فقر و غنا از ديدگاه اسلام
هنگامي كه يك پژوهشگر به بررسي آيات و روايات دربار فقر و غنا پرداخته و ديدگاه اسلام را در اين زمينه جويا ميشود، بسا در بادي امر به نوعي ناهماهنگي و ناهمخواني برخورد نمايد؛ چرا كه وي ملاحظه ميكند در پارهاي موارد، از فقر ستايش و در مواردي ديگر از آن مذمّت شده است. ما در اين مقاله سعي خواهيم داشت به نحو فشرده اين مساله را مورد بررسي قرار دهيم.فقر مورد بحث:در آيات و روايات فقر در معاني مختلفي به كار رفته است؛ مثلاً در آي: «يا ايّها الناس انتم الفقراء الي الله والله هو الغني؛ اي مردم شما فقير و محتاج خداييد و خداوند غني است و بينياز» واضح است كه فقر مورد نظر در اين آيه فقر مادي و ناداري نيست چرا كه حتي ثروتمنداني كه از حيث مالي بينياز هستند نيز به اين معني فقيرند و محتاج خدا. و اساساً نه تنها انسان بلكه هر يك از ممكنات و مخلوقات از آن نظر كه معلول حقند محتاجند و نيازمند؛ نه اينكه «چيزي» باشند به اضافه نياز، بلكه وجودشان عين نياز به ذات حق است و بدون آن چيزي نيستند. هدف ما در اين مقاله بررسي اين نوع از فقر نيست؛ بلكه منظور بحث از فقر به معناي ناداري و عدم تمكّن است. ما به كسي كه از ضروريات زندگي بيبهره است فقير ميگوييم و به فرد برخوردار از ثروت و مكنت، ثروتمند.در نگاه اوليه به آيات و روايات ميبينيم: الف: گاهي از اين فقر تعريف و تمجيد شده است. پيامبر اكرم ميفرمايد: الفقر فخري و به افتخر علي سائر الانبياء؛ فقر افتخار من است و به آن بر ساير انبياء افتخار ميورزم.»يا: الفقر راحة و الغني عقوبة؛ فقر راحتي است و غني عقوبت است و عذاب.»ب: گاهي از ثروت و ثروتمند بدگويي شده است پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «و دخول جملٍ في سمِّ الخِباطِ اَيسَرُ مِن دُخُولِ غِنيً اَلجَنّة؛ رد شدن شتري از سوراخ سوزن آسانتر از داخل شدن غني در بهشت است.»همچنين ميفرمايد: «من پس از خود بر امتم از سه ويژگي در هراسم: يكي از آن سه اينكه: او يظهر فيهم المال حتي يطغوا او يبطروا؛ مال و ثروت بر ايشان حاصل شود و اين موجب طغيان و سرمستي آنان گردد.»قرآن ميفرمايد: « و ما اموالكم و لا اولادكم بالتي تقربكم عندنا زلفي؛ اموال و اولاد شما چيزي نيستند كه شما را به ما نزديك سازند.»و در مقابل: گاهي از ثروت و ثروتمند ستايش شده است و از مال به عناويني چون نعمت الهي، فضل، رحمة، طيبات و ياده شده و از مردم خواسته شده تا از اين نعمتها بهرهمند گردند. در قرآن آمده: «قل من حرّم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق؛ بگو اي پيامبر چه كسي زينتهاي الهي را كه براي بندگانش آفريده و نيز روزيهاي پاكيزه را تحريم كرده است؟»امام صادق (ع) در مورد درهم و دينار ميفرمايد: «هي خواتيم الله في ارضه جعلها الله مصلحة لخلقه و بها تستقيم شئونهم و مطالبهم؛ خداوند دينار و درهم را جهت مصالح خلق قرار داده كه به وسيل آن، امور و خواستهايشان برآورده گردد»در بعضي موارد، از فقر و ناداري نكوهش به عمل آمده است و فقر در زمر كفر قلمداد گشته است؛ پيامبر اكرم ميفرمايد: «كاد الفقر ان يكون كفرا؛ فقر در قلمرو كفر است.»