حدیث افتراق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حدیث افتراق - نسخه متنی

حسین طاهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حديث افتراق

بصائر - شمار ضميم بصائر، اطلاع رساني مبلغان ، شماره 1 . آذر 76

حسين طاهري

اشاره

حديث افتراق، از احاديث منسوب به پيامبر ص مي باشد. در اين حديث، پيامبر ص دربار سرانجام امتش فرموده است كه: پس از من، امتم، هفتاد و سه فرقه خواهند شد كه تنها، يك فرق آنان اهل نجات هستند. در اين مقاله، به بررسي اين حديث و تبعات آن پرداخته شده و صحت و سقم آن، مورد بررسي قرار گرفته است.

يكي از راههاي مهّم و عمد شناخت حق و عبرت گيري، بررسي دقيق و تحليل همه جانبه صفحات تاريخ است؛ چنانكه قرآن كريم . به طور مكرر . سرگذشت زندگي گذشتگان و سرنوشت آنان را بيان مي كند تا آيندگان از آن درس بگيرند.

امّا تاريخ اسلام به عنوان خاتم اديان، تأمل و تحقيق بيشتري را طلب مي كند؛ براي ديني كه اساس آن بر مبناي توحيد و وحدت بوده است، حوادث و اتفاقات ناگواري . بعد از رحلت پيامبر ص . پيش مي آيد كه باعث ايجاد بيشترين اختلافات وتفرقه ها ميان مسلمانان مي گردد؛ لذا بررسي تاريخ اسلام و علل پيدايش مذاهب و فرقه ها و اختلافات بين مسلمين و سير تحوّلات و تغييرات و تطبيق آرا و عقايد آنان از امور لازم و مهم براي تحقيق و عبرت گيري و شناخت طريق حق و حقيقت خواهد بود.

در اين مقاله كه هدفش، بررسي تاريخ مذاهب و ملل اسلامي مي باشد، چند نكته به عنوان مقدم ورود به اصل بحث، بيان مي شود. ابتدا، معاني لغوي و اصطلاحي دين و مذهب و ملل و نحل وتناسب و رابطه آنها با هم؛ سپس موضوع علم مذاهب و در نهايت، حديث افتراق مطرح خواهد شد.

دين

دين در لغت به معاني مختلفي آمده است؛ يكي از معاني آن، طاعت است؛ دانوالفلان، اي اطاعوه، يعني: اطاعت كردند او را.

و قومٌ دين، اي مطيعون منقادون، يعني: قوم مطيع و منقاد. و در قرآن كريم 12/76، كلمه دين به همين معنا آمده است: ما كان ليأخذ اخاه في دين الملك، اي في طاعته أو في حكمه. و همچنين در 9/29 كه مي فرمايد: لايدينون دين الحق، اي لايطيعون دين الحق؛ يعني آنان دين حق را اطاعت نمي كنند.

از معاني ديگر دين، جزا و حساب است . و در قرآن كريم 2/3: «مالك يوم الدين » ، دين به معناي حساب و جز است. . آيه 59/6 : «انّ الدين لواقع»، يعني: روز جزا . به طور حتم . واقع خواهد شد. و در مثل آمده است: كما تدين تدان، اي كما تأتي، تؤتي اليك. يعني: آن گونه كه كيفر دهي، كيفر مي بيني؛ يا آن گونه كه رفتار كني، با تو رفتار خواهد شد.

و گفته شده است: «الدين اسم لجميع ما يعبد به الله» يعني: دين، اسم است براي تمام آنچه كه به آنها، خدا پرستش شود.

و از معاني عمده دين در لغت، كيش، ملت، قهر و غلبه، ملك، مذهب ، وجدان، داوري، تقوا، اعتقاد قلبي، خضوع، تسليم شدن و سرفرود آوردن مي باشد. و از مشتقات دين، تدّين است؛ يعني: دينداري، ديانت و خداپرستي.

و انسان متدّين يعني: شخصي ديندار و خداشناس. و «تدّين بكذا»، يعني: از دين و آيين خاصي پيروي كرد.

