مشارکت مردم، منشا مشروعیت حاکمیت است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مشارکت مردم، منشا مشروعیت حاکمیت است - نسخه متنی

یوسف مولایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مشاركت مردم، منشا مشروعيت‏حاكميت است

يوسف مولايى

بهار، 9/4/79

چكيده:

نويسنده ابتدا حاكميت را تعريف مى‏نمايد و به منشا آن در ادوار مختلف اشاره مى‏كند و معتقد است در عصر حاضر، منشا حاكميت از مردم است. در سطح فراملى نيز بر مشروعيت مردمى حكومتها تاكيد مى‏شود. ميزان دخالت مجامع بين‏المللى در وضع قوانين افزايش يافته و روز به روز بيشتر مى‏شود و به نسبتى معكوس، ميزان اقتدار داخلى دولتها كاهش يافته و مى‏يابد و اين چيزى نيست جز فرايند جهانى شدن. حاكميت، يك تاسيس حقوقى بسيار قديمى است كه عمر آن با شكل‏گيرى مفهوم دولت همزمان است; بنابراين با قدرت و نحوه اعمال آن ارتباط مستقيم دارد. حاكميت در ادبيات رايج‏حقوقى، به فرماندهى عالى يك دولت در يك سرزمين مشخص اطلاق مى‏شود و قدرتى است كه به مفهوم حقوقى، بالاتر از آن در آن سرزمين وجود ندارد.

تعريف حاكميت در ادبيات حقوق و علوم سياسى، از قرن هفدهم توسط «ژان بدن‏» آغاز شد و او سعى كرد آن را تئوريزه كند. منظور افرادى چون بدن از حاكميت، اقتدار عالى پادشاه و يا حاكمى بود كه بر سرزمينى حكومت مى‏كرد. در حقيقت، حاكميت، صفت‏يا كاراكتر حاكم است. چون در اين دوره كه همزمان با فروپاشى فئوداليته و حضور حكومتهاى متعدد شاهزادگان در يك سرزمين است، حاكميت در مورد كسى به‏كار مى‏رود كه بتواند همه را به اطاعت وادارد. وقتى كه حاكميت‏به اين شكل در ادبيات سياسى به وجود آمد، منشا آن قدرت و اقتدارى بود كه در دست‏حاكم و يا پادشاه بود; اما در حول و حوش انقلاب كبير فرانسه، اين مفهوم از شخص پادشاه به مردم منتقل شد و در حقيقت مردم‏اند كه اقتدار عالى را اعمال مى‏كنند; چون منشا اقتدار از مردم است و آثار آن نيز به مردم باز مى‏گردد و هدايت و كنترل و منافع آن نيز در اختيار مردم است كه به اين شكل از حاكميت، «حاكميت ملى‏» گفته مى‏شود.

در محدوده داخلى، حاكميت‏به شكل مطلق است و هيچ گونه محدوديتى براى آن وجود ندارد و به محض تاسيس دولت، اكميت‏براى آن وجود خواهد داشت; اما در خارج از مرزها، براى همين حاكميت محدوديتهايى پيش مى‏آيد; چون حاكميتهاى ديگرى نيز وجود دارند كه اين حاكميت‏بايد با آنها تعامل داشته باشد. در واقع، حاكميتهاى متعدد جهانى، يكديگر را محدود مى‏كنند; بنابراين مفهوم حاكميت، در بعد خارجى و حاكميت در بعد داخلى بايد در مجموعه ساير حاكميتها ديده شوند (هم محدوده صلاحيتها و هم محدوده جغرافيايى و هم اعمال اقتدار آنها); ولى همين حاكميت، در داخل و در حقوق بين‏الملل سنتى بايد به شكل مطلق ديده شود.

اگر ما منشا حاكميت را مردم قلمداد كنيم; يعنى منشا حاكميت را اراده و رضايت مردمى بدانيم كه در يك سرزمين جمع شده‏اند و مى‏خواهند يك زندگى مشترك را در چارچوب خاصى داشته باشند، اين اراده و رضايت مردم، هم منشا مشروعيت و هم شكل و محتواى مشروعيت را تعريف مى‏كند. حقوق بين‏الملل، اكنون در سطح جهان به اين سمت گرايش دارد و با حقوق بين‏الملل قديم تفاوت دارد. اكنون مردم درون يك حاكميت، به عنوان مخاطب مستقيم حقوق بين‏الملل تحت توجه قرار گرفته‏اند و حقوق بين‏الملل بشردوستانه و انسانى در حال برجسته‏شدن است. ما در حقوق بين‏الملل جديد با مفاهيمى چون «دموكراسى‏» و «مشروعيت‏حاكميت‏» (حتى در بعد داخلى) سروكار داريم; در حالى‏كه قبلا نوع حكومتها و شيوه حكومتها، در اعمال اقتدار، ذاتا جزء امور در صلاحيت دولتها قلمداد مى‏شد; اما اكنون اين گونه نيست و به نظر مى‏رسد بعد داخلى حاكميت، به نفع بعد خارجى حاكميت در حال تضعيف و كمرنگ‏شدن است.