«اللهم اين اعوذبك من الكفر و الفقر. فقال رجل: ايعدلان؟ قال نعم؛ خدايا من از فقر و كفر به تو پناه ميبرم. كسي پرسيد: آيا اين دو، همطرازند؟ حضرت فرمود: بلي.»پس جستجوگر با اين اشكال مواجه ميگردد كه بالاخره از ديدگاه اين مكتب، فقر و غني چه حكمي دارد آيا فقر پسنديده است و غني ناپسند و يا به عكس؟ ثروت همچون يك ابزار و وسيله
از نظر اسلام مال و ثروت يك وسيله است و با توجه به چگونگي استفاده از آن، گاهي مورد مذمّت قرار گرفته و گاهي مدح شده است. اسلام دين رهبانيت و گوشهگيري و ترك دنيا نيست؛ هرگز سفارش نكرده كه لذايذ مادي را ترك نماييد؛ اينها نعمتهاي الهي است و براي آن خلق شده كه افراد از آن بهره گيرند. اهداف اصلي اسلام زماني تحقق يافته و در طريق رشد و کمال قدم ميگذارد که آن جامعه از ثبات و آرامش برخوردار باشد و افراد، دغدغ خاطر و آشفتگي فكري نداشته باشند؛ و اين وقتي است كه افراد در آن جامعه از نظر معيشت در حدي معقول و مقبول قرار داشته و از يك زندگي آبرومندانه برخوردار باشند. آرامش و اطمينان خاطر با فقر ناسازگار است؛ فقر و ناداري جان را فلج و از نظر رواني باعث آشفتگي خاطر افراد ميشود؛ بدنِ نحيف و ناتوان و نا برخوردار از نعم الهي را توان آن نيست كه به نحو شايسته، در راه تحقق اهداف الهي قدم بردارد. منظور اين نيست كه افراد به محض تمتع و برخورداري از ثروت، حتماً در اين مسير گام بر خواهند داشت، بلكه اين فقط يك مقدّمه است. رفع فقر، رفع مانع و ايجاد آرامش روحي و رواني است؛ تا افرادي كه مقتضي لازم را دارند بتوانند در صراط مستقيم به حركت خويش ادامه دهند.بنابراين، از ديد اسلام، «ثروت» ناپسند و مذموم نيست. ثروت كه همان عطايا و مواهب الهي و به عبارت ديگر «هر چيزي است كه يكي از حوايج طبيعي، ضروري و يا تجملي بشر را برآورد.»ثروت بيهوده خلق نشده؛ هدف آن بوده كه انسانها از آن برخوردار شوند. خداوند هرگز نخواسته كه بندگانش در فقر و مسكنت زندگي كنند و با رنج و تعب ناشي از آن، دست به گريبان باشند؛ به عكس، نعمتهاي خود را يادآور ميشود، از آن به عنوان «طيبات» ياد ميكند و از مردم ميخواهد از آن بهره گرفته و بيجهت آن را بر خود تحريم نكنند. قرآن ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لاتحرموا طيبات ما احل الله لكم؛ اي مؤمنين روزيهاي پاكيزهاي را كه خداوند براي شما حلال قرار داده بر خود حرام نكنيد.»