ محمد بن اسماعيل از کرماني و نووي و ديگران اجازه داشت و سبط السلفي به ابوبکر بن عبداللطيف (که از ابي اليسر و مسلم بن علان و ديگران سماع حديث کرده بود) اجازه داد. چنان که مشاهده شد گاه يک فرد از چندين نفر اجازه مي يافت ؛ البته در کتاب به مورد اجازه اشاره نشده, ولي چنان که بيان گرديد اجازه دهند مورد خاصي را براي روايت تجويز مي کند, نه به صورت عمومي و کلي.

پ) املا: املا روش مطمئن انتقال دانش است که دانشمندان آن را بهترين روش مي دانند. املا در هر عصري شايع بوده است؛ عيسي بن داود براي کتاب الموجز خونخي و کتاب ارشاد, شرحي به صورت املا ارائه کرد, بدين گونه که وي آن کتاب را شرح مي کرد و فراگيران شرح هاي او را مي نوشتند.

ت) رحله: رحله يا سفر علمي را شايد بتوان يک روش آموزشي دانست، گرچه در اصل شيوه‌اي براي دست يافتن به دانش بيشتر است. تأکيد اسلام بر فراگيري دانش حتي در فرامرز محيط زندگي (اطلبوا العلم و لو بالصين) از همان ابتدا مسلمانان را پس از بهره گيري از اساتيد محلي به سوي ديگر ديار مي کشاند؛ محمد بن مجد در بعلبک از تاج عبدالخالق و در دمشق از ابن مشرف و در حلب از سنقر حديث شنيد و عبدالله بن محمد براي شنيدن حديث به شام و مصر و عراق رفت تا به مقصودش رسيد. کوچ علمي براي شنيدن حديث به سن خاصي يا جواني محدود نمي شد, بلکه گاه فردي در سن پيري به ديار ديگر مي رفت؛ ابراهيم بن عمر بعد از شصت سالگي به بغداد سفر کرد و در آن جا از کمال بن وضاح, سماع حديث کرد و مدتي در دمشق ساکن شد و کتاب هايي به نگارش درآورد.

ث) خطابه: خطابه يک روش آموزش عمومي است و در اسلام جايگاه بلندي دارد, گويا اين امر در جاهليت نيز مورد توجه بوده است. پيامبر اسلام (ص) از طريق خطابه مسلمانان را به مسائل ديني و سياسي و اجتماعي آشنا مي کرد و بعدها نيز دانشمندان و سياست مداران از اين پايگاه مفيد و کار ساز بهره مي گرفتند تا آن جا که به عنوان شغل رسمي در امر تبليغ دين درآمد. در اين دوره نيز دانشمندان بسياري ديده مي شوند که علاوه بر تدريس در مدارس و مساجد به خطابه نيز مي پرداختند؛ محمد بن عبدالله را خطيب مدرس الناصر کردند, محمد بن عبدالله به مدت يک سال متولي خطابه گرديد, عمر بن عبدالرحمن نيز پس از تدريس در اشرفيه و اقبغاويه و فارقانيه متولي تدريس در جامع طولوني شد و خطاب جامع منجک را نيز بر عهده گرفت.

ج) حفظ: روش ديگر آموزش حفظ است, دانش پژوهان در دوره هاي مختلف زندگي بدان روي مي کردند و کتاب ها, روايات و قرآن را به خاطر مي سپردند؛ محمد بن عبدالله کتاب التنبيه را حفظ کرد و محمد بن احمد کتاب شاطبيه را.

گاه افراد به گون منظم روزانه مقداري از کتاب را حفظ مي کردند؛ احمد بن ابراهيم روزي صد سطر از بر مي کرد و جالب اين که بعضي اوقات بر اثر ممارست و پر کاري آن چنان قدرت حافظه مي يافتند که با يک بار مطالعه مطلب را به خاطر مي سپردند. از جمال الدين سروي در امالي ذکر شده که از عجايب زمانه آن است که ابن تيميه کتاب را يک بار مرور مي کرد و آن کتاب به طور کامل در ذهنش نقش مي بست و در تصنيفات خويش از آن به لفظ و معنا استفاده مي کرد.

سازمان هاي آموزشي

اگر چه سازمان هاي ديگري در اسلام براي آموزش وجود دارد, اما در اين کتاب تنها به دو مورد پرداخته شده است: حلقه و مناظره.

حلقه: سازمان آموزش اسلامي در دوران پيش از مدرسه معمولاً با عنوان شيو حلقه مشخص و بر جسته است. واژ حلقه يعني دايره و مدور, ريشه اش به چگونگي نشستن بر مي گردد يعني گرداگرد و دايره اي؛ حلقه نحوه اي از نشستن دانش جويان بر گرد استاد است. محمد بن علي بعد از حلق البرهان در حلق اشتغال نزد رخامه مي نشست. چنان که ملاحظه مي شود حلقه به نام کتابي که تدريس مي شد مشهور گرديده است.