ميان معاني لغوي و اصطلاحي دين، تناسب روشني وجود دارد؛ زيرا بعضي از معاني دين با يكديگر ملازمه دارند؛ مانند: طاعت كه با خضوع ملازمه دارد و اگر اطاعت استمرار يابد؛ عادت مي شود. و همچنين دين به معناي شريعت، ملزوم طاعت و تسليم در مقابل مقررات و تكاليف ديني است. ورع نيز لازمه فرمان پذيري است؛ و قضا و داوري و به تبع، حكم نيز از شؤون ديني مي باشد. و حكم ملازم با ملك است و ملك نيز با ملت همراه است.

و در اصطلاح، دين، مجموعه احكام و دستوراتي است كه از جانب خداوند كريم به وسيله پيامبران عظام، جهت دستيابي به سعادت در زندگي دنيوي و اخروي نوع بشر آورده مي شود، كه به آن شريعت نيز گفته مي شود؛ مثل دين اسلام، يعني: شريعت اسلام؛ كه به مجموعه قوانين و برنامه هاي انسان ساز اسلامي اطلاق مي شود. و در قرآن كريم 3/19، آمده است: «انّ الدين عندالله الاسلام»، يعني دين مورد نظر خداوند كريم، اسلام است.

مذهب

از ريشه ذهب، ذهاباً، مذهباً، اخذ شده است كه براي اسم زمان و مكان است، يعني زمان و مكان رفتن. و ذهب في المسأله كذا، اي رأي فيها ذلك الرأي، يعني: در آن مسأله چنان پنداشت؛ چنان تصور كرد. و از معاني آن، روش، طريقه، كيش، مسلك، عقيده، ايمان، آيين و دين مي باشد. و در اصطلاح، مذهب، شعبه اي از دين مي باشد؛ چه شعبه هاي فقهي مثل: اماميه حنفيه، مالكيه، شافعيه و حنبليه، وچه شعبه هاي عقيدتي و كلامي مانند: مذهب شيعه، معتزله و اشاعره؛ و همچنين شامل ديگر شعبه هاي مذهبي نيز مي شود.

ملل

ريشه لغوي كلمه ملل، از ملّ و املاست، كه به معناي ادخال است، مَلّ الشي في الجَمًر، اي ادخله فيه ،يعنى: آن چيز را داخل آتش کرد. و تملّل و امتلّ ، اي دخل في الملة يعني: داخل ملّت شد.

ملّ و ملل، معاني مختلف و متعددي دارد، مانند: ملول، رنجور، كسل،دلتنگي، بيزار شدن وبه ستوه آمدن. و ملت، مشتق از ملل و مفردآن است كه معاني ديگري دارد؛ مثل، طريقه، شريعت و دين؛ و در حديث وارد شده است: فرض الله الطاعة نظاماً للملة، اي للدين و الشريعة، يعني: خداوند، طاعات را واجب و فرض كرده است به خاطر نظام بخشيدن به دين و شريعت. وبعضي ديگر، ملّت را اين گونه معنا كرده اند: الملة في الاصل، ما شرع الله لعباده علي السنة الانبيا، يتواصلوا الي جوارالله و يستعمل في جملة الشرايع دون آحادها؛ و لايكاد توّجه مضافةً الي الله ولا الي آحاد اْمّة النبي، بل يقال: ملة محمّد (ص) ،ثمّ انّها اتسعتْ فاستعملتْ في الملل الباطلة. يعني: ملّت در اصل، آن چيزي مي باشد كه خداوند تشريع كرده است براي بندگانش با زبان انبياء ، كه به واسط آن به جوار الهي برسند؛ و كلمه ملّت به همراه شرايع، استعمال مي شود و به كلمه الله و افراد امّت پيامبر، اضافه نمي شود؛ بلكه گفته مي شود: ملّت محمّد ص و ملّت اسلام؛ سپس اين كلمه، توسعه پيدا كرده و ملل باطل نيز استعمال شده است. و اين همان معناي اصطلاحي ملّت است كه به معناي شريعت مي باشد.

