مذهب شافعي - مذهب شافعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مذهب شافعی - نسخه متنی

بخشعلی قنبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بصائر ـ شماره 19

مذهب شافعي

قسمت اول

بخشعلي قنبري

شرح حال امام شافعي

ابوعبدالله محمدبن ادريس‏بن عباس‏بن عثمان‏بن شافع مؤسس مذهب شافعي بوده و نسبش با هفت واسطه به هاشم‏بن مطلب مي‏رسد.

وي در ظهر روز جمعه آخر رجشب و بنا بر قولي در روز وفات ابوحنيفه در سال 150 هـ.ق به دنيا آمد. مورّخين در محل ولادتش اختلاف نظر دارند، گروهي «غزه» يا «عقلان» يا «يمن» را ذكر كرده‌اند و برخي نيز «مكه» را. البته مناقب‏نويسان در جهت جمع بين اقوال تلاش كرده‏اند كه در كتاب‏هاي مفصل بدان اشاره شده است. در اين ميان برخي را اعتقاد بر اين است كه «مولد اين امام همام بنا به اصح روايات غزه (مشرق شام و مدفن جد پيغمبر) بوده است».قول اخير را منابع ديگر نيز مورد تأييد قرار داده و مولد شافعي را غزه مي‏دانند.

«جد چهارم شافعي كه شافع نام داشته و شافعي به او منسوب است خود و پدرش سائب به شرف اسلام نائل گشته و به مناسبت شرف صحبت [درك‏كردن حضور پيامبر اكرم صلي‏الله عليه و اله]، محمدبن ادريس خود رابه او منسوب ساخته است. مادر امام شافعي فاطمه دختر عبيدالله ‏بن ‏الحسن فرزند حسين‏بن علي عليه‏السلام است. علي‏بن ابي‏طالب عليه‏السلام هم پسر عم و هم پسرخاله شافعي است زيرا مادر سائب جد شافعي شفاد دختر ارقم بن هاشم فرزند عبد مناف بوده و مادر مادرش خليده دختر اسد پسر هاشم فريور و مادر علي عليه‏السلام دختر اسد مرقوم است.» مادر شافعي از قبيله «ازد» و كنيه‏اش «ام حبيبه» بود. اكثر مورخين قريشي‏بودن مادر امام شافعي را رد مي‏كنند.

تحصيلات امام شافعي

«شافعي در حدود ده سالگي پدرش را از دست داد و مادرش او را از فلسطين (= غزه) به مكه برد. در مكه در درس چند نفر از فقهاي مشهور شركت جست و آنگاه براي ادامه تحصيل به مدينه نزد مالك بن‏انس (متوفي به سال 796 ميلادي برابر با 179 ه‍ . ق) فقيه برجسته حجاز و بنيان‏گذار مكتب فقهي مالكي رفت. در مدينه الموطأ مالك را آموخت و يكي از پيروان مكتب فقهي او شد و به زودي به عنوان يكي از طلاب علم شريعت شد». اما مدتي بعد، از وي جدا شد و به جرگه پيروان امام يحيي ‏بن عبدالله زيدي كه از مخالفان خلفاي عباسي به شمار مي‏رفت، پيوست.

در اين رهگذر امام شافعي در حفظ اشعار اصيل عربي از خود علاقه زيادي نشان داد و حتي بعد از بازگشت به مكه آن شعرها را همواره در زير زبان زمزمه مي‏كرد، و از آداب و رسوم قبايل متعدد ياد مي‏كرد. بدين ترتيب امام شافعي با ادبيات عرب بيش از پيش آشنا شد. اين بخش از دانش شافعي در ابتدا از چنان اهميتي برخوردار بود كه او را بيشتر به عنوان اديب مي‏شناختند تا فقيه.

