کليد دانش (2)
اهميت پرسش و پاسخ در قرآن و سخنان امامان
فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج3، ص249.با معارف اسلامي آشنا شويم ـ سال هفدهم ـ ش39جعفر فکريقرآن که کتاب هدايت است و راه هاي تعالي و کمال را به بشر نشان مي دهد، اهميت مسئله پرسش و پاسخ را بصورت مستقيم و غيرمستقيم مطرح نموده است. در جايي سؤال فرشتگان را درباره خلقت انسان از پيشگاه الهي و پاسخ پروردگار را ذکر کرده است.(1) و در جاي ديگر پرسش هاي موسي(ع) را از «خضر» بيان نموده و پاسخ هاي اسرار آميز «خضر» را ذکر مي کند و نشان مي دهد که چگونه ممکن است راز بعضي از مسائل براي شخصيت بزرگي چون «موسي» پوشيده باشد و معلمي آگاه و آشناي به اسرار پنهان؛ مانند «خضر» بتواند پاسخگوي آن باشد.(2) در دو جا قرآن دستور مي دهد از آگاهان بپرسيد: «فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون؛(3) اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسيد». فاسألوا به صورت امر آمده است و دلالت بر اين دارد که در مسائل شرعي و ديني سؤال واجب مي شود.البته چنان که علامه طباطبائي (ره) فرمودند: اين آيه شريفه ارشاد به يک اصل عقلايي است که عبارت است از واجب بودن رجوع افراد ناآگاه و جاهل به اهل خبره و اطلاع.(4) شايسته است بدانيم مقصود از «اهل ذکر» که قرآن دستور داده از آنان بپرسيد کيانند. گرچه مفسران در اين زمينه چند قول بيان داشته اند، اما روايات بسياري تصريح دارد که منظور از اهل ذکر امامان معصوم(ع) هستند که از باب نمونه چند روايت را ذکر مي کنيم: از امام هشتم علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است که فرمود: «نحن اهل الذکر و نحن المسئولون؛ ما اهل ذکريم و بايد از ما پرسيده شود.» امام باقر(ع) در تفسير آيه فرمود: «الذکر القرآن، و آل الرسول اهل الذّکر، و هم المسئولون؛ مراد از ذکر قرآن است و اهل بيت پيامبر (ص) اهل ذکراند و بايد از آنها پرسيده شود»(5).در بسياري از کتب و تفاسير اهل سنت نيز رواياتي بدين مضمون نقل شده است. از جمله در تفسيرهاي دوازده گانه معروف اهل سنت در ذيل همين آيه شريفه از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: «هو محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين(ع) هم اهل الذکر والعقل والبيان؛(6) اينان [اهل ذکر] محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين- عليهم السلام- هستند. آنها هستند که اهل ذکر و عقل و بيانند.»حسکاني ـ که از علماي بزرگ اهل سنت در قرن پنجم هجري و از اصحاب ابوحنيفه است - در کتاب شواهد التنزيل، ذيل آيه 16 سوره نحل چندين روايت ذکر مي کند مبني بر اين که مقصود از اهل ذکر اهل بيت پيامبر(ع) هستند؛ از جمله نقل مي کند که «حارث» گفت: از حضرت علي(ع) درباره آيه شريفه «فاسألوا اهل الذکر» پرسيديم فرمود: «به خدا اهل ذکر ماهستيم، اهل علم ما هستيم و ما هستيم که معدن تأويل و تنزيل [قرآن] مي باشيم. هرآينه از پيامبر خدا(ص) شنيديم مي فرمود: من شهر علم هستم و علي درب آن است. پس هرکس در طلب علم باشد بايد از درب آن وارد شود.»(7) و نيز از امام باقر(ع) نقل مي کند که فرمود: «نحن اهل الذکر؛ ما اهل ذکر هستيم.»(8) البته پيداست که اينگونه روايات در مقام بيان نمونه هاي بارز و کامل اهل علم و آگاهي است و مفهوم گسترده آيه شريفه را محدود نمي کند. بنابراين، اطلاق کلمه ذکر شامل هر نوع آگاهي و يادآوري و اطلاع بوده و اهل ذکر نيز به آگاهان جامعه در همه زمينه ها صادق است.