قرآن كساني را كه در جاهليت از ترس گرسنگي و يا به اين بهانه فرزندانشان را ميكشند، سخت مورد عتاب و ملامت قرار ميدهد و ميفرمايد: «ولا تقتلوا اولادكم خشية املاق نحن رزقناكم و اياهم؛ از ترس گرسنگي، فرزندان خود را نكشيد؛ ما شما و آنان را روزي ميدهيم.» شايد كسي كه قائل به فقر است و خود از نعمتهاي الهي كنار گرفته و ديگران راه به كنارهگيري سفارش ميكند، به نوعي. در مورد قدرت خداوند بر روزي دادن به بندگان خويش مشكوك است؛ همانگونه كه «مالتوس» (اقتصاددان انگليسي) اينگونه فكر ميكرد و ميپنداشت طبيعت امكاناتش محدود است و گنجايش ميهمانان تازه وارد را ندارد و در مورد اين ميهمانان جديد كه به زور سر سفر طبيعت حاضر شدهاند، طبيعت حكم خود را صادر مينمايد (نابودي آنان). اما ديدگاه اسلام جز اين است، در روايت آمده: كسي كه از ترس فقر، ترك ازدواج كند نسبت به خدا بدگمان شده است»پس اينگونه نيست كه اسلام، افراد را از طلب مال و ثروت پرهيز دهد و بنده را نا برخوردار بپسندد و بخواهد. اگر نيّت شخص، آن باشد كه در حدّ معقول كسب ثروتي كند و خود و خانوادهاش از نعمتهاي الهي بهرهمند گردند، و يا با بخشيدن آن به ديگران از ثواب انفاق و ايثار بهرهمند شود، اين تلاش و كوشش او نه تنها ناپسند نيست بلكه نوعي عبادت است و از ديدگاه روايات سعي و تلاش به اين انگيزه، دنيا پرستي و مالطلبي محسوب نميشود.شخصي به امام صادق (ع) عرض ميكند: «به خدا سوگند، ما طالب دنيا هستيم و دوست ميداريم كه ثروت به ما داده شود.» حضرت فرمود: «دوست داري با آن چه كني؟» گفت: «به خود و خانوادهام برسم و صله و صدقه داده و حج و عمره به جاي آورم». امام فرمود: «اين طلب دنيا نيست، طلب آخرت است.» با اينكه اين شخص غرض خويش را از تحصيل ثروت، سه نوع كار ذكر ميكند: 1ـ عبادت: حج و عمره 2ـ شركت در نوعي فعاليت اجتماعي و توجه به همنوع: صله و صدقه 3ـ برآوردن نيازهاي خود و خانواده، امّا حضرت آن را تفكيك نكرده و تنها قسم اول و يا قسم اول و دوّم را ستايش نميكند، بلكه با همه به يك نحو برخورد كرده و آن را طلب آخرت ميداند.عاصم بنزياد حارثي، زن و فرزند و دينار را رها كرده و در گوشهگيري، انزوا و رهبانيت پيشه كرده بود. خبر به اميرالمؤمنين (ع) رسيد. حضرت وي را فراخواند. و با عتاب، خطاب به او فرمود: «آيا از خانوادهات شرم نداري؟ آيا به فرزندانت رحم نميكني؟ گمان داري با اينكه خداوند اشياء پاكيزه را بر تو حلال كرده، دوست ندارد تو از آن بهرهمند شوي؟ تو در مقابل خداوند پستتر از آن هستي كه چيزي را بر تو حلال كند و نخواهد از آن استفاده كني! آيا خداوند نميفرمايد زمين را براي مردم قرار داده و در آن ميوه و خرماي داراي پوشش است؟ آيا خدا نميگويد دو دريا را كنار هم قرار داد از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان بيرون ميآيد. به خدا سوگند به كارگيري و بهرهمندي از نعمتهاي خدا در عمل، نزد او مطلوبتر است از استفاده از آنها در سخن؛ و حال آنكه خداوند عزوجل ميفرمايد: «نعمتهاي پروردگارت را بازگو كن.» آيات و روايات به اين حد بسنده نكردهاند؛ بلكه در نقطه مقابل، از فقر و ناداري مذمت و بدگويي كردهاند. ديديم كه پيامبر اكرم در جايي فقر را در آستانه كفر دانست و در جاي ديگر از آن فراتر رفته و آن دو را عدل و همطراز يكديگر معرفي نمود و فرمود: «خدايا من از كفر و فقر به تو پناه ميبرم. سؤال شد آيا اين دو همطرازند فرمود: آري.»