آشنایی با قرآن جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با قرآن - جلد 8

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خوشبختانه يكى از دوستان يك مقاله خيلى كوبنده حسابى و
خوبى در رد اين مقاله نوشت و آن هم در شماره اول ارديبهشت چاپ شد .
البته من خودم بر آن مقاله نظارت داشتم .

بعد از چاپ مقاله به او گفتم :

اينجا كه او مى گويد تورات اينچنين گفته
قرآن هم همين حرف را مى زند
جاى يك مثلى هم بود كه برايش
بياورى .

اين سخن شبيه آن مثل معروف است . منبريها و روضه خوانها هميشه يك تقيدى دارند به اينكه به
اصطلاح گريز بزنند
يعنى هر بحثى كه مى كنند
وقتى مى خواهند آخرش روضه بخوانند بايد به فكر گريز
باشند و يك مناسبتى پيدا كنند .

گفتند يك روضه خوانى داشت در ابتداى منبرش داستان حضرت ابراهيم و
حضرت اسماعيل و رفتن حضرت اسماعيل به قربانگاه را بيان مى كرد . داستان را خيلى مفصل و با آب و تاب
بيان كرد كه حضرت ابراهيم در عالم رويا ديد كه امر شد به اينكه بايد فرزندت را قربانى كنى
دفعه اول
دفعه دوم
دفعه سوم
فهميد اين خواب رحمانى است .

به اسماعيل عرضه كرد و اسماعيل قبول كرد . دور از چشم
هاجر اسماعيل را برداشت برد به قربانگاه منى و دست و پايش را بست ( و خيلى با آب و تاب نقل كرد ) .

در اين
بين شيطان رفت و به هاجر خبر داد كه چه نشسته اى ؟
!

ابراهيم دارد سر فرزندت را مى برد . هاجر هراسان از
آنجا بيرون آمد . در اين ميان امر خدا به ابراهيم رسيد كه غرض ما امتحان بود
ما نمى خواستيم تو
فرزندت را بكشى .

هدف ما اين بود كه تو و فرزندت تا كجا تسليم امر ما هستيد
آيا اگر ما همين طور امر
كنيم كه بدانى تعبدا فرزندت را بايد در راه ما قربانى كنى
مى كنى ؟

والا هدف ما اين نبود . هاجر
سراسيمه داشت به طرف قربانگاه مىآمد كه ناگهان ديد اسماعيل سالم دارد برمى گردد .

به اينجا كه رسيد خواست گريز بزند
گفت : چقدر شبيه است
برگشتن اسماعيل به نزد مادر
به برنگشتن على اكبر به نزد حضرت ليلا !

( خنده حضار و استاد ) .

/ 327