«شافعي بعد از مسافرت به عراق و خواندن كتاب اوسط ابوحنيفه و تدريس مذهب او و يارانش و برخورد به مسائلي كه در حجاز نبود، آراء نويني براي او پيدا شد كه با نظريات سابقش مخالف بود. لذا مذهب قديم خود را تدوين و روي? اهل حجاز را با طريقه اهل عراق ممزوج و در مسائل زيادي با مذهب استادش مالك مخالفت كرد و پس از مسافرت به مصر در سال 198 هـ.ق در مدت چهار سال استنباطات جديدي براي او دست داد و مذهب قديمش را جرح و تعديل و خلاصه و تنقيح كرده و مذهب جديدش را تحرير و مهذب نمود.» برخي منابع او را به واسطه نوشتن اولين رساله در اصول فقه به عنوان اولين تدوين‏كننده و توسعه‏ دهند? علم اصول مي‏دانندكه در اين علم به طور روشمند دست به ابتكار تازه‏اي زد. ناگفته نماند كه اين سبقت براي شافعي در تدوين علم اصول اختصاص به اهل سنت دارد و شامل علم اصول تشيع نمي‏شود. زيرا در عالم شيعه، امام صادق عليه‏السلام و شاگردان وي را مدون فقه و اصول مي‏دانند.

چنانكه پيش از اين متذكر شديم شافعي در سال 198 ه‍ . ق وارد مصر شد و توسط محمد بن عبدالله‏ بن عبدالحكم در فسطاط مورد اكرام واقع شد. دوستي و مودت بين او و شافعي تا حدّي پيش رفت كه از موقعيت اجتماعي خود در رشد آواز? شافعي و همكاري با او نهايت استفاده را كرد. عامل دوم تثبيت شافعي در مصر اين بود كه وي هنگام ورود به آنجا با عباس‏بن موسي‏العباس والي منتصب از سوي مأمون همراه بود. سومين عامل هواداري مالكي‏ها از وي اين بود كه او را از شاگردان مورد توجه مالك مي‏شناختند. در حمايت مالك از شافعي هيچ شكي نيست تا حدي كه اگر كمك مادي مالك نبود شافعي هرگز نمي‏توانست به تكميل تحصيلات خود بپردازد.

شافعي از نزديكي به مالك حسن استفاده را برد چه مردم مصر از پيروان مذهب مالكي بودند و شافعي را كه از پيروان و شاگردان مالك ‏بن انس به شمار مي‏رفت مورد احترام و اكرام قرار داده و روز به روز اقبال بيشتري به او مي‏كردند تا اين كه شافعي نظرات اختلافي خود با مالك را مطرح كرد. پس از آن اين اقبال به ادبار و دلسردي نسبت به شافعي مبدل شد به طوري كه شافعي به ناچار مصر را به مقصد مكه ترك گرفت. اما پس از مدتي در آن ديار پيروان قابل توجهي براي خود دست و پا كرد و در سال 200 ه‍ . ق دوباره به مصر بازگشت و آن جا را به عنوان مركز نشر مذهب خود قرار داد به طوري كه امروزه مصر از مراكز مذهب شافعي به شمار مي‏رود.

اما شافعي پس از مالك در محضر درس حسن شيباني، شاگرد امام ابوحنيفه حاضر شد و فقه اهل رأي را نيز فرا گرفت و توانست پس از فراغت از تحصيل از جمع بين نظر اهل حديث (مالك و پيروانش) و اهل رأي (ابوحنيفه و پيروانش) مشي سومي را در فقه اهل سنت پديد آورد در ارزيابي كلي مي‏توان گفت كه در فقه امام شافعي هم استدلالات عقلي (به تأثير اهل رأي) و هم تأكيد بر نقل و حديث (به تأثير مالك) يافت مي‏شود. از اين جهت شايد بتوان مكتب شافعي را معدل و ميانگين عقايد فقهي دو مكتب معروف اهل سنت دانست. بايد درنظر داشت كه شافعي اصل اجتهاد و تحقيق در علم را پيش از آنكه به ديگران توصيه كند در خود محقق ساخته بود زيرا معتقد بود اولاً تمام انسان‏ها هرچند مراتب عالي علم را طي كرده باشند، در عين حال قابل نقد و بررسي‏اند و هيچ وقت دانشمندي را نبايد به خاطر سطح بالاي علميش، فوق نقد و چون و چرا دانست. از همين رو بود كه با نظرات استاد خود مالك به مخالفت برخاست و نظريات جديدي را مقابل نظريات استادش ابراز نمود.

در تكوين شخصيت و نظريات علمي شافعي از سه عامل اساسي مي‏توان نام برد: اول مكتب اهل حديث مدينه، دوم مكتب اهل رأي و سوم مكتب نه چندان در سطح وسيع ابن‏عباس كه مبتني بر تفسير قرآن و آشنايي با شأن نزول آيات و بررسي روايات و نهايتاً فهم قرآن بود، گذشته از عوامل فوق مي‏توان از موقعيت مناسب در عصر شافعي به عنوان عامل ديگري نام برد كه هم گسترش علم و سرازيرشدن آن از شرق و غرب كشور اسلامي و كثرت منابع فقهي و هم برخورد علمي بين مكاتب مختلف، بستر مناسبي را براي رشد و بالندگي امام شافعي فراهم كرده بود.