و خداوند به مسلمانان امر مي کند آنچه را نمي دانند از اهل اطلاع بپرسند و خودسرانه در مسائلي که به آن اطلاعي ندارند اقدام نکنند، چنانکه در آيه ديگر مي فرمايد: «و لاتقف ما ليس لک به علم انّ السمع والبصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً؛(9) آنچه را که بدان علم نداري پيروي نکن، چه گوش و چشم و دل مسئول اند.»و چون بناي ما دراين مقاله اين است که به اشاره اي گذرا بسنده کرده و از بسط کلام بپرهيزيم به همين مقدار استشهاد از قرآن اکتفا مي کنيم.سؤال و جواب در روايات اسلامي از جايگاه خاصي برخوردار است
مرحوم کليني (ره) در کتاب «اصول کافي» بابي را به رويات «پرسش از عالم» اختصاص داده که چند روايت را ذکر مي کنيم:يکي از اصحاب امام صادق(ع) مي گويد: «سألته عن مجدور اصابته جنابة فغسّلوه فمات قال: قتلوه الاّ سألوا فان دواء العيّ السؤال؛ از حضرت پرسيدم، مردي مبتلا به آبله بود. او را غسل دادند و بر اثر آن مرد. فرمود: او را کشتند! چرا مسئله را نپرسيدند؟ هرآينه داروي نفهمي و نداني پرسيدن است.»در سخن ديگر فرمود: «انما يهلک الناس لأنّهم لايسألون؛ چون (عده اي) از مردم از پرسيدن خودداري مي کنند به هلاکت مي افتند.»و درباره اهميت سؤال و دين شناسي فرمود: «لايسع الناس حتّي يسألوا و يتفقهوا و يعرفوا امامهم و يسعهم أن يأخذوا بما يقول...؛ مردم در فراخي و گشايش نيستند تا اينکه بپرسند و بفهمند وامام خويش را بشناسند و مطابق گفته او عمل کنند.»و در سخن ديگر: امام صادق(ع) از پيغمبر اکرم(ص) نقل کرده که فرمود: «افّ لرجل لايفرّغ نفسه في کل جمعة لأمر دينه فيتعاهده و يسأل عن دينه؛ اف برکسي که خود را در هر روز جمعه براي دينش آماده نکند تا با آن تجديد پيمان نموده و از [مسائل] دينش سؤال کند»(10). پاسخ به سؤالات در سيره پيشوايان معصوم(ع)
با نگاهي به سيره پيشوايان اسلام درمي يابيم که يکي از برنامه هاي آن بزرگواران پاسخگويي به پرسش هاي مهم جويندگان حقيقت و جست و جوگران علم بوده است که نمونه هايي از آن ذکر مي کنيم: انس بن مالک گفت: روزي مردي يهودي وارد مسجد شد و پرسيد جانشين و وصي پيغمبر خدا کجاست؟ مردم ابوبکر را به او نشان دادند. مرد يهودي گفت: مي خواهم چيزهايي از تو بپرسم که جز پيامبر و يا جانشين او پاسخش را نمي داند.ابوبکر گفت: هرچه مي خواهي بپرس. يهودي گفت: «اخبرني عمّا ليس لله، و عما ليس عند الله، وعمّا لايعلمه الله؛ مرا خبر ده از چيزي که خدا آن را ندارد و چيزي که نزد خدا نيست و چيزي که خدا نمي داند.»ابوبکر گفت: اي يهودي! اين سخن از نوع مسائل زنديقان است و تصميم گرفت به او آزار رساند و بعضي از مسلمانان نيز با ابوبکر هم فکر بودند. ناگهان ابن عباس گفت: درباره اين مرد انصاف به خرج نداديد... اگر پاسخي داريد بگوييد وگرنه او را نزد علي بن ابيطالب(ع) ببريد تا پاسخ پرسش هاي وي را بگويد: چه من از رسول اکرم(ص) شنيدم که درباره علي بن ابي طالب(ع) دعا کرد: «اللّهم اهد قلبه وثبت لسانه؛ خدايا قلبش را [به نور علم] هدايت و زبانش را [به بيان حقايق] گويا ساز.»پس از شنيدن اين سخنان، ابوبکر و حاضران همراه يهودي به حضور علي(ع) شرفياب شدند و ابوبکر گفت: اي ابوالحسن! اين يهودي مسائلي که مربوط به زنديقان است از من پرسيد. علي(ع) روبه يهودي نمود، پرسيد چه مي گويي؟ يهودي پرسش هاي خود را تکرار کرد. علي(ع) پاسخ داد: اما آنچه راکه خدا نمي داند، همان گفتار و عقيده شما يهوديان درباره عزيز است که معتقديد او پسر خدا است، و حال آنکه خدا پسري از براي خود نمي شناسد، زيرا اگر خداي را پسري بود، علم به او مي داشت و اما گفتي آن چيست که در پيشگاه خدا نيست، بدانکه ظلم و ستم به بندگان نزد خدا نيست [چه او به بندگانش ستم نمي کند] و اينکه گفتي آنچه خدا ندارد چيست؟ به تو خبر مي دهم که خداوند شريک ندارد.يهودي با شنيدن اين پاسخ ها گفت: شهادت مي دهم که محمد(ص) رسول خداست و تو وصي رسول خدايي. ابوبکر و مسلمانان از پاسخ علي(ع) راحت و خشنود شدند و به اميرالمؤمنين(ع) عرض کردند: اي گشايند گره ها و زايل کننده اندوه ها.(11) محدث قمي، در سفينة البحار مي نويسد: مردي حضور اميرالمؤمنين علي(ع) شرفياب شد و گفت» آمده ام از چهار مسئله پرسش کنم. امام فرمود: «بپرس گرچه چهل مسئله باشد». گفت: «دشوار و دشوارتر، و نزديک و نزديکتر، و عجيب و عجيب تر، و واجب و واجب تر کدام است»؟امام(ع) پاسخ داد: «دشوار، معصيت است و دشوارتر، از دست دادن راستي و درستي است و آينده، نزديک است و مرگ، از هرچيز نزديک تر است و دنيا، شگفت است و غفلت و ناآگاهي ما در آن شگفت انگيزتر مي باشد و واجب توبه مي باشد و واجب تر از آن ترك گناه است.»(12) و باز مي نويسد مردي نزد حضرت آمد و گفت تا اينجا هفتاد فرسخ راه پيمودم تا از هفت کلمه پرسش نمايم، امام فرمود: «آنچه خواستي بپرس». پرسيد: چه چيز از آسمان بزرگتر است؟ و چه چيز از زمين پهناورتر مي باشد و کدام چيز از يتيم ناتوان تر است و چه چيز از آتش گرمتر است و چه چيز از زمهرير سردتر و چه چيز بي نيازتر از دريا و چه چيز سخت تر از سنگ مي باشد؟ امام(ع) پاسخ داد: «بهتان زدن [به شخص بي گناه] از آسمان بزرگ تر، و حق از زمين پهناورتر و سخن چيني سخن چينان از يتيم ناتوان تر و حرص و طمع از آتش سوزان تر و اظهار نياز نزد شخص بخيل از زمهرير [سرماي شديد] سردتر و بدن قناعت پيشه از دريا بي نيازتر و دل کافر از سنگ سخت تر مي باشد.»(13) و گاه جهت ترغيب مردم به پرسش از عالم، و غنيمت شمردن فرصت از مردم مي خواست تا زماني که به او دسترسي دارند و در ميان آنان هست و مي توانند از اقيانوس بي کران علمش بهره مند شوند، معضلات و مشکلات علمي و اعتقادي خويش را از او بپرسند که موارد بسياري از اين قبيل در کتابهاي تاريخ و سيره و روايت مذکور است، چنانکه أصبغ بن نباته گويد: علي(ع) روزي روي منبر فرمود: «سلوني قبل أن تفقدوني؛ پيش از آنکه از ميان شما بروم [مسائل خود را] ازمن بپرسيد». اشعث برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين! چگونه از مجوس جزيه گرفته مي شود و حال آنکه کتابي بر آنان فرستاده نشده، و پيامبري به سوي آنان مبعوث نگرديده است؟ حضرت فرمود: «بلي يا أشعث، قد أنزل الله عليهم کتاباً و بعث اليهم نبياً؛(14)خداوند پيامبري به سوي آنان فرستاده و کتابي برايشان فرو فرستاده است.»اهميت پاسخگويي به سؤالات به منظور هدايت افراد به قدري زياد است که شهيد ثاني(ره) نقل مي کند: زني به محضر حضرت فاطمه زهرا(س) شرفياب شد و عرض کرد: مادري دارم ضعيف المزاج که در مسائل نمازش با اشکال مواجه مي گردد. مرا نزد شما فرستاد تا پرسش هايش را با شما در ميان بگذارم. فاطمه زهرا(س) به پرسش هاي وي پاسخ داد.