حال علّت چيست و چگونه فقر ميتوان به كفر بينجامد؟ جواب اين است كه انسان فطرتاً داراي يك سلسله حوايج و نيازهاست و اين نيازها بايد برآورده گردد. فشار نامعقول به جسم و سركوب اين خواستها براي هميشه، عملي است خلاف مقتضاي خلقت و حركتي است در خلاف مسير آب. گرچه ممكن است معدود افرادي پيدا شوند كه حتي سختتر از اينگونه فشارهاي نامعقول را تحمل نمايند، اما نميتوان اين را به عنوان يك حكم فراگير و وظيفهاي عمومي مطرح كرد و از هم افراد خواست كه به عنوان يك حكم اجتماعي به فقر گردن نهند.فقر و ناداري موجب تشويش خاطر، اضطراب، ضعف روحي، بدبيني و بدگويي به همه چيز و همه كس و حتي خداوند و مقدسات ميشود و سرانجام، به تعبير پيامبر (ص)، به كفر و رويگرداني از دين ميانجامد. پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «اللهم بارك لنا في الخبز ولا تفرق بيننا و بينه فلولا الخبر ما صلبنا و لا صمنا و لا اَدَّينا فرائض ربّنا؛ بار خدايا در نان ما بركت ده و ميان ما و آن جدايي ميفكن كه اگر نان نبود نه نماز خوانده، نه روزه گرفته و نه ديگر واجبات را انجام ميداديم.»ميبينيم كه پيامبر اكرم به صراحت ميگويد: نبود نان و گرسنگي، انسان را به طغيان و عصيان و سرپيچي از دستورات خداوند ميكشاند. با گرسنگي، آرامش و سكين لازم براي جامعه فراهم نميگردد و بدينسان اگر جامع اسلامي از حيث اقتصادي آنگونه كه خداوند خواسته است تأمين نگردد، اين خطر هست كه ايمان و اسلام افراد در معرض تهديد قرار گيرد. اميرالمؤمنين (ع) به فرزندش محمد حنفيه ميفرمايد: «يا بنيّ اني اخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصه للدين، مدهشة للعقل، داعيِةَ للِمَقتِ؛ فرزندم! من از فقر بر تو ميترسم، از آن به خدا پناه ببر. فقر مايه نقصان دين، سرگرداني عقل و دلزدگي است.»در اين جا امام سه پيامد سوء و ناخوشايند براي فقر ذكر مينمايد: 1ـ در دين شخص اثر گذاشته و علت نقص و كاهش ايمان او ميشود. 2ـ از سويي با تأثير در فكر و انديشه، موجب تحيّر و سرگرداني خود و آشفتگي ذهن ميشود. 3ـ ديگر اثر فقر، اثر رواني است و آن، يأس و دلمردگي است؛ فقر نشاط و سر زندگي را از جامعه ميربايد و به جاي آن دلمردگي و افسردگي ميآورد. طبيعي است كه آثار منفي فقر در حيط زندگي شخص باقي نميماند بلكه براي جامعه، داراي اثر تخريبي است. جامع دلمرده و افسرده و وامانده از نشاط، در صحن رقابت از ديگر جوامع، عقب ميماند؛ آنان هر چند كافر، گوي سبقت را از اين جامعه ميربايند و اين جامعه هر چند يك جامع مكتبي و ايماني باشد، نيازمند باقي ميماند و استقلال اقتصادي و به دنبال آن، استقلال سياسياش در معرض خطر قرار ميگيرد. دلايل تمجيد از فقر