علي ابن ايوب در اسديه و حلق صاحب حمص به تدريس مي پرداخت و زکريا بن يوسف در جامع حمص حلقه اي مخصوص داشت, ابراهيم نيز چنين بود, رافع بن هجرس در حلق نوري حاضر مي شد. در اين موارد حلقه به اعتبار مدرس نام گرفته است. گاه حلقه ها را مسئولي بود, چنان که محمد بن احمد مسئول حلقه اي در جامع دمشق بود.

مناظره: مناظره صرفاً جنب ارائه و ترويج آموزش دانش نبود, بلکه بسيار مواقع براي چشم و همچشمي ميان دانشمندان تشکيل مي شد و افرادي خود را در فن مناظره ورزيده مي کردند تا بهتر بتوانند بر حريف غالب آيند. همين کارکرد مناظره بود که رهبران ديني دانشمندان را به دوري از آن دعوت مي کردند و آن را کاري ناپسند مي دانستند.

داستان هاي علمي

گاه قضايايي در زندگي علمي دانشمندان پيش مي آيد که ماي تأمل مي تواند باشد, از آن جمله دو داستان گونه است که در کتاب الدرر آمده است:

يکي جريان جنوني است که در احمد بن عبدالله پديد آمد. وي به فقه بر اساس مذهب شافعي مشغول شد و بيست سال سماع حديث کرد و از ابن الاناطي صحيح مسلم را شنيد و... تا اين که انحراف مزاجي در او پديدار گرديد و در سال 689 ادعا کرد خداوند را هميشه در خواب مي بيند و اين که شبانگاه به آسمان هاي هفتگانه تا «سدرة المنتهي» سفر مي کند سپس به عرش مي رود, در حالي که جبرئيل با وي همراه است... .

داستان ديگر, درگيري بين دو عالم است؛ ذهبي در معجم خود دربار ابراهيم بن محمد مي گويد که وي نزد پدرش فقه آموخت و عربي را فرا گرفت و حديث شنيد و... از قضاياي شنيدني وي اين است که بين او و عمادالدين بن کثير در تدريس منازعه اي پيش آمد, ابن کثير به وي گفت: تو مرا به جهت اشعري بودنم دشمن مي داري. ابراهيم بدو گفت: اگر از سر تا پايت هم مو (شعر) باشد باز مردم تو را به اشعري بودن نمي پذيرند, در حالي که استاد تو ابن تيميه بود.

علوم و کتاب هاي آموزشي

اگرچه فقه و احکام در قرن هشتم بيش از ديگر دانش ها به چشم مي خورد, اما ديگر علوم نيز مورد توجه بوده است که جهت آگاهي به مواردي از آنها اشاره مي شود:

الف) اصول عقايد و تفسير: در زمين اصول عقايد و تفسير دانشمنداني تخصص داشتند, از جمله محمد بن عبدالرحيم در اصول دين کتابي مشهور به الفائق نوشت.

اصول عقايد ـ به جهت تبعاني که داشت ـ چندان مورد پژوهش دانشمندان واقع نمي گرديد, اما به تفسير بيشتر پرداخته مي شد, علي بن يوسف در جامع طولوني تفسير مي گفت, عبدالکريم بن عمر بعد از بهاءالدين بن عباس در منصوريه به اين دانش اشتغال داشت و ابراهيم بن احمد علاوه بر فقه و طب تفسير هم مي‌کرد.

ب) فقه و فرائض: بيش از هم دانش ها فقه آموزي در بين پژوهندگان رايج بود؛ ضرورت انطباق اعمال و رفتار آدمي با سنت هاي ديني, افراد را به شناخت احکام مکلف مي کرد و به همين علت, تخصص در احکام امري ضروري قلمداد مي شد, لذا در طول تاريخ, فقه و فقها جايگاه بس مهم در جامع اسلامي داشته اند؛ در اين دوره نيز افراد بسياري به فقه نظر داشتند که در مباحث پيشين به برخي از ايشان اشاره شد.

پ) تاريخ: تاريخ و تاريخ نويسي نيز در اين دوره به چشم مي خورد, چه تاريخ عمومي و چه تاريخ موضوعي و زندگي نامه. عبدالله بن محمد تاريخي بزرگ براي فقهاي حنيفه جمع آوري کرد.

عبدالرزاق بن احمد که در نظم و زندگي نامه نويسي دستي توانمند داشت با ذهني خلاق و قلمي سريع تاريخي نوشت و اسماعيل بن عمر بن کثير, تاريخ بزرگي جمع آوري کرد و آن را البداية و النهايه ناميد و در طبقات شافعيه نيز کتابي دارد و بيبرس المنصوري تاريخ مشهوري در 25 مجلد داشته است.

