سخنراني‌ در ديدار با روحانيون‌ و ائمه‌ي‌ جمعه‌ و جماعات‌ استان‌ مازندران‌ - [سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با روحانیون‌ و ائمه جمعه‌ و جماعات‌ استان‌ مازندران] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با روحانیون‌ و ائمه جمعه‌ و جماعات‌ استان‌ مازندران] - نسخه متنی

مقام معظم رهبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنراني‌ در ديدار با روحانيون‌ و ائمه‌ي‌ جمعه‌ و جماعات‌ استان‌ مازندران‌

(1369/02/22 )

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌

الحمدلله‌ رب‌العالمين‌ والصلاه‌ والسلام‌ علي‌ سيدنا و نبينا ابي‌القاسم‌ محمد و علي‌ اله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ المعصومين‌ سيما بقيه‌ الله‌ في‌ الارضين‌

در ابتدا بايد از همه‌ي‌ شما آقايان‌، ائمه‌ي‌ محترم‌ جمعه‌ و علماي‌ محترم‌ شهرهاي‌ اين‌ استان‌ كه‌ قبول‌ زحمت‌ فرموديد و تشريف‌ آورديد، تا جلسه‌يي‌ دوستانه‌ و محفلي‌ طلبگي‌ باهم‌ داشته‌ باشيم‌، سپاسگزاري‌ نمايم‌ و خوشوقتي‌ خودم‌ را از حضور در اين‌ جلسه‌ عرض‌ كنم‌.

مازندران‌، يكي‌ از مراكز اصلي‌ امداد و كمك‌ به‌ انقلاب‌ ـ حدوثا و بقائا ـ بوده‌ و باز هم‌ ان‌شاءالله‌ خواهد بود. مكرر اين‌ مطلب‌ را عرض‌ كرده‌ام‌ كه‌ براي‌ ارزيابي‌ مردم‌ هر منطقه‌، از جمله‌ بايد به‌ سرمايه‌گذاري‌يي‌ كه‌ دشمن‌ روي‌ آن‌ مردم‌ كرده‌، توجه‌ كنيم‌ و ببينيم‌ با وجود آن‌ سرمايه‌گذاريها، اين‌ مردم‌ در چه‌ وضعي‌ هستند. پيداست‌ كه‌ بعضي‌ از استانها و شهرها در زمان‌ سلطه‌ي‌ طواغيت‌، بيشتر مورد توجه‌ و مركز سرمايه‌گذاري‌ فكري‌ و عملي‌ آنها بوده‌ است‌ و مازندران‌ و بخصوص‌ بعضي‌ از شهرهاي‌ آن‌، از آن‌ جمله‌ است‌. در عين‌ حال‌، از اواني‌ كه‌ گلبانگ‌ انقلاب‌ اسلامي‌ بر سرتاسر اين‌ كشور طنين‌ مي‌اندازد، يكي‌ از جاهايي‌ كه‌ زود و خوب‌ و قاطع‌ و همگاني‌ اجابت‌ مي‌كند، اين‌جاست‌. بعد ما مشاهده‌ مي‌كنيم‌ كه‌ هم‌ دستگاه‌ ارتجاعي‌ طاغوت‌ و رژيم‌ منحوس‌ فاسد مفسد پهلوي‌ و هم‌ جريانها و سازمانهاي‌ چپ‌، به‌ اميد بهره‌گيري‌ از اين‌ استان‌، تلاشهايي‌ را از شرق‌ تا غرب‌ استان‌ شروع‌ مي‌كنند كه‌ همه‌ي‌ شما شاهد و حاضر و ناظر بوديد، يا از نزديك‌ شنيديد. مشت‌ محكم‌ مردم‌ مؤمن‌ در اين‌ استان‌، به‌ صورت‌ آن‌ كساني‌ نواخته‌ مي‌شود كه‌ خيال‌ مي‌كنند مي‌توانند ايمان‌ اين‌ مردم‌ را دست‌كم‌ بگيرند. اين‌، چيز مهمي‌ است‌. اين‌ نكته‌ را از آن‌ جهت‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ اولا علاقه‌ و ارادت‌ خودم‌ را به‌ مردم‌ مازندران‌، به‌ وسيله‌ي‌ شما آقايان‌ محترم‌ به‌ آنها ابلاغ‌ كنم‌. ثانيا براي‌ حضرات‌ آقايان‌ محترم‌ در اين‌ استان‌، جهت‌ توجه‌ و التفات‌ به‌ اين‌ مردم‌ و قدرداني‌ از آنها و حفظ آرزوهاي‌ معنوي‌ و روحاني‌ آنها و تقويت‌ اين‌ آرزوها و مقابله‌ي‌ با هر حركتي‌ كه‌ در جهت‌ خلاف‌ درخواست‌ معنوي‌ و روحي‌ اين‌ مردم‌ مؤمن‌ و خالص‌ و سالم‌ و عزيز محسوب‌ بشود، مزيد تذكري‌ باشد.

