آشنایی با قرآن جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با قرآن - جلد 8

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عجيب اين است :

مقدمه اى نوشته كه من كمى از آن مقدمه را در
دست كسى خوانده بودم و هنوز نخوانده ام
ولى از آن مصاحبه كاملا معلوم بود .

در اين مقدمه و در چاپ اين
حافظ
كوشش كرده كه بگويد :

حافظ يك آدمى بوده درست مثل من
همه چيزش مثل من .

مى گويد : حافظ خدا را
قبول نداشته
قيامت را هم قبول نداشته
چنين و چنان بوده است .

حتى در بعضى جاها كه تحريف
تحريف
معنوى مى شده
يعنى اگر مى شده بگويد مقصود حافظ چيز ديگر است
[ چنين كرده است] .

مثلا حافظ مى گويد : "
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود "

( اين
نظر بسيار واضح و روشنى است كه مى خواهد بگويد انسان يك
حقيقتى است كه عالم علوى جايگاه اوست )

آدم آورد در اين دير خراب آبادم " معلوم است كه داستان آدم و
بهشت را دارد مى گويد
يعنى همان داستانى كه در اديان و مذاهب و بالخصوص در قرآن آمده است .

مى گويد :
چه لزومى دارد ما بگوييم مقصودش اين حرفها بوده ؟

خير
مقصودش اين است كه من دلم مى خواهد انسان در
جامعه چنين زندگى كند ( اساسا به همديگر ربطى ندارد )

يك انسان مورد آرزوى حافظ بوده است كه در زندگى
بايد چنين و چنان باشد
آن را مى خواسته بگويد .

آخر چگونه معنايش جور درمىآيد ؟
!

يك جا مى گويد كه
شعرى را ديدم كه آن را بايد تغيير داد .

مثلا حافظ گفته است :

" نداى عشق تو دوشم در اندرون دادند "

با اينكه در تمام نسخه ها بالاتفاق همين است
ديدم بهتر اين است كه بگوييم :

" نداى عشق تو روزى در اندرون دادند "

چون اگر بگويم " دوشم " معنايش اين است كه )معناى شعر را هم نفهميده( فقط ديشب من عاشق تو شدم قبلا نه
اين بود كه من آن را " روزى " كردم. آنجا كه حافظ غزلى گفته است كه مربوط به قضيه يزد است )مى گويند سفرى
تا يزد آمد و بلافاصله به شيراز
برگشت .

/ 327