عصر امام شافعي

زندگي علمي امام شافعي در عصر عباسيان از آخر خلافت منصور (تولد، 158 ه‍ .) تا اول خلافت مأمون ادامه داشت.

در اين مدت او پنج خليفه را درك كرد: 8 سال از خلافت منصور، خلافت مهدي (متوفي 165 ه‍ .) خلافت هادي (متوفي 170 ه‍ .)، خلافت رشيد (متوفي 193 ه‍ .) و شش سال از خلافت مأمون.

چنان كه پيش از اين متذكر شديم عصر شافعي نسبت به ديگر ائمه اهل سنت دوران مساعدتري براي ر شد علمي بوده است و همين علت باعث شكوفايي بيشتر اين مذهب شده است. در عين حال نبايد از نظر دور داشت كه شافعي به دليل حمايت از قيام علوي متحمل سختي‏ها و مصائبي از قبيل خانه بدوش‏بودن مي‏شد و از طريق عدم همكاري با حكومت مبارزه منفي را پيش مي‏گرفت.

امام شافعي و ارادت او به اهل بيت عليهم‏السلام

امام شافعي همچون ساير ائمه اهل سنت از ارادتمندان اهل بيت عليهم‏السلام بوده است و در اين زمينه از هيچ كوششي دريغ نكرده و حتي از اينكه او را به خاطر اين ارادتمندي رافضي بدانند ابا نكرده است. به همين دليل برخي او را شيعه دانسته‏اند ولي در برخي از منابع آمده است كه محبت او به اهل بيت عليهم‏السلام «اگرچه بسيار زياد بود ولي نمي‏توان او را شيعه دانست و حتي بدين خاطر او را در سال 184 و در سن سي و چهار سالگي به زور به بغداد كشانده‏اند». امام شافعي در ابراز محبت خود به اهل بيت به هيچ وجه دريغ نمي‏كرد او در شعر بلندي درباره علي عليه‏السلام و آل او چنين گفته است:




  • لوفشي قلبي لالفوا به
    العدل و التوحيد في جانب
    و اخبر هم اني من النفرالذي
    ان كان رفضاحب آل محمد
    و الله مخلوط بلحمي و دمي
    حبهّم هم الهدي و الرشد



  • سطران قد خطاه بلاكاتب
    وحب اهل البيت في جانب
    لولا اهل البيت ليس بناقض
    فليشهد وا الثقلان اني رافض
    حبهّم هم الهدي و الرشد
    حبهّم هم الهدي و الرشد



با اين وجود نمي‏توان ادعاي تشيع درباره شافعي را پذيرفت چه او از بزرگان اهل سنت بوده و در همان شعر به اين نكته اذعان مي‏كند كه:




  • اذا نحن فضلنا علياً فا ننا
    و فضل ابي بكرا ذاما ذكرته
    فلازلت ذا رفض و نصب كلاهما
    ادينُ به حتي او سد في‏الرمل



  • روافض بالتفضل عند ذوي‏الجهل
    رميت بنصب عند ذكري للفضل
    ادينُ به حتي او سد في‏الرمل
    ادينُ به حتي او سد في‏الرمل



يعني اگر علي عليه ‏السلام را برتري دهيم در نزد بي‏خردان را فضي هستيم و اگر ابوبكر را برتر شماريم ما را ناصبي مي‏خوانند. ولي من هم رافضيم و هم ناصبي و اين مسلك من است، تا روزي كه خاك بالينم مي‏گردد. بدين ترتيب ثابث مي‏كند كه در عين عشق و ارادت به علي و خاندان او ابوبكر را نيز مي‏ستايد.

در ارادت و علاقه شافعي به اهل بيت عليهم‏السلام همين بس كه او در سال 184 ه‍ . ق متهم به تمايل به علويون شد و مجبور به ترك يمن گرديد و در همان سال تحت‎‏الحفظ نيروهاي حكومت به بغداد آورده شد و در معرض خطر قرار گرفت ولي با وساطت فضل ‏بن ربيع مقدمات آزاديش فراهم گشت و بعد از كشته‏شدن همراهش كه او نيز متهم به مخالفت با حكومت شده بود آزاد گرديد.

