تامل نظري در مفهوم انقلاب
علي رجبلو عضو هيات علمي دانشگاه الزهرأ انقلاب واقعيتي است كه همواره مورد توجه تاريخدانان، دانشمندان علوم اجتماعي و متفكران سياسي بوده است، سرچشمهها و منابع حقيقي انقلاب را نخستين بار ارسطو مورد مداقه قرار داده است و تا كنون طي قرون متمادي گذشته، انديشمندان زيادي، سوالات بيشماري را در باب چرايي و چگونگي انقلاب مطرح نموده و به تشريح كم و كيف آن پرداختهاند. ليكن ديدگاهها به گونه چشمگيري از يكديگر متفاوت بوده و در نهايت، جمعبندي همه جانبه و واحدي از انقلاب را به دست ندادهاند. دستهاي، انقلابها را نتيجؤ اجتناب ناپذير ساختار اجتماعي در ادوار تاريخي ميدانند1. دستؤ ديگري با تكيه بر عملگرايي ضرورت انقلاب را به دليل عيني بودن ثبات اجتماعي نفي ميكنند
2 گروهي نيز معتقدند جامعه تودهوار كه مبتني بر ثبات سنتي ساختارهاي معيني است، اگر مواجه با انهدام ساختارهاي خود گردد به سوي انقلاب مردمي گرايش مييابد
3. گروهي ديگر با توسل بر توجيهات روانشناسي اجتماعي ميكوشند، انگيزههاي قيام بر ضد حكام مستقر و يا عدم تحقق تصورّات تودهها در كل دوره حياتشان را شناسايي كنند
4 اين گروهها، طيف گستردهاي از انديشه در باب انقلاب را به نمايش گذاشتهاند. مكتب عملگرايي با مسامحه به علل وقوع انقلاب، به چگونگي از هم گسيختگي جوامع در حال انقلاب ميپردازد و عملگرايان مشهوري چون تا لكوت پارسونز در تلاش براي بناي يك تئوري تحول اجتماعي، درك صحيح نظام اجتماعي را لازم ميدانند. 5چالمرز جانسون ـ كه يك عملگراست در كتاب تحول انقلابي ضمن تشريح دقيق شرايط اقليت نخبه حاكم و عدم توجه آن به خواست تودهها ، بي پاسخ ماندن تقاضاهاي مطرح شده از سوي جامعه را نشان دهندؤ گرايش قدرت اجتماعي به سوي سازماندهي و تلاش براي تحقق انقلاب ميداند. نظريه پردازان جامعه تودهوار نظير: هانا آرنت و ويليام كورن هاوزر به ماهيت دموكراسيهاي كثرت گرا توجه نمودهاند، در زمينه رهيافتهاي روانشناسانه و اينكه انقلاب ناشي از احساس سركوب شدگي بخشي از اجتماع است، فرضيه محروميت نسبي با اتكا به دو محور ناكامي ـ پرخاشجويي ريشه در تلاشي دارد كه آلكسي دو توكويل در مورد تحليل انقلاب فرانسه انجام داده است و افرادي نظير جيمز ديويس ، گار و پيتريم سوروكين به نقد و ارزيابي آن پرداختهاند و سوروكين غرايز سركوب شدؤ اجتماع را منشا تحول اجتماعي تلقي ميكند. در توجيه اينكه مفهوم انقلاب چيست؟ انديشمندان علوم اجتماعي تعريفهاي گوناگوني را عرضه نمودهاند افلاطون به مساله توزيع قدرت و نقش آن در تحول اجتماعي اشاره ميكند. در حاليكه امروزه به دليل وقوع زنجيرهاي تحول در نظامهاي سياسي، توزيع قدرت، تنها نقش را در تفهيم ماهيت انقلاب بازي نميكند. آلوين استانفورد كوهن معتقد است: به طور كلي تعريفهاي مختلف از انقلاب به صورت اجمالي در دو طبقه قرار ميگيرند...، دستؤ نخست، شامل تحولاتي است كه آنها را انقلاب كبير ميتوان ناميد.