اعتلای فرهنگ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعتلای فرهنگ - نسخه متنی

قاضی مرادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اعتلاى فرهنگ

حسن قاضى مرادى

بهار، 7/3/1379

چكيده: نويسنده مقاله به بررسى راه درست برخورد با تحولات جديد در عرصه فرهنگ مى پردازد. از ديدگاه ايشان براى تحقق اعتلاى فرهنگى كه حاصل برخورد صحيح با تحولات فرهنگى است، بايد بر دو مانع بزرگ، يعنى سنت گرايى به معناى سركوب انديشه هاى نو و نيز خودباختگى در برابر فرهنگ بيگانه غلبه كرد و به نقد خويش و ميراث بردن از مزاياى فرهنگ بيگانه انديشيد. نويسنده در ادامه به بيان روش ميراث برى كه همانا گفتگوى فرهنگها و تمدنهاست مى پردازد و شرايط آن را برمى شمرد.

ايران در چند دهه اخير همواره كانون تحولات در عرصه هاى مختلف سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى بوده است. برخورد صحيح با تحولات جديد در عرصه فرهنگ، اعتلاى فرهنگى را به دنبال دارد و برخورد غلط و ناصحيح چيزى جز انحطاط فرهنگى به ارمغان نمى آورد. در تعامل فرهنگى، سه گونه برخورد با تحولات جارى فرهنگى متصور است كه دو گونه آن مسلماً به اعتلاى فرهنگى نمى انجامد: يكى سنت گرايى كه تحت هر شرايطى خواهان حفظ و بقاى سنتهاى فرهنگى است و به طرد و سركوب هر نوع ديدگاه نو و پديده فرهنگى مى انديشد. از نظر سنت گرايان، هر نوع نگرش فرهنگى غير سنتى، يكسره حاصل نفوذ فرهنگهاى بيگانه و در جهت به انقياد درآوردن جامعه از نظر فرهنگى ارزيابى مى شود. سنت گرايى، گرايش و بينشى نيست كه در جامعه سنتى بهوجود آيد; بلكه اساساً نتيجه مستقيم به بن بست رسيدن سنتهاى فرهنگى در پاسخ گويى به ضرورتها و اهداف اجتماعى موجود است; يعنى سنت گرايى در شرايط گذر از جامعه سنتى به جامعه متجدد (مدرن) زمينه مى يابد و در تقابل با تجددخواهى تأسيس مى شود.

گونه دوم، گرايشى است كه سنتهاى فرهنگى جامعه را يكسره از عوامل اصلى عقب ماندگى جامعه دانسته، گذر از جامعه سنتى به جامعه متجدد را از جمله با نفى و طرد همه سنتهاى فرهنگى برابر مى گيرد. از اين رو اين گرايش براى تحقق جامعه متجدد، دنباله روى و تقليد از فرهنگ جوامعى را كه گذار از جامعه سنتى به متجدد را پشت سر گذاشته اند، پيشنهاد مى كند.

اعتلاى فرهنگى حاصل وحدت و تضاد «گسست» و «تداوم» است. تحول، بدون تبديل هرباره تداوم به گسست و گسست به تداوم و بازتوليد اين دو ممكن نيست. گرايش نخست، در امر تحول، گسست را ناديده مى گيرد و گرايش دوم، تداوم را. همين نكته كافى است تا نتيجه گرفته شود كه هر دو گرايش ضدتحول هستند و بنابراين ناتوان از تحقق اعتلاى فرهنگ در جامعه; از اين رو تنها راه پيشرو و مترقى براى دستيابى به تحول و اعتلاى فرهنگى، راهى است كه تحول را بر زمينه گسست و تداوم فرهنگى جستجو مى كند، و مگر اعتلا به معناى حركت رو به كمال و رشد، جز جدايى از وضع موجود و پاگذارى به پله بالاتر معناى ديگرى دارد؟ برآيند اين شيوه در برخورد با سنتهاى فرهنگى به منظور تحول اعتلاى فرهنگى آنها، ميراث برى انتقادى به جاى پذيرش يا انكار مطلق و جزمى آنهاست; به اين معنا كه برخورد صحيح با هنجارها و ارزشهاى سنتى فرهنگ، مى بايد از دو جنبه نقد و ميراث بردن تشكيل شود. بى گمان جدايى نقد و ميراث برى در برخورد با سنتهاى فرهنگى، يا به سنت گرايى افراطى و تقليد مكانيكى از سنن فرهنگى بدون در نظر گرفتن الزامات شرايط تغييريافته اجتماعى مى انجامد و يا در نهايت به تجددگرايى مفرط و حذف جزمى سنتها و دستاوردهاى فرهنگى اى كه يك ملت در طول تاريخ انباشته درمى غلطد. در اينجا بايد ديد كه ميراث بردن انتقادى چگونه ممكن مى شود. در اين نوشتار عمدتاً به عامل تعامل و گفتگو با فرهنگهاى بيگانه پرداخته مى شود. در تعامل و گفتگوى فرهنگها بايد به دو نكته اساسى توجه كرد: اولا تأثير و تأثر فرهنگى در دوران معاصر اجتناب ناپذير است; ثانياً اصل حاكم بر روند تعامل و گفتگو، تأثيرگذارى فرهنگ پويا و پيشرو بر فرهنگ ايستا و عقب مانده است.