امّا تناسب معاني ملل؛ از آنجا كه اوّلين معنايي كه براي ملّ ذكر شده، ادخل مي باشد، و اطلاق آن بر دين و شريعت، به مناسبت ورود معتقدات است در باطن شخصي و اثر آن در قلب پيروان دين است. و ملال به معناي دل آزرده شدن نيز به همين مناسبت است؛ به اين معنا كه، ملالت و ناراحتي بر باطن دل، وارد و مؤثر مي شود. و همچنين املال و املا كه به معناي نوشتن است، به اين سبب است كه مطلب در كتاب و دفتر وارد شده و اثر مي گذارد.

نِحَل

نحل نيز معاني متعددي دارد: يكي از آنها به معناي لاغر و باريک است؛ نحل الجسم، يعني: جسم به واسطه بيماري، لاغر و بي گوشت شد؛ رجلٌ نحل، يعني: مرد لاغر؛ سيفٌ ناحل الناحلة ، اي السيوف التي رقّت ظباها مِن كثرة الاستعمال، يعني: شمشيرهايي كه بر اثر زيادي استعمال و برخورد با ديگر شمشيرها در ميدانهاي نبرد، لبه هاي آنها باريك شده باشد. و گفته مي شود: جملٌ ناحل، اي هزيل؛ يعني: شتر لاغر؛ وهلالٌ ناحل، اي رقيق؛ يعني: وضعيت هلال در اوايل و اواخر ماه كه باريك، ديده مي شود.

از معاني ديگر نحل، ادعا و نسبت دادن قولي به خود يا به شخصي ديگر است؛ نحل القول نحلاً، أو انتحل فلان شعر غيره، اي اضاف اليه قولاً قاله غيره و ادعاه عليه؛ يعني نسبت داد به خودش، قول يا شعري را كه ديگري گفته است. و بعضي گفته اند:

النحلة هي النسبة بالباطل، يعني: نحله به معناي انتساب به نسبتي است كه در خور نيست؛ و از همين مورد است حديثي كه در شأن حضرت علي ع است: انتحلتم اسمه، يعني: سميتّم به اميرالمؤمنين و هو من خواصّه ع ، يعني: شما . به ناحق . به آنان . بعضي حكّام . نسبت اميرالمؤمنين داديد در حالى كه صفت امير المؤمنين از اوصاف مخصوص علي ع بوده است. وگفته شده است: نحلة، أو فلان ينتحل مذهب كذا، اي اذا انسب اليها. يعني: كسي خود را به مذهبي منسوب نمايد.

از معاني ديگر آن، روش، طريقه، كيش، آيين، ايمان، دين، مسلكهاي فلسفي و مذهب مي باشد؛ فلان انتحل مذهباً، يعني: مذهب وكيشي، اختيار كرد. و معناي اصطلاحي نِحَل اين است كه : نِحَل، مجموعه آرا، ادعاها، عقايد ومسلكهايي است كه به دين، نسبت داده شده اند در حالي كه از متن دين نيستند. و تناسب معناي لغوي و اصطلاحي نيز به اين است كه: ادعاهاي نسبت داده شده به دين، بي پايه و بي رمق مي باشند؛ يعني: خارج از دين بوده و نبايد آنها را در زمره دين شمرد.

پس، ملل يعني: اديان و شرايع آسماني و در مقابل، نِحَل يعني مسلكها و آرا و ادعاهاي برخاسته از فكر و انديش اهل زمين.

موضوع علم

منظور از موضوع علم، يعني: اينكه موضوع فِرق و مذاهب را بايد تحت عنوان كدام يك از علوم، مورد بررسي و تجزيه وتحليل قرار داد؟

اگر بخواهيم اصول و مباني اعتقادي و مشتركات و مفترقات هر يك از مذاهب و نيزصحت و سقم آنها را مورد بحث و بررسي قرار دهيم، بايد در چارچوب علم كلام و تحت عنوان آن علم، مطرحشان كرد؛ كتابهاي ملل و نحل نيز، همگي، بحثهاي خود را در قالب علم كلام بررسي مي كنند.