اصل داستان طرفداري شافعي از علويون در برخي منابع چنين گزارش شده است: «از حوادث زمان او سفرش به يمن بود و در آن جا با علويون زيدي هم‏داستان شد و در سّر با امام يحيي‏بن عبدالله از بزرگان زيديه رفت و آمد داشت تا اين كه او را با عده‏اي از علويّون اسير كرده و در سال 187 ه‍ . ق به نزد هارون‏الرشيد بردند و هارون چون از مقام علمي او آگاه شد بر وي ببخشود و آزادش كرد.»

آثار شافعي

به امام شافعي آثار زيادي را نسبت داده‏اند نظرات فقهي او را مي‏توان در «كتاب الامّ» يافت كه بنا به گفته برجسته‏ترين شاگردان امام شافعي از قبيل بويطي اين كتاب با صداي بلند براي شافعي خوانده شده و او اغلاط آن را اصلاح نموده است. اين كتاب معروف‏ترين اثر شافعي است كه در 6 مجلد به چاپ رسيده و همواره مرجع اصلي فقهاء شافعي مي‏باشد. اغلب آثار شافعي را شاگردان او در مصر جمع‏آوري و يا استنساخ نمودند «غير از اين كتاب مي‏توان از «كتاب الرسالة في اصول الفقه» نام برد كه آن را مدت‏ها پيش از آنكه در مصر ساكن شود، نوشته بود اما گويند شافعي پس از آنكه از مصر به عراق بازگشته دوباره به نوشتن آن اقدام كرد. و نيز گفته شده كه بازنويسي آن به وسيله يكي از شاگردانش انجام گرفت.»

علاوه بر اين آثار، شافعي كتاب ‏ها و رسالات ديگري داشته كه به برخي از آن‏ها اشاره مي‏كنيم: «كتاب احكام القرآن»، مجموعه احاديث به نام «المسند»، «رسالة الدلة الاحكام» كه يك كتاب اصولي است، «اختلاف الحديث»، «كتاب الامالي» (امالي به احاديث و سخناني گويند كه استاد مي‏خواند و شاگردان املاء مي‏كردند) «مجمع الكافي»، «عيون المسائل»، «المسجد المحيط»، «الحجة» كه چند نفر از بزرگان ازجمله: احمدبن حنبل، ابن ثور زعفراني و كرايبسي از آن نقل نموده‏اند. «الوصايا الكبير»، «اختلاف اهل العراق» و …

بيماري و مرگ امام شافعي

نويسنده كتاب چهار امام اهل سنت درباره چگونگي وفات امام شافعي به نقل از ياقوت در معجم الادبا مي‏نويسد: «يكي از اصحاب مالك‏بن انس به نام فتيان با شافعي به گفتگو و مجادله نشست، ولي در مذاكره فتيان مغلوب شافعي شد و شافعي را دشنام داد. والي مصر السري‏بن‏الحكم البلخي چون از اين ماجرا آگاه شد، دستور داد تا فتيان را زده و نيز مورد اهانت قرار دهند. عده‏اي از افراد نادان هم به طرفداري از فتيان وارد جلس? درس شافعي شدند و پس از اينكه مردم آن جا را ترك كردند، به شافعي هجوم برده و او را به شدت زدند. شافعي به منزل منتقل شد و از شدت جراحات همچنان بستري بود تا به درود حيات گفت.»

البته محمد ابوزهره صحت اين داستان را بعيد مي‏داند چه والي بدش نمي‏آمد كه به شافعي دشنام دهند لذا درست نيست كه بگوييم والي به خاطر طرفداري از شافعي فتيان را به قتل رسانده و طرفداران او نيز درصدد قصاص برآمده باشند. به هر حال بايد گفت كه علت مرگ شافعي بيماري بواسير بود كه به آن مبتلا شده بود

به هرحال شافعي در شب پنجشنبه بعد از مغرب آخرين شب ماه رجب از سال 204 در حالي كه 54 سال داشت دنيا را ترك كرد و در دامنه كوه المقطّم در مقبره بني‏عبدالحكم واقع در شهر فسطاط مصر به خاك سپرده شد.

