در اين گفتگو، پرفسور مولانا ضمن اشاره به تاريخ جنگ رسانهاى، به عوامل مساعد رشد اين پديده اشاره مىنمايد و اهداف و نيز ابعاد اين فرايند را بررسى مىكند و با بحث در مورد جنگ روانى و كيستى بعضى پديدآوردندگان آن، به راهكارهاى مقابله با آن در جامعه اسلامى مىپردازد.جنگ رسانهاى از تاريخ باستان تا امروز وجود داشته و جزء لاينفك سياست ابرقدرتها بوده است و آنچه كه امروز كيفيت و كميت اين جنگها را عوض كرده، توسعه زيرساختهاى رسانهاى و تكنولوژى در يك قرن اخير است. از جنگ جهانى دوم به بعد، اين جنگ رسانهاى به يك رشته علمى و استراتژيك تبديل شد كه شاكله اصلى قدرت نظامى، اقتصادى، فرهنگى و سياسى كشورهايى مثل آمريكا را تشكيل مىدهد. جنگ رسانهاى را در دنياى اسلام، معاويه عليه امام علىعليه السلام آغاز نمود كه ضررش بيش از آنكه به امامعليه السلام برسد، به اسلام رسيد. كودتاهايى كه آمريكايىها عليه ايران و گواتمالا و... راه انداختند و نيز دخالت واشنگتن در انتخابات كشورهاى غربى و ژاپن و... بدون جنگ رسانهاى عملى نبود; ولى انقلاب اسلامى ايران، پيروزى رسانههاى سنت و شكست رسانههاى غربى در چارچوب مدرن آن بود كه از اقتدار و مشروعيتشخص امامقدس سره، يارانش و مردم ايران و رسانههاى سنتى نشات گرفت، نه مطبوعات و رسانههايى كه دههها در نقش سكولار عامل سياستهاى بيگانه بودهاند.از اهداف جنگ رسانهاى مىتوان «تغيير و آلودگى محيط به نفع مهاجم»، «نفوذ در افكار عمومى و گمراهى آن»، «بسيج فكرى مردم»، «شخيصتكشى و شخصيتسازى»، «كوشش در شكست اراده مقاومت»، «نفاق و تفرقهانگيزى ميان نخبگان و جناحهاى مختلف»، «مشغول كردن دولتمردان و سردمداران و روزنامهنگاران به مسائل جزئى و منحرف كردن آنان از مسائل اساسى» و «فراهم كردن محيط براى زد و خوردهاى داخلى و خارجى» را نام برد كه نتيجه اين جنگ، هم ابعاد خارجى و هم ابعاد داخلى دارد. از آنجا كه در كشورهايى مثل ايران اكثر مطبوعات جناحى هستند، نردبانى براى رساندن بازيگران سياسى به مقامات مورد نظر مىشوند; در نتيجه ظرفيت اطلاعرسانى و تحليلگرايى مستند آنها بسيار كم است و بيشتر صداى جنجالى آنها در جامعه به گوش مىرسد. در طول تاريخ عوامل بيگانه از اين وضع استفاده بسيار كردهاند و حمايت آنها به هرج و مرج مطبوعات كمك كرده است كه اين ائتلاف مطبوعات خارج و داخل را مىتوان در ادوار مشروطه، هنگام اشغال ايران به دست متفقين و نيز ملى شدن صنعت نفت و قبل از كودتاى 28 مرداد به خوبى مطالعه كرد. رسانههاى جنگى هميشه با واژههاى عامهپسند «آزادى مطبوعات»، «تكثر عقايد»، «اصلاحات» و... همراه بودهاند; ولى هدفى ديگر داشتهاند; همچنان كه مطبوعات خارجى تبليغات خود را به عنوان خبر به مردم تحميل كردهاند.