اما اگر بخواهيم نسبت به زمان و مكان پيدايش و تغيير و تحولات آنها در طول تاريخ نظر بيفكنيم و از اين جهت، مذاهب را مورد مطالعه قرار دهيم، اين مربوط به تاريخ بوده و بايد تحت عنوان تاريخ مطرح شود. و در اين نوشته، هدف اصلي، بررسي شعب و مذاهب و تيره هاي اسلامي و پيدايش و استمرار و تغيير و تحولات آنهاست؛ اگرچه ممكن است در مواقع مورد نياز، عقايد و آراي آنان نيز، مورد نقد و بررسي قرار گيرد.

حديث افتراق

اكثر نويسندگان و علماي ملل و نحل در كتابهاي خود، حديث نبوي افتراق را آورده اند؛ و گروهي، مبناي اختلاف و تعدد و تعداد فرقه هاي اسلامي را بر اساس آن حديث دانسته اند. حال، به نقل حديث افتراق مي پردازيم:

«افترقت اليهود علي احدي و سبعين فرقة؛ فواحدة في الجنة وسبعون في النّار؛ و افترقت النصاري على اثنتين و سبعين فرقه؛ فاحدي و سبعون في النار و واحدة في الجنة؛ و الذي نفس محمدٍ بيده، لتفرقنّ امّتي علي ثلاث و سبعين فرقه؛ واحدة في الجنة و ثنتان و سبعون في النار..» يعني: قوم يهود بر هفتاد و يك فرقه، متفرق شدند كه يك فرقه از آنان، به بهشت خواهند رفت و هفتاد فرقه ديگر، از اهل جهنم خواهند بود. و نصارا بر هفتاد و دو فرقه، متفرق شدند كه هفتاد و يك فرقه از آنان در جهنم خواهند بود و يك فرقه شان در بهشت. و قسم به كسي كه جان محمّد ص در دست اوست! امّت من، هفتاد و سه فرقه خواهند شد؛ يك فرقه به بهشت مي رود و هفتاد و دو فرقه ديگر به جهنم خواهند رفت. براي توضيح مطلب، بايد حديث را از چند جهت مورد بحث قرار داد:

الف: سند حديث

در ارتباط با اين حديث و نحو استفاده از آن، علماي ملل و نحل را مي توان به چهار گروه، تقسيم نمود:

1. عده اي از نويسندگان، در اصل، متعرض اين حديث نشده اند ؛ نه آن را ذكر كرده اند و نه به رد يا تأييد آن پرداخته اند؛ مانند: ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري، صاحب كتاب «مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين» و فخررازي، صاحب كتاب «اعتقادات فرق المسلمين و المشركين»؛ اگر چه ايشان در كتاب تفسير خود «مفاتيح الغيب ج4، ص193» در صحت اين حديث، شبهه وارد نموده، ولي در كتاب تفسير كبير خود، اين حديث را نقل و به آن استشهاد نموده است.

2. عده اي ديگر، اين حديث را ذكر كرده اند، امّا آن را صحيح ندانسته و تضعيف نموده اند؛ مثل: ابن حزم، صاحب كتاب «الفصل في الملل و النحل» كه بعد از ذكر حديث، گفته است: اين حديث، قابل استناد نيست.

و ديگر، عبدالرحمان بدوي، صاحب كتاب «مذاهب الاسلاميين» مي باشد. و ديگري ذهبي است كه در ذيل سند حديث گفته است: در سند آن، محمد بن عمرو است كه احاديث مفردات او، قابل احتجاج نيست مگر اينكه از طريقهاي ديگر نيز، وارد شده باشد.

3. و عده اي ديگر كه ضمن ذكر حديث، به آن استناد كرده اند؛ مانند: ابومنصور عبدالقاهر.

بغدادي، صاحب كتاب «الفرق بين الفِرَق»، و ابوالمظفر اسفرايني، مؤلف كتاب «التبصير في الدّين»، و ابوالمعالي محمّد حسيني علوي، صاحب كتاب «بيان الاديان»، و شهرستاني در «ملل و نحلِ» خود.