اساتيد و شاگردان شافعي

اولين استادي كه شافعي نزد او تلمذ كرد مسلم‏بن خالد زنجي است كه در مكه تدريس مي‏كرد. از آن پس شافعي در 13 سالگي وارد شهر مدينه شده از اساتيد برجسته مكتب حديث ازجمله امام مالك استفاده‏هاي زيادي نمود و برخي گفته‏اند كه كتاب الموطأ مالك را حفظ كرد و تا زماني كه مالك زنده بود پيوسته از او بهره مي‏برد.

علاوه بر اين ‏ها شافعي از اساتيد مكتب اهل رأي ازجمله فقيه معروف حنفي محمدبن حسن شيباني (متوفي به سال 189 ه‍ . ق) نيز علومي آموخته و كتب او را استنساخ نموده است. بطور كلي مي‏توان گفت كه اساتيد او در فقه نوزده نفرند كه 5 نفر از آن‏ها (ازجمله سفيان‏بن عيينه و سعيدبن‏ سالم قداح و …) در مكه و 6 نفر (ازجمله مالك و ابراهيم بن سعد انصاري) در مدينه و 4 تن از قبيل (مطرف بن مازن و هشام‏بن يوسف قاضي) در يمن و 4 تن (هم‏چون وكيع‏بن جراح و عبدالوهاب‏بن عبدالمجيد بصري) در عراق بوده‏اند.

او همانند اساتيدش كه از شهرهاي مختلف به ويژه عراق و مصر و در رشته‏هاي گوناگون بودند، شاگردان مختلفي در شهرهاي متعدد داشته است. ازجمله شاگردان عراقي او مي‏توان از افراد ذيلنام برد:

1- خالد يماني كلبي (متوفي 240 ه‍ . ق)؛ مجتهد مطلق و صاحب‏نظر كه در اكثر موارد با استادش اختلاف فتوا و رأي دارد.

2- حسن‏بن محمدبن صباح زعفراني بغدادي (متوفي به سال 260) كه مدتي به مذهب اهل عراق گرايش داشت ولي بعدها به فقه شافعي متمايل شد.

3- احمدبن عبدالعزيز بغدادي نيز از شاگردان عراقي او به حساب مي‏آيد كه از بزرگان اصحاب شافعي است و سپس جزء اصحاب ابو داود شد. وي در موارد زيادي با استادش اختلاف‏نظر داشت.

4- ابوعبدالرحمن احمد‏بن يحيي اشعري بصري نيز از شاگردان شافعي است كه در نشر مذهب شافعي نقش بسزايي داشته است.

از شاگردان مصري كه در نشر اين مذهب شايد بيش از عراقي‏ ها نقش داشته‏اند مي‏توان از افراد زير نام برد:

يوسف‏بن يعقوب بويطي عصري (متوفي به سال 231 ه‍ . ق) وي در زندان بغداد از دنيا رفت زيرا در مسأله قرآن طبق خواست حكومت اعتراف نكرد. او از بزرگان اصحاب شافعي بود كه در نشر اين مذهب بسيار تلاش كرد. در روزهاي غيبت شافعي در حوز? درس، وي نايب استادش بود همچنين شافعي اكثر استفتائات را به او ارجاع مي‏داد.

اسماعيل ‏بن يحيي مزني مصري (متوفي به سال 264 ه‍ . ق) وي از ياران شافعي و نشردهندگان مذهب وي بوده و شافعي درباره او گفته است: مزني يار و ياور مذهب من است و نيز مي‏گفت اگر او به شيطان بنگرد او را مغلوب مي‏كند وي در مذهب شافعي كتاب‏ هاي متعددي نوشته است مانند: الجامع‏الكبير، الجامع‏الصغير ، المختصر و …

تكون و تحول مذهب شافعي

كار اصلي شافعي در فقه و اصول خلاصه مي‏شود و از پرداختن به كلام به طور مستقيم پرهيز داشت. اما رفته رفته پس از تكوين شخصيت علمي محمدبن‏ ادريس شافعي و تشكيل حلقه‏هاي تدريس و جداشدن از حلقه امام مالك و پيروان رأي، اين مذهب شكل خاصي به خود گرفت و در عرض بقيه مذاهب اسلامي جايگاه و پايگاهي براي خود يافت. تا زمان وفات امام شافعي در سال 204 ه‍ . ق هنوز نظرات كلامي اين مذهب تدوين نشده بود و اين اقدام پس از مرگ او توسط شاگردانش صورت گرفت.