و اما مطلب‌ مورد نظرم‌ كه‌ فكر كردم‌ در اين‌جا عرض‌ كنم‌، اين‌ است‌ كه‌ ما در زمان‌ بسيار حساسي‌ قرار گرفته‌ايم‌. زمانها يكسان‌ نيستند. زمان‌ ما، زمان‌ عجيبي‌ است‌. حداقل‌ از دو قرن‌ پيش‌، جرياني‌ به‌ نام‌ جريان‌ تمدن‌ صنعتي‌ در دنيا شروع‌ شد. اين‌ كلمه‌، حاوي‌ معاني‌ بسيار زيادي‌ از فرهنگ‌ و معرفت‌ و علم‌ و اوج‌ و حضيض‌ و همه‌ چيز است‌. جرياني‌ با اين‌ نام‌ و سمات‌ و خصوصيات‌ كه‌ حداقل‌ از دو قرن‌ پيش‌ شروع‌ شد ـ اگرچه‌ مقدمات‌ آن‌، از خيلي‌ جلوتر در دنيا آغاز گرديد ـ چند خصوصيت‌ داشت‌: يكي‌ گرايش‌ به‌ صنعت‌ و علم‌، يكي‌ گرايش‌ به‌ روشهاي‌ جديد در زندگي‌، و يكي‌ ـ كه‌ از مهمترين‌ آنهاست‌ ـ گرايش‌ به‌ فلسفه‌هايي‌ با قاعده‌ و مبناي‌ مادي‌. يعني‌ در طول‌ اين‌ دو قرن‌، بيشترين‌ پرچمهاي‌ فكر و فلسفه‌ كه‌ برافراشته‌ شده‌، در جهت‌ مقابل‌ تفكر معنوي‌ و ديني‌ بوده‌ است‌. فلسفه‌ي‌ ماركسيسم‌، يكي‌ از آنهاست‌ كه‌ سروصداي‌ بيشتري‌ پيدا كرد. بقيه‌ي‌ مكتبهاي‌ فلسفي‌،اجتماعي‌ رايج‌ و سربرداشته‌ي‌ در قرن‌ نوزدهم‌ و بيستم‌، جهت‌ و گرايش‌ خالص‌ و يا غالب‌ مادي‌ و غيرمذهبي‌ و ضد مذهبي‌ دارند. اين‌ گرايش‌ غيرمعنوي‌ و ضد معنوي‌، مثل‌ جرياني‌ كه‌ از كم‌ شروع‌ مي‌شود و لحظه‌به‌لحظه‌ اوج‌ مي‌گيرد و فراگيري‌ پيدا مي‌كند، در زندگي‌ و افكار و خانواده‌ و ارتباطات‌ درون‌ اجتماعي‌ مردم‌ وارد شد.

در كنار اين‌ جريان‌ فكري‌، سياستها حركتي‌ را مستقلا به‌ سمت‌ ضديت‌ با دين‌ و معنويت‌ شروع‌ كردند. بعضي‌ از اين‌ سياستها، علي‌الظاهر به‌ اين‌ فلسفه‌ها هم‌ كاري‌ نداشتند. البته‌ كساني‌ هستند ـ نمي‌خواهم‌ حالا اين‌ فكر را مطرح‌ كنم‌، اما بدانيد و شايد هم‌ مي‌دانيد ـ كه‌ معتقدند اصلا تفكرات‌ مادي‌ ـ ولو چپ‌ترينش‌ ـ مخلوق‌ و محصول‌ فكر سياستمدارهاست‌، نه‌ فلاسفه‌. مي‌گويند: اصلا همه‌ي‌ اين‌ بساطها و جنجالها، يك‌ كار سياسي‌ به‌ معناي‌ حقيقي‌ بود; يك‌ كار اقتصادي‌ در جهت‌ پيشرفت‌ ثروتها و سرمايه‌ها و بساط سرمايه‌داري‌ در دنيا بود كه‌ روزبه‌روز اوج‌ مي‌گرفت‌. علي‌اي‌حال‌، سياستها هم‌ در جهت‌ ضديت‌ با معنويت‌ افتادند و روزبه‌روز اين‌ تضاد بيشتر شد.