«مشروع بودن‏» با «قانونى بودن‏» فرق دارد. اين مشروعيت‏به مفهوم مقبوليت عامه يك حاكميت است و مردم براساس انتخابات رضايت داده‏اند و اراده آنها به آن حكومت تعلق گرفته است و سازمان ملل با تكيه بر همين مفهوم دخالت مى‏كند.

آنچه به حقوق بين‏الملل و بحث كلى صلح مربوط مى‏شود، بخصوص در ادبيات يونسكو و در بحث تئورى «صلح مثبت‏» و ترويج فرهنگ صلح، اين است كه دموكراسى و قانونمندى كشورها را يكى از مبانى و پايه‏هاى اصلى صلح مى‏دانند; به همين دليل مشروعيت‏حاكميت‏يكى از پايه‏هاى اصلى صلح پايدار تلقى مى‏شود. در بحث توسعه نيز همين بحث مطرح مى‏شود و از اين زاويه، بحث دموكراسى و مشروعيت‏به نوعى با بحث توسعه پايدار نيز ارتباط پيدا مى‏كند.

در گذشته جامعه جهانى، نهادها و سازمانهاى بين‏المللى، براى اعمال صلاحيت ملى و دولتها حوزه بسيار وسيعى قائل بودند و در اين موارد بسيار كم دخالت مى‏كردند; اما با اين وابستگى‏ها و مفهوم جهانى شدن، ما به نوعى شاهد اين هستيم كه حاكميت در سطح جهانى دوباره تعريف مى‏شود.

سازمان تجارت جهانى قوانينى را براى هدايت و ايجاد نظم و ثبات در نظام اقتصادى جهان شكل مى‏دهد و در واقع به نوعى در سطح بين‏المللى، قانون‏گذارى صورت مى‏گيرد، مقررات وضع مى‏شود، ضمانتهاى اجرايى اين قوانين و مقررات تعيين مى‏شوند و ما در اين حوزه‏ها به سمت جهانى‏شدن حركت مى‏كنيم و طبيعى است مقرراتى كه در كنوانسيونها وضع مى‏شود، اولا جنبه جهانى دارد و ثانيا هر روز بر تعداد آنها افزوده مى‏شود كه گسترش مجموعه اين قوانين و مقررات، بدين معناست كه حوزه عمل و محدوده صلاحيت دولتها در سطح غيرملى تعريف مى‏شود و دايره صلاحيت دولتها را تنگ مى‏كند. اما در بحث تجارت، كشورى داراى حاكميت تجارى است كه بتواند عضو سازمان تجارت جهانى شود. حالا اگر كسى در حاشيه سازمان تجارت جهانى قرار گيرد، طبيعى است كه در فعل و انفعالات و عمليات تجارت بين‏المللى هم در حاشيه قرار مى‏گيرد و نمى‏تواند از نظر اقتصادى دولت فعالى داشته باشد و اگر فعال نباشد، نمى‏تواند اعمال حاكميت و صلاحيت كند. اما اگر كشورى وارد اين سازمان شد، طبعا اين سازمان براى خودش قوانين و مقرراتى دارد كه بايد از سوى اعضا رعايت‏شود و كشور عضو در اين قوانين و مقررات تعريف مى‏شود.

با گسترش حوزه قانون‏گذارى غيرملى و فراملى كه در محدوده حقوق بين‏الملل جمع مى‏شود، محدوده قانون‏گذارى داخلى محدود مى‏شود; چون كنوانسيون اين معاهدات، بايد جزئى از قوانين داخلى كشورها بشود. هر قدر حجم اين قانون‏گذارى‏ها بيشتر شود، ما در سطح داخلى كمتر به قانون‏گذارى مى‏پردازيم; در صورتى كه خود قانون‏گذارى يكى از موارد اعمال صلاحيت ناشى از حاكميت است.

اشاره

1. نويسنده توضيحات كوتاه و در عين حال روشنى درباره فرايند جهانى‏شدن در ابعاد اقتصاد، حقوق و سياست داده‏اند كه نقطه قوت مقاله است.

