آزادى آزادى و آزادگـى ، مرادف واژه (حرّيت ) و (آزاده ) مرادف (حرّ) در زبان عربى است . حرّ به مـعـنـاى بـرگـزيـده هـر چـيـز و انـسـان كـريـم نـيـز آمـده اسـت ، واژه مقابل آزادى بندگى ، رقيّت ، عبوديت ، اسارت و اجبار است .^1 آزادى اين چنين در اسلام معنا شده است : اسـلام ، قـانـون خويش را نخست بر اساس توحيد سپس بر اخلاق نيكو بنا نهاده و هر چيزى كه مـتـعـلق بـه انـسـان اسـت يا انسان به نحوى بدان وابسته است ، حكمى از احكام شرع را با خود دارد. خـواه خـرد بـاشـد يـا كـلان ، فـردى بـاشـد يـا اجـتـمـاعـى ، و آزادى بـه مـعـنـاى مـتداول آن در جهان امروز، جايى در اسلام ندارد. آزادى در اسلام به معناى رهايى از بندگى غير خدا (و تنها بندگى خدا) است ، چنين عنوانى گر چه يك كلمه بيش نيست ، ولى از گستره وسيعى بـرخـوردار اسـت كـه بـا آزادى ديـگـر مـكـاتـب هـرگـز قابل قياس نيست .^2 بـر اين اساس ، انسان تا در وادى بى خدايى و خارج از محدوده اطاعت به سر مى برد، گر چه در ظـاهـر از قـيـد و بندهاى شرع ، خود را رها مى بيند، ولى در واقع در هزاران نوع دام آشكار و نـهـان گـرفتار است و گوسفند بى شبانى را مى ماند كه علاوه بر حيرت و سرگردانى ، هر لحـظه ممكن است چنگال درنده بى رحمى به زندگى اش پايان دهد، ولى اگر به وادى عبوديت گـام نهد و مهر بندگى خدا را بر پيشانى زند، همه خطرهاى خانمان سوز و ضدّ آزادى را پشت سر نهاده به آزادى واقعى دست مى يابد. نتيجه اينكه ، در اسلام (بندگى خدا) عين (آزادى ) و نافرمانى خدا مساوى با بردگى است . آزادى معنوى و اجتماعى از نـظـر روان شـنـاسـى اسـلامـى ، انـسـان در مـسـيـر زنـدگـى بـا دو نـوع عـامـل مـزاحـم : درونـى و بـيـرونـى درگـيـر اسـت ؛ گـروه نـخـسـت عـبـارتـنـد از رذائل اخـلاقـى و خـواهـش هـاى نـفـسـانـى كـه شـرافـت ، انـسـانـيـت ، عـقـل و وجـدان انـسـان را اسـير خويش مى سازند. آزادى اى كه انسان در اين مصاف از دست مى دهد (آزادى معنوى ) نام دارد. عـوامـل بـيـرونى نيز عبارتند از انسان هاى قلدر و استثمارگر كه با سوء استفاده از توانمندى خـويـش ، انـسـان هاى ضعيف را به بردگى مى كشند و با مكيدن خون آنها، به زندگى خويش ، زرق و بـرق بـيشترى مى دهند و عرصه را بر آنها تنگ مى كنند تا خود راحت تر زندگى كنند. آنـچـه كـه انـسـان ها در برابر اين قلدران و زور مداران از دست مى دهند، (آزادى اجتماعى ) است .^3 جـايـگاه آزادى معنوى ، در اخلاق فردى است و آنچه اينجا پى مى گيريم (آزادى اجتماعى ) است با اين تذكّر كه آزادى اجتماعى مولود آزادى معنوى است و بدون آن معنا پيدا نمى كند. نگرش اسلام به آزادى هـمـان گـونـه كـه يـاد شـد، تـوحـيـد و فـضـائل اخـلاقـى ، دو ركـن اسـاسـى شـريـعت اسلام را تشكيل مى دهند و اين دو تضمين كننده آزادى هاى فردى و اجتماعى انسانند و تاءمين همه ابعاد آزادى ، از افـتخارات اسلام به شمار مى رود؛ در ديدگاه اميرمؤ منان (ع ) خداوند سبحان سرشت انسان را با آزادى عجين كرده است : (لا تكَوُنَنَّ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ سُبْحانَهُ حُرّاً)^4 هرگز بنده ديگرى نشو؛ در حالى كه خداوند سبحان ، تو را آزاد آفريده است . بـر ايـن اسـاس ، نـظام تكوين و قوانين اسلامى بر حرّيت انسان استوار است و اگر كسانى راه بـردگـى را بـپـيـمـايـنـد هم در جهت مخالف فطرت و وجدان خويش ، گام برداشته اند و هم بر خلاف خواست خدا عمل