حال اين سؤال مطرح ميگردد كه چرا برخي از روايات از فقر تمجيد گرديده و به دوري جستن و كنارهگيري از دنيا سفارش شده است و از مال و ثروت نكوهش شده؟ مواردي كه از فقر تمجيد شده ميتواند به يكي از اين دلايل باشد:الف: پرهيز از دنيا براي زعيم در هر جامعه اسلامي پسنديده است و باعث ميشود كه امام و زعيم جامعه، درد و رنج فقرا را از نزديك لمس نمايد و مجدّانه جهت حلّ مسائل آنان تلاش كند. و همچنين باعث ميشود فقر فقرا براي آنان تحمل ناپذير نشوند و گران نيايد.قبلاً ديديم كه حضرت علي (ع) به عاصم بن زياد كه رفتار زاهدانهاي پيشه كرده بود با تندي اعتراض كرده و او را مورد ملامت قرار داد. عاصم در جواب گفت: «شما چرا خود خوراك و پوشاك زاهدانهاي داريد؟» حضرت فرمود: «ان الله فرض علي ائمة العدل ان يقدّروا انفسهم بِضَعَفَه الناس؛ خداوند بر امامان عادل واجب فرموده كه زندگي خود را با فقيرترين مردم تطبيق دهند تا تنگدستي، فقير را در فشار درد قرار ندهد.» پس اينگونه پرهيز از دنيا يك حكم عام و كلي نيست؛ براي اشخاصي است كه در مقام تصدي مسئوليت جامعه هستند و لذا ميبينيم امام صادق(ع) در مقام رهبري و مسئوليت ادار جامعه قرار نگرفته بود، لباس فاخري پوشيد؛ اما اميرالمؤمنين علي عليهالسلام بسيار ساده ميزيست. امام رضا (ع) ميفرمايد: «قسم به خدا اگر خلافت و حكومت را به دست گيرم غذاي نامرغوب خواهم خورد پس از آنكه از غذاهاي مطلوب خوردهام و لباس خشن خواهم پوشيد پس از آنكه نرم پوشيدهام و خويش را به سختي و زحمت خواهم افكند پس از آنكه در راحتي بودهام.»ب: اينكه پيامبر ميفرمايند «الفقر فخري» برخي در تفسير آن گفتهاند منظور فقر الي الله است؛ نيازمندي و افتقار به خداوند با اين نيز سازگار است كه فرد از نظر مادّي برخوردار باشد؛ به اين شرط كه مال و ثروت، چشمش را پر نكند، غرور او را نگيرد و از خداوند دورش نسازد؛ بلكه در هر حال خود را فقير و نيازمند به خداوند بداند.ج: حضرت علي (ع) در توضيح فقر انبيا و اوليا ميفرمايد: «آنان را فقير قرار داد تا نيّت گروندگان، خالص باشد نه از سر ميل و رغبت به ثروت.»منظور حضرت اين است كه اگر پيامبران ثروتمند بودند، بسياري از افراد نه از سر ايمان و خلوص بلكه به خاطر جاذبه مال و ثروت آنها، پيرامونشان گرد ميآمدند.د: گاهي فقر در قياس با يك ضايع بزرگتر، مطلوب است؛ مثلاً امام صادق (ع) ميفرمايند: « الفقر معنا خير من الغني مع غيرنا؛ فقر فقيري كه با ماست بر غناي آن غني كه در صف ديگران است ترجيح دارد.» يعني با اينكه در قياس بين فقير و غني، غني پسنديده و فقر مذموم است اما اين، حكمي مطلق و به هر قيمت نيست. اگر بنا باشد انسان به خاطر كسب ثروت، ارزشهاي الهي را زير پا گذارد و به ظلمه و غاصبين روي آورد، صد البته كه فقر بر چنين ثروتي ترجيح دارد (البته توجه داريد كه حضرت نميفرمايد در صف ضدّ ما، ميفرمايد در صف غير ما؛ يعني هر چند شخص در صف معاندين نباشد اما قرار داشتن در صفي غير از صف ائمه اطهار موجب ميشود مال و ثروت، بيارزش و پوچ باشد چرا كه در اين صورت رهگشاي او نيست؛ آنان در مسير حق نيستند كه مالشان جهت قرب هر چه بيشتر آنها به حق، مفيد افتد.) پس در اين موارد ميبينيم كه فقر ذاتاً ممدوح و مورد ستايش نيست بلكه به اين علت است كه با شرايط و موقعيتهاي ويژهاي توأم گشته كه آنها ممدوح و پسنديده هستند و به خاطر آن چنين فقري مورد ستايش قرار گرفته است. دلايل بدگويي از ثروت
