سخنراني در ديدار جمع كثيري از مداحان اهل بيت(ع) به مناسبت ميلاد حضرت زهرا (س)
(1368/10/28)بسماللهالرحمنالرحيمخدا را شاكر و سپاسگزاريم كه يك بار ديگر به ما توفيق و عمر داد تا اين روز شريف و خاطرهي عظيم را در خدمت شما برادران عزيز و سخنوران و خوانندگان مذهبي و مداحان اهل بيت (عليهمالسلام) باشيم و از نفس گرم و اشعار شما استفاده كنيم.مقام فاطمهيزهرا (سلامالله عليها) در خور آن است كه عقول برجستهي انسانهاي بزرگ، در اصليترين رشتههاي تفكرشان بينديشند و زبانهاي فصيحترين و بليغترين گويندگان و شعرا و سرايندگان، آن انديشهها را در قالب كلمات بياورند و سرشارترين ذوقها و جوشانترين طبعهاي فياض و سيال هنرمندان و شاعران، آنها را به صورت شعر و سخن منظوم، با بهترين گويشها و حنجرهها بيان كنند. اگر اين طور بشود، شايد ذهن بشر متوسط امروز و ما كه از معارف حقيقي الهي دوريم و كشش نداريم كه در ذهن و دل و روحمان، حقايق والا و متعالي را درك بكنيم، بتوانيم گوشهيي از فضايل و مدايح و مناقب و محامد اين بزرگوار را بفهميم و درك كنيم.وقتي انسان به رواياتي كه مربوط به فاطمهيزهرا (سلامالله عليها) ميباشد و از ائمه (عليهمالسلام) صادر شده است، مراجعه ميكند، ميبيند زبان معصومين (عليهمالسلام) نسبت به اين بزرگوار، آن چنان زبان ستايش و خضوع و خشوع است كه براي كسي كه مقام والاي فاطمهيزهرا (عليهاالسلام) را ندانسته باشد، ممكن است مايهي تعجب بشود. از خود پيامبر اكرم (صليالله عليه و آله و سلم) كه پدر و مربي اين مخدرهي بزرگوار بود، تا اميرالمؤمنين كه همسر او بود و تا فرزندان او ـ ائمه(عليهمالسلام) ـ هر كدام راجع به زهراي اطهر، جملهيي سخن گفتهاند و آن را با زبان تعظيم و ستايش بيان كردهاند. اين، نشاندهندهي آن مقام والا و توصيفناشدني است كه حقيقتا براي ذهن قاصر ما، آن علو درجهي معنوي و ملكوتي امالائمهالنجباء (عليها سلامالله) قابل درك نيست و ما به قدر فهم خود، ممكن است رشحهيي از رشحات را درك كنيم.اگر كسي، شاعري، گويندهيي و يا خوانندهيي بخواهد دربارهي اين بزرگوار حرفي بزند، شعري بگويد، سرودي انشاد كند، شرايط اين كار چيست؟ آن چيزي كه امروز براي ما مهم ميباشد، اين است. چند سال است كه در مثل چنين روزي، با شما برادران مينشينيم و راجع به مداحي و شعرخواني و سخنوري و توصيف اهل بيت (عليهمالسلام) حرف ميزنيم و چيزهايي ميگوييم كه شما برادران ميشنويد و تلقي به قبول ميكنيد. نميخواهيم آنچه را كه گفتيم، دوباره و سهباره تكرار كنيم. البته امسال جلسهي ما، به حضور برادراني از ساير شهرها ـ مخصوصا برادران مشهدي كه در اين راه و كار و خدمت، سابقهي زيادي دارند و همچنين برادران قم و ديگر شهرها ـ مزين است.برادراني كه در اين رشته هستند، توجه كنند كه مسألهي مداحي، مسألهي مهمي است. مداحي ـ همچنان كه قبلا هم در همين جلسه به شما عرض كردم ـ ادامهي راه ستايشگران برجستهي اهل بيت در دوران اختناق اموي و عباسي است. قضيه، فقط قضيهي شعرخواني نيست; بلكه مسأله، مسألهي پراكندن مدايح و فضايل و حقايق در قالبي است كه براي همهي شنوندگان، قابل فهم و درك و در دل آنها داراي تأثير است. لذا شما اطراف كشور اسلامي آن روز ـ از اقصاي خراسان و سيستان تا يمن و مصر و كشورهاي مغرب اسلامي ـ را ببينيد، شيعياني بودند كه راجع به اميرالمؤمنين و ساير ائمه(عليهمالسلام) و نيز راجع به فاطمهيزهرا (س) حرف ميزدند و سخن ميگفتند و براي اين و آن، حقايقي را بيان ميكردند.