وقتي که تعداد پرسش ها و پاسخ ها به ده رسيد، آن زن به علت زيادي سؤال هايش شرمنده شد و گفت بيش از اين مزاحم نمي شوم. حضرت فاطمه(س) فرمود: «هر سؤالي داري بپرس». آنگاه به او فرمود: «اگر کسي در مدّت يک روز بار گران و سنگيني را به دوش کشد و به بالاي بام ساختماني حمل نموده، هزار دينار مزد دريافت نمايد. براي او ناگوار و غيرقابل تحمّل خواهد بود»؟! آن زن عرض کرد نه. فاطمه زهرا(س) فرمود: «من هم [در واقع] مزدوري مي کنم و خويشتن را اجير خدا قرار داده ام، و پاداش پاسخ به هر سؤالي بيش از مجموع درّ و مرواريدي است که [فضاي] ميان آسمان و زمين را پر کند. پس من درعدم احساس رنج و زحمت در پاسخگويي به پرسش هاي تو از آن باربر مزدور سزاوارترم.»از پدرم [رسول خدا] شنيدم که مي فرمود: «دانشمندان پيرو ما که در قيامت محشور مي شوند با خلعت ها و لباس هاي کرامت، و پوششي شکوه مند آراسته مي شوند به گونه اي که بر قامت هر يک از آنان هزار هزار خلعت نوراني و درخشان پوشانده مي شود.آنگاه از سوي پروردگار منادي ندا مي دهد: اي کساني که از يتيمان آل محمد(ص) سرپرستي کرده ايد و آنان را، زماني که دستشان از دامن پدران واقعي آنان؛ يعني پيشوايان و رهبران ديني کوتاه گشته بود، نجات داديد.اي علما و رهبران ديني، بدانيد که اين افراد همان شاگردان شما و همان يتيماني هستند که از آنان سرپرستي کرده و آنان را آموزش داده و از سقوط و نابودي نجاتشان داده ايد، بنابراين بايد شما اندام آنها را با خلعت هاي علوم و معارفي که در دنيا تحصيل کرده اند بياراييد. در پي اين فرمان الهي، دانشمندان بر قامت شاگردان خود [به اندازه معلوماتي که از آنان فراگرفته اند] خلعت ها و لباس هاي شکوهمند مي پوشانند تا جايي که در ميان آنان افرادي به چشم مي خورند که صد هزار حله و ديباي بهشتي براندامشان پوشيده مي شود و شاگردان نيز براندام معلمان و استادان خويش جامه هاي گرانبها و پوشش هاي نوراني بهشتي پوشانده و قامت آنان را مي آرايند.سپس خداوند امر مي کند: برقامت اين دانشمنداني که از يتيمان آل محمد(ص) سرپرستي کرده اند، بارديگر جامه نواراني بپوشانيد تا خلعت هاي آنان را تکميل نموده و چند برابر سازيد. برحسب اين فرمان پوشاک هاي نوراني و مقام و منزلت آنان مضاعف مي شود.»حضرت فاطمه(س) پس از نقل اين حديث از پدر بزرگوارش فرمود: «هر رشته تاروپود اين جامه ها از تمام پديده هايي که آفتاب بر آن مي تابد هزار هزار بار، با ارزش تر و بهتر است، زيرا آنها [متاع دنيوي] آميخته به تاريکي و دست خوش کدورت و تيرگي هستند.»(15) با دقت در اين سخن معلوم مي شود که پرسش مسائل ديني از دانشمندان و فراگرفتن و آموختن آن به ديگران و پاسخگويي به معضلات مردم از چه اهميت فوق العاده اي برخوردار است.چگونه بايد پرسيد؟
اينک سزاوار است درباره کيفيت طرح سؤال و نحوه پرسيدن و موضوع سؤال مقداري بحث کنيم، زيرا خوب سؤال کردن به اندازه اي اهميت دارد که بعنوان نصف علم تلقي شده است، چنانکه پيامبر اکرم(ص) فرمود: «و حسن السؤال نصف العلم؛(16) خوب پرسيدن نيمي از علم است».و حضرت علي (ع) فرمود: «حسن المسألة نصف العلم؛(17) خوب سؤال کردن نيمي از دانش است». و نيز فرمود: «من احسن السؤال علم، من علم احسن السؤال؛(18) آن کس که خوب بپرسد، دانا مي شود و کسي که دانا باشد خوب سئوال مي کند.»ويژگي هاي پرسش نيکو
1. با انگيزه و باهدف باشد
انگيزه و هدف در سؤال از اهميت ويژه اي برخوردار است، چنانکه مي بينيم وقتي شخصي مسئله پيچيده اي را از حضرت علي(ع) پرسيد، حضرت فرمود: «سل تفقّهاً و لاتسأل تعنتا فانّ الجاهل المتعلم شبيه بالعالم وانّ العالم المتعسّف شبيه بالجاهل المتعنت؛(19) همواره براي کسب آگاهي پرسش کن، نه براي بهانه جويي و ايجاد دردسر، چون ناداني که آماده يادگيري باشد، شبيه عالم است و عالم و دانشمند خلاف گو همچون ناداني است که بهانه جو و ناراحت کننده است.»و در سخن ديگر فرمود: «لاتسأل عما لم يکن ففي الذي قد کان لک شغل؛(20) از آنچه تحقق نيافته پرسش نکن، چه در آنچه واقع شده است به اندازه کافي جاي بحث و سؤال و جواب وجود دارد.»2. مشکل آفرين و نابه جا نباشد
با همه اهميتي که سؤال و جواب دارد، گاهي در زبان شرع مقدس از بعضي پرسش ها نهي شده است، چون بعضي از پرسش ها پاسخي به دنبال دارد که براي پرسش کننده قابل تحمل نيست؛ مانند پرسش از روز مرگ، زوال دولت و مکنت و امثال آن، زيرا گرچه سؤال کننده در اينگونه موارد مي خواهد به وسيله سؤال از خطراتي که او را تهديد مي کند باخبر شده و براي دفع آن بکوشد، لکن چه بسا با پي گيري مطلب و اطلاع از آن مشکل بزرگ تري برايش ايجاد شده و خود مايه نابودي وي مي گردد. چه بسيارند کساني که با نزديک ديدن خطر، روحيه خود را باخته و توان مقاومت را از دست مي دهند و حداقل از فرصت کوتاهي هم که در اختيار دارند، نمي توانند درست بهره برداري کنند. در صورتيکه همين افراد اگر با خونسردي در آن فرصت به تلاش بپردازند، چه بسا خطر برطرف شده و راه نجاتي براي آنان پيدا شود، و گاهي پاره اي از مسائل است که تا انسان به آن علم نداشته باشد، تکليف و وظيفه اي به عهده اش نمي آيد، ولي به محض پرسش و اطلاع ازآن موظف به عمل شده و تکليفش سنگين مي شود، لذا مي بينيم در قرآن مجيد و روايات اسلامي از مطرح نمودن پاره اي پرسش ها نهي شده است که مواردي را ذکر مي کنيم:در يک جا مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لاتسألوا عن اشياء ان تبدلکم تسؤکم؛(21) اي کساني که ايمان آورده ايد! از چيزهايي نپرسيد که اگر براي شما آشکار گردد، شما را ناراحت مي کند.»به عنوان نمونه، اگر کسي از تاريخ فوت خود بپرسد و آگاه شود بي گمان از نشاط و تلاش باز مي ماند و هر روزي که بر وي مي گذرد احساس مي کند مرگش نزديک شده است.در تفسير مجمع البيان، در سبب نزول اين آيه شريفه روايتي از علي بن ابي طالب(ع) بدين شرح نقل شده است که: «روزي پيامبر اکرم(ص) خطبه اي خواند و فرمان خدا را درباره حج بيان کرد، شخصي به نام عکاشه - و به روايتي سراقه - پرسيد آيا اين دستور براي هر سال است و همه ساله بايد حج بگذاريم؟پيامبر(ص) به سؤال او پاسخ نگفت، ولي او با لجاجت سؤال خود را تکرار کرد. پيامبر(ص) فرمود: واي برتو چرا اين همه اصرار مي کني؟ اگر من در جواب تو بگويم، بلي، حج همه ساله بر تمام شما واجب مي شود، آنگاه توانايي انجام آن را نخواهيد داشت و اگر با آن مخالفت کنيد گناه کار خواهيد بود.بنابراين، مادامي که چيزي به شما نگفته ام روي آن اصرار نورزيد، زيرا يکي از اموري که در گذشته مايه هلاکت [بعضي از] اقوام پيشين گشت لجاجت و پرحرفي آنان بود که از پيامبرشان زياد سؤال مي کردند. بنابراين، هنگامي که به شما دستوري مي دهم به اندازه توانايي خود آن را انجام دهيد و هنگامي که از چيزي نهي مي کنم خودداري کنيد.»