بهشتي کسب مي کند که نهر جاري داشته، نهال در او غرس شده است و اگر به مرحله اوْحدي از انسان ها رسيده
باشد، به «جنة اللقاء» بار مي يابد.
سپس سائل عرض مي کند: پس آنچه که در معاويه بود، چيست؟ او سياست باز خوبي است؛ در جنگ ها پيروز شد و
توانست علي ابن ابيطالب عليه السّلام را شهيد کند و حکومت را به دست بگيرد. امام صادق عليه السّلام
فرمود: «تلک النکراء تلک الشيطنة و هي شبيهة بالعقل و ليست بالعقل» ؛ 1 شيطان در فطرت معاويه نفوذ
کرده و چيزي شبيه عقل ساخته و به جاي عقل در نهاد او قرار داده است. بنابراين، مغالطه اي که در منطق
قابل حل نيست و فقط از عرفان و اخلاق، حلّ آن ساخته است، مغالطه در هويت انسان است و تا انسان به درون
خود سري نزند، نمي يابد که آيا انسان يا ديگري جاي او نشسته است.
علي ابن ابيطالب عليه السّلام در معرفي گروهي فرمود: «اتّخذوا الشّيطان لامرهم ملاکاً و اتّخذوا
له أشراکاً، فباض و فرّخ في صدورهم و دبّ و درج في حجورهم فنظر بأعينهم و نطق بألسنتهم» ؛ 2 شيطان،
ابتدا از راه مکروهات و آن گاه از راه معاصي صغيره و سپس از راه معاصي کبيره در دل انسان نفوذ مي کند و
وقتي نفوذ کرد، در حريم دل آشيانه ساخته، لانه مي کند و به تدريج تخم گذاري مي نمايد و اين تخم ها
تبديل به جوجه مي شود و او جوجه هاي خود را مي پروراند؛ آن گاه فضاي دل، جاي طيور شيطنت مي شود و چنين
انساني، مجري دستورهاي شيطان مي شود؛ به طوري که شيطان با چشم اين ها نگاه مي کند و با زبان اين ها
سخن مي گويد و انسان مجبور مي شود که زبان را در اختيار ابليس قرار دهد؛ زيرا زمام
فرمان و اراده، در دست ديگري است و اين جاست که شيطان، انسانيت انسان را دفن مي کند و نه اين که
بميراند؛ به بيان ديگر، انسان را زنده به گور مي کند؛ وگرنه فطرت توحيدي هيچ کس نمي ميرد.
1. اصول کافي، ج 1، ص 11.
2. نهج البلاغه، خطبه 7.