يك نمونه از اين تعريف را پتي به دست داده است؛ وي يك انقلاب كبير را تجديد بناي دولت تعريف ميكند...؛ دسته دوم از تعريفها، به نحو بارزي گستردهتر بوده و البته غالب تحولات عمدؤ دسته نخست را نيز دربرگيرد. به علاوه، اين طبقه شامل كليه انتقال قدرتهاي فوق قانوني و يا خشونتآميز هم ميشود. چالمرز جانسون، رودلف رومل، ريموند تانتر، پيتر كالورت و جيمز ديويس از زمرؤ نظريهپردازان مكتب اخيرند. 6كالوين استانفورد كوهن نمايش گستردهاي از تعريف انقلاب را نشان ميدهد كه انتقال از عصر كشاورزي به دورؤ صنعتي در اروپا ، انقلاب در وسايل ارتباط جمعي ، انقلاب سبز ناشي از تكنولوژي غذايي ، انقلاب جنسي معرف آن است. اين ديدگاه تفاوت بارزي با دو ديدگاه ذكر شده دارد و تعريف سومي از انقلاب را به دست ميدهد.7 كرين برينتون در مقدمه كتاب خود با عنوان كالبد شكافي چهار انقلاب ، نظر خود را دربارؤ انقلاب بدين گونه آغاز ميكند: انقلاب واژؤ دقيقي نيست: انقلاب بزرگ فرانسه، انقلاب آمريكا، انقلاب صنعتي، انقلابي در هائيتي، يك انقلاب اجتماعي، انقلاب سياهپوستان، انقلابي در انديشيدن ما، يا انقلاب در داد و ستد پوشاك خانمها و يا انقلاب در صنعت اتومبيل سازي، ... اين فهرست ممكن است بيپايان باشد. در واقع، در منتهااليه يكي از طيفهاي معانياش، انقلاب در كاربرد همگاني، معنايي جز دگرگوني شديد و ناگهاني ندارد.8 هانا آرفت در تشريح معناي انقلاب ابتدا به تفاوت استعاري آن با جنگ، تبهكارانه بودن ماهيت جنگها ميپردازد و در تفهيم انقلاب مينويسد: انقلابهاي عصر جديد نه با دگرگوني امور (1) تاريخ رم قدر مشتركي دارند، نه با كشمكش و شورش در درون دولتهاي يوناني(2)، و نه معادلند با آنچه افلاطون دگرگوني نيمه طبيعي صورتي از حكومت به صورت ديگر(3) ميخواند يا با آنچه پولوبيوس، دور يا چرخه معيني(4) كه امور بشري به علت آنكه هميشه از كراني به كران ديگر ميرود، در دامنه آن محدود ميگردد...؛ اما جنبه ديگري در انقلابهاي جديد وجود دارد كه ميتوان بيشتر اميدوار بود براي آن سابقهاي كه در دوران پيش از عصر كنوني پيدا كرد. كيست كه انكار كند مساله اجتماعي در همه انقلابها تاثير عظيم داشته است. بسياري از نظريه پردازان، مسخ شدن ارزشهاي نهاد اجتماعي را مهمترين دليل وقوع انقلاب قلمداد ميكنند.هانتينگتون در كتاب نظام سياسي در جوامع در حال تغيير با ارائه نمونه تجددگرايي براي تحليل تحولات اجتماعي كه شاخصهاي آن را مواردي؛ چون جنبههايي از صنعتي شدن، رشد غير مذهبي، دموكراسي شدن، رشد شهرنشيني، رشد آموزش و پرورش، رشد رسانههاي گروهي تشكيل ميدهند، به ارزيابي ثبات يا عدم ثبات در جوامع در حال تغيير ميپردازد.9وي مينويسد: انقلاب عبارت است از يك حركت سريع و ناگهاني در ارزشها و باورهاي مسلط، رهبري و حاكميت سياسي براي بازگرداندن ارزشهاي اجتماعي قديم كه توام بازور و خشونت داخلي باشد. 10استانفورد كوهن در نظريههاي انقلاب ضمن بر شمردن نظر انديشمندان در باب استحاله ارزشها اعتقاد خود در تغيير ارزشهاي يك جامعه و اينكه به دليل انعطاف فرهنگها، تغيير مطلق امكانپذير نيست. و نيز باور شركت كنندگان در انقلاب را مبني بر فروپاشي نظم كهن و رخت بر بستن آن از تاريخ ذكر مينمايد. 