اسلام، دولت قدیم و جدید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام، دولت قدیم و جدید - نسخه متنی

مصاحبه شونده: محمد جواد لاریجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسلام، دولت قديم و جديد

گفتگو با محمدجواد لاريجانى

حكومت اسلامى، ش 16

چكيده: در اين گفتگو آقاى محمدجواد لاريجانى با ارائه تعريفى از «نظام سياسى‏»، تفاوت نظام سياسى دينى و غيردينى را بيان نموده، نسبت ميان دين و دولت جديد را توضيح مى‏دهد.

آيا تعريفى از «نظام سياسى‏» يا دولت مى‏شناسيد كه قابل اطلاق بر دولت دينى و غيردينى، قديم و جديد باشد؟ تصور شما از نظام سياسى چيست؟

الف) حكومت (ل نظام سياسى ل نظام مدنى) از يونان قديم موضوع كاوش فلسفى، علمى و فنى بوده است. در علم‏السياسة و فن سياست چندان به ماهيت‏حكومت توجهى ندارند، بلكه «وظايف حكومت‏» نقطه آغاز بحث است و سپس به مقايسه يا طراحى كارآمدترين روشهاى انجام اين وظايف مى‏پردازند. اما در فلسفه سياسى ماهيت‏حكومت، موضوعى اصلى است و در واقع مبتنى بر تصويرى كه از ماهيت‏حكومت در دست داريم مى‏توانيم وظايفى براى آن قائل شويم; به عبارت ديگر، كاوش فلسفى در اهيت‏حكومت در علم سياست كاربرد اساسى دارد.

ب) نكته ديگرى كه در ارائه تعريفى از حكومت لازم است ذكر شود، مغالطه آنتروپولوژيك است. بسيارى از دانشمندان اين رشته به مدلى مى‏رسند كه توضيح دهنده مراحل تطور زندگى جمعى انسانهاست. از آنجا كه در اين مدل نيازهاى اساسى انسان براى بقا نقش عمده‏اى دارد، برخى از علماى علم سياست‏بلافاصله از اين نقطه پرواز مى‏كنند به مبدا علم سياست و حكومت را مسؤول تمهيد نسبتى از نيازهاى اوليه قلمداد مى‏كنند! از آنجا كه اين نوع تلقى از حكومت‏يا عقلانيت ابزارى (ليبرال) ملايمت دارد، لذا مورد توجه قرار گرفته است در حالى‏كه از لحاظ علمى به هيچ وجه نمى‏توان از آنتروپولوژى به حوزه عمل ارادى، پل مستقيم زد!

ج) توجه به اين نكته كه قطع نظر از سابقه آنتروپولوژيك حيات مدنى، زندگى در يك جامعه سياسى و تحت‏سيطره حكومت، حقيقتا نوعى ورود فرد در يك عمل جمعى است، براى كاوشهاى فلسفى و علمى در حوزه سياست آثار گرانقدرى دارد، به عبارت ديگر، همواره بايد توجه كنيم كه اين فرد است كه با اختيار مى‏پذيرد كه در زندگى جمعى وارد شود. وجود انگيزه‏هاى مختلف و قوى براى اين كار نبايد حجابى براى ماهيت ارادى آن بشود. خلاصه اينكه زندگى در يك تجمع مدنى ( سياسى) اقدام به نوعى عمل جمعى است. حال اين امر سرنخ مهمى به‏دست‏بحث‏كننده مى‏دهد تا قدمهاى بعدى را در كشف ماهيت‏حكومت‏بردارد.

د) مطابق مسلك فوق، حكومت (جامعه مدنى) را چنين تعريف مى‏كنيم:

«جامعه مدنى يك تجمع عامل است كه در آن «عقلانيت پايه‏» عقلانيت جامع است.» اگرچه توضيح دقيق مقررات تعريف فوق فضاى بحث مفصلى مى‏طلبد، ليكن در حدى كه فهم اوليه به‏دست دهد مى‏توانم نكات ذيل را ارائه دهم. نكته اول: تجمع عامل نياز به دو ركن دارد: عقلانيت پايه كه مبناى عمل آن عامل است و سازمان‏دهى (نظم) كه بر جمع سيطره دارد. عقلانيت پايه جنبه رسمى دارد; يعنى مبناى اعلام‏شده براى ترجيحات و اهداف و اقدامات عامل است اگرچه در عمل مى‏تواند حدوث انحرافاتى را محتمل دانست.

نكته دوم: عقلانيت پايه مى‏تواند جزئى و يا جامع باشد.

نكته سوم: اينكه رشد حقيقى انسان چيست‏بستگى دارد به ماهيت عقلانيت پايه; مثلا در تمدن ليبرال، آفرينش انسان (و جهان) براى غرض خاصى نيست، لذا سعادت انسان به صورت يك صورت كمال معين وجود ندارد. در عقلانيت ليبرال، شرايط رشد انسانى بايد فراهم شود تا احتمالا اين پديده اتفاق افتد! اما اين شرايط چيست؟ شرايط توسعه انسانى آزادى است! يعنى انسانها بتوانند هر چه آزادانه‏تر آنچه را كه مى‏خواهند انجام دهند. تنها اصل محدودكننده آزادى يك فرد وارد كردن «ضرر» به فرد ديگر است و «ضرر» در مكتب ليبرال، جانى و مالى و مادى است.

نكته چهارم: در اسلام، انسان و جهان، بيهوده آفريده نشده‏اند: انسان داراى سعادت است و براى نيل بدان هم چارچوبها توسط خداى متعال تعليم داده شده است. رشد فرد يعنى رسيدن به / حركت‏به سوى سعادت.

ه) حال از تعريفى كه براى تجمع مدنى به‏دست داديم وظيفه اصلى حكومت را كه سازمان‏دهى مسيطر اين تجمع است‏به‏دست مى‏آوريم: نظم حكومتى براى تمهيد زمينه‏هاى رشد آحاد افراد جامعه است.

اصولا نسبت دين و دولت جديد را چگونه مى‏بينيد؟ آيا نظام سياسى با برداشتى كه امروز از آن مى‏شود مورد توجيه و تاييد دينى است؟ نسبت دين با حاكميت ملى چيست؟

الف) نسبت دين با حكومت از طريق عقلانيت پايه است و اين نسبت، بستگى به جوهر آن دين شدت و ضعف و يا تحقق خارجى پيدا مى‏كند.

ب) حاكميت ملى از دو جهت قابل بحث است: جهت اول سيطره سازمان حكومت‏بر مردم است كه اين امر از اركان تجمع عامل است. جهت دوم حدود طبيعى تجمع است، چه از لحاظ اعضا و چه از لحاظ جغرافيا، در اين جهت، مصلحت و واقعيتهاى عملى بر ضرورت ذاتى حاكم هستند; مثلا از لحاظ ذاتى، حكومت جزئى مقدم به نام سرزمين ندارد و مى‏توان فرض كرد كه در آينده شاهد ظهور حكومتهاى بى‏سرزمين باشيم!

/ 1