قهرمان تنها - اسوه های نظامی صدر اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسوه های نظامی صدر اسلام - نسخه متنی

محمد عباسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بـا دسـتـگيرى هانى ، قبيله مذحج با رهبرى تحميلى عمرو بن حجّاج زُبَيدى ، قصر ابن زياد را مـحـاصره كردند.(537) و خواهان آزادى هانى شدند امّا عمرو با ايجاد انحراف در هدف آنـان و نـيـز خـيـانـت شـريـح قاضى در شهادت به ناحق مبنى بر سلامتى هانى ، مردم گمراه و متفرق شدند.(538) عـبـدالله بـن حـازم ، آخـرين وضعيت هانى را به مسلم گزارش كرد. او و ساير همرزمان ماءموريت يافتند تا شعار معروف (يا منصور امت ) را در كوفه سردهند. پس از لحظاتى مردم جمع شدند و با تدبير سفير حسينى در چهار تيپ سازماندهى شدند. و تكبير گويان با شمشير كشيده به سوى قصر حركت كردند.(539) ابـن زيـاد بـا اطلاع از تجمع مردم ، خطابه را رها كرد و از مسجد به قصر شتافت و از همان جا عـوامـل خـود را بـه كـار گرفت و با تهديد و تطميع و ايجاد اختلاف ، بسيارى از آنان را متفرق سـاخـت و در يـك رويـارويـى ، عـده اى از يـاران مـسـلم را بـه شـهـادت رسـانـد و يـا مـجـروح كرد.(540) ابن زياد با ايجاد شايعات و افراشتن پرچم امان ، بقيه نيروهاى مسلم را مـتـفـرق ساخت . علاوه براينها ، از نقش زنان در گسترش شايعات منع همسران و فرزندانشان در پـشـتـيبانى از مسلم غافل نش +++د.++(541) درنتيجه نماز جماعت مغرب تنها با سى نـفـر بـه امـامـت مـسـلم اقـامـه شد.(542) كه آنان ، همان مؤ منان و مبارزان نهضت كوفه بـودنـد. در چـنـيـن شـرايـطـى ، مـسـلم تـصـمـيم گرفت به تنهايى از شهر خارج شود و همانند بزرگان بنى هاشم ، براى حفظ جان خود، راضى به گرفتارى يارانش نشود.

بـه دسـتـور ابـن زياد، مسجد براى نماز عشاء بطور دقيق بازرسى شد و در شهر اعلام كردند كـه : شـرطـه هـا ، عـريـفـان ، مـنـاكـب و كاسبان شهر بايد نماز عشاء را در مسجد به جا آورند و گـرنـه خـونشان هدر و مالشان مباح است .(543) ابن زياد خود به نماز ايستاد پس از نـمـاز، بـا مـبـاح اعـلام كـردن جان و مال پناه دهنده مسلم ، سه جايزه براى دستگيرى او قرار داد. بطورى كه هر فردى آرزو مى كرد مخفيگاه مسلم را شناسايى كند : دريافت ده هزار درهم ، داشتن جايگاه رفيعى نزد يزيد و روزى يك حاجت او را برآوردن .(544)

قهرمان تنها

مسلم در كوچه هاى كوفه به راه افتاد و براى آنكه ماءموران ابن زياد به او دست نيابند، اسبش را در يـكـى از كوچه ها رها كرد. پس از گذشتن از چند مسير، راه را گم كرد و خسته و تشنه به ديوارى تكيه داد.

(طـوعـه ) وى را شـنـاخـت و بـه خـانـه اش دعـوت كـرد . روز بـعـد، ابـن زيـاد از محل استقرار مسلم باخبر شد، محمد بن اشعث را با هفتاد نفر از قبيله قيس ماءمور دستگيرى او كرد. وى پس از ناتوانى در رويارويى با قهرمان بنى هاشم ، از ابن زياد نيروى كمكى خواست كه پانصد نفر ديگر را براى دستگيرى مسلم فرستاد.

نـبـرد از خانه طوعه آغاز و به كوچه ها گسترش يافت . مزدوران ابن زياد حتى از فراز بام ها نيز با شمشير و نى هاى آتشين به مسلم حمله كردند و او نيز بسان شير شرزه به دشمنان حمله مـى كرد و جمعى از آنان را به هلاكت مى رساند.(545) قهرمانى كه به هر كسى دست مى يافت ، او را به پشت بام ها پرتاب مى كرد.(546) دشمنان با ديدن برق شمشير مسلم و شجاعت او، به ياد شمشير پيامبر اسلام (ص ) در كشتن كفار مى افتادند.

ابـن اشـعـث نـهـايـت ضـعـف و درمـاندگى خود را با پيشنهاد (امان ) دادن به مسلم آشكار ساخت و فرياد زد : (اى جوانمرد! در امان هستى ! خودت را به كشتن مده !) مـسـلم هـمـچـنـان بـه چـپ و راسـت حـمـله مـى كرد و آنان را به هلاكت مى رساند. دشمن آخرين مرحله نـاتـوانـى خـود را بـه نـمـايـش گذاشت . او براى نبرد با يك نفر، عده اى را ماءمور كرد تا از فـراز بـام هـا، حـضـرت را سـنـگـبـاران كـنند. مسلم كه نهايت پستى و ناجوانمردى دشمن را ديد، فـريـاد زد :

(واى بـر شـمـا! آن چـنـان مـرا سـنـگـبـاران مـى كـنـيد كه گويى به كفار سنگ مى اندازيد؟! من از اهل بيت پيامبران والامقام هستم . واى بر شما!)(547) سخنان مسلم در چشم ودل اسيران جايزه و مزدوران ابن مرجانه بى تاءثير بود. با وجود خستگى و تـشـنـگـى و جـراحـت بـسـيار، كسى جراءت نمى كرد كه به او نزديك شود. عاقبت در يك حلقه محاصره ، از پشت به او سرنيزه زدند و او را اسير كردند.(548) قهرمان بنى هاشم را كه به شدت مجروح شده بود، به قصر بردند.

او در انديشه آمدن امام حسين (ع ) بود كه اشك از چشمانش سرازير شد. آنان شگفت زده علت آن را پـرسـيدند.

/ 92