شما در بين كلمات ائمه (عليهمالسلام) يا سيرهي آن بزرگواران، كسي را كه داراي چنين خصوصيتي است و اينگونه مورد توجه ويژه قرار داده باشند،كمتر ميبينيد ; مگر آن افراد بسيار برجسته ـ مثل "هشامبن حكم" يا "مؤمنالطاق" ـ كه اينها در بين رجال شيعه، بينظير و يا بسيار كم نظير بودند. ائمه (عليهمالسلام)، امثال "هشام" و "مؤمنالطاق" را ستايش ميكردند و مورد توجه و علاقه قرار ميدادند; اما آن كساني كه همين مدح و بيان فضايل را به زبان شعر بيان ميكردند ـ ولو آنچه كه ميگفتند، در حد اوج سخن "هشامبنحكم" هم نبود ـ مورد توجه و نوازش و احترام و تجليل و تكريم قرار ميدادند. علت اين كار چيست؟شما ببينيد امام باقر و يا امام سجاد (عليهماالصلاه و السلام) نسبت به "فرزدق" چه محبتي انجام دادند; در حالي كه "فرزدق" جزو شعراي اهل بيت نيست. او يك شاعر درباري وابستهي به دستگاههاي قدرت و يك آدم معمولي بود كه يك ديوان پر از شعر، راجع به همين حرفها و مبتذلاتي كه شعراي آن روز بر زبانشان جاري ميكردند، داشت; ليكن چون يكبار وجدان او بيدار شد و در مقابل قدرت، حق را بيان كرد ـ آن هم به زبان شعر ـ شما ببينيد كه امام سجاد(عليهالصلاهوالسلام) چه محبتي نسبت به او انجام ميدهد. يا بقيهي شعرايي كه مربوط به اهل بيت بودند ـ مثل "كميت" و "دعبل" و "سيد حميري" ـ و بقيهي كساني كه جزو شعراي اهل بيت محسوب ميشدند و به آنها علاقهمند بودند، همين وضعيت را داشتند.خيلي از اينها، شعرايي هستند كه اگر چه نسبت به اهل بيت علاقه هم دارند، اما همهي شعرشان دربارهي اهل بيت نيست. شما ديوان "دعبل خزاعي" را كه نگاه كنيد، اينطور نيست كه او از اول تا آخر، مدح اهل بيت را گفته باشد. خير، او يك شاعر است; ولي شعر او شعر سياسي و در جهت افكار و عقايد و محبت اهل بيت (عليهمالسلام) و جزو پيوستگان به اين خاندان است. ولايت، يعني پيوستن و وصلشدن و جزو پيوستگان و مواليان اهل بيت (عليهمالسلام) قرار گرفتن. ببينيد اين "دعبل" ـ و همينطور "كميت" و ديگران ـ چه قدر در دنياي تشيع و در زمان ائمه (عليهمالسلام)، مورد احترام و تجليل بودهاند. علتش چيست؟آن چيزي كه جناب "دعبل خزاعي" در قصيدهي "مدارس آيات" بيان كرده، يا آن چيزي كه "كميت بن زيداسدي" در قصايد "سبعهي هاشميات" بيان نموده، يا آن حرفهايي كه سيد حميري (رضوانالله عليه) در اشعار خود ذكر كرده است، بيش از حرفهايي كه بقيهي شيعه ميگفتند و براي هم بيان ميكردند، نيست; اما چرا در نظر ائمه (عليهمالسلام)، اين سخنان ارزش بيشتري پيدا ميكند؟ چون شعر است. آقايان، به اين نكته توجه كنند. مگر شعر چه خصوصيتي دارد؟ چون تأثير شعر در ذهن مخاطب بيشتر است. گاهي يك شاعر، يك بيت شعر ميگويد كه از چند ساعت حرف زدن يك سخنور توانا گوياتر است. يك بيت يا يك مصرع شعر، در ذهنها ميماند و مردم آن را ميفهمند و تكرار ميكنند و نتيجتا ماندگار ميشود.گاهي ميبينيد كه براي حفظ يك بناي اعتقادي يا عاطفي، آن قدر كه يك شعر اهميت دارد، چندين كتاب اهميت ندارد. همين دوازده بند معروف "محتشم" كه جزو اشعار قديمي مرثيه و مصيبت است، با اين كه مطالبي كه در اين كتاب و در اين دوازده بند هست، چيزي نيست كه امثال او، شبيه اين مطالب را در كتابهاي خود نياورده باشند; در عين حال، اشعار او تأثير خاصي دارد. غالبا هم چيزهاي ذوقي است.
گر چشم روزگار بر او فاش ميگريست
خون ميگذشت از سر ايوان كربلا
خون ميگذشت از سر ايوان كربلا
خون ميگذشت از سر ايوان كربلا
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
من لقلب متيم مستهام
غير ما صبوه و لا احلام
غير ما صبوه و لا احلام
غير ما صبوه و لا احلام