مقداد در عصر امامت - اسوه های نظامی صدر اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسوه های نظامی صدر اسلام - نسخه متنی

محمد عباسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معرض ‍ خطر جدّى دشمن قرار گرفته بود، دفاع كرد.(32)

3 - سـريـه نـَخْلَة :

اين سريه به دستور پيامبر(ص ) و به فرماندهى عبدالله بن جحـش ، با هـدف جـمـع آورى اخـبـار و اطـلاعات از تحركات دشمن ، صورت گرفت و منجر به درگيرى با مـشـركـان شـد، حكم بن كيسان از بزرگان قريش ، توسط مقداد اسير شد. فرمانده تصميم به قـتـل حـكـم گـرفـت ولى مـقـداد پـيشنهاد كرد او را به مدينه نزد پيامبر(ص ) ببرند. پيشنهاد او پـذيـرفته شد. پيامبر(ص ) او را به اسلام دعوت كرد. او اسلام را پذيرفت و بدين ترتيب ، از آتش نجات يافت .(33)

4 - ايثارگر:

مقداد از ايثارگرانى است كه براى آوردن پيكر يكى از شهدا به نام خبيب بن عدى ، در سـال چـهـارم هجرت از مركز حاكميت كفار قريش يعنى مكه داوطلب شد. وقتى پيامبر(ص ) از شهادت خبيب آگاه شد، براى آوردن پيكر شهيد از بالاى دار، داوطلب خواست . مقداد اعلام آمادگى كرد و شجاعانه ماءموريت را انجام داد.(34)

5 - جنگ غابه :

در سال چهارم هجرى ، عُيَنْينَةُ بْن حِصْن فزارى به مدينه يورش ‍ برد و علاوه بـر نـابود كردن شتران شيرده پيامبر(ص ) در غابه (حومه مدينه به سمت شام )، پسر ابوذر را بـه قتل رسانيد.

پيامبر(ص ) براى دفع تجاوز، مقداد را به فرماندهى پيشتازان اعزام كرد و به او فرمود:

شما دشمن را تعقيب كنيد تا من و اصحاب به شما ملحق شويم .

مقداد گفت : در حالى كه آرزوى شهادت مى كردم ، حركت كردم .(35)

6 - فـتـح مـكـه :

پيامبر(ص ) تصميم گرفت ابوسفيان را مجذوب عظمت و هيبت نظامى سپاه اسلام سـازد تا بدون كمترين مقاومتى تسليم شود. از اين رو فرمان داد نيروها سازماندهى شوند و از مقابل آنان رژه بروند. نخست قبيله بنى سليم با يكهزار رزمنده و دو پرچم رژه رفتند در آن رژه يكى از پرچم ها در دست مقداد، سواره نظام پرتوان اسلام بود.(36)

7 - مـقـداد، حـامـى عـدالت :

در يكى از سرايا، نيروها به محاصره دشمن درآمدند. فرمانده گروه دسـتـور داد كـه هـيـچ كس مركب خود را به چرا نبرد. فرمان به يكى از نيروها نرسيد. در نتيجه توسط فرمانده تنبيه شد. او در بازگشت از نزد فرمانده با خود مى گفت :

(مثل چنين روزى را هرگز نديده بودم .) مقداد شنيد و با اطلاع از جريان ، وى را به نزد فرمانده برد و گفت :

قـصـاص ! [يـعـنـى چـون فـرمان به آن نيرو نرسيده بوده نبايد مجازات مى شد و لذا فرمانده بـايـد در قـبـال ايـن تـنبيه ، خود مجازات شود.] فرمانده هم آماده شد. اما آن فرد بخشيد. مقداد در بازگشت با خود مى گفت : من خواهم مُرد و اسلام ، عزيز و سربلند خواهد ماند.(37)

مقداد در عصر امامت

بـا رحـلت پـيـامبر اكرم (ص )، بحران خلافت صحنه اى براى آزمايش افراد شد. در آن لحظات حـسـاس ، تـنـهـا افـراد انـگشت شمارى ، چون ! سلمان ، مقداد و اباذر از حضرت اميرالمؤ منين (ع ) پيروى و حمايت مى كردند.

مقداد پيوسته شمشير خود را روى لباسهايش مى بست در حالى كه قبضه شمشير را در دست مى فـشـرد، بـه خانه امام على (ع ) مى آمد، دو چشمش را به چشمان حضرت مى دوخت و در انتظار بود كـه امـام عـلى (ع ) چه زمانى به او فرمان دهد تا اجرا كندوعرض مى كرد: يا على ! به چه چيز مرا فرمان مى دهى ؟ به خدا سوگند! اگر امر كنى ، حتماً شمشير مى زنم . و اگر دستور دهى ، شكيبايى پيشه خواهم كرد.(38) زمـانـى كـه امـيـرمـؤ مـنـان ، هـمراه حضرت فاطمه و حسنين : براى يادآورى حق خود شبانه به در مـنـازل مـهـاجـر و انـصـار رفـت و آنـان را بـه يـارى طـلبـيـد، تـعـداد مـحـدودى از آنـان قول دادند كه فردا صبح براى يارى دادن به امام ، مسلّحانه در نزد وى حاضر شوند. اما صبح كه شد، تعداد اندكى همچون : سلمان و مقداد و اباذر حاضر شدند. حضرت درخواست يارى را تا سـه شـب تـكـرار كـرد ولى صـبـح كـه مـى شـد، تـنـهـا هـمـان چـنـد نـفـر بـر عـهـد خـود استوار بودند.(39) مـقـداد در خـلافـت عـمـر، بـا اجـازه امام (ع ) براى حفظ اسلام در برابر دشمنان خارجى در دو جنگ بـزرگ (حـمـص ) و (فـتـح مـصـر) شـركـت كـرد. جـنـگ حـمـص در سـال 15 هـجـرى رخ داد و مـقـداد حـاكـم

/ 92