بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
به كالبد جامعه روح معنويت مى دمد؛ و براى مقصدى دور دست آنان را به تلاش وامى دارد. با نگاهى گذرا به برخى از آثار سازنده آن اشاره مى كنيم :
الف آرامش در بيكرانه ها
اعتقاد به زندگى پس از مرگ ، دامنه پرواز فكر آدمى را از عالم خاكى و از تنگناى زندگى مادى آزاد مى كند. و او را تا اوج معنويت رشد مى دهد. پيروان مكتبهاى مادى ، به گمان اين كه انسان موجود مادى است ، او را در ديوارهاى بى جان ماده زندانى كرده ، و توان و كوشش او را در پهنه طبيعت ، محدود مى سازند و سعادت آدمى را در چارچوب زندگى مادى ترسيم مى كنند و سرانجام تلاش ، كوشش ، فرجام زندگى و هستى اش را، در دل تيره خاك و پهنه تاريك و ظلمانى جهان مادّى مدفون مى كنند. نتيجه قطعى اين بينش ، احساس پوچى و بيهودگى است كه هرگونه معنا و مفهوم را از زندگى بشر سلب كرده و همه روزنه هاى اميد و سعادت را به روى بشر مى بندد و نغمه هاى آرامش او را در آينده تاريك و سردى كه به او مى شناساند، خفه مى كند.امروزه ، انديشمندان اعتراف دارند كه گسترش بيمارى هاى روانى و بالا رفتن آمار خودكشى و در كشورهاى صنعتى و پيشرفته جهان ، از مادى گرايى ، پوچ گرايى ، لذت جويى ، بى ايمانى و بالاخره از كاهش نفوذ مذهب ، سرچشمه مى گيرد.آنان كه مى پنداشتند با پيشرفت تكنولوژى و گسترش دانش بشر و علوم تجربى ، نياز انسان به مذهب برطرف مى شود، و مذهب جايش را به علم و دانش مى دهد، دريافتند كه بشر امروز، بيشتر از همه دوره هاى گذشته ، به معنويت و ايمان مذهبى ، نيازمند است ؛ و سعادتى كه در پرتو دانش براى بشر تصوير كرده بودند تنها سرابى فريباست و عطش جان و روان او را سيراب نمى كند.مطلب ديگر اينكه زندگى انسان در جهان ماده داراى پستى و بلنديهاى بسيار است ، گاهى مريضى ، فقر، درد، رنج و سختى زندگى را احاطه مى كند و گاهى رفاه ، خوشى و كامروايى به سراغ انسان مى آيد و در هر كدام از اين حالات بايد يك قدرت مهاركننده براى انسان وجود داشته باشد و در صورت اول او را از رسيدن به ياءس ، نااميدى و اقدام به خودكشى باز دارد و در صورت دوم او را از طغيانگرى ، سرمستى و فساد جدا سازد و چيزى جز اعتقاد به معاد و باور به پاداش و كيفر اخروى قدرت مهار چنين افرادى را ندارد.بنابراين ، تنها در سايه ايمان به مبداء و معاد است كه پوچى و بى هدفى از كوى جان آدمى رخت بر مى بندد و از صحنه هاى اجتماعى محو مى شود و در پرتو آن زندگى بشر، روشنايى و فروغى تازه مى يابد.
ب مسؤ وليت آفرينى
مسؤ وليت ، تعهد، ايثار، فداكارى و شهادت ، واژه هايى زيبا هستند كه در تاريخ مبارزات ملت ها، بر سر زبانها بوده اند و همه مكتب ها پيروان خود را به آنها فرا مى خوانند؛ اما با كمترين تاءمل و دقت معلوم مى شود كه تنها در پرتو ايمان به معاد و قيامت ، اين كلمات معناى حقيقى و مفهوم واقعى خود را مى يابند و چنين باورى است كه شعله احساس مسؤ وليت را در جان افراد مى افروزد و تعهد و وظيفه را از لقلقه زبان و گفتار ظاهرى عمق جان و عمل مى كشاند.مكتب هاى مادى و بشرى ، وقتى مى خواهند مسؤ وليت و تعهد را در دل پيروان خود تقويت كنند، آنها را در مقابل وجدان جامعه ، مردم ، محرومان ، تاريخ و... مسؤ ول مى دانند؛ ولى از آن جهت كه اين حرفها فقط با احساسات افراد سر و كار دارد و عقل را قانع نمى كند، نمى تواند آن احساس مسؤ وليت واقعى را در درون افراد بيافريند.در مكتب آسمانى ، در پرتو ايمان به خدا و اعتقاد به روز پاداش و جزا، همه اين تعهدات به طور روشن جلوه گر مى شوند؛ زيرا در حقيقت ، انسان تنها در مقابل خداوند مسؤ ول است و در برابر او بايد پاسخگوى اعمال و رفتار خود باشد و اين مسؤ وليت واقعى است كه مى تواند پشتوانه تعهدات فردى و اجتماعى انسان باشد.
ج پشتوانه عدالت اجتماعى
احساس مسؤ وليت در مقابل خداوند و ايمان به حسابرسى همه اعمال و كردار انسان در دادگاه عدل الهى و قيامت ، از افراد بشر انسان هايى متعهد مى سازد و موجب مى شود كه شخص ، خودش ناظر و مراقب رفتار و كردارش باشد. او مى داند كه حسابى در كار است و از ريز و درشت اعمالش سؤ ال مى شود: