چگونه می توان در جوامع اسلامی از تسامح سخن گفت؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چگونه می توان در جوامع اسلامی از تسامح سخن گفت؟ - نسخه متنی

محمد ارکون؛ مترجم: عبدالرضا همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چگونه مى توان در جوامع اسلامى از تسامح سخن گفت؟

محمد اركون / عبدالرضا همدانى

بيان، 19/3/79

چكيده:

نويسنده، يكى از روشنفكران عرب و ساكن فرانسه است كه بيشتر آثار خود را به زبان فرانسه نگاشته است. مقاله حاضر ترجمه بخشى از كتاب أين هو الفكر الاسلامى المعاصر است. وى معتقد است كه ريشه تسامح يا فقدان آن را بايد در شرايط تاريخى و اجتماعى هر جامعه جستجو كرد; نه در منابع دينى و فرهنگى آن. به اين ترتيب، فقدان تسامح در جوامع اسلامى و در اروپاى قرون وسطا به دليل حاكميت نظامهاى سلطه گر و امپراتورى هاى بزرگ بود و ضرورت تسامح در دوران جديد، محصول تشكيل دولتهاى ملى و تغيير در ساخت سياسى ـ اقتصادى كشورهاست.

با انتخاب اين عنوان مى خواهم به همه موضع گيرى هايى كه در غرب درباره مفاهيم سنتى يا مدرنى چون حقوق بشر، آزادى دينى، دموكراسى و انسان عليه اسلام صورت مى گيرد، پاسخ گويم.

انديشه اروپايى منشأ تسامح را دوران روشنگرى قرن هجدهم ميلادى و سپس نهضتهاى مادى و فكرى غرب معرفى مى كند. انديشمندان قرن هيجدهم اروپا از اسلام به عنوان نمونه اى از تعصب و عدم تسامح ياد مى كردند و در دوران معاصر كه نهضتهاى رهايى بخش منافع غرب را تهديد كرده است، همان تفكر منفى نسبت به مسلمانان افزايش يافته است; در حالى كه اگر به جايگاه اهل ذمّه ] اقليتهاى مذهبى[ در جوامع اسلامى نظر افكنيم، متوجه ميزان تسامح در جوامع اسلامى نسبت به جوامع غربى خواهيم شد.

براى اينكه بتوانيم به اتهامات و تحقيرهاى غرب نسبت مسلمانان پاسخ مناسبى بدهيم، توجه به اين سه نكته ضرورى است: 1) در جوامع سياسى متغير كنونى چگونه مى خواهيم تسامح را تبيين و فعال كنيم; 2) بايد ميان سه مقوله: اسلام، انديشه اسلامى و جامعه اسلامى تمايز قائل شويم; 3) براى رهايى از عقل سلطه گرِ غرب كه مدرنيزاسيون را آفريد و بر جهان مستولى كرد، بايد نقاط اشتراك جوامع اسلامى را درون يك چارچوب وسيع انسان شناسى تحليل كنيم و آن را به جهانيان معرفى كنيم. بر اين اساس نمى توان تنها براساس وضعيت اجتماعى، اقتصادى يا فرهنگى يك جامعه محدود، يك دين وسيع را تحليل كرد. تسامحى را كه اينك بدان تمايل داريم، محصول تعصبات نظامهاى سلطه گر و سنتى دينى است كه قرنهاى متمادى با نامهاى امپراطور، خليفه، سلطان و يا پادشاه بر انسانها حكومت مى كرده اند و اين مسأله در جوامع مسيحى و اسلامى شبيه به يكديگر بوده است.

در غرب تا قبل از قرن هجدهم از تسامح خبرى نبود. نظامهاى كليسايى سلطه گر و دگماتيست با ادعاى اينكه حق مطلق هستند، مانع از بروز هرگونه تسامحى مى شدند. از آن زمان، جوامع اروپايى با اراده بورژوازى تجارى و سپس سرمايه دارى، به سرعت شاهد تغييرات فرهنگى، سياسى و اجتماعى گشت; ولى در جوامع اسلامى، حكومتهاى مركزى كه در حال زوال بودند، مانع از هرگونه رشد فكرى و فعاليت فرهنگى شدند و در مقابل، نظامهاى طايفه اى و قبيله اى خشك و متعصب رشد كردند. چنين وضعيتى در جوامع اسلامى، راه را براى حضور استعمار فراهم كرد و هژمونى ] = سلطه [غرب در عرصه هاى اقتصادى، سياسى و فرهنگى نيز به همين دليل تاكنون در اين جوامع باقى مانده است. بديهى است كه در چنين جوامعى سخن گفتن از تسامح و اجراى آن تقريباً غيرممكن است.