البته‌ هر نقطه‌يي‌ كه‌ معنويت‌ آن‌ بيشتر بود، بيشتر مورد تهاجم‌ قرار گرفت‌; مثل‌ اسلام‌. تفكرات‌ اسلامي‌ در همه‌ جاي‌ دنيا مورد تهاجم‌ قرار گرفت‌. در شرق‌ دنياي‌ اسلام‌ ـ يعني‌ هند ـ تا غرب‌ دنياي‌ اسلام‌ ـ يعني‌ الجزاير ـ اين‌ تهاجم‌ صورت‌ گرفت‌. در الجزاير، فرانسويها وارد شدند و با اسلام‌ مبارزه‌ كردند. در هند هم‌ انگليسيها وارد شدند و با اسلام‌ مبارزه‌ كردند. با اين‌كه‌ در صحنه‌ي‌ استعمار، انگليس‌ و فرانسه‌، دو كشور رقيب‌ بودند، اما حريفها و طرفها و نقاط بمباردمانشان‌ يكي‌ بود. روزبه‌روز جريان‌ مذهب‌ و معنويت‌ را در دنيا ضعيفتر كردند و زندگي‌ انسانها را از اخلاق‌ معنوي‌ خاليتر نمودند. دنياي‌ مسيحيت‌ اين‌طور بود و دنياي‌ اسلام‌ هم‌ همين‌طور بود. ايمانها را در لابلاي‌ چرخ‌ و پر گردونه‌ي‌ سنگين‌ ماديت‌، خرد يا رقيق‌ كردند. اين‌، جريان‌ زندگي‌ دنيا در طول‌ حداقل‌ دو قرن‌ است‌. اين‌، چيز كمي‌ نيست‌.

اين‌ سير جريان‌ ماده‌، همين‌طور با جست‌ و به‌ شكل‌ تند و خشن‌، حركت‌ به‌ طرف‌ اوج‌ را شروع‌ كرده‌ و در طي‌ دو قرن‌، روزبه‌روز فراگيرتر شده‌ است‌. همراه‌ با اين‌ اوج‌ تفكر و سياست‌ و رفتار مادي‌ در زندگي‌ انسانها، ثروت‌ و علم‌ و اختراع‌ و پيشرفتهاي‌ نوبه‌نوي‌ آن‌ مراكزي‌ كه‌ اين‌ سياستها را دنبال‌ مي‌كردند هم‌ روزبه‌روز بيشتر شده‌ است‌. يعني‌ از لحاظ علمي‌، امريكاي‌ امروز با امريكاي‌ پنجاه‌ سال‌ پيش‌ قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. اروپا هم‌ همين‌گونه‌ است‌. اينها همان‌ كساني‌ هستند كه‌ با پول‌ و علم‌ و اختراع‌ و با استفاده‌ از تواناييهاي‌ گوناگونشان‌، اين‌ جريان‌ ماديت‌ را تقويت‌ كردند.

وقتي‌ كه‌ اين‌ جريان‌ اوج‌گيرنده‌، به‌ نقطه‌ي‌ اوج‌ غيرقابل‌ تصوري‌ رسيد، قدم‌ بعد جز اين‌ چيزي‌ نبود كه‌ بناي‌ دين‌ و معنويت‌ و اخلاق‌، بكلي‌ از ميان‌ جوامع‌ برچيده‌ شود; حتي‌ ديگر هيچ‌ خاطره‌يي‌ هم‌ نماند. اين‌، حرف‌ من‌ نيست‌. يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ در اين‌ نوشتارهاي‌ رايج‌ ادبيات‌ دنيا و در رمانهاي‌ علمي‌،تخيلي‌ معمول‌ است‌، پيش‌بيني‌ دنياي‌ آينده‌ است‌. مثلا پنجاه‌ سال‌ ديگر، دنيا به‌ چه‌ شكلي‌ خواهد بود. آنچه‌ نوشته‌اند، همه‌ آن‌ دنيايي‌ را نشان‌ مي‌دهد كه‌ در آن‌، ديگر حتي‌ هيچ‌ احساس‌ معنوي‌ نيست‌. من‌ بعضي‌ از اين‌ رمانها را خودم‌ ديده‌ام‌ و خوانده‌ام‌. آن‌ دنيايي‌ كه‌ تصوير مي‌شود، قدم‌ بعد دنياي‌ قرن‌ اتم‌ و الكترونيك‌ و كامپيوتر و پيشرفتهاي‌ شگفت‌انگيز فضايي‌ است‌. قدم‌ بعد چيست‌؟ بكلي‌ تهي‌شدن‌ عالم‌ از تفكرات‌ و يا ـ به‌ قول‌ آنها ـ اوهام‌ معنوي‌ و مذهبي‌ است‌. اصلا قدم‌ بعد، جز اين‌ چيز ديگري‌ تصور نمي‌شود.

در همين‌ مقطع‌ كه‌ همه‌ي‌ محاسبات‌ مادي‌ نشان‌ مي‌داد كه‌ آينده‌ي‌ بشريت‌ آن‌ است‌، ناگهان‌ حادثه‌يي‌ اتفاق‌ افتاد. اين‌ حادثه‌، در اول‌ توجه‌ دنيا را خيلي‌ هم‌ به‌ خودش‌ جلب‌ نكرد; اما برخلاف‌ انتظار تفسيركنندگان‌ و بينندگان‌، روزبه‌روز حجم‌ و معنا و محيط تسلط و تصرف‌ او وسيعتر شد و ناگهان‌ به‌ يك‌ انفجار در يك‌ نقطه‌ي‌ عالم‌ منتهي‌ گرديد. آن‌وقت‌، صاحبان‌ قدرت‌ جهاني‌ احساس‌ كردند كه‌ تا حالا در ارزيابي‌ اين‌ پديده‌ اشتباه‌ مي‌كردند. به‌ فكر علاج‌ افتادند، ولي‌ ديگر نتوانستند. آن‌ حادثه‌ چيست‌؟ حادثه‌ي‌ نهضت‌ روحانيت‌ و نهضت‌ دين‌ در ايران‌ در سال‌ 1341.

