يكى ديگر از آن مسائل
مساله گسيخته شدن روابط خانوادگى است به طور عمومكه حتى مساله جوانان تابعى
از اين مساله است . حال چطور شد كه به اين شكل درآمد ؟اول يك خطاهاى كوچكى سبب مى شود
ولى بعد به جايى
مى رسد كه غيرقابل جبران است . مثلا يكى از توابع اين قضيه مساله كودكهايى است كه نه پدر و نه مادر
شناخته شده دارند . با اينهمه وسائل جلوگيرى كه هست
پيدايش فرزندهايى كه از روابط نامشروع پديد
آمده اند يك مساله است . اين فقط يك امر عاطفى نيست . بچه هايى كه از اين راه به دنيا مىآيند و مادرها
هم اغلب اينها را به موسسات عمومى واگذار كرده و رفته اند بعد كه بزرگ مى شوند نه پدرى را مى شناسند و
نه مادرى و اين امر بدترين ناراحتيهاى روحى را در آنها به وجود مىآورد
چون فطرى هر انسانى است كه مى
خواهد با گذشته خودش ارتباط داشته باشد و بداند از پاى كدام بوته درآمده است
پدرش كيست
پدربزرگش
كيست
برادرانش چه كسانى هستند
مادرش كيست
خاله اش كيست و . . . انسانى كه اين جور به دنيا بيايد هيچ
وقت يك انسان سالم نخواهد بود . در آمارى كه اخيرا انگليسى ها خودشان براى خودشان تهيه كرده بودند
آمده بود كه از هر ده انگليسى يك نفر حرامزاده است . كار به اينجا رسيده است . اين امر قطع نظر از هر
چيزى يك انسانهاى بيمار و طاغى به وجود مىآورد
انسانى كه چون دستش به پدر و مادر نمى رسد با جامعه
خودش دشمن مى شود .