بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
من اين فرصت را غنيمت شمردم( 1 )و گفتم يا اميرالمومنين ! اينكه در قرآن مى گويد : " ( ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما )" آن دو زنى كه قرآن اينچنين از آنها انتقاد مى كند كيستند ؟رويش را برگرداند و گفت : عجب است از تو كه چنين سوالى مى كنى عايشه است و حفصه . بعد خود عمر داستان مفصلى را نقل كرد كه البته در اين داستان خيلى جهات را روشن نكرده است ولى قدر مسلم اين است كه اين يك جهت را در كمال صراحت بيان كرده است .عمر مقدمه اى براى ابن عباس ذكر مى كند مى گويد : ما زمانى كه در مكه بوديم بر زنهايمان مسلط بوديم زنهايمان در مقابل مردها جرات نداشتند . خلاصه آنجا مردسالارى حاكم بود زنها خيلى زبون و ذليل بودند . در مدنيها قضيه برعكس بود زنهايشان بر آنها مسلط بودند و آن اطاعتى را كه زنهاى مكه از شوهران داشتند نداشتند و روزى من ديدم كه زن خودم به روى من برگشت ( عمر با آن خشونتش زنش برگردد ديگر خيلى كار مشكل است ) . من حرف زدم ديدم به من حمله كرد و چند و چون كرد . گفتم : عجب ! اين اخلاق زنهاى مدينه اخلاق شما را فاسد كرده در مقابل من اين جور حرف مى زنى ؟ !گفت : زنهاى پيغمبر هم با پيغمبر همين طور حرف مى زنند . گفتم : راست مى گويى ؟گفت : بله . گفتم : واى به حال دخترم حفصه . بعد آمدم به مدينه نزد دخترم گفتم : دخترم ! 1. چون عمر فوق العاده مرد خشن و مهيبى بوده است و ابن عباس از كسانى است كه همين موضوع را منعكس كرده مى گويد فلان مساله را من تا عمر زنده بود جرات اظهارش را نداشتم چون برخلاف ميل او بود با اينكه از پيغمبر حديث داشتم جرات نمى كردم بگويم .