خطر فروپاشی اخلاق در ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خطر فروپاشی اخلاق در ایران - نسخه متنی

مصاحبه شونده: موسی غنی‏نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطر فروپاشى اخلاق در ايران

گفتگو با موسى غنى‏نژاد

همبستگى، 24/11/79

چكيده:

آقاى دكتر! همان‏طور كه مستحضريد، انسان اقتصادى، در علم اقتصاد بر اساس فروضى چون خودپسندى، زياده‏خواهى و سودجويى شكل گرفته است. به نظر شما چگونه مى‏توان ارزش‏هاى اخلاقى را با چنين مفهومى در اقتصاد جمع كرد؟

مساله مفروضات علم اقتصاد كه بر خودخواهى انسان بنا گذاشته شده، امرى درست است; اما عرض من اين است كه هيچ جامعه‏اى بدون اخلاق نمى‏تواند زندگى كند و اخلاق مهم‏ترين اصل براى تداوم زندگى انسان‏هاست. يكى از مهم‏ترين اركان فروپاشى يك جامعه، فروپاشى و متزلزل شدن اصول اخلاقى آن جامعه است; پس ما نمى‏توانيم بگوييم كه اين جوامعى كه (جامعه غربى) به اين همه رفاه، ثروت، صلح و آرامش رسيده‏اند، اخلاقيات را زير پا گذاشته‏اند. اين مساله غير ممكن است اما سؤال اين‏جاست كه پس اشكال كجاست؟ مساله اين‏جاست كه شايد اخلاقيات آنها با آنچه كه ما تصور مى‏كنيم فرق دارد; با اينكه اخلاق به دو نوع ديگرى در آنجا مطرح شده است.

جناب دكتر! از فحواى كلامى شما اين‏گونه مى‏توان استنباط كرد كه ارزش‏هاى اخلاقى در جوامع صنعتى با كشورهاى جهان سوم متفاوت است.

نه، ارزش‏هاى اخلاقى در همه جا يكى است. نمى‏توانيم بگوييم كه جوامع صنعتى دويست‏سال پيشرفت‏بكنند و در خود شرايط نستبا صلح‏آميز ايجاد بكنند و بعد بگوييم كه آنها غيراخلاقى رفتار مى‏كنند. پس برمى‏گرديم به اينكه ما اخلاق را چه ببينيم و تجلى آن اخلاق كجاست. به طور كلى مى‏توان گفت اخلاق، پايبندى به يك سرى اصول انسانى است كه همزيستى صلح‏آميز انسان‏ها را امكان‏پذير مى‏كند و اولين اصل اخلاقى، شناختن كرامت انسان است، يا به عبارت ديگر، احترام گذاشتن به كرامت انسان. رويكرد انسان مدرن (صنعتى) به مساله اخلاق فرق كرده; نه اينكه خود اخلاق فرق كرده است. اخلاق به طور عمده در انديشه سنتى بر حسب نوع‏دوستى پايه‏گذارى شده است; يعنى انسان قبل از اينكه خودش را بخواهد، ديگران را بخواهد. اين مساله در ارزش‏هاى ما هست و در ارزش‏هاى همه جوامع هم قرار دارد. به عبارت روشن، يك ارزش جمعى است. اين اصل در ظاهر با اصل خودخواهى انسان در تضاد است و در انديشه سنتى (جامعه سنتى) يك تعريف انتزاعى است و واقعيت انسان‏هايى هستند كه با گوشت و پوست و استخوان زندگى مى‏كنند. پس ما اگر بخواهيم واقعا به سعادت انسان‏ها به صورت فردى و در واقعيت فردى‏شان فكر كنيم، آن وقت است كه بحث، بحث واقعى خواهد شد; نه يك بحث انتزاعى. اينكه انسان حيات خود را و كرامت‏خود را بتواند پاسدارى و حمايت‏بكند، خودش اولين اصل اخلاقى است. پس اولين اصل اخلاقى، چه از ديدگاه دينى و چه از ديدگاه غيردينى، حفظ حيات انسان است.