ت) ديگر علوم: آموزش علم طب, منطق, هندسه, فلسفه, موسيقي, نجوم و کيميا نيز در اين عصر کما بيش به چشم مي خورد و گاه افرادي در هم اين دانش ها مهارت داشتند. محمد بن احمد, فنون قديمه از منطق, طب, هندسه و موسيقي را مي شناخت. محمد بن ابراهيم ابتدا در کيميا سپس در طب, حکمت و نجوم مهارت يافت. عبدالله بن محمد نيز در معقولات, حساب و طب تخصص يافت حتي رياست طب در بغداد را متولي شد. علوم قرائت, ادب, اصول فقه, نحو و لغت نيز در اين دوره مورد توجه بوده است. در مورد عثمان بن علي آمده است که درفنون گوناگون مهارت داشت به نحوي که هر کتابي را در هر علمي از او مي خواستند تدريس مي کرد.

کارهاي خدمات علمي

دانشمندان در قرن هشتم مانند هر دور ديگر به کارهاي خدماتي علمي مي پرداختند که درترويج و گسترش دانش نقش بسزايي داشته اند, گر چه بعضي از کارها ممکن بود افراد را درنهايت به سطحي نگري, سستي و ضعف وا دارد, ولي به هر حال کاري علمي به شمار مي آيد.

الف) نسخه برداري: براي بقا و همگاني کردن يک کتاب, نشر آن ضروري است؛ به همين جهت نسخه برداري يک کار علمي آموزشي تلقي مي‌شود. احمد بن محمد در مسجدي به انزوا نشست و در آن جا از کتاب هاي متعددي نسخه برداشت, خود مي گويد: نزديک به صد کتاب را نسخه برداري کردم, اين شمار غير از کتاب هايي بود که به صورت ناقص از آنها نسخه برداري کرد. اسحاق بن ابي بکر با خط خويش اجزاي بسياري را نسخه برداري کرد. ذهبي در معجم خود مي نويسد که وي کتاب هاي زيادي را در کودکي استنساخ کرد.

ب) معجم نويسي, مختصر نويسي و قصه نويسي: جمع آوري اطلاعات گسترده در مجموعه هاي علمي از کارهاي ارزند هر زمان است ؛ عبدالمؤمن بن خلف معجم شيوخ خود را در چهار جلد جمع آوري کرد, علي ابن عثمان کتاب هاي بسياري نگاشت که از آن جمله مختصر کردن کتاب تفسير طبري است, محمد بن غالب در عادليه به نگارش قصه اشتغال داشت و هميشه قصه مي نوشت.

پ) شرح نويسي: از ديگر کارهاي علمي اين دوره شرح نويسي است, البته اين نوع کار چنان که اشاره شد گاه جنب منفي پيدا مي کند, چرا که دانش آموختگان را به سطحي نگري و کارهاي صوري و بي بنياد مي کشاند, اما چون بعضي از کتاب ها به راستي شرح و تفسيري مي طلبد در خورد ذکر و ارزشمند است؛ علي بن منصور (که فقيهي دانشمند بود) کتاب المغني در اصول فقه را شرح کرد, حسن بن قاسم کتاب الفقيه ابن مالک و التسهيل و ديگر کتاب ها را و اسحاق بن علي کتاب الهدايه در فقه را شرح کردند.

گاه افراد نوشته هاي خويش را خود شرح مي کردند؛ جلال بن احمد منظومه اي در فقه تصنيف کرد و خود آن را در چهار جلد شرح کرد, وي کتاب الشارق, المنار و التلخيص را نيز شرح کرد.

ت) رديه نويسي: برخوردهاي علمي ميان دانشمندان در ابعاد گوناگون علمي, سياسي, ديني و اخلاقي هميشه وجود داشته که موجب تکامل و تعامل انديشه هاي علمي مي شده است؛ از آن ميان رديه نويسي جايگاه ويژه اي يافته و در هر دوره اي مي توان به ويژه در مباحث عقيدتي و مذهبي آن را جستجو کرد. حسين بن يوسف که فردي حکيم و فيلسوف شيعي است در فقه اماميه کتابي نگاشت و نيز کتابي در امامت دارد که ابن تيميه کتاب مشهور الرد علي الرافضي را در رد آن نوشته است.

با اين مختصر چهر علمي و فرهنگي قرن هشتم اندکي آشکار مي گردد هر چند ناگفته هاي بسياري است که يا در کتاب الدرر الکامنه نيامده يا از ديد اين نوشتار مغفول مانده است, اما آنچه عرضه گرديد شمايي هر چند کم رنگ از وضعيت علمي آن عصر است.

/ 1