آن‌ روزي‌ كه‌ اين‌ حادثه‌ اتفاق‌ افتاد، كسي‌ در دنيا براي‌ آن‌ اهميتي‌ قايل‌ نشد. حتي‌ آن‌ وقتي‌ كه‌ پانزده‌ي‌ خردادي‌ به‌ وجود آمد و آن‌ كشتار و آن‌ مسايل‌ اتفاق‌ افتاد، در دنيا آن‌قدر انعكاسي‌ پيدا نكرد. نه‌ كسي‌ را خيلي‌ اميدوار كرد، نه‌ كسي‌ را خيلي‌ ترساند. شعله‌يي‌ بود، بعد هم‌ ديدند مثل‌ اين‌كه‌ فروكش‌ كرد. مانند آن‌كه‌ شعله‌ي‌ تراشه‌ و پوشال‌ و تركه‌ و كارتن‌ و مقوا، يك‌مرتبه‌ مي‌گيرد و بعد از چند لحظه‌ هم‌ فرو مي‌نشيند و همه‌ خيال‌ مي‌كنند تمام‌ شد; غافل‌ از اين‌كه‌ آن‌ هيزمها و كنده‌هاي‌ بسيار قطور و آتشدار، زير اين‌ شعله‌ها بود. آنها گرفته‌، كسي‌ هم‌ درست‌ ملتفت‌ نيست‌ و لحظه‌به‌لحظه‌ هم‌ آتش‌ ماندگار و ديرپا توليد مي‌كند. اين‌ آتشها توليد شد، تا به‌ بيست‌ودوم‌ بهمن‌ و تشكيل‌ جمهوري‌ اسلامي‌ رسيد و ناگهان‌ كشوري‌ بر اساس‌ دين‌ و معنويت‌ ايجاد شد كه‌ ديگر وقت‌ گذشته‌ بود. يعني‌ به‌ مجردي‌ كه‌ اين‌ نظام‌ به‌ وجود آمد، براي‌ دشمنان‌ دين‌ و معنويت‌، كار از كار گذشت‌ و هرچه‌ ضربت‌ زدند و مظلومش‌ كردند، نفوذ معنويش‌ و توجه‌ دلهاي‌ مسلمين‌ در دنيا به‌ آن‌ بيشتر شد. آتشهايي‌ در اين‌جا و آن‌جا گرفت‌ و شايد بعضي‌ هم‌ خودشان‌ درست‌ ندانند كه‌ از كجا سرچشمه‌ گرفت‌.

در خبرها ديديد و شنيديد كه‌ در آفريقا و منطقه‌ي‌ فرانسوي‌ زبان‌ شمال‌ آن‌ ـ كه‌ متأسفانه‌ اروپاييها از لحاظ فرهنگ‌ هم‌ در آن‌جا خيلي‌ سرمايه‌گذاري‌ و نفوذ كرده‌اند ـ چه‌ وقايعي‌ رخ‌ داد. من‌ از نزديك‌، وضع‌ مردم‌ و مسلماني‌ مردم‌ را ـ تا آن‌جايي‌ كه‌ به‌ آنها تحميل‌ شده‌ ـ ديده‌ام‌ كه‌ چگونه‌ است‌. در شرق‌ دنياي‌ اسلام‌ (هند و كشمير و تركستان‌ شرقي‌) هم‌ احساسات‌ مسلمين‌ را مي‌بينيد. ديگر كار از كار گذشته‌ است‌; يعني‌ آن‌ جرياني‌ كه‌ اوج‌ پيدا مي‌كرد، قطع‌ شد. من‌ و شما در لحظه‌ي‌ اين‌ قطع‌ قرار گرفتيم‌. "ثم‌ جعلناكم‌ خلائف‌ في‌ الارض‌". من‌ و شما همان‌ كساني‌ هستيم‌ كه‌ اگر درست‌ حركت‌ كنيم‌، عمل‌ و تصميم‌ و قاطعيت‌ و اراده‌مان‌ خواهد توانست‌ اين‌ راه‌ را ترسيم‌ كند و ماندگاري‌ و سلامت‌ آن‌ را تضمين‌ نمايد.