در جوامع اسلامى، تشكيل دولتهاى ملى و كسب استقلال سياسى از زمره مهمترين عواملى بود كه باعث شد تا مسأله تسامح بار ديگر مطرح شود. در جوامع غربى نيز دقيقاً همين عوامل سبب شد تا مسأله تسامح مطرح شود; بنابراين تسامح فضيلتى برادرانه نيست كه تعاليم دينى بدان امر كنند; بلكه يك احتياج اجتماعى و ضرورتى سياسى در جوامع ملى است. تسامح يعنى بازنگرى ارزشهاى خاص هر گروه اجتماعى به منظور دريافت و استخراج نكات مشترك ارزشها براى اجراى آن در جامعه. بنابراين متوجه مى شويم كه طرح مسأله تسامح از خلال شيوه هاى تاريخى و جامعه شناختى، تفاوت بسيارى با تفسيرهاى سنتى از تسامح دارد. به عبارت ديگر، شرايط اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، مشوق يا مانع تسامح مى باشند; نه اينكه عربها به خاطر دينشان تعصب مىورزند و فرانسوى ها به خاطر مذهبشان تسامح بى حد و حصر دارند. هم اكنون در فرانسه كه خود بنيان گذار اعلاميه جهانى حقوق بشر است، گاه به دليل مشكلات و تنگناهاى اقتصادى و اجتماعى چنان تعصبات و فجايعى رخ مى دهد كه در كشورهاى ديگر نظير ندارد.

براى اينكه تسامح در جامعه اى رواج و رشد يابد، به دو پيش شرط اساسى نياز است: 1) اراده فرد براى اعمال تسامح; 2) ارتباط بين اين اراده فردى با اراده جمعى و سياسى در سطح ملى. مى توان گفت كه اين دو اراده تاكنون در بسيارى از كشورهاى اسلامى غيرفعال بوده اند; اما اين موضوع بيشتر به دليل مسايل تاريخى، اجتماعى و انسانى است تا سكوت نصوص دينى يا نقص انديشه اسلامى.

اشاره

1. تأكيد نويسنده بر ريشه هاى تاريخى و جامعه شناختىِ مسأله تسامح در غرب جاى تأمل و تحقيق جدى ترى دارد. متأسفانه ايشان از اين مبحث جدى به سرعت مى گذرد و نتايج منطقى آن را استخراج نمى كند. اركون به درستى از عقل سلطه گر غرب و نقش بورژوازى تجارى و سرمايه دارى در شكل گيرى مدرنيته ياد مى كند; ولى يادآور نمى شود كه تسامح در مفهوم غربى آن چگونه در بافت نظام سلطه غرب تنيده شده است و دقيقاً در خدمت ليبراليسم اقتصادى و بازار آزاد و در راستاى سنت شكنى و دين زدايى بوده است.

2. از بين عوامل اجتماعى تسامح، ايشان مهمترين عامل را ضعف قدرت مطلقه مركزى و تشكيل دولتهاى ملى مى داند. هرچند اين عامل در جاى خود قابل توجه است، ولى عوامل بسيار مهمترى در گسترش فرهنگ تساهل در غرب مؤثر بوده است كه از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره كرد: تقابل فرهنگ مدرن با دين و سنتهاى كهن اجتماعى، حضور طبقه متوسط شهرى (بوژواها) در عرصه اقتصاد و سياست و ضرورت مقابله با قدرتهاى رقيب، نياز اقتصاد بوژوازى به آزادى در روابط اجتماعى و نفى موانع فرهنگى و در يك كلام، حاكميت تفكر ليبراليسم به عنوان محور و اساس تمدن جديد غرب.

3. تسامح هرچند ريشه هاى تاريخى و اجتماعى دارد، ولى نبايد از ريشه ها و مايه هاى فرهنگى آن غافل بود. در اين مقاله، مسأله به گونه اى مطرح شده است كه گويا اسلام يا اديان ديگر نسبت به تسامح و حدود آن نظر خاصى ندارند; حال آنكه در اسلام نسبت به تسامح و حدود و جايگاه آن، به صورت قاطع، احكام و دستورالعملهايى ارايه شده است كه طبعاً ديدگاه اسلامى را در اين خصوص از مكاتب بشرى ممتاز مى كند.

4. اركون تسامح را «بازنگرى ارزشهاى خاص هر گروه اجتماعى به منظور دريافت و استخراج نكات مشترك ارزشها براى اجراى آن در جامعه» تعريف مى كند. اين تعريف، صرف نظر از درستى يا نادرستى آن، با انگاره رايج از تسامح در فرهنگ جديد منطبق نيست. تسامح در مفهوم غربى آن، بيشتر جنبه سلبى دارد و حاكى از آزادى فرد براى مقابله با هر رأى و رفتارى است و مقيد به «ارزشهاى مشترك جامعه» و «مصالح اجتماعى» نيست.

/ 1