و از معاصران، آقاي جعفر سبحاني در كتاب «بحوث في الملل و النحل» كه كتاب جامع و كاملي مي باشد . به طور مستدل و همه جانبه . دربار اين حديث بحث نموده اند. و از آنجا كه اين حديث، هم از طريق عامه «اهل سنت» در كتابهاي متعددو از طريقهاي مختلف و هم از طريق خاصّه «شيعه» در كتاب «خصال» صدوق و «بحارالانوار» از مرحوم مجلسي نقل شده است، مي توان گفت: كه تضافر و كثرت نقل، ضعف سند آن را جبران خواهد نمود. و براي تمسك به اين حديث، بايد اشكالات ديگر را بر طرف نمود. و از خاور شناساني كه درباره اين حديث و چگونگي پيدايش آن بحث كرده اند، يكي «پاول اليزركراوس؟» است كه مي گويد: اين عدد، اشاره به هفتاد و دو شاگرد مسيح است كه در انجيل، مكرر از آنان سخن رفته است. و ديگري، «موريس اشتاين اشنايدر» خاورشناس آلماني است كه در يك مجل آلماني زبان به نام «ZDMG» قول هفتاد و يك فرقه شدن قوم يهود را به روايت تورات ـ كه موسي هفتاد نفر از بني اسرائيل را برگزيده است . رد كرده است.

4. نظر ديگري كه در ارتباط با اين حديث وجود دارد، از «گلدزيهر» در كتاب «العقيدة و الشريعة» است كه قول ايشان در اصل حديث، با ديگر نظرات، تفاوت اساسي و كلي دارد؛ ايشان دربار حديث؛ بحث كرده و در مجله «تاريخ اديان» ادعا نموده است كه: نقل حديث به اين صورت، اشتباه است و صورت آن در «صحيح بخاري، ج1، ص69» چنين آمده است: الايمان بضع و سبعون شعبة، فافضلها قول لا اله الا الله و ادناها اماطة الاذي عن الطريق ... يعني: ايمان داراي هفتاد و اندي شعبه است كه برترين آنها، ذكر لا اله الاّ اللهّ، و پايين ترين آنها، بر طرف كردن موانع، از سر راه مردم است. او مي گويد: به مرور زمان، مقصود از كلمه شعبه، بد فهميده شده و حديث ـ به صورت بالا ـ تحريف شده است!

ب: اختلاف نصوص حديث

علاوه بر بحثهايي كه در مورد سند حديث مطرح بود، مشكلات ديگري درباره اختلاف مضمون و متن حديث وجود دارد كه مهمترين آنها عبارتند از:

1. اختلاف، در تعداد فِرق است. در بعضي روايات، اين گونه آمده است: «افترقت اليهود علي احدي و سبعين فرقة، و افترقت النصاري علي اثنتين و سبعين فرقة، و تفترق امّتي علي ثلاث و سبعين فرقة.» و امّا در نقل ديگري آمده است: «ليأتينّ علي امّتي ما اتي علي بني اسرائيل؛ تفرّق بنو اسرائيل علي اثنتين و سبعين ملّة، و ستفترق امّتي علي ثلاث و سبعين ملّة. »، كه در حديث اوّل، افتراق بني اسرائيل را بر هفتاد و يك فرقه آورده؛ امّا در حديث دوّم بر هفتاد و دو فرقه، تأكيد نموده است و اينكه امّت اسلامي نيز مانند آنان بر هفتاد و دو فرقه مي شوند؛ در حالي كه در حديث اوّل، افتراق امّت اسلامي را بر هفتاد و سه فرقه، مي داند.

