تمدن های جهانی، تدافع یا برخورد؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تمدن های جهانی، تدافع یا برخورد؟ - نسخه متنی

محمد عماره؛ مترجم: سید محمود میرزایی الحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تمدنهاى جهانى، تدافع يا برخورد؟

دكتر محمد عماره / سيد محمد ميرزايى الحسينى

كيهان فرهنگى، ش 164

چكيده:

محمد عماره يكى از نويسندگان نوانديش دنياى عرب است كه در پنجاه سال گذشته دهها كتاب و مقاله از او انتشار يافته است. به نظر ايشان، نظريه فوكوياما و هانتينگتون نه تنها حكايت از پيشينه و نوع نگاه غرب به ساير تمدنها دارد، بلكه برنامه عملى غرب در مقابله با تمدنهاى غير غربى است; از اين رو، برخلاف برخى شعارهاى غربيان كه همبستگى تمدنها و تمدن واحد جهانى را تبليغ مى كند، نظام سلطه غرب به استراتژى برخورد با اسلام و ديگر تمدنها مى انديشد. وى معتقد است كه اسلام ضمن نفى برخورد تمدنها، تعدد و رقابت ميان تمدنها را به منظور دستيابى به روابط سالم و متعادل پيشنهاد مى كند (نظريه تدافع).

پس از فروپاشى اردوگاه ماركسيسم در سال 1991 و از بين رفتن شكاف و گسست اجتماعى اى كه بيش از 70 سال در تمدن غرب ادامه داشت (شكاف ليبراليسم و كاپيتاليسم با انترناسيوناليسم و كمونيسم)، ليبراليسم غربى پيروزى تاريخى خود را به عنوان يك پيروزى جهانى و هميشگى اعلام كرد. در اين راستا، نخست كتاب پايان تاريخ اثر فوكوياما، آمريكايى ژاپنى تبار و سپس كتاب برخورد تمدنها اثر هانتينگتون اين پيروزى را از دو زاويه مختلف بيان كردند.

اين دو كتاب در دنياى اسلام و عرب مورد توجه، نقد و مخالفت شديدى قرار گرفت; اما به اعتقاد من سزاوار بود كه به اين دو نظريه، به عنوان اعلام صريح و آشكار موضع واقعى تمدن غرب در مقابل ملتها و تمدنهاى غيرغربى و موضع حقيقى ليبراليسم سرمايه دارى در مقابل ديگر مكاتب مى نگريستيم و بدين سبب از اين دو نظريه پرداز سپاس گذارى مى كرديم. حتى اگر نگاهى گذرا به رابطه تمدن غرب ـ از نظر تاريخى ـ با ديگر تمدنها بيندازيم، درمى يابيم كه آنچه هانتينگتون بيان نموده، يك واقعيت تاريخى است. هانتينگتون درباره تاريخ درگيرى ها و سلطه گرى ها و استعمار و استثمار سخن گفته است. در كنار اين واقعيت تاريخى، در غرب كتابهايى نوشته شده است كه در آنها از تمركز گرايى غربى سخن به ميان آمده است. اين گرايش تمركزگرايانه و انحصارطلبانه در فرايند رابطه غرب با ديگران، مبتنى بر شيوه برخورد مى باشد و از طريق برخورد با ديگران ومهار آنها و از بين بردن هويت و شخصيت و قدرتشان، بر آن است تا رسالت اصيل تمدنى اش را بر ديگران تحميل كند و آنها را متمدن سازد.

در ساختار فكرى غرب سه نظريه وجود داشته است كه به شكل گيرى و تقويت گرايش برخوردگرايانه كمك كرده است:

1) فلسفه تاريخ هگل: كه معتقد است عصر جديد بايد عصر قديم را از طريق برخورد با اصول و مبانى آن از بين ببرد;

2) فلسفه تكامل داروين: كه مبتنى بر اصل كشمكش زندگان و نابودى ضعيفان توسط اقوياست;

3) نظريه برخورد طبقاتى كه هم در نظريه ماركس و هم در ليبراليسم سرمايه دارى مطرح است. برطبق اين نظريات، چون غرب قوى تر است، پس شايسته تر است و به اين ترتيب برخورد آن با تمدنهاى ضعيف و ساختارهاى سنتى، قانونى علمى و رسالتى اصيل مى باشد.