2. فرايند جهانى‏شدن، خطر اضمحلال فرهنگى و سياسى جوامع گوناگون و منحل‏شدن آنها در درون فرهنگ مسلط غربى را در پى دارد; اما نويسنده با لحنى نسبتا تاييدگر به اين فرايند نگاه كرده است و هيچ‏گونه نقد و راهكارى براى گريز از اين آثار نامطلوب ارائه نكرده است.

3. يكى از راهكارهاى مهم براى جلوگيرى از تسلط فرايند جهانى‏سازى يا جلوگيرى از آثار زيانبار آن، شكل‏دهى به پيمانهاى منطقه‏اى يا غيرمنطقه‏اى بر پايه مناسبات دينى و فرهنگى است. ايجاد مناسبات تجارى، حقوقى، اجتماعى و سياسى در قالب سازمان كنفرانس اسلامى يكى از راه‏هاست. ايجاد نظام حقوق بين‏الملل اسلامى، ايجاد سازمان تجارت اسلامى، تقويت‏بانك بين‏الملل اسلامى، ايجاد پول مشترك اسلامى و حتى ايجاد اتحاديه كشورهاى اسلامى در ابعاد مختلف سياسى، فرهنگى، اقتصادى، حكومتى و اجتماعى مى‏تواند مانع سلطه فرهنگ غرب و ارزشهاى مادى آن بر كل جهان بشود; همچنين مى‏تواند در فرآيند تصميم‏سازى جهانى نقش‏آفرينى كند. نبايد با مقوله جهانى‏سازى به صورت يك سرنوشت محتوم و تغييرناپذير برخورد كرد. يكى از سياستهاى پايه‏گذاران چنين نظريه‏هايى در پيشبرد كارشان اين است كه دائما تبليغ كنند كه اين مساله حتمى و گريزناپذير است و نمى‏توان در برابر آن مقاومت كرد. آنان از اين طريق جرات و قدرت مقاومت در برابر اين جريانات را از كشورها و ملتهاى ضعيف مى‏ستانند. يكى از ماموريتهاى تحصيل‏كردگان غرب نيز اين است كه ناآگاهانه در اين راستا قلم‏فرسايى و نظريه‏پردازى كنند و بدون تامل در زيرساختهاى نظرى چنين ديدگاه‏هايى، آنها را در قالب نظريه‏هاى علمى بپذيرند و به‏طور مجانى به صورت بلندگوهاى توجيه‏كننده آن نظريات در كشورهاى عقب‏مانده و در حال توسعه درآيند.

4. يك نمونه آشكار از نظريه‏هايى كه بدون تامل در زيرساختهاى نظرى آن بر زبان و قلم اين نويسندگان به تكرار ديده مى‏شود همان است كه در اين مقاله نيز آمده است. اينكه مى‏گويند اراده يا رضايت عمومى منشا مشروعيت‏حكومت است كه هم شكل و هم محتواى آن را تعريف مى‏كند، مطلبى است كه مورد تامل كافى از سوى آنان قرار نگرفته است. به چه دليل عقل‏پسندى مى‏توان پذيرفت كه منشا مشروعيت‏حكومتها رضايت عمومى است؟ اگر رضايت عمومى برخلاف قواعد اخلاقى شكل گرفت، آيا مى‏توان عقلا حكم كرد كه حكومت‏بايد براساس رضايت عمومى عمل كند؟ تكليف اقليت ناراضى چيست؟ آنها بر چه مبناى عقلانى ملزم به پذيرش خواست اكثريت هستند؟ آيا صرف اينكه قدرت مقابله با خواست اكثريت را ندارند، كافى است تا حكم كنيم بايد تسليم آنها شوند؟ چه عواملى خواست عمومى را شكل مى‏دهد؟ نقش تبليغات متكى بر پول و سرمايه در اين زمينه چيست و آيا چنين خواستى از سوى منابع بزرگ اقتصادى شكل داده نمى‏شود؟ در اين صورت آيا رضايت عمومى به صورت ابزارى براى شروعيت‏بخشيدن به خواسته‏هاى مشتى سرمايه‏اندوز دنياپرست تبديل نمى‏شود؟ و ده‏ها سؤال ديگر كه هيچ كدام به‏طور جدى از سوى اين نويسندگان و گويندگان مورد بررسى قرار نگرفته‏اند; هرچند در كشورهاى غربى انديشمندانى وجود دارند كه به اين سؤالات پرداخته‏اند.

/ 1