11 برينتون در اين مورد در قالب موضوع رژيمهاي پيشين به كاستيهاي حكومت، گلايه بيش از معمول ماليات گذاري، پشتيباني آشكار حكومت از يك رشته مصلحتهاي اقتصادي به زيان مصالح اقتصادي ديگر، در تنگنا افتادن مديريت و آشفتگيهاي ناشي از آن، دگرگوني بيعت روشنفكران، عدم اعتماد به نفس در ميان بسياري از اعضاي طبقه حاكم، روي آوردن بسيار از اعضاي طبقه حاكم به اين اعتقاد كه امتيازهايشان غير عادلانه و به زيان جامعه است، تشديد ناسازگاريهاي اجتماعي، وقفه افتادن در جريان باز بودن راه پيشرفت به روي استعدادها در برخي زمينهها و سرانجام جدايي قدرت اقتصادي از قدرت سياسي و تشخيص اشاره ميكند و آنها را زمينه استحاله ارزشها قلمداد ميكند كه در آغاز انقلاب موثرند.12چالمرز جانسون انقلاب را جلوهاي از خشونت تلقي ميكند و مينويسد: يك شيوؤ راهيابي به مفهوم انقلاب، بررسي آن به عنوان جلوهاي از خشونت است. 13 جايگزيني نخبگان جديد به جاي سران رژيم پيشين دورؤ جديدي را منجر ميشود كه به دوران پس از پيروزي معروف است. در اين دوره ابتدا موقتاً ميانهروها بر سر كار ميآيند؛ زيرا بر اثر درگيري تودههاي راديكال و آرمانگرا كه معمولاً جوان و احساساتي بوده و اصيلترين فرزندان انقلاب تلقي ميشوند با مدافعان رژيم مستقر، بخش مهمي از اين آرمانگرايان وفادار قرباني ميشوند و سازماندهي آنها در جريان انقلاب از هم پاشيده ميشود. در حاليكه ميانهروها ضمن آنكه برسر انحراف رژيم در تصويب و اجراي قوانين با شيوؤ سياسي تعارض دارند و به نوعي تغيير وضعيت در بازسازي شيوههاي سياسي معتقدند؛ كمترين خطر فروپاشي از جانب رژيم پيشين آنان را تهديد ميكند و چون متشكل از تكنوكراتهاي پيرو مرفه شهري و روشنفكران اجتماعي هستند، ضمن حفظ سازماندهي خود، پس از انقلاب نيز آمادگي حكومت كردن را دارند.ميانهروها به دليل عدم درك صحيح شرايط انقلابي اهميت ندادن به مشاركت سياسي تودهها و نيز ناتواني در حل معضلات و حوادث سريع و خشن پس از پيروزي، تدريجاً مورد انتقاد راديكالها قرار گرفتهاند و اين تعبير از آنان كه: ميانهروها ميكوشند تا انقلاب را متوقف سازند و به سازش بكشانند و به همان اندازؤ فرمانروايان رژيم پيشين برند ـ حتي از آنها هم بدترند؛ زيرا اينان هم خائنند و هم پست و هم احمق 14 از حوادث اين دورؤ انتقالي محسوب ميشوند. بويژه آنكه دولت ميانه رو درصدد حفظ بوروكراسي و ساختار سياسي رژيم پيشين برميآيد كه نوعي نبرد با راديكالها (اصلاح طلبان) به حساب ميآيد. بتدريج راديكالها از فرصت استفاده ميكنند و به سازماندهي خود ميپردازند و رژيم سياسي حالت حاكميت دوگانه را پيدا ميكند و به سرعت به ايجاد نهادها و سازمانهايي ميپردازند كه از آرمان و كمال مطلوب انقلاب