حال سؤال اساسى اين است كه تعامل و گفتگوى فرهنگها چه ويژگى اى بايد داشته باشد تا به اعتلاى فرهنگ بيانجامد. نكته مهم، شناخت شرايط عمومى و نيازهاى ضرورى جامعه و امكان تلفيق و تركيب عناصر بيگانه با فرهنگ خودى به منظور اعتلاى فرهنگ و استقرار هدف عمومى اجتماعى است. در تعامل فرهنگى منافع ملى و اهداف و آرمانهاى اجتماعى ايرانيان بايد مورد توجه باشد. بنابر آنچه گفته شد، تعامل و گفتگوى فرهنگى مى بايست متكى بر شناخت تحليلى و دقيق عناصر فرهنگ خودى و بيگانه صورت پذيرد و نيز نبايد از ياد برد كه چون هدف، شناخت عناصر تركيب پذير فرهنگ بيگانه با فرهنگ خودى است، مى بايد به جاى توجه صرف به مظاهر فرهنگ بيگانه، توجه ما به لايه هاى زيرين و ماهيت هنجارها، ارزشها و الگوهاى فرهنگ بيگانه معطوف شود تا از تأثيرپذيرى تقليدى كه به پيروى كوركورانه از مظاهر فرهنگ بيگانه مى انجامد، جلوگيرى شود.

واپسين كلام آنكه اگر شيوه خلاق عوامل و گفتگوى فرهنگى را به منظور تركيب فرهنگ و خلق فرهنگ نو پيش بگيريم و در اجراى آن به كارگزاران فرهنگى جامعه ميدان عمل بدهيم، از طريق ميراث بردن انتقادى از سنن فرهنگ خودى و بومى كردن عناصر فرهنگ غربى مى توانيم هم جلوى تهاجم فرهنگى را بگيريم و هم به اعتلاى فرهنگ دست يابيم. مضمون اعتلاى فرهنگ، خلق فرهنگ نوين است. ايرانيان در تاريخ فرهنگ خود به صورتهاى گوناگون موفق به تركيب فرهنگها شده اند. از اين منظر، عصر زرين و متعالى فرهنگ ايران، حاصل تركيب و تلفيق عناصر سه فرهنگ گوناگون است. اگر ايرانيان قرنهاست كه در زمينه فرهنگ، حرفى براى عرضه به جهانيان نداشته اند، به علت ناديده انگارى ميراث برى انتقادى در برخورد با فرهنگ خودى و بيگانه است.

اشاره

1. مقاله آقاى قاضى مرادى حاوى نكات ارزشمندى پيرامون ضرورت آسيب شناسى و اصلاح فرهنگى است; بويژه راه حل و توصيه اصلى ايشان ـ ميراث برى انتقادى ـ كه مبتنى بر شناخت دقيق و تحليلى از سنت و مدرنيزم به جاى طرد و حذف جزمى آنهاست.

2. نويسنده در بخش اول مقاله (در تاريخ 7/3/1379)، گريز از سنت را معلول به بن بست رسيدن آن در پاسخ گويى به نيازها و شرايط زمانه مى داند و بدينوسيله ناخواسته به تقدس و بزرگداشت نوگرايى و نگرشهاى مدرن مى پردازد. اين در حالى است كه ايشان در ادامه مقاله از جزم انديشى پيرامون ديدگاه ها و پديده هاى نو برحذر داشته، از سليم و سقيم آنها سخن به ميان مى آورد. همان طور كه نويسنده مقاله اشاره مى كند، سنت گريزى همواره معلول ناتوانى سنتها در پاسخ گويى به نيازهاى روزآمد نيست; بلكه در بسيارى اوقات معلول ناآگاهى سنت گريزان از حقيقت سنت و خودباختگى در برابر عناصر و مؤلفه هاى فرهنگ نو و مدرن است.

3. براى اعتلاى فرهنگ، آنچه از گفتگو و تعامل فرهنگى مهمتر است، حاملان و نمايندگان فرهنگها و تمدنها هستند. نمايندگان ملل و نحل براى اينكه در گفتگو و تعامل فرهنگى مقهور ارزشها، هنجارها و شعارهاى فرهنگ خودى يا بيگانه نشوند، بايد از ميان انديشمندانى انتخاب شوند كه از آگاهى و شناخت كافى و تحليلى پيرامون فرهنگ خودى و بيگانه برخوردارند; در غير اين صورت يا سنت گرايى پيشه مى كنند، يا در دامان تجددگرايى مى غلطند و يا تصويرى التقاطى از سنت و مدرنيزم ارائه مى دهند.

/ 1