اين‌ را بدانيد كه‌ وضع‌ دنيا عوض‌ خواهد شد و معنويت‌، حق‌ خود را از اقتدار جهاني‌ در دنيا به‌ دست‌ خواهد آورد. هيچ‌ ترديدي‌ در اين‌ نيست‌. اين‌ ديگر امكان‌ ندارد كه‌ قدرتهاي‌ بزرگ‌ مثل‌ امريكا و غيره‌، فرض‌ كنند كه‌ اين‌ حركت‌ شتابنده‌ي‌ معنويت‌ را در دنيا از بين‌ خواهند برد. هر كاري‌ با نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ بكنند، بازتاب‌ مظلوميت‌ اين‌ نظام‌ و ايستادگي‌ و مقاومتش‌، تأثير برانگيزاننده‌تر و زنده‌كننده‌تري‌ در سطح‌ دنياي‌ اسلام‌ خواهد داشت‌ و كساني‌ را برخواهد انگيخت‌; كمااين‌كه‌ تا امروز هر حادثه‌يي‌ همين‌گونه‌ بوده‌ است‌.

جنگ‌ را بر ما تحميل‌ كردند. ما از جنگ‌ ضربات‌ مادي‌ و معنوي‌ زيادي‌ ديديم‌، اما خسارت‌ نكرديم‌; زيرا با وجود اين‌ ضربات‌، اسلام‌ عزيز شد و همه‌ در دنيا فهميدند كه‌ اگر ملتي‌ مؤمن‌ شد و به‌ خدا و قرآن‌ و روز جزا معتقد گرديد و جوانانش‌ در ميدان‌ جنگ‌، اين‌گونه‌ با مظلوميت‌ جنگيدند، تا حدي‌ كه‌ دشمن‌ را ناكام‌ كردند، سربلند و پيروز است‌. همه‌ي‌ قدرتهاي‌ دنيا دستشان‌ را روي‌ هم‌ گذاشتند، تا بتوانند به‌ قصد ساقط كردن‌ نظام‌ اسلامي‌، بخشي‌ از اين‌ كشور را جدا كنند و تماميت‌ ارضي‌ ايران‌ را از بين‌ بردند; ولي‌ نتوانستند. اين‌، شكست‌ قدرتهاي‌ بزرگ‌ نيست‌؟ اين‌، غلبه‌ و عزت‌ و توانايي‌ ملت‌ ما نيست‌؟

امروز، هم‌ اروپاييها و هم‌ امريكاييها و هم‌ روسها و هم‌ خيلي‌ از كشورهاي‌ ديگر ـ كه‌ مي‌دانستيم‌ به‌ عراق‌ كمك‌ مي‌كنند و خيلي‌ از كشورها را هم‌ كه‌ نمي‌دانستيم‌ ـ خودشان‌ اعتراف‌ مي‌كنند كه‌ در طول‌ جنگ‌، چه‌قدر به‌ عراق‌ كمك‌ كرده‌اند. يعني‌ ناتو، امريكا و ورشو ـ سه‌ محور اصلي‌ قدرت‌ نظامي‌ ـ دست‌ روي‌ دست‌ هم‌ گذاشتند و به‌ يك‌ طرف‌ كمك‌ كردند، تا آن‌ طرف‌ ديگر را شكست‌ بدهد و او را به‌ عقب‌ بنشاند و حكومتش‌ را ساقط و سرزمينش‌ را تجزيه‌ كند; ولي‌ نتوانستند. اين‌، واقعا خيلي‌ عظمتي‌ است‌; عظمت‌ اسلام‌. پس‌، اسلام‌ در اين‌ جنگ‌ عزيز شد و مسلمانان‌ فهميدند كه‌ اسلام‌ با يك‌ ملت‌ چه‌ مي‌كند.

ما همان‌ ملت‌ شهريور بيستيم‌. باد جنگ‌ به‌ اين‌ كشور خورد و همه‌ چيز را از ما گرفت‌. دوساعت‌ نتوانستيم‌ مقاومت‌ كنيم‌! شمال‌ و شرق‌ و جنوب‌ كشور، به‌ وسيله‌ي‌ دشمن‌ تصرف‌ شد. ما كدام‌ شهيد را از آن‌ روز به‌ يادگار داريم‌؟ آن‌ روز، كدام‌ مجموعه‌يي‌ از ملت‌ مي‌توانند بگويند ما بوديم‌ كه‌ دفاع‌ كرديم‌؟ امروز ـ يعني‌ در دوران‌ اسلام‌ ـ چگونه‌ است‌؟ در اين‌ كشور، چه‌ جايي‌ است‌ كه‌ افتخار دفاع‌ جانانه‌ و ستايش‌برانگيز را نداشته‌ باشد؟ در هريك‌ از دهات‌ همين‌ مازندران‌ شما كه‌ آدم‌ وارد بشود، عكس‌ چند شهيد در آن‌جاست‌. همه‌ جاي‌ كشور، اين‌طور است‌. پس‌، با اين‌ حركت‌ ما اسلام‌ عزيز شد.

