4 - استقامت و تدبير يك مادر فداكار
ابو طلحه انصارى نخستين ميزبان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه است ، او همسرى داشت بنام
ام سليم ، ام سليم هنگامى كه دختر بود مسلمان شد و وقتى ابو طلحه از او خواستگارى كرد گفت :
من همسر تو مى شوم مشروط بر اينكه مسلمان شوى و آنقدر با او در مورد بطلان آيين بت پرستى سخن گفت تا
اينكه ابو طلحه مسلمان شد و ام سليم با او ازدواج كرد.
مدتى بعد خداوند به آندو و پسرى داد تا اينكه روزى اين پسر مريض شد و روز به روز بيماريش سخت تر مى شد،
ام سليم كه فرزند را در حال جان دادن مشاهده كرد براى اينكه شوهرش متوجه مرگ فرزند خود نشود او را (به
بهانه اى ) نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرستاد، با بيرون رفتن ابو طلحه آن پسر جان داد.
ام سليم پاهاى او را رو به قبله كشيد و جامه اى روى جنازه فرزندش انداخت و او را كنارى خواباند و به
تمامى اهل خانه سفارش نمود كه هيچكدام از شما خبر مرگ پسرم را به ابو طلحه ندهد تا اينكه خود او را
آگاه كنم ، سپس از جاى برخواست و غذائى پخت و خود را خوشبو نمود.
پس از مدتى ابو طلحه وارد شد و از حال پسرش سوال كرد، ام سليم گفت : به خواب رفته ، ابوطلحه گفت : آيا در
منزل چيزى براى خوردن هست ؟ ام سليم غذا را حاضر كرد، پس از صرف غذا ام سيلم با لبخند و گفته هاى شيرين
، شوهر را سرگرم كرد و در ميان سخنان به او گفت :
اى ابوطلحه ! نظر تو راجع به جماعتى كه بعضى از همسايگان ايشان چيزى را به عنوان امانت در نزد آنها
قرار دادند و آن جماعت مدتى از آن امانت برخوردار بودند پس از مدتى هنگاميكه آن همسايه آمد و امانت
خود را از آنها گرفت ، آن جماعت شروع به گريه وزارى كردند كه چرا اين همسايه امانت را از ما پس گرفته
است چيست ؟
ابو طلحه گفت : اينها جزء ديوانگان هستند زيرا چيزى كه مال آنها نبوده بلكه بعنوان امانت در اختيار
آنها بوده ، پس دليلى ندارد كه بعد از برگرداندن امانت گريه وزارى كنند.
ام سليم گفت : اى ابو طلحه سزاوار است كه ما از ديوانگان نباشيم ، همانا فرزند تو امانتى الهى بود كه
خداوند متعال آن را از ما پس گرفت .
ابو طلحه از صبر و تحمل همسرش تعجب كرد و گفت : من به صبر و استقامت از تو سزاوارترم ، فردا صبح كه ابو
طلحه براى نماز جماعت خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد و تمام ماجرا را بازگو كرد، پيامبر
اكرم از صبر ام سليم تعجب نمود و در حق او دعا كرد و سپس فرمود: خدايا ديشب اين دو نفر را مبارك گردان .
ام سليم باردار شد و پسرى به دنيا آورد او را به نزد پيامبر فرستاد تا حضرت از كودك كام برداشت و در حق
او دعا نمود و نام او را عبدالله نهاد، مردى از انصار مى گويد: از اولاد همين عبدالله نه فرزند را
ديدم كه همگى قارى قرآن بودند.(181)
برخى گفته اند اين پسر سى و دو سال نماز شب خود را با وضوى نماز مغرب و عشا مى خواند، و گفته اند از
مريدان خاص حضرت على عليه السلام بود كه در جنگ صفين در ركاب آن حضرت به شهادت رسيد.(182)