برخاسته است و در نزد تودهها مشروعيت بيشتري نسبت به نهادهاي رژيم پيشين كه مورد حمايت ميانهروهاست، دارا هستند. به همين دليل حمايت تودهها از اين طيف وسيعتر است و اين مرحله با پيروزي تندروها و تبديل حاكميت دوگانه به حاكميت يگانه پايان ميگيرد. زيرا ميانهروها بين محافظه كاران رژيم پيشين كه هنوز قدرت خود را كاملاً از دست ندادهاند و راديكالها كه مصمم و پرخاشگرند گرفتار شده و در شرايط مشاركت سياسي پس از انقلاب نميتوانند آزادي لجام گسيخته را رام كنند و به زير نفوذ خود درآورند. از سوي ديگر، يك ضعف ارگانيك نيز براي هدايت واقعي سكان انقلاب دارند و توان مقابله را از دست ميدهند؛ نكته اي كه مهندس مهدي بازرگان در انقلاب اسلامي ايران، در شرايط حاكميت دولت موقت بيان كرد با اين مضمون كه: تعدد مراكز تصميمگيري ايجاد شده است. معرف اين واقعيت است. روي كار آمدن ميانهروها در انقلابها يك حقيقت ديگر را مينمايد و آن، اين است كه در اصل انقلابها با كمال مطلوب آرمانگرايان و راديكالها كه كاملاً خواهان نابودي وضع موجود هستند به پيروزي ميرسند و تمامي انقلابها كمال مطلوب خود را علاوه بر مردم سرزمين خود، براي تمام آحاد بشر مناسب ميدانند. شعار نه شرقي، نه غربي جمهوري اسلامي در انقلاب اسلامي اين واقعيت را نشان ميدهد كه الگوي كمال مطلوب مورد نظر، يعني جمهوري اسلامي فقط يك الگوي داخلي نيست، بلكه انقلابيها با نفي الگوهاي رايج و موجود جهاني در قالب شرق كمونيست و غرب امپرياليست، معتقدند كه مناسبترين الگو براي جامعه جهاني تبعيت از مدل جمهوري اسلامي است. هر چه به سمت بر كناري ليبرالها پيش ميرويم، كمرنگتر شدن اميد دشمنان جهاني انقلاب براي امكان محصور كردن دامنههاي آرمان انقلاب در داخل مرزهاي ملي كشور انقلابي و پررنگتر شدن زواياي تلاش انقلابيهاي راديكال براي صدور الگوي كمال مطلوب انقلاب به خارج از مرزها و نجات كشورها از چنگال رژيمهاي خواهان حفظ وضع موجود را شاهد هستيم. اين ديدگاه با سقوط ميانهروها و گذر از مرحلؤء حاكميت دوگانه به مرحله حاكميت مطلق راديكالها قوت مييابد و موجب جبههگيري دوجناح راديكالهاي پيروز آرمانگرا و خواهان تحقق كمال مطلوب در جامعه جهاني و دشمنان جهان كمال مطلوب انقلاب در برابر يكديگر ميشود. تحميل جنگ به انقلابها نشان دهندؤ اين رويارويي است. حمله آمريكا و ضد انقلابيهاي كوبايي به كوبا از ناحيه خليج خوكها جهت سرنگون كردن حكومت فيدل كاسترو در آغاز دهه شصت ميلادي گوياي تحميل يك جنگ براي تحديد و يا امكان نابودي انقلاب كوبا است. تحميل جنگ عراق بر انقلاب اسلامي ايران نيز به منزله تلاش براي منزوي ساختن و يا احتمال نابودي انقلاب اسلامي است. راديكالها هنر خارقالعادهاي در بسيج تودهها از خود نشان ميدهند كه كمبود سازماندهي نظامي را جبران ميكند و دشمنان انقلاب ـ كه در قالب يك جنگ كلاسيك سازمان يافته عمل كردهاند ـ با موج انساني انقلاب و جنگهاي پراكندؤ زنجيروار كه ويژگيهاي