حيات انسان توام با برخى از ارزش‏هاى فرهنگى و اخلاقى است; يعنى هر نوع حياتى را براى انسان نمى‏توان متصور بود. انسان برده، انسان نيست و انسان آزاد، انسان است. مى‏گوييم كه آن حيات انسانى كه بايد حفظ بشود، حيات توام با آزادى است و اين دو تا پارامتر است كه انسان را در حقيقت تعريف مى‏كند. انسانى كه حق آزادى ندارد، انسان نيست; شكل ظاهرى انسان را دارد. انسان، با اراده مختار خودش انسان مى‏شود. پس اصول اخلاقى در انديشه مردن، در حول و حوش اين چند ارزش اوليه انسانى مى‏چرخد: 1. حق حيات فرد; 2. حق آزادى فرد; 3. به طور طبيعى حق مالكيت فرد; حق تعيين سرنوشت‏خود كه به دنبال اينها مى‏آيد.

مى‏گوييم علم اقتصاد اصل را بر خودخواهى انسان‏ها گذاشته است كه كاملا درست است; منتهى خودخواهى در اينجا چه معنايى دارد؟ در انديشه سنتى، هر نوع خودخواهى‏اى مذموم تلقى مى‏شود; ولى در انديشه مدرن اين‏گونه نيست. خودخواهى اگر زيانى به ديگران نرساند و در چارچوب و قواعد معينى باشد، نه تنها مذموم نيست، بلكه اگر به قصد حفظ حيات انسان و تامين سعادت بشر باشد چيز خوبى هم هست.

بزرگ‏ترين دستاورد انديشه مدرن، مفهوم پارادايم و هماهنگى منافع فردى و جمعى است. اگر تمام نهادهاى جوامع مدرن را نگاه كنيد، خواهيد ديد كه بر اساس پارادايم هماهنگى منافع فردى و جمعى درست‏شده است. رقابت، احزاب، مطبوعات، نظام پارلمانى، دموكراسى آزاد، اينها همگى بر اساس همين پارادايم شكل گرفته است. اين پارادايم در مقابل يك پارادايم ديگر است و آن، پارادايم جامعه بسته است كه مى‏گويد انسجام جامعه فقط ناشى از هماهنگ شدن بر روى اهداف مشخص است.

سؤال اساسى اين‏جاست كه ضد اخلاق در چنين جامعه‏اى چيست؟ در جامعه مدنى كه خودپسندى، خودخواهى و سودجويى به عنوان اخلاق مطرح مى‏شود، ضداخلاق چگونه تعريف مى‏شود؟

نكته مقدماتى اين است كه اخلاق به معنى سنتى آن، با اخلاق در مفهوم جديد آن يكى است‏بايد بگويم كه اخلاق مدرن، در خود، اخلاق سنتى را جمع كرده است و نفى كرده است. نوع‏دوستى در اخلاق مدرن نيز وجود دارد; اما روش رسيدن به آن فرق كرده است. مى‏گويد با آن روشى كه در گذشته رفتيد، به آن نخواهيد رسيد و جامعه دچار فقر مى‏شود و اگر دچار فقر بشود، اخلاقيات به هر معنايى كه تعريف كنيد از بين مى‏رود; پس جامعه‏اى مى‏تواند به اخلاقيات دست پيدا كند كه به رفاه برسد; به ثروت برسد. وقتى اخلاق را به صورت مبنايى و فلسفى تعريف كنيم; اخلاق به معنى احترام به حقوق ديگران است; به اين معنى كه آنچه به خود روا نمى‏دارى، به ديگران روا مدار. رعايت اين حقوق، اصل اخلاقى است. حالا نقض اين حقوق، ضداخلاقى مى‏شود. اگر در اين زاويه به مسائل اجتماعى و به‏خصوص اقتصادى نگاه كنيم، خواهيم ديد كه اخلاقيات در جوامع صنعتى و غربى، بيشتر از جوامع ما رعايت مى‏شود. آن چيزى كه بيشتر در مورد مسائل اخلاقى حساسيت داريم، بيشتر مسائل فرهنگى ماست. به نظر شما جامعه كى دچار انحطاط اخلاقى مى‏شود و در اين انحطاط اخلاقى عوامى اقتصادى هم نقش دارند؟

مساله ديگر شايد كه مهم‏تر باشد و در ارتباط با مساله اطلاعات و شفافيت است، خطرى است كه از نظر اخلاقى بسته و نيمه بسته را تهديد مى‏كند و آن، خطر رياست. در جوامع مدرن همه چيز علنى و شفاف ديده مى‏شود و امكان رياكارى نيست و يا خيلى كم است. كسى رياكارى نمى‏كند; چون رياكارى كردن نفعى برايش ندارد. كسى مدعى فداكردن خودش براى جمع و براى ديگران نمى‏شود و همه هم ديگران را به عنوان آدم‏هاى معمولى كه به صورت معمولى نگاه مى‏كنند قبول دارند. هر كسى در جامعه امروز بايد كار خودش را بكند. جامعه پيشرفته و گسترده امروزى چون مبتنى بر تقسيم كار است، هر كسى بايد كار خودش را انجام بدهد.