نكته‌يي‌ كه‌ مي‌خواهم‌ عرض‌ بكنم‌، اين‌ است‌ كه‌ هرجا اسلام‌ باشد، رد اركان‌ نظام‌ سلطه‌ي‌ جهاني‌ هم‌ در آن‌جا هست‌. هرجا اسلام‌ تشكيل‌ بشود، ضديت‌ با ظلم‌ و تجاوز و استعمار و استثمار و تحقير مردم‌ و ضديت‌ با بقيه‌ي‌ ملامح‌ و نشانه‌هاي‌ نظام‌ سلطه‌ي‌ امروز دنيا نيز در آن‌جا هست‌. به‌ همين‌ خاطر است‌ كه‌ جمهوري‌ اسلامي‌، با نظام‌ كنوني‌ تسلط و اقتدار در دنيا مخالف‌ است‌.

ما با تشريفات‌ موجود دنيا مخالفتي‌ نداريم‌. طبيعي‌ است‌ كه‌ هرجا عرف‌ مراوداتي‌ دارد. ما عرفهاي‌ معمولي‌ ملتهاي‌ گوناگون‌ دنيا را قبول‌ داريم‌; اما اين‌كه‌ در ميدان‌ زندگي‌ و سياست‌، چند كشوربزرگ‌ و ثروتمند حق‌ دارند سرنوشت‌ كشورهاي‌ ديگر را به‌ دست‌ بگيرند، اين‌ را قبول‌ نداريم‌. اين‌كه‌ فرهنگ‌ فساد و ابتذال‌، بايد از جوامع‌ اروپايي‌ و امريكايي‌ به‌ سمت‌ جوامع‌ ديگر كه‌ هركدام‌ فرهنگي‌ دارند، سرازير بشود، اين‌ را قبول‌ نداريم‌. اين‌كه‌ هرچه‌ اروپايي‌ آن‌ را خوب‌ مي‌داند، بايد به‌ نظر همه‌ي‌ ملتها خوب‌ باشد، ولو در نظر فرهنگ‌ اين‌ ملتها خوب‌ نباشد، و يا هرچه‌ اروپايي‌ بد مي‌داند، بايد به‌ نظر همه‌ي‌ ملتها بد باشد، ولو در نظر فرهنگ‌ اين‌ كشورها بد نباشد ـ وضعي‌ كه‌ امروز در دنيا هست‌ ـ ما اين‌ را قبول‌ نداريم‌.

امروز در دنيا، روي‌ چيزهاي‌ خاصي‌ حساسيت‌ هست‌. امروز در دنيا، روي‌ كتك‌ خوردن‌ زن‌ به‌ وسيله‌ي‌ شوهر، حساسيتي‌ نيست‌. مردان‌ در اروپا و امريكا ـ نه‌ همه‌ي‌ آنان‌ ـ خيلي‌ راحت‌ زنانشان‌ را كتك‌ مي‌زنند. روي‌ ظلم‌ كردن‌ مرد به‌ زن‌ در خانواده‌، خيلي‌ حساسيتي‌ در دنيا نيست‌. آمارهايي‌ كه‌ ارايه‌ مي‌كنند، نشان‌دهنده‌ي‌ اين‌ است‌ كه‌ پدران‌ و شوهران‌ در خانواده‌هاي‌ امريكايي‌ و اروپايي‌، خيلي‌ راحت‌ به‌ فرزندان‌ و همسرانشان‌ ظلم‌ مي‌كنند. در دنيا روي‌ اين‌ مسأله‌، خيلي‌ هم‌ جنجال‌ نيست‌; اما روي‌ پوشش‌ زن‌ حساسيت‌ هست‌! اگر كسي‌، شخصيتي‌، فيلسوفي‌، نظامي‌، سياستي‌، با عريان‌ بودن‌ زن‌ مخالفت‌ كند، اين‌ را در دنيا هو مي‌كنند! روي‌ بسياري‌ از فسادها و روشها و عادات‌، حساسيتي‌ نيست‌. اگر كشوري‌ به‌ عنوان‌ يك‌ سياست‌، با مشروبات‌ الكلي‌ مخالفت‌ بكند، اين‌ را در دنيا هو مي‌كنند، لبخند تمسخر مي‌زنند، او را مرتجع‌ مي‌نامند! اين‌، فرهنگ‌ كجاست‌؟ اين‌ عرياني‌ زن‌ به‌ عنوان‌ يك‌ سنت‌، اين‌ رواج‌ مسكرات‌ به‌ عنوان‌ يك‌ رسم‌ رايج‌، متعلق‌ به‌ كجاست‌؟ اين‌، متعلق‌ به‌ اروپاست‌ و از فرهنگ‌ قديمي‌ اين‌ كشورها ناشي‌ شده‌ است‌. حالا اين‌ رسمها در جاهاي‌ ديگر دنيا هم‌ حجيت‌ پيدا كرده‌ است‌ و اگر كسي‌ با آن‌ مخالفت‌ كرد، كأنـه‌ مرتكب‌ گناه‌ كبيره‌يي‌ شده‌ است‌!