امتيازات مطبوعاتى نيز باعث آفرينش يك طبقه انحصارى مىشود كه جواز هرج و مرجآفرينى را در دست دارند و بدون اينكه پاسخگوى مردم باشند، در جنگ و جنجال رسانهاى شركت مىكنند و تعطيلى آنها نير علاوه بر فزونى بخشيدن به تبليغات دشمن، در اثر مصالحه دشمن با اين طبقه انحصارگر باعث تشويق آنان به تاخت و تاز ناسالم در جامعه مىشود. اما جنگ روانى به فرايندى گفته مىشود كه طى آن، افراد، گروهها و يا دولتها در سطح محلى و ملى و بينالمللى سعى مىكنند از طريق ارتباطات كلامى و غيركلامى، به انگيزه و عقايد و ايمان و كردار يك شخص، گروه يا جمعيت نفوذ پيدا كرده، آنها را با روشهاى روانى و سياسى و اطلاعاتى و مردمشناسى و اقتصادى به طرف اهداف جلب كنند. ايجاد محيطى براى عملى شدن چنين اهدافى از اركان مهم جنگ روانى است كه وظيفه اصلى در اين فرايند به عهده رسانههاست.در اروپا و آمريكا وقتى به آثار متخصصانى كه درباره توسعه سياسى، دموكراسى، مشاركت، اصلاحطلبى و... قلم زدهاند مىنگريم، متوجه مىشويم كه بسيارى از اين پژوهشگران از پيشكسوتان رشتههاى پروپاگاندا، جنگ روانى، جنگ رسانهاى و رسانههاى دستهجمعى بودهاند كه از اوايل 1920 تا 1950، علم شستشوى مغزها و زورآوردن و اجبارى كردن عقايد بخصوص را در جامعه نمو دادهاند. به عنوان مثال مىتوان به پرفسور هارولد لاسول، پيشكسوت تئورىهاى رسانههاى جمعى و يكى از متصديان اداره ويژه جنگهاى روانى براى دولت آمريكا در جنگ دوم بينالملل كه در حوزه رسانهها و كنترل نخبگان تحقيق مىكرد اشاره نمود، يا از پرفسور دانيل لرنو يا همكارش پرفسور ايتيال دوسالاپول از دانشگاه ام. آى. تى يا پرفسور ويلبرشرام از دانشگاه ايلى نويز و استانفورد آمريكا نام برد كه از معروفترين استادان علوم ارتباطات و رسانهها مىباشند و ضمن آنكه چند دهه در رشتههاى جنگ روانى براى دولت آمريكا تحقيق نمودهاند، با استفاده از امكانات مالى سيا يا امور خارجه آمريكا به نشر آثار خود پرداختهاند. در اولين كتابى كه درباره ارتباطات بينالمللى در سال 1970 منتشر كردم، در يك جمعبندى از 1457 كتاب و جزوه و مقاله در رشته ارتباطات و رسانهها بين سالهاى 1850 تا 1969 ميلادى نشان دادم كه آثار مرتبط به پروپاگاند و افكار عمومى بزرگترين سهم را در ادبيات دينى آن دوره داشته است و اين آثار منتشرشده، با مناطق تحت نفوذ آمريكا و جنگهاى نظامى و روانى آن كشور رابطه مستقيم دارد. در اروپا نيز بسيارى از شرقشناسان و استادان علوم اجتماعى سالها در خدمت اداره جاسوسى و ديپلماسى انگلستان و فرانسه و آلمان بودهاند.اما براى مقابله با اين جنگ روانى و رسانهاى غرب بايد از طريق اطلاعرسانى دقيق و روشنگرى و تحليلهاى اقتصادى و بررسى دقيق اين مطالب از طريق رسانههاى مستقل از استكبار توسط كانالهاى سنتى مانند حوزههاى علميه، مساجد، نماز جمعه، حسينيه، دانشگاهها و انجمنهاى حرفهاى و بازارها كه دايره اصلى جامعه مدنى اسلامى را در فرهنگ ما تشكيل مىدهند عمل نمود.تحقيقات نشان مىدهد كه به طور كلى تحصيل كردهها و آنان كه خود را مطلع مىدانند بيشتر در آماج و پذيرش پروپاگاند هستند تا آن بخش از مردم عادى كه از دارا بودن فنونى كه كاركرد پروپاگاند را تسهيل مىكند بىبهرهاند; زيرا پروپاگاند امروز جوامع مدرن، احتياج به مخاطبين به اصطلاح تحصيلكرده با دانستنىهايى دارد كه خود، شرايط پروپاگاند را فراهم مىسازند. براى مقابله با اين جريان، ايران در راس امتبزرگ اسلامى به يك سياستگذارى قاطع و جديد و جامع و واقعبينانه احتياج دارد.