در آيات و روايات، در موارد متعدّد و به دلايل گوناگون، از ثروت و ثروتمند مذمّت شده است؛ از جمله:الف: در مواردي كه مال و ثروت هدف تلقي شود و خود يك ارزش مستقل به شمار آيد؛ به گونهاي كه فرد حاضر باشد جهت تحصيل آن، ساير ارزشها را فدا كند. چنين ثروتي نه تنها فاقد ارزش است بلكه سخت مورد نفرت اسلام است. خداوند در سور منافقون ميفرمايد، «اي كساني كه ايمان آوردهايد اموال و اولادتان شما را از ياد خدا غافل نسازد. كساني كه چنين كنند زيانكارانند.» در اين آيه، مالي كه سبب غفلت انسان از خداوند گردد نامطلوب به شمار آمده است.ب: جايي كه ثروت، اين غرور و فريب را در شخص ايجاد كند «من اين ثروت فراوان را با علم و تدبير خود به دست آوردهام.» و بدينسان خود را از خداوند، مستقل و بينياز احساس نمايد. و اين احساس كه او فردي فاني است و ثروت نميتواند جلو زوالش را بگيرد در او گم شود. خداوند در مورد قارون ميفرمايد: «آيا نميداند كه خداوند پيش از او افرادي را كه از او قويتر و داراي اموال انباشت بيشتري بودند هلاك كرده است!»؟ ج: مواردي كه مال و ثروت موجب تفاخر و امتياز فروشي و مباحات بر ديگران شود؛ صفتي كه بيشتر ثروتمندان از آن برخوردارند. قرآن در حمله به چنين ثروت و ثروتمندي ميفرمايد: «و قالوا نحن اكثر اموالاً و اولادا و ما نحن بمعذبين؛ كفار گفتند ما داراي اموال و اولاد بيشتري هستيم بنابراين ما عذاب نميشويم.»امام صادق (ع) ميفرمايد: «خداوند ثروت را به عنوان امتياز و كرامت به كسي نداده است بلكه مال خداست كه در نزد اشخاص به امانت گذارده شده.»حضرت علي (ع) ميفرمايد: «اگر كسي ثروتمندي را به خاطر ثروتش تواضع كند دو سوّم دين خود را از دست داده است.»د: در بعضي موارد، آثار سوئي كه معمولاً با ثروت و مال قرين و ملازم است مثل طغيان و سرمستي موجب شده از ثروتمندي نكوهش شود؛ علي (ع) ميفرمايد: «از مستي ثروت به خدا پناه ببريد زيرا مستي آن دير ذايل ميشود.»ه: گاهي از ثروت نكوهش شده كه چون داشتن مال و ثروت، مسؤوليتهاي سنگيني بر دوش انسان ميگذارد طبعاً كسي كه فقير است عهدهدار اين مسؤوليتهاي سنگين نيست. خلاصه بحث
خلاص كلام اينكه در هيچ يك از اين موارد از اصل ثروت و مال بدگويي و مذمّت نشده است؛ بلكه از آن جا كه ثروت معمولاً با يكي از لوازم سوء و ناپسند همراه است، مورد حمله قرار گرفته است. در واقع، هدف اسلام اين بوده كه با اين پيامدها و آثار سوء ثروت مبارزه نمايد پس ثروت به خودي خود، امر مذمومي نيست و اگر از اين پيامدهاي منفي پيراسته شود و شخص مراقب باشد آثار منفي مال دامنگير او نگردد، ثروت امري ميشود قابل ستايش. در اسلام، به كار و كوشش، كسب مال، و بهرهگيري از نعم الهي و لذايذ مادي عنايت فراوان