كشورهايي‌ هستند كه‌ به‌هيچ‌وجه‌ در آنها آزادي‌ سياسي‌ و دمكراسي‌ نيست‌; حتي‌ مجلس‌ قانونگذاري‌ وجود ندارد ـ نمي‌خواهيم‌ حالا تصريح‌ به‌ اسم‌ بكنيم‌، حساسيتي‌ روي‌ اينها نيست‌ ـ اما اگر كشوري‌ نگذارد مردم‌ مست‌ كنند، الواتي‌ كنند، عربده‌كشي‌ كنند، جلويشان‌ را بگيرد، حساسيت‌ هست‌ و مي‌گويند شما جلوي‌ آزادي‌ مردم‌ را گرفتيد! روي‌ آن‌ منع‌ آزادي‌ حساسيتي‌ نيست‌; روي‌ اين‌ قضيه‌ هست‌! البته‌ مقداري‌ از اين‌ حساسيت‌، به‌ خاطر خصومت‌ با جمهوري‌ اسلامي‌ است‌; اما مقدار زيادي‌ هم‌ به‌ خاطر اين‌ است‌ كه‌ فرهنگ‌ حاكم‌ و مسلط و غالب‌ از نظر اروپاييها، فرهنگ‌ آنهاست‌. آن‌ فرهنگ‌ بايستي‌ مورد قبول‌ قرار بگيرد و هرچه‌ آنها مستحسن‌ مي‌شمارند، مردم‌ دنيا بايد مستحسن‌ بشمارند. ما با اين‌ ادعا مبارزه‌ كرديم‌ و مبارزه‌ مي‌كنيم‌ و هرجا اسلام‌ باشد، با اين‌ ادعا مبارزه‌ مي‌كند. اين‌، سلطه‌گري‌ است‌; لذا با اسلام‌ مخالفند.

آقايان‌ علما! ما اگر امروز بخواهيم‌ از اسلامي‌ كه‌ با اين‌ اقتدار در صحنه‌ي‌ سياست‌ دنيا ظاهر شده‌ است‌، دفاع‌ بكنيم‌، هر گروهي‌ سهم‌ و وظيفه‌يي‌ دارند. آنچه‌ كه‌ وظيفه‌ي‌ ما معممان‌ است‌ و آنچه‌ كه‌ لازم‌ است‌، اين‌ است‌ كه‌ ما بايد اين‌ جامعه‌ و يا اين‌ حركتي‌ را كه‌ به‌ سمت‌ معنويت‌ مي‌رود، با معنويت‌ منطقي‌ و مستدل‌ و صادقانه‌يي‌ كه‌ از خود ما بروز مي‌كند، تضمين‌ كنيم‌. وظيفه‌ي‌ امروز ما اين‌ است‌. در علمداران‌ دين‌ نبايد چيزي‌ مشاهده‌ بشود كه‌ رايحه‌ي‌ دوري‌ از معنويت‌ از آن‌ استشمام‌ گردد; والا حركتي‌ كه‌ به‌ سمت‌ معنويت‌ است‌، ضربه‌ خواهد خورد. چيزي‌ كه‌ از آن‌، بوي‌ علاقه‌مندي‌ به‌ دنيا و زخارف‌ آن‌ و خودپرستي‌ و منيت‌ و تنازع‌ براي‌ امور دنيوي‌ استشمام‌ بشود، هم‌ از جهت‌ عملي‌ و علمي‌ و هم‌ از جهت‌ عمق‌ بخشيدن‌ به‌ فكر ديني‌ و اسلامي‌ در مردم‌، ضربه وارد خواهد آورد.

اروپا هم‌ به‌ سمت‌ معنويت‌ و دين‌ حركت‌ مي‌كند; مي‌بينيد ديگر. كليساها، كشيشها، آداب‌ و آيينهاي‌ مذهبي‌ در كشورهايي‌ كه‌ خبري‌ از اينها نبود، بعد از سي‌ يا چهل‌ و يا پنجاه‌ سال‌ ظاهر مي‌شوند و مردم‌ به‌ اينها گرايش‌ پيدا مي‌كنند. اما آنچه‌ متوقع‌ است‌ كه‌ منطقي‌ بتواند خواست‌ معنوي‌ را تأمين‌ بكند، همين‌ تفكر اسلامي‌ است‌. در اين‌ جهت‌ بايستي‌ ان‌شاءالله‌ هرچه‌ بيشتر تلاش‌ بكنيم‌.