اگرچه شافعي در غزه متولد شد و در مكه و مدينه تحصيل كرد ولي از آن جايي كه در مصر از آموزه‏هاي او اقبال شاياني شد لذا اين مذهب در مصر نضج گرفت و رشد كرد و به بقيه جهان منتشر شد. در تكون و تحول اين مذهب دانشمندان شافعي كه همگي از شاگردان امام شافعي بودند از قبيل يوسف ‏بن يعقوب بويطي، اسماعيل‏بن‏ يحيي مزني مصري ، ربيع‏بن سليمان‏ابن عبد الجبار و ربيع ‏بن سليمان‏ بن داود نقش اساسي داشتند و در سايه تلاش اين دانشمندان موضوعاتي از قبيل آموزه‏هاي كلامي، آموزه‏هاي سياسي و اجتماعي و … وارد اين مذهب شد و نهايتاً به طور كامل به صورت يك مذهب مستقل در آمد.

نظر امام شافعي پيرامون علم كلام

معروف است كه مي‏گويند شافعي با علم كلام مخالف بود و تا جايي كه مي‏توانست از گسترش اين جلوگيري مي‏كرد و چندان در آن داخل نمي‏شد و حتي در ذم اين علم سخناني از وي نقل شده است. او حتي كتب كلامي را در رديف منابع علمي قرار نمي‏داد و مي‏توان گفت كه در ديدگاه او كلام علم به حساب نمي آيد «ربيع روايت مي‏كند كه شافعي مي‏گفت: اگر كسي درباره كتب علمي وصيت كند كتاب‏هاي كلامي از موارد وصيت به حساب نمي‏آيند. گويند شافعي آن چنان از متكلمين دل‏آزرده بود كه به اهانت و ضرب و شتم آن‏ها رضايت مي‏داد. باز از وي روايت شده كه مي‏گفت: اياكم والكلام يعني از پرداختن به كلام بپرهيزيد.»

در اين زمينه باز از وي روايتي نقل شده كه گفته است: «ولئن يمْتلي ‏الله المرء بكل مانهي عنه ماعداالشرك به خيرٌ من ان ينظر في‏الكلام» يعني اگر خدا دل آدمي را با هر كار نهي شده به جز شرك پر مي‏كرد بهتر از آن بود كه انسان در علم كلام نظر افكند.

در اين كه شافعي با بسط و گسترش علم كلام مخالفت مي‏كرد شايد ترديدي وجود نداشته باشد اما آنچه مسلم است اينكه در زمان شافعي علوم متعدد از زبان‏ هاي مختلف ترجمه و در جامعه اسلامي آن روزگار براي خود جايگاه و پايگاهي يافته بود. از طرفي نيز در عصر شافعي حركتي كه معتزله (طرفداران يا به تعبيري بنيانگذاران علم كلام) آغاز كرده بود به كلي برچيده شده بود. حال اين سؤال مطرح مي‏شود آيا شخصي كه داعيه‏دار يك انديشه و روش جديد در علوم اسلامي است مي‏تواند با علم كلام اين گونه برخورد كند و در تحقير آن علم و صاحبانش تا اين اندازه بكوشد و اين چنين سخناني بر زبان آورد؟ در جواب بايد متذكر شويم كه:

اولاً شافعي در روزگاري مي‏زيست كه بسياري از علوم اسلامي تدوين شده و جايگاه مناسبي براي خود يافته بودند و علوم انساني ازقبيل فلسفه و … به زبان عربي ترجمه شده بود. در چنين وضعيتي بعيد مي‏نمايد كه امام شافعي هيچ بهره و اطلاعاتي از آن ‏ها نداشته باشد. يكي از رايج‏ترين اين علم ها علم كلام بود و مناظرات و مجادلات كلامي در تمام محافل علمي جريان داشته است و خود شافعي هم از اين علم براي اثبات روش و عقايد و ردّ نظريات مخالفان بهره‏هاي زيادي مي‏جست بنابراين مخالفت او با اين علم در اين حد قابل پذيرش نيست و روايات واردشده از زبان او را بدين شدت در مخالفت با كلام نمي‏توان قبول كرد.