شده و در عين حال، حركت اسلام به نحوي بوده كه هيچگاه ثروت، مطلق نشده و هدف اصلي به شمار نيايد و ديگر ارزشها در راه تحصيل آن فدا نگردد. اگر هدف شخص از مال و ثروت تقويت اهداف الهي و تأمين رضاي او باشد، بكوشد با تمكن خود خلعهاي موجود در جامعه را پر كند، از ديگران دستگيري نمايد، به تقويت اسلام همت گمارد و يا حداقل براي خود و خانوادهاش زندگي متوسط و معقول فراهم آورد. در اين صورت نه چنين ثروتي نكوهيده است و نه چنين ثروتمندي مغضوب.در اينجا لازم است به اين نكته نيز اشاره كنيم كه اسلام چار چوبهها و مقررات خاصي وضع كرده كه به فرد امكان آن را نميدهد ثروتش را بيش از حدّ گسترش دهد. در اسلام به معناي ميليارد نداريم و مقررات به گونهاي تنظيم شده كه در جامعه، فاصل طبقاتي ايجاد نگردد و جامعه به دو گروه فقير و برخوردار تقسيم نگردد. اين مسأله در جاي خود بايد به تفصيل مورد بحث قرار گيرد و هدف ما در اين مقاله توضيح اين مسأله بود كه در اسلام، گوشهگيري و اعراض از دنيا تبليغ نشده بلكه از افراد خواسته شده با تحرك و نشاط به فعاليت پردازند، علوم و صنايع را رونق و توسعه دهند؛ خود و خانواده خود را تأمين نمايند و اگر توانستند بيش از مايحتاج خويش مالي به دست آورند آن را در راه خدا انفاق نمايند و به امور خيريه بپردازند.. فاطر (35) آيه 15.. مجلسي، بحارالانوار، ج72، ص49.. علاءالدين متقي هندي، كنزُالعُمّال، خبر شماره 44144.. مجلسي، همان كتاب، ج72، ص55.. همان كتاب، ج72، ص63.. سباء (34) آيه 37.. اعراف (7) آيه 32.. ميزان الحكمة، ج9، ص285.. مجلسي، همان كتاب، ج72، ص52.. علاءالدين متقي هندي، همان كتاب، ج87، ص166. . استاد شهيد مرتضي مطهري (ره)، بررسي مباني اقتصاد اسلامي، ص131. . مائده (5) آيه 87. . اسراء (17) آيه 31؛ وسائل الشيعه، ج14، ص24. . والله انا لنطلب الدنيا و تحبّ ان نؤتاها. فقال تحب ان تصنع بها ماذا؟ قال اعودبها علي نفسي و عيالي و اصل بها و اتصدق بها و احجّ واعتمر، فقال ابوعبدالله (ع) ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الآخره، «وسائل الشيعه، ج12، ص19.» . كليني، اصول كافي، ج1، ص410. . علاءالدين متقي هندي، همان كتاب، ج87، ص166. . وسائلالشيعه، ج12، ص17. . نهجالبلاغه، حكمت 319. . همان، خطبه 209، ص324 .. مصباحي، مباني اقتصاد اسلامي، ص135. . نهجالبلاغه، خطب 192. . مجلسي، همان كتاب، ج72، ص44. . يا ايها الذين آمنوا لاتلهكم اموالكم ولا اولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون، منافقون (63) آيه 9.. سخن قارون در جواب كساني كه از وي ميخواستند از مال خويش در راه خدا انفاق نمايد. . قصص (28) آيه 78. . سباء (34) آيه 35. . تفسير الميزان، ج8، ص93. . من اتي غنياً فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دينه. نهجالبلاغه، حكمت 228. . استعيذوا بالله من سكرة الغني فان له سكرة بعيدة الافاقه. مصطفي درايتي، تصنيف غرر الحكم، حديث شماره 8366 .