2. اختلاف در تعداد نجات يافتگان و عذاب شوندگان؛ اكثر روايات، تصريح دارند به هلاكت هفتاد و دو فرقه و نجات يك فرقه؛ در حالي كه در كتاب «احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم»، حديث به دو گونه آمده است: يكي حديث «اثنتان و سبعون في الجنة و واحدة في النار» كه ايشان گفته است: اين حديث؛ سندش صحيحتر است؛ و ديگري، حديث «اثنتان و سبعون في النار و واحدة ناجية»، كه گفته است كه: اين، مشهور روايي است. و شيخ محمد عبده گفته است كه: جاء في حديث آخر انّ الهالك منهم واحدة.»

3. اختلاف در تعيين فرقه نجات يافته؛ از ديگر اشكالات وارد بر اين حديث، اختلاف نقلها در بيان فرق نجات يافته است؛ آنجا كه مي فرمايد: هم فرقه ها در جهنم و آتش هستند جز يك فرقه؛ سؤال مي شود كه : فرق نجات يافته كدام است؟ در بعضي نقلها، دارد كه: «هي الجماعة»؛ آن گروه، جماعت است. و در بعضي ديگر آمده است: «الاسلام و جماعتهم»؛ اسلام و جماعت مسلمين. و در ديگري دارد: «ما أنا عليه و اصحابي»؛ آنچه را كه من و اصحابم بر آن مي باشيم. و در بعضي، آمده است: «هم أنا وشيعتي»؛ گروه نجات يافته، من و شيعيانم هستيم. اگر چه اين نقلها با هم اختلاف دارند، در عين حال، مبهم بوده و قابل تطبيق بر مذهب و جمعيّت خاصي نيست؛ لذا هر گروه و جماعتي خواسته است گروه نجات يافته را بر مذهب خود حمل كند! و از طرفي، عده اي مثل امام محمّد غزاالي در كتاب «فيصل التفرقه بين الاسلام و الزندقه، ص15» در تأويل اين حديث دربار نجات فِرق اسلام، قائل به تسامح شده و مي گويد: «كلّها في الجنة الاالزنادقة»؛ همه فرقه ها در بهشت هستند جز زنديقان.»

امّا گذشته از تمام اينها، بر فرض صحت سند و مضمون حديث، اين سؤال مهّم و اساسي مطرح مي شود كه واقعاً مذهب و جماعت نجات يافته كدام است؟ و حقيقت نجات امّت در چيست؟

پاسخ اين سؤال مهّم را اگر قدري انصاف به خرج دهيم، در بيانات پيامبر اكرم ص . كه اهل سنّت نقل كرده اند . خواهيم يافت.

درحديث ثقلين كه ترمذي و سنايي نقل مي كنند، پيامبر اكرم ص مي فرمايند: «يا ايّها النّاس انّي تركت فيكم ما، ان اخذتم به لن تضلّوا، كتاب الله و عترتي.»، يعني: اي مردم! من در بين شما چيز گرانبهايي گذاشتم؛ مادام كه به آن تمسك بجوييد، گمراه نخواهيد شد؛ آن دو چيز، كتاب خدا و اهل بيت من مي باشند.

و طبراني در ذيل همين حديث، نقل كرده است: «فلاتقدّموهما فتهلكوا و لا تقصروا عنهما فتهلكوا» كه بر آن دو چيز، پيشي نگيريد كه هلاك مي شويد و از آن دو، عقب نمانيد و از دستوراتشان سرپيچي نكنيد كه باز هلاك مي شويد.»

منطوق حديث، اين است كه: راه نجات امّت، در تمسك به قرآن و اهل بيت پيامبر ص است و طريق گمراهي و هلاكت و عذاب نيز، در جدا شدن از آن دو چيز مي باشد.

و در حديث سفينه، كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «اًلا انّ مثل اهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح في قومه؛ من ركبها نجي و من تخلّف عنها غرق»، كه مثل اهل بيت من در بين شما همانند كشتي نوح است در بين قومش؛ هر كس سوار آن كشتي شود نجات يابد، و هر كس تخلف كند و سوار نشود غرق خواهد شد. يعني: اين دنياي پر التهاب و اضطراب و انحراف و گمراهي و هلاكت، مثل يك درياي پر تلاطم است كه موجهاي خروشان آن، هر كس را غرق خواهد كرد؛ مگر اينكه سوار كشتي نجات شود؛ و آن كشتي نجات، اهل بيت هستند كه جدا كنند حق و عدل از گمراهيها و ظلمها مي باشند.

