داده های وحیانی و یافته های انسانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داده های وحیانی و یافته های انسانی - نسخه متنی

مصطفی ملکیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داده هاى وحيانى و يافته هاى انسانى

مصطفى ملكيان

كيان، ش 51

چكيده:

نويسنده مسأله رابطه عقل و ايمان را تبيين كرده، سپس به ذكر پنج راه حلى كه هانس فراى، الهى دان آمريكايى ارائه داده است مى پردازد و با ذكر سخنان متعارضى در باب رابطه عقل و ايمان نتيجه مى گيرد كه بايد اين مسأله را كه بزرگترين مشكل و مسأله ماست جدى بگيريم.

ما انسانها دو دسته علوم و معارف در اختيار داريم: يكى يافته هاى انسانى و ديگرى داده هاى وحيانى. حال مسأله اين است كه به هنگام ناسازگارى، كدام يك را برگيريم؟ به چه دليل؟ و چگونه؟ اگر انسانى بخواهد هم متدين باشد و هم متعقل، با اين دو مجموعه كه در بسيارى از موارد با يكديگر نمى سازند، چه بايد بكند؟ هانس فراى، الهى دان آمريكايى نخستين كسى است كه راههاى جمع ميان تديّن و تعقل را در ضمن پنج راه مطرح كرد. اين راهها عبارت اند از: 1) شخص نخست بايد به سراغ مكتبهاى بشرى برود و يكى را برگزيند; سپس به سراغ متون دينى خودش برود و هر آموزه اى را با مكتب برگزيده خودش سازگار يافت بپذيرد و بقيه را فرو گذارده اين روش مصداق «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» است و بيشترين پيرو را در جهان كنونى دارد.

2) پيش فرض راه دوم اين است كه برخى مكتبها با دين سازگارترند; لذا شخص بايد فلسفه ها يا جهان بينى هاى بشرى اى را كه نسبت به دين سيتزه جويى كمترى دارند انتخاب كند. اين راه هرچند مكتبها را جدى مى گيرد، ولى بيش از راه اول دين را پاس مى دارد. رودولف بولتمان بزرگترين الهى دان پروتستان مذهب قرن بيستم به اين روش اعتقاد داشت و اگزيستانسياليسم را سازگارترين فلسفه بشرى با دين مى ديد. به گفته كيت يندل فيلسوف دين معاصر، دين چيزى نيست جز يك تشخيص به علاوه يك معالجه و درمان و به عقيده بولتمان، عهد جديد و اگزيستانسياليسم از اين نظر متفق القولند; هم مسيحيت و هم اگزيستانسياليسم برآنند كه مشكل اصلى آدمى احساس عدم امنيت است. توكل به خدا هم به ما احساس امنيت مى دهد و هم ما را به تنگناى زمين و زمان گرفتار نمى كند. جمع رهايى و امنيت فقط با توكل به خدا ممكن مى شود; اما اين اعتماد نيز با تصميم گيرى اى از سر ايمان به دست مى آيد; نه به مدد برهان كه در اين گونه امور نمى توان برهانى اقامه كرد. گام دوم در اين راه آن است كه با فلسفه اى كه برگزيده است به حك و اصلاح دين بپردازد و اين همان كارى است كه بولتمان با اسطوره زدايى از كتاب مقدس مسيحيان انجام داد و از دين هر چه را با اگزيستانسياليسم ناسازگار ديد به نام اسطوره زدايى عنوان قشر دين از دين طرد و نفى كرد.

3) پيش فرض اين راه اين است كه هيچ يك از مكتبهاى بشرى، حق مطلق يا باطل مطلق نيست. علاوه بر اين ممكن است يك نظام و مكتب بشرى در قياس با يك مكتب ديگر از يك جهت به دين نزديكتر باشد و از جهت ديگر از دين دورتر باشد. پس هر مكتبى مى تواند در فهم و تفسير بخشى از معارف وحيانى به كار آيد; لذا بايد بين دين و مكاتب بشرى باب گفتگوى جدى و عميق را گشود و قبل از گفتگو اصلا نمى توان پيش بينى كرد كه كدام آموزه دينى يا كدام مجموعه از آموزه هاى دينى با كدام مكتب بشرى قرابت بيشترى دارد. پل تيليش كه مشه ورترين رهرو اين راه سوم در قرن بيستم است و داراى مذهب پروتستانى است، كوشيد تا مسيحيت با هر چه در كل فرهنگ جديد بشرى با آن مناسبت دارد تركيب و تلفيق كند و اينكه الاهيات او را «الاهيات فرهنگ» هم ناميده اند از همين جاست. وى روش خود را در پل زدن ميان ايمان مسيحى و فرهنگ جديد، «روش همبستگى» ناميد. طبق اين روش، محتواى متون مقدس دينى و مذهبى را در هر عصر و زمانى از راه جوابهايى كه اين متون به سؤالات ناشى از وضعيت فرهنگى آن عصر و زمان مى دهند مى توان و بايد شناخت و شناساند; لذا دين و مذهب در هر زمانى نيازمند عالمان الاهيات زنده است.

