معرفت صعصعه نسبت به مقام اميرمؤ منان (ع ) در حدّى بود كه استقرار حكومت علوى ، ديدگاه او را نسبت به آن حضرت تغيير نداد. از اين رو، به امام عرض كرد:(اى اميرمؤ منان ! به خدا سوگند ! خلافت از شما زينت گرفته است نه آنكه خلافت زيـنـتـى بـراى شما باشد. شما مقام خلافت را بالا بردى . نه آنكه خلافت بر مقام شما افزوده باشد.)(325) اين سردار سپاه اسلام ، نقش فعالى در مبارزه با مخالفان استقرار حكومت علوى داشت كه به اختصار به آنها مى پردازيم .1 - صعصعه در نبرد با ناكثين : او پيك و فرستاده ويژه امام على (ع ) به سوى طلحه ، زبير و عـايـشـه بـود.او پـس از رسـانـدن پيام امام و ارزيابى عهدشكنان ، نتايج ماءموريت خود را خدمت حضرت ارائه كرد.(اى اميرمؤ منان ! افرادى را ديدم كه جز جنگ با شما قصد ديگرى ندارند.) امام (ع ) فرمود : (خدا يار و ياور ماست .)(326) در اين نبرد، دو تن از برادرانش به نام هاى : زيد و سيحان به شهادت رسيدند. ابتدا پرچمدار سـپاه علوى ، زيد بود كه با شهادتش سيحان پرچمدار شد و پس از شهادت او صعصعه پرچم سپاه را در دست فشرد.(327) 2 - مـشـاور امـيـرمـؤ مـنـان (ع ): پـس از سـركوب عهدشكنان ، امام (ع ) درباره نبرد با معاويه با بـزرگـان عـرب و سـرداران سـپـاه خـود مشورت كرد. صعصعه پس از بيان ديدگاهش نسبت به گمراهى معاويه ، پيشنهاد كرد كه ضمن نامه اى به بيعت دعوت شود و اگر بيعت نكرد تا مرز شهادت با او جهاد كنيد. امام (ع ) پس از نوشتن سرلوحه نامه ، از او خواست تا حرف هايش را در آن بـنـويـسـد و آن را بـه مـعـاويـه بـرساند. صعصعه پس از ورود به كاخ معاويه ، با عنوان (امـيـرالمـؤ مـنـيـن ) از امـام (ع ) يـاد كـرد!اطـرافـيان او را به شدت زير مشت و لگد گرفتند. معاويه با اطلاع از ورود او گفت :(اين مرد يكى از تيرهاى على و از سخنگويان بزرگ عرب است .) سپس معاويه با اعتراف به سخنورى او، در حالى كه خشمگين بود، او را از كاخ بيرون كرد و به اطرافيان گفت :(مردان بايد اين چنين باشند!)(328) 3 - صعصعه در نبرد با قاسطين : اميرمؤ منان (ع ) ماءموريت هاى مهمى به صعصعه سپرد از جمله :پـيـك امـام (ع ) بـه سـوى مـعـاويـه در جـريـان بستن آب ،(329) فرماندهى يك لشكر سواره نظام (330) فرماندهى قبيله بنى عبدالقيس كوفه .(331) 4 - صـعـصـعـه در نـبـرد بـا مـارقـيـن : امـام (ع ) مـاءمـوريـت هـاى مـهـم ذيـل را بـه صـعـصـعـه سـپـرد: پـيـك امـام (ع ) به سوى خوارج و دعوت آنان به دورى از جنگ و پـيـروى از حـق ،(332) مـاءمـوريت تهيه گزارش از آخرين وضعيت مارقين كه در نتيجه واقـع بـيـنـانـه بـودن آن و اقـدام امـام (ع )، تـعـداد شـش هـزار نـفر از خوارج به سوى امام (ع ) بـازگـشتند.(333) صعصعه با اذن امام به موعظه خوارج پرداخت . امّا با بى ثمرى نصيحت آنان درگيرى آغاز شد. سردار سپاه علوى به كمك ابوايوب انصارى ، توانست با كشتن رهـبـر خـوارج ، عـبـدالله ابـن وهـب راسـبـى ، سـر او را جـدا كـرده و نـزد امـام (ع ) بياورد.(334)
صعصعه پس از شهادت امام على (ع )
پس از شهادت امام (ع ) صعصعه بر تربت آن حضرت ايستاد. دستى بر قلب گذاشت و با دست ديگر خاك بر سر خويش مى ريخت و طى سخنانى نهايت تاءثير و ارادت خود را نسبت به امام (ع ) ابراز كرد. آنگاه به شدت گريست و حاضران با او گريستند.(335) بـنـى امـيـه به سركردگى معاويه ، پيوسته خصومت خود را نسبت به ياران امام (ع ) را از جمله صعصعه آشكار مى كردند.بـارهـا از او خـواسـتـنـد كـه بـر مـنـبـر امـام را لعـن كـنـد ولى او مـانـنـد كـوهـى اسـتـوار در مقابل خواسته آنان مى ايستاد و هر بار كه بر منبر مى رفت از مردم مى خواست تا معاويه را لعن