به نظر شما دليل به وجود آمدن رياكارى چيست؟ آيا پارادايم بين جامعه سنتى و مدرن عامل اين رياكارى است؟

بلكه، كاملا. به آن حرف‏هاى مقدماتى خودمان برگرديم. فقدان پارادايم جامعه مدرن كه همان هماهنگى بين منافع فردى و جمعى است و ما گرفتار نبود چنين پارادايمى هستيم، يعنى اينكه ارزش‏هاى سنتى ما كه در گفتمان عمومى، (public discourse) تجلى پيدا كرده‏اند، در مجامع رسمى به ما مى‏گويند كه نبايد به فكر منافع خودت باشى. تصور مى‏كنيم كه اگر مردم دنبال منافع فردى خودشان بروند، انسجام جامعه از هم خواهد پاشيد; در حالى كه اين مساله درست‏بر عكس است. انسجام جامعه مدرن و شبه‏مدرنى كه الان داريم در آن زندگى مى‏كنيم، زمانى از هم فرو خواهد پاشيد كه ما نتوانيم ساختار درستى براى آن طراحى كنيم. الان ما با خطرى مواجه هستيم كه آن هم خطر رياكارى است. مردم در شرايط رياكارى، رياكار مى‏شوند. ما بايد آن شرايط را برداريم. برداشتن آن شرايط اين است كه دنبال منافع شخص رفتن، الزاما ضد منافع جمع نيست و مى‏تواند هماهنگ باشد; يعنى آن پارادايم منافع فردى و جمعى را در جامعه حاكم بكنيم. آن، كمبودى است كه ما در جامعه داريم و همين مساله منتهى شده به رياكارى كه فكر مى‏كنم ما را به يك فروپاشى سوق مى‏دهد.

اگر مدرنيته به وجود آمد، به خاطر اين بود كه به اين نتيجه رسيد كه با نصيحت نمى‏توان يك نظام اجتماعى مناسب درست كرد. تنها راه اين است كه از تجربه علوم بشرى استفاده كنيم. تجربه علم نشان مى‏دهد كه جامعه‏اى كه در آن فساد اقتصادى و مالى كمتر است، يك جامعه مبتنى بر اقتصاد آزاد رقابتى است. در جامعه‏اى كه مبتنى بر اقتصاد دولتى باشد، فسادهايى به وجود مى‏آيد كه هيچ وقت هم نمى‏توان به ابعاد آن پى برد.

اشاره

توجه آقاى دكتر غنى‏نژاد به مقوله اخلاق و اهميت و نقش آن در حيات جامعه و نسبت آن با اقتصاد در خور تقدير است; همچنين اين مطلب كه جامعه مدرن بايد در عين حفظ ارزش‏هاى اخلاقى ثابت، رويكردى نوين به اخلاق داشته باشد. مطلبى صحيح است. اما در بيانات ايشان نكاتى مبهم به چشم مى‏خورد كه در اين مجال اندك به برخى از آنها اشاره مى‏شود.

