اين پدر به وسيله پسرش عاقبت نه بخير شد
( ما زال الزبير رجلا منا اهل البيت حتى نشا ابنه المشوم عبدالله )
حضرت على عليه السلام فرمود: زبير - نام يكى از اصحاب معروف پيامبر است - همواره از ما خاندان بود تا
اينكه فرزند شوم و نكبتش عبدالله بزرگ شد.(282)
مؤ لف گويد: سرنوشت غم انگيز زبير درسى است كه هر هوشمندى بايد از آن عبرت گيرد، او يكى از بزرگترين
شخصيتهاى صدر اسلام است ، بارها در غزوات و جنگها براى اسلام شمشير زده و از حق دفاع كرده است ، حتى
پس از رحلت پيامبر و مظلوميت على عليه السلام او از معدود افرادى بود كه در خانه على عليه السلام بست
نشست و با ابوبكر بيعت نمى كرد، او در شوراى شش نفره اى كه پس از عمر براى جانشينى وى تعيين شده بود به
نفع على عليه السلام راءى داد.
اما همين شخصيت ، كارش به جائى رسيد كه در اثر طمع و فريب فرزند، به جنگ با حضرت على عليه السلام
برخواست ،، فرزندش ، عبدالله يكى از سرسخت ترين دشمنان بنى هاشم بود، او در دورانهاى بعد كه اندكى
قدرت يافت حتى نام پيامبر را هم در خطبه جمعه و ساير جاها علنى بر زبان نمى آورد و مى گفت : پيامبر
فاميل بدى دارد كه مى ترسم پر رو شوند، و گفت : خدا خاندان پيامبر را زياد نكند و بركت ندهد، خانواده
بدى هستند كه اول و آخر ندارند!!
اين خبيث همان فردى است كه تمام بنى هاشم را در دره اى بنام دره عارم در مكه جمع كرد و هيزم بسيارى بز
گذرگاه آن قرار داد تا بنى هاشم را كه در ميان آنها محمد ابن حنفية و پسرش ، كه فرزندان اميرالمؤ منين
هستند و همچنين ابن عباس بود بسوزاند، زيرا آنها با او بيعت نمى كردند، و نزديك بود كه آنها را بكشد،
اما خداوند بوسيله مختار آنها را نجات داد، اين ملعون خود مى گفت كه من چهل سال است كه دشمنى اين
خانواده را در سينه ام مخفى كرده ام .(283)
آرى اين فرزند ناصالح ، در اثر كينه اى كه به بنى هاشم داشت ، پدر را از ولايت حضرت على عليه السلام
دور نمود، و چنان تشويق و تحريك كرد كه به جنگ با على عليه السلام رضايت داد، گاهى كه زبير اظهار
ترديد مى كرد به پدر گفت : از لشكر على ترسيدى كه پيام مرگ را در بردارد.(284)
و كار به جائى رسيد كه زبير عاقبت نه بخير شد و به دست مردى دور از معركه بعد از روشن كردن آتش جنگ جمل
، ترور شد، وقتى سر و شمشير او را نزد حضرت شمشير او را نزد حضرت آوردند، حضرت شمشير او را از غلاف
بيرون كشيد و فرمود: چه بسيار با اين شمشير مقابل پيامبر نبرد كردى و در روايتى فرمود: شمشيرى است كه
بسيار غم و غصه با آن از روى پيامبر زدود - ولى الان به اين وضع بدگرفتار شد.
سپس در صورت زبير دقت كرده فرمود: تو مدتى با پيامبر هم صحبت بودى و با حضرت فاميل بودى ، اما شيطان
وارد دماغ تو شد و تو را به اين جا كشاند، و در همين زمان بود كه حضرت فرمود: زبير همواره با ما اهل بيت
بود تا اينكه پسرش بالغ شد و او را از ما جدا كرد.(285)
مراتب احترام و خدمت به پدر و مادر
ابى ولاد حناط گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به اين سخن خداوند كه مى فرمايد: ( و بالوالدين
احسانا ) به پدر و مادر احسان كنيد، پرسيدم : اين نيكى چيست ؟
حضرت فرمود: احسان اين است كه با آنها خوب برخورد كنى ، و آنها را وادار نكنى كه از تو چيزى بخواهند
وقتى تقاضا دارند، گرچه آنها بى نياز باشند (يعنى نه تنها بايد به پدر و مادر كمك كرد و نه تنها بايد
قبل از درخواست به آنان كمك كرد بلكه اگر خودشان هم مى توانند حوائج خود را تهيه كنند باز فرزند، كار
آنها را انجام دهد).
سپس حضرت فرمود: مگر نه اين است كه خداوند مى فرمايد: ( لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون ، ) هرگز
به نيكى نرسيد تا از آنچه دوست مى داريد انفاق كنيد و فرموده ( اما يبلغن عندك الكبر احدهما او
كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهر هما ) يعنى اگر يكى يا هر دوى آنها نزد تو به پيرى رسند به آن دو اه
نگو و از خود مران .
حضرت صادق عليه السلام فرمود: يعنى اگر تورا ناراحت كردند اه نگو و اگر تو را زدند از خود مران ، (و
اينكه خداوند مى فرمايد) ( و قل لهما قولا كريما ) به پدر و مادر سخن شايسته بگو، حضرت فرمود: بگو
خداوند شما پدر و مادر را مشمول غفران خود كند اين سخن شايسته است .
و اينكه مى فرمايد ( و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة ، ) بال ذلت از روى رحمت براى پدر و مادر بگشا،
حضرت صادق عليه السلام فرمود: به پدر و مادر ذخيره مشو مگر از روى مهربانى و محبت و صدايت را بلندتر
از صداى آندو مكن و دستت را هم روى دست آندو بلند مكن و جلوتر از آنها قرار مگير.(286)