و در حديث ديگري به نقل از «المستدرك علي الصحيحين» مي فرمايند: «النجوم، امان لاهل الارض من الغرق؛ و اهل بيتي، امان لامتي من الاختلاف.»؛ ستارگان، ايمني بخش اهل زمين هستند در برابر گمراهي و هلاكت؛ و اهل بيت من نجات دهنده و نگهدار امّت من هستند ا اختلافات؛ يعني: در موارد و مواقع اختلاف، بايد به اهل بيت رجوع كرد؛ و با تمسك به آنان، اختلافات، رفع و قطع خواهد شد.

و علاوه بر اينها، حسن بن محمّد صغاني از علماي اهل سنّت در كتاب خود «الشمس المنيره» حديث افتراق را كاملتر و گروه نجات يافته را بوضوح، اين گونه نقل كرده است «افترقت امّة اخي عيسي علي اثنتين و سبعين فرقة و ستفترق امّتي علي ثلاث و سبعين فرقة؛ كلّها هالكة الاّ فرقة واحدة؛ فلمّا سمع ذلك منه، ضاق المسلمون ذرعاً و ضجوا بالبكا و اقبلوا عليه و قالوا: يا رسول الله، كيف لنا بعدك بطريق النجاة و كيف لنا بمعرفة الفرقة الناجية حتي نعمتد عليها؟ فقال: انّي تارك فيكم ما، ان تمسّكم به لن تضلوا من بعدي ابداً: كتاب الله و عترتي اهل بيتي ، انّ اللطيف الخبير نبأني انّهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض.»؛ يعني: امّت برادرم عيسي ع بر هفتاد وسه فرقه خواهند شد كه هم آنان هلاك و عذاب مي شوند جز يك فرقه!وقتي مسلمانان اين سخن را شنيدند ،بسيار دلتنگ شده و صداي ناله و گري آنان بلند شد؛ آنگاه نزد پيامبر ص آمده و عرض كردند :يا رسول الله،راه نجات ما بعد از شما چگونه است؟ و ما چگونه فرقه نجات يافته را شناسايي كرده تا بتوانيم بر آن تكيه و اعتماد كنيم؟پيامبر ص فرمودند: من چيزي در بين شما مي گذارم؛ مادام كه به آن چنگ بزنيد، بعد از من، هرگز گمراه نخواهيد شد، و آن، كتاب خدا و اهل بيت «خاندان» من است؛ و خداوند مهربان و دانا به من خبر داد كه آن دو از هم جدا نمي شوند تا اينكه در كنار حوض كوثر، بر من وارد شوند؛ يعني : بدون اهل بيت نمي شود از فيض بي كران قرآن استفاده و بهره برد.

ج: تعداد فِرق

از ديگر نكات قابل بحث دربار حديث ، عددي 73 است كه با آن، به تعداد فرقه هاي اسلامي اشاره شده است؛ در حالي كه تعداد فرق عمده اسلامي از چند عدد تجاوز نمي كند؛ اگر چه هر يك از اين مذاهب، به گروهها و دسته هاي ديگري انشعاب پيدا كرده اند، امّا آنها را نمي شود مذهب و گروهي، جداي از مذهب اصلي بر شمرد؛ چون همه آنها در اصول و كليّات، با هم مشترك هستند؛ واز طرفي، در موارد اختلافات جزئي، نمي شود آنها را به عنوان يك فرقه مطرح نمود؛زيرا اگر بخواهيم اختلافات كوچك را لحاظ كنيم، تعداد فرقه هاي اسلامي از حدّ شمارش، فراتر خواهد رفت، زيرا حتي بين رساله هاي عمليّه مراجع تقليد نيز اختلافات جزئي وجود دارد؛و همچنين نبايد كساني را كه با اعتقاد به يكي از مذاهب اسلامي در برهه اي از زمان، قيام و قد علم كرده و جمعيّتي نيز از اوحمايت كرده، به عنوان يك گروه و فرقه مطرح كرد؛ زيرا اگر بخواهيم اين گونه موارد را با نام فرقه عنوان كنيم، تعداد فرقه هاي اسلامي، خيلي زياد خواهد شد.

