ب ـ قهرمان تاسوعا - اسوه های نظامی صدر اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسوه های نظامی صدر اسلام - نسخه متنی

محمد عباسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب ـ قهرمان تاسوعا

پس از استقرار كاروان حسينى در كربلا، عباس در سن 34 سالگى به عنوان دومين شخصيت نهضت ، در ركاب اباعبدالله الحسين (ع ) بود. با اقدام غيرانسانى دشمن و منع آب از كـاروان در آن هـواى سـوزان ، سردار كربلا در چند مرحله با همراهان به دشمن يورش برد و آب به خيام رساند.

عصر تاسوعا، دشمن پنداشت كه تجمع ده ها هزار نفرى مزدورانشان براى جنگ با كاروان حسينى و مـنـع آب ، فـشـار روانـى شديدى را بر آنان وارد ساخته است و اكنون مى توان در اراده عباس سستى ايجاد كرد.

از اين رو، شمر به اردوگاه نزديك شد و از موضع ترحّم فرياد زد:

(اَيْنَ بَنوُ اُخْتِنا؟!) پسران خواهر ما كجايند؟ عباس (ع ) و برادرانش به او بى اعتنايى كردند. امام حسين (ع ) فرمود :

(شمر گرچه فاسق است ولى جوابش را بدهيد) آنان از خيمه بيرون رفتند. شمر امان نامه اى به عباس نشان داد و گفت : اى خـواهـرزادگـانـم ! شما در امان هستيد. خود را با حسين به كشتن ندهيد و از اميرمؤ منان يزيد اطاعت كنيد.

سردار كربلا غضبناك به شمر برتافت و گفت :

(تَبَّتْ يَداكَ وَ بِئْسَ ما جِئْتَنا بِهِ مِنْ اَمانِكَ يا عَدُوَّاللّهِ !...)(565) دسـتـهـايـت بريده باد! چقدر زشت است اين امانى كه آورده اى اى دشمن خدا! آيا به ما مى گويى كه برادر و آقايمان حسين را ترك كنيم و در اطاعت لعينان و فرزندان لعين زادگان درآييم ؟!

غروب آن روز، با حمله يزيديان به اردوگاه حسينى ، امام حسين (ع ) در خطابى كه بيانگر عظمت عباس بود، به او فرمود (اِرْكَبْ بِنَفْسى اَنْتَ!...)(566) جانم به قربانت ! سوار بر اسب نزد دشمن برو از آنان بپرس : چرا به اينجا آمده اند؟ عـبـاس (ع ) بـه هـمـراه بـيـسـت نفر به سوى دشمن شتافت . آنان باديدن عباس (ع ) در جاى خود متوقّف شدند و نتيجه گفتگو، پذيرفتن مهلت آن شب شد تا سپاه حسينى به عبادت خدا و نماز و تلاوت قرآن بپردازد.(567) در آن شب ، حضرت اباعبدالله در جمع ياران سخن گفت و با برداشتن پيمان خود از آنان ، اجازه داد كـه كـربـلا را ترك كنند، ايشان فرمودند : دشمن فقط با او قصد جنگ دارد و هر كسى با او بـمـاند، سرنوشتى جز كشته شدن نخواهد داشت . در اين هنگام ، سردار رشيد كربلا، كه اولين لبـيـك گـوى امـام بـود، سـخـن گفت و به پيروى از او، برادران ، فرزندان و برادرزادگان و فرزندان عقيل نيز آن را تاءييد كردند:

چـرا بـرويـم ؟ كـجـا بـرويـم ؟ بـرويـم كـه پـس از تـو زنـده بـمـانـيـم ؟ خـدا چـنـيـن روزى را نياورد!(568) در اين شب ، قمر بنى هاشم همه هاشميون را در خيمه اى جمع كرد، حضرت زينب (س ) مى فرمايد (عباس همچون شيرى در برابر شكارش بر دو زانوى خود نشسته بود و سخنرانى مى كرد كه چـنـيـن سخنرانى را از هيچ كس جز حسين (ع ) نشنيده بودم . عباس نظر آنان را درباره فردا جويا شـد. همه يكصداگفتند : امر، همان امر شماست و ما گوش بفرمانيم و ما از فرمان تو پيشى نمى گيريم .) سـپس حاضران با طرح او مبنى بر (پيشگامى آنان براى جنگ نسبت به ساير ياران امام (ع )) موافقت كردند و همه از جاى برخاستند و شمشيرهايشان را از نيام كشيدند و فرياد زدند :

(نَحْنُ عَلى ما اَنْتَ عَلَيْهِ) (ما بر راءى تو هستيم !) حضرت زينب (س ) از مشاهده اين عظمت و يكپارچگى آنان در حمايت از ولايت و امامت ، خرسند شد.(569) آن شـب بـراى عـبـاس بـن عـلى (ع ) شب عبادت و مناجات ، شب پاسدارى از اردوگاه امام (ع )و شب تـجـهـيز و آمادگى و سازماندهى سپاه نور براى مصاف با مزدوران مكر و تاريكى بود. در اين شـب ، زنان و كودكان

/ 92