5 - مادر انديشمند و فرزند فرزانه - اخلاق در خانواده و تربیت فرزند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق در خانواده و تربیت فرزند - نسخه متنی

محمد نجفی یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5 - مادر انديشمند و فرزند فرزانه

صاحب بن عباد يكى از بزرگان و دانشمندان مى باشد، نام وى اسماعيل و كينه اش ابو القاسم است كه ملقب به
صاحب گرديد.

او وزير مويد الدوله و فخر الدوله و شيعه بسيار استوارى بود شيخ صدوق رحمه الله كتاب عيون اخبار
الرضا عليه السلام را براى وى تصنيف نمود و در اول آن از او تمجيد بسيار كرده است ، او عالمى بزرگوار
و در فنون شعر و ادب و كلام بسيار قوى بود، گويند جمعيتى كه در مجلس درس او براى استفاده مى نشستند
آنقدر زياد بود كه يك گوينده نمى توانست صدا را به شنوندگان برساند بطوريكه نياز به شش نفر مى شد.

ابن خلكان درباره او گويد: او نادره زمان و اعجوبه عصر بود در فضيلت و بزرگوارى و بخشش .

گويند: براى جابجائى كتابهاى او نياز به چهار صد شتر بود.(183)

در احوالات او آمده است ، در سنين كودكى وقتى براى درس به مسجد مى رفت (سابقا در مساجد نيز درس مى
خواندند) مادرش هر روز، يك دينار و يك درهم به او مى داد و مى گفت :

پسرم اين درهم و دينار را به اولين فقيرى كه در ميان راه ديدى بده ، و او اين كار را انجام مى داد حتى
بعد از فوت مادرش نيز اين روش نيكو را رها نكرد، و هر شب به خدمتكار خود مى گفت : يك دينار و يك درهم در
زير بسترش ‍ بگذارد تا هنگام صبح فراموش نكند و آنرا به فقير دهد.

اتفاقا شبى خادمش فراموش كرد و صبح بعد از نماز وقتى صاحب دست به زير بستر برد چيزى نيافت ، اين اتفاق
را به فال بد گرفت ، و پنداشت كه اجلش نزديك است ، به خدمتكاران خود دستور داد تا رختخواب و ديگر
تزئينات از جمله فرش و پرده و پشتى را جمع كرده ، و به اولين فقير كه برخوردند بدهند تا كفاره تاءخير
اين كار شود.

خدمتكاران دستور را اجرا كردند و در بين راه سيد نابينائى را ديدند كه زنى دست او را گرفته مى برد، آن
اشياء را به او دادند، نابينا پرسيد: اينها چيست ؟ گفتند: رختخواب ، فرش پرده پشتى ديبا... مرد نابينا
از شنيدن اين سخنان بيهوش شد.

وقتى او را نزد صاحب بن عباد آوردند و با پاشيدن آب به هوش آمد از او پرسيد: چرا بيهوش شدى ! گفت : من
مرد محترم و شريفى هستم و از اين زن دخترى دارم ، مردى از دخترمان خواستگارى كرده است و ما هم دختر را
به ازدواج او در آورده ايم ، اكنون دو سال است كه صرفه جوئى كرد و براى دخترمان جهيزيه تهيه مى كنيم ،
ديشب اين زن كه مادرش است گفت : براى جهيزيه دخترمان يك رختخواب و يك پشتى ديبا هم لازم است ، من اظهار
ناتوانى كردم ، خلاصه اينكه ميان من و همسرم ، اختلاف شد و كار به نزاع كشيد، از او خواستم صبح كه شد
دست مرا بگيرد و از خانه بيرون بياورد ببينم چه ميشود، كه در بين راه با اين آقايان برخورد كرديم كه
به من گفتند: اين رختخواب و پشتى ديبا را بگير، و از (شدت تعجب و حيرت ) بيهوش ‍ شدم ،
صاحب بن عباد كه مرد كرم و بزرگوارى بود دستور داد تا جهيزه اى متناسب و مناسب با آن رختخواب و پشتى
ديبا تهيه كردند و داماد را حاضر كرده و مخارج يك سال زندگى را نيز به او پرداخت نمود (184)

6 - مادر شهيد و افتخارات او

نسيبه كه به (ام عماره ) معرف گرديد، از زنان قهرمان عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله است ، او در
تمام جنگهاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى آب دادن به سپاهيان و مداواى مجروحين حضور نزديك
داشت ، در جنگ احد از آغاز روز، مشكى پر از آب بر دوش داشت و به رزمندگان اسلام در جبهه احد كه تشنه مى
شدند آب مى داد.

جالب اينكه ، پس از شكست مسلمانان در اواخر جنگ احد نسيبه ، مشك را به كنار انداخت و خود را سپر
پيامبر صلى الله عليه و آله نمود، و از هر سو از پيامبر صلى الله عليه و آله دفاع مى كرد، كه پيامبر
صلى الله عليه و آله فرمود: (به هر طرف نگاه مى كردم مى ديدم ، نسيبه از من دفاع مى كند) تا آنكه سيزده
زخم برداشت ، يكى از زخمهائى كه به شانه اش رسيده بود، بقدرى عميق بود كه تا يك سال مداوا مى كرد، و تا
آخر عمر هم گودى زخم در شانه اش باقى ماند.

در همين جنگ بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله ديد يك نفر از مسلمين با سپر خود در حال فرار است ، به
او فرمود: سپر را بينداز، او سپر را انداخت ، نسيبه آن را بر داشت ، كافرى رسيد شمشيرى به سويش فرود
آورد، او با سپر شمشير را رد كرد، و با كمك پسرش عبدالله او را كشتند، و اسبش را از پاى در آوردند.

نسيبه ديد فرزندش عبدالله مى خواهد فرار كند، جلو او را گرفت ، و گفت :

به كجا مى گريزى آيا از خداوند و پيامبرش صلى الله عليه و آله فرار مى كنى ؟ و او را برگرداند و به جنگ
ادامه داد، سوارى بر عبدالله زخم سنگينى وارد آورد، نسيبه با چابكى تمام ، بى درنگ زخم فرزندش را بست
، و گفت : برخيز و در جنگ سستى مكن ، خود به آن سوار حمله كرد و زخمى بر پايش وارد ساخت ، پيامبر صلى
الله عليه و آله كه از اين صحنه سخت مسرور شده بود فرمود: (آفرين بر تو كه خوب انتقام گرفتى ).

در اين جنگ فرزندش عبدالله شهيد شد، ولى نسيبه همچنان با تيراندازى و شمشير از جان پيامبر صلى الله
عليه و آله دفاع مى كرد، به حدى فداكارى كرد، كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نسيبه از (فلان و
فلان ) بهتر است ، (منظور از اين جمله سردمداران نفاق بودند كه فرار كردند).

به هر حال نسيبه به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: از خدا بخواه تا ما را در بهشت همراه شما قرار
دهد، پيامبر صلى الله عليه و آله همين دعا را فرمود.(185)

درود خدا بر خانواده هاى شهدا و تمامى رزمندگان عزيز اسلام مخصوصا جانبازان و آزادگان بزرگوار كه
عظمت جامعه اسلامى ما مرهون زحمات و تلاش اين بزرگواران است و الحمدلله اولا و آخرا.

/ 96