هانتينگتون به عنوان يك انديشمند و استراتژيست غربى يهودى، نقش خود را در معرفى تمدن غرب و نحوه مديريت اجرايى اين برخورد و اولويتهاى آن اعلام مى دارد. وى براى اين برخورد دو مرحله پيش بينى مى كند. به نظر هانتينگتون، در مرحله كوتاه مدت، بايد اقدامات زير از سوى غرب صورت گيرد:

1) تحكيم و تقويت همكارى ميان مؤسسات و سازمانهاى كشورهاى پيش گفته;

2) پشتيبانى و مهار برخوردها و كشمكشها در تمام دستگاههاى زيرمجموعه تمدن و بهره بردارى از اختلافات و تناقضات غرب در درون تمدنهاى غيرغربى، به منظور متمركز كردن نقطه برخورد عليه اسلام و چين;

3) كاستن توانمندى هاى نظامى مسلمانان و چينى ها و افزايش قدرت نظامى غرب;

4) تقويت سازمانهاى بين المللى اى كه ارزشهاى غربى را صادر مى كنند و بدان مشروعيت مى بخشند و شركت دادن كشورهاى غيرغربى در اين سازمانها تا نسبت به مصوبات بين المللى كه حافظ منافع و ارزشهاى غرب هستند، پايبند باشند. (ما قبلا شاهد كنفرانسهايى نظير كنفرانس «جمعيت» در قاهره و «زن» در پكن بوده ايم).

اما مرحله دوم، مرحله برخورد غرب با تمدنهاى غيرغربى و مهار و كنترل آنهاست; يعنى مرحله درهم شكستن شوكت و عظمت تمدن اسلامى و تمدن چينى و پس از آن مرحله، مهار ديگر تمدنهاى غيرغربى آغاز مى شود، همان تمدنهايى كه در مرحله اولِ برخورد، نسبت به آنها بى طرف بوده و در زمينه قدرت و مدرنيزه كردن نظامى و اقتصادى كشور موفق شده اند.

البته در غرب جريانهايى وجود دارند كه به خوبى دريافته اند كه اين فلسفه برخوردى كه بسيارى از مراكز استراتژيك غرب بنياد نهاده اند، اشتباهى فكرى ـ فرهنگى و فاجعه اى عليه تمامى بشريت است. برخى از اين جريانات فكرى در غرب تلاش مى كنند كه با جريانهاى نوگراى اسلامى گفتگوى صادقانه اى داشته باشند تا به ارزشهاى مشترك انسانى ميان همه تمدنها دست يابند; اما غربى كه هانتينگتون واقعيت فكرى و عملى آن را روشن ساخت، همان است كه با طرحها و برنامه هاى آن در برخورد تمدنها آشنا شديم. حال چه كسى شايسته تقدير است، هانتينگتون يا كسانى كه از تمدن واحد جهانى سخن مى گويند و با تعابيرى همچون «جهانى شدن» و «دهكده جهانى» درصدد فريب ديگران هستند؟ اينان نسبت به واقعيت تجاهل مى كنند; در حالى كه مى دانند مردم در اين دهكده جهانى برابر نيستند; بعضى قاتل اند و بعضى مقتول; بعضى تا بُن دندان مسلح به جنگ افزارهاى كشتار جمعى هستند و بعضى ديگر خلع سلاح شده اند; بعضى به اقتصادها و ارزشها و فرهنگهاى ديگران مى تازند و بعضى ديگر، هويت و شخصيتشان در معرض دد منش ترين طرفداران اشغالگرى و تجاوز قرار مى گيرد و... .

آنچه گفته شد، تمايل برخوردگرايانه غرب در مورد رابطه بين تمدنها بود; ولى اسلام در اين مورد نگرش و ديد ديگرى دارد. اسلام با گرايش به فلسفه تعدد و تكثرگرايى به عنوان يك نگرش هستى شناسانه، انديشه تك تمدنى و تمركزگرايى تمدنى را رد مى كند. يكتايى و يگانگى فقط مخصوص خداوند است. تعدد ملتها، آيينها و تمدنها سنتى الهى و قانونى كلى است كه هيچ تبديل و دگرگونى در آن نيست. بنابراين اسلام در برابر برخورد تمدنها حالت ايستايى و سكون در روابط تمدنها را پيشنهاد نمى كند; بلكه «فلسفه تدافع» ميان تمدنها را ارائه مى كند. تدافع، نشان از رقابت در ميان تمدنها دارد و اين رقابت، مواضع ظالمانه و منحرف را بدون هيچ گونه برخورد با ديگران تعديل مى كند. تدافع، سنتى از سنتهاى الهى است كه بر روابط ميان افكار، شرايع و تمدنها حاكم است. تدافع قصد سركوب و حذف ديگرى را ندارد; بلكه هدفش تغيير موضع از حالت خصومت و دشمنى به حالت دوستى است. قرآن كريم از شيوه تدافع به عنوان انگيزه اى كه به زندگى و عمران و آبادانى ارتقا و شكوفايى هميشگى مى دهد، سخن گفته است: لولا دفع الله الناسَ بعضهم ببعض لفسدت الأرض...(بقره:251). هنگامى كه خداوند سبحان به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و مؤمنين اجازه پيكار داد، سخن از تدافع به ميان آمد تا سرانجام جنگى كه بر مسلمان تحميل شده بود، به اصلاح و تعديل مواضع مشركان بينجامد و موضع خصومت آميز مشركان به موضع صلح جويانه تبديل گردد(آيات سوره حج، 38 تا 41)