با تمام اينها، تعداد فِرق اسلامي موجود، با عدد حديث، مطابقت ندارد؛ لذا عده اي از علماي ملل و نحل در صدد حلّ آن بر آمده اند:

1. بعضي گفته اند: منظور پيامبر ص از ذكر هفتاد و سه، براي مبالغه بوده و نه اينكه . در حقيقت . به اين تعداد برسند؛ مراد حضرت ص اين است كه : اين امّت نيز بر اثر اختلاف و تفرقه و دسته بنديها، به فرقه هاي زيادي تقسيم خواهد شد.

البته در پاسخ به اين توجيه، گفته شده است كه اينجا نمي توان حمل بر مبالغه كرد؛ زيرا حديث، در مقام مقايسه با تعداد فرقه هاي قوم يهود و نصاراست؛ پس بايد آن را حمل بر حقيقت نمود.

2. گروهي ديگر، از آنجا كه ديده اند مذاهب اصلي اسلامي، با عدد ذكر شده در حديث مطابقت ندارد، براي رفع اشكال، از هر كدام از فرقه هاي اصلي، گروههاي فرعيي را انشعاب داده اند تا به عدد مذكور در حديث برسانند. و از جمله اين كتابها، «الفرق بين الفِرَق» است.

حال آنكه اين توجيه نيز صحيح نيست؛ زيرا تمام اين گروهها، تحت يك مذهب جمع مي شوند و اگر بنابر تجزي مذاهب به گروههاي مختلف باشد، هر يك به شعب زيادي تقسيم خواهد شد. و از طرفي بايد اين نكته را متذكر شد كه غالب فرقه هايي كه در كتابهاي فِرق و مذاهب اسلامي، و از جمله در «الفرق بين الفِرَق» آمده است، ساختگي و بي اصل مي باشند؛ و پيرامون اكثر آن فرقه ها، مردمان آزاد فكري بوده اند كه در مقابل عقيده حاكم اشعري كه از طرف بني عباس تأييد مي شد، مقاومت و ايستادگي مي كردند؛ و علماي ظاهري و اشعري مي كوشيدند تا مخالفان خود را تا آنجا كه مي توانند به كفر و زندقه متهم كنند و نامهاي مستهجني بر آنان بگذارند؛ لذا به تقسيمات اين گونه كتابها كه با اغراضي خاص و از روي تكلف خواسته اند تعداد فرقه ها را با عدد مذكور در حديث، وفق دهند، نمي شود اعتماد كرد.

با تمام اينها، مي توان اين نكته را مورد دقت و تأمل قرار داد كه چون پيامبر اكرم ص از آينده امّت اسلامي، آگاهي داشتند و مردم نيز، بينش كامل اسلامي پيدا نكرده بودند و از طرفي، حبّ و بغضها و توجه و علاقه به جاه و مقام و موقعيّت طلبي و دنياخواهي در افراد وجود داشته و در بيشتر زمانها و مكانها، عمده درگيريها و نزاعها به همين دلايل بوده است ـ چنانكه بعد از رحلت پيامبر اكرم ص ، اين نزاعها پيش آمد و هر كس، دسته و جمعيتي را تشكيل داده و عده اي را دور و بر خود جمع نموده و براي رسيدن به اهداف خود تلاش مي كردند . لذا در وجود شريف پيامبر ص ، نگراني و دغدغه و بيم از آينده مسلمانان بوده است و با اين حديث شريف، شدت ناراحتي و نگراني خود را ابراز نموده اند؛ واينكه مسلمانان، در انتخاب راه خود، بي نهايت، دقت نموده و با بهره گيري از دليل و برهان قاطع، راه درست و حق را انتخاب كرده تا مبادا گرفتار هلاكت و عذاب الهي شوند.

/ 1