(22) مي بينيم با اينکه سؤال کردن کليد فهم حقايق است، ولي از پرسش هاي بي جا نهي شده است. حضرت علي(ع) مي فرمود: «انّ الله افترض عليکم فرائض، فلا تضيّعوها، وحدّ لکم حدوداً، فلا تعتدوها، و نهاکم عن اشياء فلاتنتهکوها و سکت لکم عن اشياء ولم يدعها نسياناً، فلا تتکلّفوها؛(23) خداوند فرايضي بر شما واجب کرده است آنها را ضايع نکنيد، و حد و مرزهايي براي شما تعيين کرده، از آن تجاوز نکنيد و از چيزهايي شما را نهي کرده، حرمت آنها را پاس داريد و از اموري سکوت کرده، نه به خاطر فراموشي [بلکه به خاطر مصالحي] خود را در آنها به زحمت نيفکنيد.»بنابراين، پرسش نيز آداب و شرايطي دارد. در صورت رعايت ضوابط و آداب آن، امر بسيار مطلوب و پسنديده اي است که مي تواند دريچه اي از علم و دانش را به روي انسان بگشايد و گره هايي را در زندگي اش باز کند.و بخش «پرسش هاي شما و پاسخ هاي ما» مندرج در مجله بر اين اساس افزوده شده است که جوانان عزيز و مشترکين گرامي از اين رهگذر بتوانند مشکلات روحي و رواني و اعتقادي و خانوادگي و ... خود را مطرح کنند تا توسط محققان پاسخ داده شود و گره هايي که در ذهن و فکر آنان پيدا شده گشوده شود و بدين وسيله آنان را در مسير تفکر صحيح و شناخت حقايق و دريافت واقعيت ها مساعدت نموده و در نشر دانش و رشد فرهنگ گام مؤثر ديگري بردارد.
1- بقره (2) آيه 30.2- کهف (18) آيات 82 - 653- نحل (16) آيه 43 و انبيا (21)، آيه 7.4- ر.ک: تفسير الميزان، ج12، ص259.5- تفسير نمونه، ج11، ص244.6- همان و نيز ر.ك: تفسيرالميزان، ج12، ص284؛ که بحث روايي مفيدي در اين زمينه دارد.7- الحاکم الحسکاني، شواهد التنزيل، مؤسسة الطبع و النشر، ج1، ص432. «والله انّا لنحن اهل الذکر، نحن اهل العلم، و نحن معدن التأويل و التنزيل، و لقد سمعت رسول الله(ص) يقول: أنا مدينة العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليأتها من بابه.»8- همان.9- اسراء (17) آيه 34.10- اصول کافي مترجم، ج1، ص49، ح 1 - 511- صادق احسانبخش، آثار الصادقين، ج8، ص128، (به نقل از کتاب «علي امام المتقين» شرقاوي، ج1، ص84).12- حاج شيخ عباس قمي، سفينةالبحار، ج1، ص587: «جاء رجل الي اميرالمومنين فقال جئتک لأسأل عن اربعة مسائل فقال عليه السلام سل و ان کان اربعين فقال اخبرني ما الصعب و ما الأصعب و ماالقرب و ماالأقرب و ماالعجب و ماالأعجب فقال عليه السلام: الصعب المعصية والأصعب فوت صوابها و القرب کل ما هو آت و الأقرب هو الموت و العجب هو الدنيا و غفلتنا فيها اعجب والواجب هو التوبة و ترك الذنوب هو الأوجب».13- همان، «... قال اميرالمؤمنين(ع): البهتان علي البرئ اعظم من السماء والحق أوسع من الأرض و نمائم الوشاة أضعف من اليتيم و الحرص احرّ من النار و حاجتکح الي البخيل ابرد من الزمهرير و البدن القانع اغني من البحر و قلب الکافر اقسي من الحجر.»14- الحر العاملي، وسائل الشيعة، (داراحياء التراث العربي)، ج11، ص58.15- ملا محسن فيض کاشاني، المحجة البيضاء (مؤسسة النشر الاسلامي)، ج1، ص30 و علامه مجلسي، بحارالانوار، (چاپ بيروت)، ج2، ص3.16- محمد محمدي ري شهري، ميزان الحکمة، ج4، ص331.17- همان.18- همان.19- نهج البلاغه، حکمت 320.20- همان، حکمت 364.21- مائده (5) آيه 101.22- فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج3، ص249.23- نهج البلاغه، حکمت 105.