4) به نظر پيشنهادكنندگان راه چهارم، راه پيشنهادى سوم داراى پيش فرضى مردود است و آن اينكه گويى موضع كاملا خنثى و بى طرفى وجود دارد كه بتوان از آن موضع به گفتگوى يافته هاى بشرى و داده هاى وحيانى نگريست; حال آنكه هر كه به اين گفتگوها وارد مى شود; «لامحاله يا موافق دين است يا مخالف آن; لذا بهتر است اولويت را به وصف حالى بدهيم كه دين از خود مى كند و هيچ فلسفه يا جهان بينى اى حق ندارد براى ما تعيين كند كه مفاهيم و آموزه هاى دين را چگونه بفهميم و تفسير كنيم. خود دين به حد كفايت ناطق و گوياست. نهايت براى آنكه بتوانيم نطق دين را به گوش هوش بشنويم، بايد ايمان بورزيم. ايمان بياور تا بفهمى. اينجا برعكس راه سوم بر مبناى آموزه هاى دينى پاره اى از معارف بشرى را مى پذيريم و پاره اى را كنار مى گذاريم. كارل بارت، الهى دان پروتستان مذهب نامور سوئيسى چنين خط مشيى را مى پسنديد. از نظر وى متدين واقعى كسى است كه كلمه و كلام خدا را اصل و معيار سنجش هر چيز ديگر بداند و براى روشن شدن چشم انسان به باطن عالم و جمال الهى فقط بايد به كلمه خدا و انكشاف الهى در شخص مسيح ديده دوخت. خدا خود را در يافته هاى بشرى جلوه گر نمى سازد.

5) راه پنجم، فلسفه ها و جهان بينى هاى بشرى را به كلى رد مى كند. روندگان اين راه گمان مى كنند كه الهياتى كه در واقع حاصل كنش و واكنش معارف وحيانى و معارف انسانى رايج در گذشته است از هرگونه دخل و تصرف معارف بشرى مصون است و گويى تدوين كنندگان اين الهيات كارى نكرده اند جز سامانمند و منظم كردن معارف وحيانى. اين توهم بزرگ باعث مى شود باب گفتگو ميان دين و فرهنگ عصرى گشوده نشود. كسانى كه داراى مفروضات پنج گانه زير باشند، يگانه وظيفه متدينان را باور نسبت به جميع كتب مقدس و تطبيق زندگى خود با آن مى دانند; 1. كتب مقدس با همين الفاظ نازل شده است; 2. تحريفى در كتب مقدس روى نداده است; 3. معانى الفاظ و گزاره هاى كتب مقدس روشن است; 4. خدا تعاليم و احكام مذكور در كتب مقدس را براى همه مكانها و زمانها خواسته است; 5 . فقط ما معانى و مرادات كتب مقدس را به نحو صحيح و دقيق فهم مى كنيم. به نظر مى رسد قائلان به مكتب تفكيك چنين راهى را پيشنهاد مى كنند. ديويد فورد معتقد است شايد حتى ويتگنشتاين را نيز بتوان معتقد به اين راه دانست. ويتگنشتاين دين را نيز يكى از بازى هاى زبانى مى دانست كه وحدت و تماميت خود را دارد; لذا نبايد براساس قواعد علوم و معارف بشرى راجع به دين حكم كرد; حتى نمى توان براساس آموزه هاى دين ديگرى در باب يك دين خاص داورى كرد. خلاصه تمايز پنج راهى كه گفته شد، به ميزان دلبستگى به متون مقدس و فرهنگ عصرى توقف دارد. با توجه به سخنان متعارض انديشمندان، در باب ايمان و عقل چاره اى نداريم جز اينكه اين مسأله را كه به گمان من بزرگترين مسأله و مشكل ماست، به جد بگيريم.

/ 1