آشنایی با قرآن جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با قرآن - جلد 8

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يعنى من را مى خواهد . ديدم وحشت زده است . آمدم بيرون
گفتم چه خبر است ؟

گفت : قضيه خيلى
مهم و بزرگى است .

گفتم : غسانيها حمله كردند ؟

گفت : نه
از اين هم بزرگتر . وقتى كه همسايه من اين حرف
را گفت
گفتم :

حفصه بدبخت شد
من قبلا به او گفتم اين كار را نكن . آنگاه من بلند شدم و به مسجد مدينه
رفتم
ديدم كه يك ولوله و غوغايى است و پيغمبر به علامت كراهت آمده در اتاقى كه مثل بالاخانه بود
و
يك غلام سياهى هم دم در اتاق است
و مردم هم جمع شده اند و گريه مى كنند .

رفتم سراغ حفصه
ديدم حفصه هم
گريه مى كند .

گفتم : پيغمبر شماها را طلاق داده ؟

گفت : من نمى دانم
ولى اينقدر مى دانم كه پيغمبر از
ما اعراض كرده است .

( البته قصه طلاق نبوده
بعد معلوم شد شايعه دروغ بوده است . )

من رفتم آن بالا و به
آن سياه گفتم از پيغمبر اجازه بگير
مى خواهم بروم با ايشان صحبت كنم . او رفت داخل و آمد و گفت :

گفتم
ولى پيغمبر جوابى نداد .

مى گويد : من برگشتم آمدم در ميان مردم
مدتى ايستادم ولى تاب نياوردم
دو
مرتبه رفتم و گفتم براى من اجازه بگير .

رفت و آمد و گفت : گفتم ولى پيغمبر سكوت كرد . دفعه سوم هم همين
طور .

آخر مرا صدا كرد و گفت : بيا .

رفتم و با پيغمبر صحبت كردم
و بعد پرسيدم كه شما زنها را طلاق داده
ايد ؟

فرمود : نه
اين جور نيست .

عمر اين داستان را به اينجا مرتبط مى كند و قضيه " ( ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما )" را بعد از
اينكه قبول مى كند كه مقصود عايشه و حفصه است
مى برد به[ سوى] اينكه تمام زنهاى پيغمبر ايشان را
ناراحت كرده بودند به طورى كه عن قريب بود كه پيغمبر همه را طلاق
بدهد .

/ 327