ثانياً اگر اين گونه مخالفت ‏ها را در اين حّد بپذيريم. فخر رازي در اين زمينه مي‏گويد: «در زمان شافعي معتزله (بنيان‏گذاران و ترويج‏دهندگان علم كلام) خلفاي عباسي را در اذيت علماي مخالف خود ترغيب و تشويق مي‏كردند و شافعي براي فرار از اين جّو كه ريشه در حبّ نفس داشت و براي اغفال مردم بدان لباس علمي در قالب علم كلام مي‏پوشانيدند دست به مخالفت و ردّ علم كلام زد.» البته اين توجيه فخر رازي چندان مطابق با واقعيت نمي‏نمايد اگرچه بيانگر سوءاستفاده از علم كلام مي‏باشد.

ثالثاً از آنجا كه امام شافعي در كلام پيرو ابوالحسن اشعري است هيچ بعيد نيست با علم كلام چنين برخوردي داشته باشد زيرا در روش اشعري تسليم محض‏بودن نسبت به دين و آموزه‏هاي آن، هدف اساسي داعيان و رهبران ديني است. تنها در صورتي از عقل و استدلال ‏هاي آن بهره مي‏جويند كه مجبور شوند و اتفاقاً در اين كاربرد نيز از نقل (آيات و روايات) استفاده مي‏كنند.

بنابراين در نگرش اشعري كلام عقلي چندان نقشي ندارد. اما اين بدان معنا نيست كه كلام را در حد گناهي پايين‏تر از شرك بدانيم. بهرحال عدم توجه شافعي به علم كلام موجب آن شد كه او درباره مسائل مهم كلامي ازقبيل مسأله قدر و … اظهارنظر نكند و تنها به آن چه در متون ديني آمده كفايت كند و ايمان به كليت آن‏ها را واجب و كافي بداند.

عقايد و نظريات كلامي

روش كلامي شافعي: چنان كه متذكر شديم شافعي در كلام پيرو اشعري است و شافعيان بيش از ديگر مذاهب اسلامي روش اشعري را پذيرفتند. اين در حالي بود كه پيروان ابوحنيفه نظرات ابومنصور ماتريدي معاصر ابوالحسن اشعري را برگزيدند و حنبلي‏ها روش پيشين خود را ادامه دادند.

روش كلامي اشعري مبتني بر اين بود كه عقل آدمي در فهم خوب و بد مستقل نيست بلكه خوب و بد آن است كه خداي سبحان بگويد وگرنه آدمي نمي‏تواند با عقل خود به درك اين دو نائل آيد. البته اشعريان تنها به نقل آيات و روايات قناعت نمي‏كردند. بلكه علاوه بر آن عقل را در خدمت شريعت قرار مي‏دادند يعني تمام آموزه‏هاي خود را از متون مقدس ديني بر مي‏گرفتند و آن گاه به وسيله عقل آنها را مستدل مي‏ساختند به هر حال انديشه و نظر ابوالحسن اشعري اصالت بخشيدن به شرع در مقايسه با عقل بوده است او معتقد بود ابتدا بايد به تمام آنچه در متون ديني آمده ايمان آورد و پس از آن عقل را در خدمت آن ‏ها قرار داد.

چنان كه گفتيم ازجمله مذاهبي كه در كلام، روش اشعري را دنبال كرد مذهب شافعي بود. البته در ابتداء ظهور امام شافعي، شهرت اصلي او در اين بود كه اولاً علم اصول را بنيان گذاشته و ثانياً در علم فقه روش جديدي را ابداع كرده است. اما در كلام نظرات جديدي ارائه نكرده و آنچنان كه گفته شد او اساساً واردشدن در كلام و مباحث كلامي را مفيد نمي‏دانست و اين جانشينان وي بودند كه روش كلامي اشعري را در مذهب خود كاملاً پذيرا شدند.

خلاصه اينكه انديشه «اصالت شرع» ابوالحسن اشعري در تمام آموزه‏هاي امام شافعي و شافعيان جاري است. البته در زمان شافعي اشعري‏ گري (به معناي اصطلاحي آن يعني اصالت‏دادن به نقل و شرع در مقابل عقل) آنچنان كه زمان ابوالحسن اشعري رسميت پيدا كرد شكل خاصي بخود نگرفته بود اما اگر بخواهيم روش شافعي را با روش‏ هاي شكل‏يافته قرن‏ هاي بعد مقايسه كنيم به روش اشعري نزديك است چنانكه اخلاف شافعي نيز اين نظر را قبول كرده و كلام خود را مبتني بر روش اشعري بنا كرده‏اند.

/ 1