1. در نگاهى كلى به مطالب آقاى غنى‏نژاد روشن مى‏شود كه ايشان پارادايم اخلاق مردن را تنها پارادايم قابل قبول و مناسب و حلال مشكلات اخلاقى همه جوامع، به خصوص جامعه ايرانى دانسته‏اند. شاخصه‏هاى اصلى اين پارادايم عبارت‏اند از: الف) فردگرايى يا خودگروى; ب) سودگروى; ج) اصالت رفاه و لذت; د) اصالت دنيا (در برابر آخرت). بر اساس همين شاخصه‏هاست كه ايشان مؤكدا مى‏گويد: «پس نمى‏توانيم بگوييم كه جامعه غربى كه به اين همه رفاه، ثروت، صلح و آرامش رسيده، اخلاقيات را زير پا گذاشته است‏» و در پايان مقاله نتيجه گرفته‏اند كه: «مردم وقتى رفتارشان اخلاقى‏تر خواهد شد كه تشخيص بدهند كه منافعشان در اين است كه اخلاقى رفتار كنند.» همان گونه كه مشهود است. ايشان ضمانت اخلاقى بودن را سودآورى، رفاه و ثروت دانسته‏اند. در يك كلام، اخلاقى كه ايشان توصيه مى‏كنند، اخلاق سرمايه‏دارى و اقتصاد آزاد است. اين عقيده با صرف نظر از اشكالات نقضى آن، از جمله فقر، عدم آسايش، فشار و تبعيض و... موجود در جامعه غربى، به لحاظ مبانى و شاخصه‏هاى آن، يعنى نظريه سودگروى، نظريه خودگروى و نظريه رفاه و لذت، با اشكالات بسيار مهمى مواجه است. عدم توجه به اصل عدالت در توزيع، ابهام مفهوم سود، عدم توجه به جهات و معنوى و كيفى، تزاحم سودها، نسبى‏انگارى ارزشى، تعارض با روح اخلاق كه بر ايثار و ديگرگروى مبتنى است، بخشى از اين اشكالات است و علاقمندان براى اطلاع بيشتر مى‏توانند به كتب فلسفه اخلاق ذيل مدخل‏هاى مذكور مراجعه كنند.

2. ايشان ادعا كرده‏اند كه اخلاق سنتى، از انسان انتزاعى و سعادت انسان انتزاعى بحث مى‏كند; اما اخلاق مدرن از انسان واقعى. گرچه بيان نكرده‏اند كه مرادشان از انسان انتزاعى چيست، اما قرينه انسان واقعى نشان مى‏دهد كه مراد ايشان، انسان ذهنى و آرمانى است. به هر روى آشنايان با تاريخ اخلاق و فلسفه اخلاق به‏خوبى مى‏دانند كه اولا در اخلاق سنتى (يونانى و غيريونانى) نيز توجه اصلى به انسان واقعى و سعادت او بوده است; ثانيا انسان واقعى آن‏گونه كه ايشان مى‏گويند، گوشت و پوست و خون نيست; چه در اين صورت تفاوتى ميان انسان و حيوان نبود.

3. به گفته آقاى غنى‏نژاد، «داشتن حيات و آزادى شرط انسانيت است‏» و «انسان برده انسان نيست‏»; اما از نگاه يك فيلسوف اخلاق اين پرسش مبنايى است كه به چه دليل آزادى يا حيات تعيين كننده انسانيت است؟ منشا ارزش حيات و آزادى چيست؟ آيا موجود حيات‏مند و آزادى كه همه معيارها و ارزش‏هاى مثبت اخلاقى را زير پا گذارد، از شرافت و كرامت‏برخوردارد است؟

4. اين ادعاى ايشان نيز درست نمى‏باشد كه «در اخلاق سنتى هرگونه خودخواهى مذموم بوده است‏»; زيرا دست كم در برخى نظام‏هاى اخلاقى سنتى، به‏خصوص اخلاق دينى و به‏ويژه اخلاق اسلامى، آن نوع خودخواهى كه روح خدايى و علوى انسان را تكامل بخشد، نه تنها مذموم نبوده و نيست، كه پسنديده و وظيفه است. آنچه مذموم بوده و هست، خودخواهى در جهات اميال و گرايش‏هاى حيوانى است.

5 . بى‏آنكه بخواهيم از اقتصاد دولتى دفاع كنيم، يا از اقتصاد آزاد انتقاد، به نظر مى‏رسد يك‏سونگرى و طرفئدارى افراطى از اقتصاد آزاد، مانع مهمى بر سر راه داورى صحيح و واقع‏بينانه باشد. آيا واقعا در جوامعى كه بر اساس اقتصاد آزاد رقابتى اداره مى‏شود، فساد (اخلاقى، اقتصادى، سياسى) كمتر از ديگر جوامع است؟ آيا رشوه، دزدى، تجاوز، قتل، بزهكارى، اعتياد، آدم‏ربايى، طلاق، ابتذال و بى‏هويتى جوانان و... در آمريكا كمتر از ساير كشورهاست؟

/ 1