بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جستجو مى كند، اگر در پى علم است در حدّى از دانش خواهى متوقف نمى شود، اما در تشخيص اين كه قدرت مطلق ، زيبايى جاودانه و علم بى حد و كمال مطلق در چيست ، به خطا مى رود.آيا بشر، در قلمرو قدرت و يا در جهت شهرت به جايى رسيده كه او را بس باشد؟ آيا در ميدان ثروت و مال طلبى به مرزى قناعت كرده است ؟ نه ! او در تكاپوى يافتن بى نهايت است و اين همه سعى و تلاش ، نشانگر وجود آن هستى مطلق است . به دنبال اين خواسته درونى ، همه جلوه هاى دنيا را به مقدار نامحدود مى خواهد و شعله خواسته هايش در هيچ افقى به خاموشى نمى گرايد، بلكه هر چه بيشتر به دست آورد، شعله هاى افزون خواهى و زياده طلبى او نيز بيشتر زبانه مى كشد.در عالم مادى كه محدوديت ، تار و پود آن را فرا گرفته است ، بى نهايت وجود ندارد. از سوى ديگر هر غريزه اى در درون انسان عامل ارضا كننده اى هم در خارج دارد؛ به طور مثال در قبال تشنگى او، در خارج آب و در برابر گرسنگى او، غذا وجود دارد پس بى نهايت خواهى انسان نيز، بايستى مانند ديگر خواسته هاى او ارضا شود. اما جهان مادى محدود است و نمى تواند عامل ارضاء كننده اين گرايش باشد. موجودى مى تواند عامل ارضا كننده اين خواسته باشد كه از هر جهت بى نهايت و نامحدود باشد. بنابراين وجود اين خواسته و گرايش در انسان ، نشانگر وجود هستى مطلق است ، وجودى نامحدود و پيراسته از ويژگى هاى مادى .آدمى را با اين عشق سرشته اند واين شعله از زمان آفرينش او، در كانون دلش زبانه مى كشد:
خاك تو آن روز كه مى بيختند شبنمى از عشق در او ريختند
شبنمى از عشق در او ريختند شبنمى از عشق در او ريختند
اگر اين خواسته و عشق در زمينه شهرت ، ثروت و قدرت به كار افتد، به بيراهه كشيده شده و نياز انسان و خواسته او برآورده نمى شود و دلهره و اضطراب وجودش را فرامى گيرد.انسانى كه ساليان دراز به دنبال مال و منال و جلوه هاى فريبنده دنيا بوده واينك پس از كندوكاوى سخت و عمرى كار طاقت شكن ، دلهره و نگرانى عايدش شده است ، اگر بخواهد به آسودگى خاطر و آرامش روحى برسد بايد كاوشى ديگر را در اعماق وجودش آغاز كند و حجابها را از چهره اين عشق بردارد و به اطاعت و عبادت و سرسپردگى كامل به حضرت حق ، فروغ آن را پر نور گرداند، پيوسته از اين منزل به آن منزل ره برد تا به ساحل سلامت رسيده ، با هستى مطلق پيوند خورد.
سرپوش نهادن بر فطرت
ممكن است سؤ ال شود كه اگر خداشناسى فطرى است پس چرا بسيارى از انسانها منكر خدا هستند؟ در پاسخ مى گوييم ، معناى اينكه خداشناسى فطرى است ، اين نيست كه فطرت در انسانها همواره در يك حدّ باقى مى ماند، بلكه مى توان امر فطرى را ضعيف و كم رنگ كرد و بر روى آن سرپوش نهاد، مگر غريزه جنسى جزء سرشت انسان نيست و حال آنكه هستند كسانى كه تا پايان زندگى ازدواج نمى كنند و بر روى يك امر طبيعى ، سرپوش مى گذارند. بنابراين ، خميرمايه هاى آن امر فطرى ، در نهاد آدمى وجوددارد و انسان مى تواند مايه هاى فطرى و ذاتى خود را شكوفا كند، يا سرچشمه هاى پاك و زلال آن را تيره گرداند. عدالت خواهى در فطرت انسان وجود دارد؛ ولى ممكن است به طور مثال ، محبت پدر يا مادر، كسى را از تلاش براى اجراى عدالت بازدارد، و يا به عكس ، با اينكه فرزندش را دوست دارد و علاقه به او در عمق جانش ريشه دوانده ولى براى حفظ احترام اجتماعى خويش حاضر مى شود او را زنده به گور كند. ملاحظه مى شود امورى كه در نهاد و فطرت بشر به صورت مايه هاى اوليه وجود دارد؛ ممكن است به سبب افراط و سركشى يكى از آنها سرنوشت بقيه تيره شده و در حجاب فرو رود. ولى هيچ گاه اين گرايشها از زمينه نهاد و سرشت آدمى رخت برنمى بندد، بلكه هرگاه اين غبار و پرده حجاب برداشته شود، پرتو و فروغ آن تجلى خواهد كرد.به بيان قرآن كريم ، فرعون كه حجاب قدرتش مانع مى شد تا اين نداى فطرت را به گوش جان بشنود، وقتى خود را در كام امواج گرفتار ديد و مشاهده كرد كه با آن همه قدرت ، از نجات خود عاجز و ناتوان مانده است ، فرياد زد: (اكنون اعتراف مى كنم كه جز خداى موسى هيچ معبودى نيست .)(8)به همين جهت است كه پيامبران همواره و به طور مكرر در دعوت خويش ، خداپرستى را يادآورى كرده اند. زيرا بشر به حكم فطرتش همواره با ايمان به مبداء جهان مى زيسته است . ولى به خاطر پيروى از روشهاى غير منطقى و راه هاى شيطانى از مسير فطرت منحرف شده و ايمان و اعتقادش به شرك ، آلوده گشته است . پيامبران