مى خواست[ با اشاره پيغمبر اين كار را بكنند
] گو اينكه يك امر صددرصد مشروعى بود . پيغمبر مى خواست
عطف به گذشته كرده باشد
چون نسخ نكرده بود . فرموده بود او را هر جا پيدا كرديد بدون استثنا بكشيد .اين فرمان به اعتبار خودش باقى است تا آن لحظه اى كه پيغمبر اكرم از او بگذرد . وقتى كه سكوت مى كند
اصحاب هشيار نبودند كه علامت اين است كه نمى خواهد و راضى نيست كه به او امان بدهد . اينها غفلت كردند
منتظر بودند كه پيغمبر آهسته با گوشه چشم اشاره كند
يعنى من كه نمى گويم ولى شما اين كار را بكنيد
فرمود شان يك پيغمبر نيست كه با همز و اشاره مطلبى را بفهماند .بنابراين
اين كار
با ابرو و چشم و لب حرف زدن و اشاره كردن
مطلوب اسلام نيست
منفور است
حتى در يك
كار راست و درست
تا چه رسد كه زمينه اش هم زمينه عيب جويى باشد .مى فرمايد : اين همازها
اين پستهاى عيبجو
اين عيبجويان به پست ترين شكلها كه با چشم و لب و ابرو از
مردم عيب جويى مى كنند .
سخن چينى
" ( مشاء بنميم )"اين سخن چين ها . نمام يعنى سخن چين . سخن چين يعنى شخصى كه همين قدر كه سخنى را از كسى
درباره كسى بشنود كه او را ناراحت مى كند اعم از اينكه آن كه اين حرف را زده است حق داشته بگويد يا حق
نداشته
ولو غيبت كرده و حق نداشته بگويد بعد در يك جايى كه با آن شخص برخورد مى كند آنها را بازگو
كند
يعنى دوبهم زنى
افساد . به جاى اينكه روى يك امر زشتى را بپوشاند ( اگر او حق داشته بگويد
سرى
بوده است
سر را نبايد فاش كند
اگر هم حق
نداشته و يك امر زشتى بوده است بايد كوشش كند رويش پوشيده شود )