اشاره

1. نگرش نويسنده به نظريه برخورد تمدنها جالب و قابل توجه است. جا دارد اين نكته مورد تحقيق قرار گيرد كه آيا برنامه هاى كنونى غرب در تقابل يا استحاله ساير تمدنها دقيقاً از همان استراتژى هانتينگتون و امثال او سرچشمه نمى گيرد؟

2. تحليل نويسنده از دورويى غرب در برخورد با فرهنگهاى ديگر با شعارهايى چون «تمدن واحد جهانى» و «دهكده جهانى» كاملا درست است; ولى اين نكته را بايد افزود كه نظريه پردازان غرب از اين شعارها مآلا همان تعريفى را ارائه مى كنند كه فوكوياما و هانتينگتون به صراحت بيان داشته اند. جا داشت نويسنده بر حقيقت اين گونه مفاهيم نيز بيشتر انگشت مى گذاشت.

3. نظريه خود نويسنده كه با عنوان «تدافع» از آن ياد مى كند، چندان روشن نيست. اولا ايشان تدافع را به «رقابت» بين تمدنها تفسير مى كند; ولى معلوم نيست كه اين رقابت چگونه و در چه امورى رخ مى دهد و اساساً در چه شرايطى و بين چه تمدنهايى رقابت قابل تصور است. ثانياً ايشان معتقد است كه اين رقابت سبب مى شود كه مواضع ظالمانه و منحرف، بدون هيچ گونه برخوردى با ديگران تعديل گردد. بايد پرسيد در جهانى كه به قول خود ايشان جهان قاتل و مقتولها و دنياى گرگها و برّه هاست، چگونه مى توان اين روابط ظالمانه را بدون برخورد و صرفاً با رقابت اصلاح كرد؟ آيا اساساً در چنين دنيايى رقابت امكان پذير است؟

4. ايشان در انتساب نظريه خود به اسلام به آياتى اشاره مى كند كه ظاهراً هيچ كدام بر مدعاى ايشان دلالت ندارد. آيه 251 سوره بقره و آيات 38 تا 41 سوره حج، مصداق تدافع را دقيقاً جهاد و برخورد سهمگين با نيروهاى سلطه معرفى كرده است.

5 . البته اين نكته درست است كه اسلام اصولا نظريه برخورد و درگيرى تمدنها را دنبال نمى كند و در برابر مردم، از منطق بيان، حكمت، موعظه و جدال احسن بهره مى گيرد، اما در عين حال، قرآن كريم راه رهايى از نظام سلطه و برقرارى بستر مناسب براى بارورى دلها و انديشه ها را پيكار با زورمندان و زرپرستان مى داند. (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ; حديد: 25).

6. اينكه نويسنده، تعدد و تكثر فرهنگها را يك سنت الهى ناميده است، هرگز به اين معنا نيست كه اختلاف و چندگانگى در دين، آيين و انديشه هاى بنيادين، امرى اصيل و مطلوب است. برعكس، قرآن كريم اختلاف در اين امور را امرى عَرَضى و ناشايست مى شمارد: وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيَما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(يونس: 19). اساساً پيامبران الهى براى حل و رفع اختلاف بين مردم و امتهاآمده اند (رك. : بقره: 176 و 233; نحل: 64 و...). ظاهراً نويسنده اختلاف فرهنگها و آيينها را با اختلاف در نژاد و زبان كه امرى طبيعى و قهرى است (وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفُ ألْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ... روم: 22)، خلط كرده است.

/ 1