البته‌ اتحاد ويگانگي‌ و وحدت‌ كلمه‌، شرط اصلي‌ است‌; چه‌ از لحاظ مليتي‌ ـ يعني‌ برداشتن‌ اين‌ ناسيوناليسمها و ملت‌گراييها، عرب‌ و عجم‌ و ترك‌ و فارس‌ و بقيه‌ي‌ اين‌ قوميتها و مليتها در سطح‌ جهان‌ اسلام‌ ـ چه‌ از لحاظ مذهبي‌، كه‌ شيعه‌ و سني‌ و فرق‌ گوناگون‌ اهل‌ تسنن‌ و شيعه‌، بايد اختلافات‌ را كنار بگذارند و با هماهنگي‌ و با تكيه‌ بر نقاط مشترك‌، آن‌ خواست‌ معنوي‌ را تأمين‌ كنند. البته‌ اشكالي‌ ندارد كه‌ نقاط مختلف‌فيه‌ هم‌ باشد. هر دوگانگي‌ و اختلافي‌، به‌ معناي‌ دعوا كه‌ نيست‌. يكي‌ از يك‌ فقه‌ و ديگري‌ از فقه‌ ديگر، يكي‌ از يك‌ مذاق‌ كلامي‌ و ديگري‌ از يك‌ مذاق‌ ديگر تبعيت‌ مي‌كند. امروز كه‌ ديگر روزي‌ نيست‌ كه‌ مذاقهاي‌ كلامي‌، مثل‌ جنگهاي‌ اشاعره‌ و معتزله‌ در دوران‌ خلافت‌ بني‌عباس‌ يا بقيه‌ي‌ جنگهاي‌ فرقه‌يي‌ و مسلكي‌ در اسلام‌، يا شيعه‌ و سني‌ و يا مذاقهاي‌ كلامي‌ گوناگون‌، باز به‌ جان‌ هم‌ بيفتند. بايد هم‌ در محدوده‌هاي‌ بزرگ‌ و هم‌ در محدوده‌هاي‌ كوچكتر ـ داخل‌ كشور، داخل‌ استانها، داخل‌ شهرها ـ با هم‌ يكي‌ باشند.

وحدت‌ كلمه‌، چيز بسيار مهمي‌ است‌ كه‌ بحمدالله‌ امروز هم‌ به‌ كوري‌ چشم‌ دشمن‌ هست‌. هروقت‌ هم‌ كه‌ ما به‌ وحدت‌ كلمه‌ توصيه‌ مي‌كنيم‌، فورا اين‌ تبليغاتچي‌هاي‌ خارجي‌ مي‌گويند باز دعوا و اختلافي‌ وجود دارد و به‌ همين‌ خاطر فلاني‌ به‌ وحدت‌ كلمه‌ توصيه‌ كرده‌ است‌! اصلا نمي‌توانند درك‌ كنند و بفهمند كه‌ وضع‌ ما چه‌طوري‌ است‌; اختلافاتي‌ كه‌ هست‌، چه‌طور اختلافاتي‌ است‌. بر همان‌ چيزي‌ كه‌ بين‌ خود اهل‌ دنيا وجود دارد ـ يعني‌ اختلافات‌ و جنگ‌ قدرتها و كشمكشهايي‌ كه‌ با همديگر دارند ـ حمل‌ مي‌كنند. نمي‌دانند كه‌ در اين‌جا بحمدالله‌ آن‌ خبرها نيست‌. هماهنگي‌ و مهرباني‌ و تفاهم‌، بايد هرچه‌ بيشتر بشود. اميدواريم‌ كه‌ خداوند ان‌شاءالله‌ اين‌ توفيق‌ را به‌ همه‌ي‌ ما عنايت‌ كند.

امروز هم‌ روز خوبي‌ براي‌ ما بود كه‌ آقايان‌ محترم‌ را مجتمعا در اين‌جا زيارت‌ كرديم‌. من‌ مجددا به‌ وسيله‌ي‌ آقايان‌، مخصوصا آقايان‌ ائمه‌ي‌ محترم‌ جمعه‌ و علماي‌ بلاد، به‌ مردم‌ خوب‌ و صميمي‌ و مؤمن‌ مازندران‌ ابلاغ‌ سلام‌ مي‌كنم‌ و اميدوارم‌ كه‌ ان‌شاءالله‌ بين‌ شما و مردمتان‌، همين‌ صميميت‌ و ارتباط مستحكم‌ و موثقي‌ كه‌ هست‌، هميشه‌ باشد. از آقاياني‌ كه‌ ترتيب‌ اين‌ جلسه‌ را دادند ـ چه‌ آقايان‌ ارتشي‌ كه‌ اين‌جا را مرتب‌ كردند، چه‌ آقايان‌ علماي‌ اين‌ شهر و آقاي‌ امام‌ جمعه‌ي‌ محترم‌ و بقيه‌ي‌ آقايان‌ كه‌ ترتيب‌ اين‌ ديدار و اين‌ اجتماع‌ را دارند ـ صميمانه‌ متشكرم‌ و از خداوند متعال‌ براي‌ همه‌ي‌ شما، فضل‌ و رحمت‌ و لطف‌ عميم‌ او را مسألت‌ مي‌كنم‌.

والسلام‌ عليكم‌ و رحمه‌الله‌ و برکاته

/ 1