جنگ كلاسيك ندارند، روبرو ميشوند. جنگ از ابتدا تا انتها مرحله سنجش متقابل محسوب ميشود. تاريخ انقلابها به تجربه اثبات كرده است كه انقلابها با جنگ، تحريم اقتصادي، ترور و جنگ داخلي از بين نرفتهاند، بلكه استراتژي انقلابها به نوعي واقع بيني گرويده است و وضع موجود نيز وادار به پذيرش واقعيت انقلاب شده است. انقلابها و وضع موجود پس از پايان جنگ به وضعيتي دچار ميشوند كه طي آن كمال مطلوب انقلاب از آرمانگرايي صرف و تكيه مطلق بر معيارهاي ارزشي و ايدئولوژيكي به تلفيقي از ارزشهاي ايدئولوژيكي و منافع ملي مبدل ميگردد. تولد سازمانهاي چريكي و نظامي كه از الگوي انقلاب تبعيت ميكنند در كشورهاي ديگر مبين نوعي صدور طبيعي انقلاب تلقي ميشود و از وراي اين سازمانهاي نظامي ميتوان شاهد نوعي تولد كمال مطلوبهاي جديد در شرايط وضع موجود رژيمهاي سياسي بود.انقلاب اسلامي ايران از سنخ همان انقلابهاي بزرگ است كه به طور تمام و كمال، مراحل انقلابها را تجربه كرده است. مرحله پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، نمادي از تعارض ميان ارزشها و باورهاي مسلط شكل گرفته غربي در نهاد سياسي حاكم با ارزشهاي اجتماعي است كه اين تعارض با آغاز اصلاحات ظاهري شاه، چهره مينمايد. براي درك اين تعارض، بايد ريشههاي آن را در تاريخ رو به سقوط قاجاريه كه مظهر بروز نهضتها و قيامهاي مثبت و منفي متعددي است و در نهايت منجر به تولد نظام پهلوي ميشود، جستجو كرد. ايران در دوران قاجاريه، كليد موازنه قدرت اروپا در آسيا بوده است و دو قدرت روس و انگليس از موقعيت ژئوپلتيكي ايران در جهت حفظ و اشاعه مطامع استعماري خود سود جستهاند. سياستهاي غلط استبداد مركزي ايران و عدم آشنايي با اهرمهاي جهاني قدرتمندان استعمارگر اروپايي و نيز عقبماندگي كشور در برابر پيشرفتهاي سريع اروپا به سلطه دو قدرت روس و انگليس در ايران كمك فراواني كرده و موجبات تضعيف هر چه بيشتر اركان حاكميت ملي و گسترش نارضايتيهاي عمومي را فراهم آورده است كه وقوع نهضت مشروطيت برخلاف خام و نارس بودن نتيجه طبيعي آن است. وقايع و حوادثي كه در دوران انقلاب مذكور رخ داده است، خود به تحقيق گستردهاي نياز دارد. چه اينكه در اين باره كتب، مقالات، اسناد و مجلات بسياري در محافل مطبوعاتي از نويسندگان داخلي و خارجي وجود دارد كه حجم عظيم و محتواي متنوع و نظريات متعدد و مندرج در آن بيانگر عظمت موضوع و فراگير بودن ابعاد آن است. صدور فرمان كه با نطق يك جملهاي شاه قاجار در تاريخ 14 مهر 1285 هـ . ش. رسميت يافتن مشروطه را نويد ميدهد، سرآغاز يك سلسله حركتهاي گستردؤ مردمي است كه نمادي از آن در مجلس اول مشروطه قابل مشاهده است. محمد علي شاه، جانشين مظفرالدين شاه هر چند چهار بار با سوگند به قرآن در مجلس و نوشتن متن قسم نامه بر قرآن مجيد15 خود را مصمم به اجراي قانون اساسي مشروطه نشان ميدهد، در 23 جمادي الاول 1326 به كمك لياخوف فرماندؤ قزاقها مجلس را به توپ بسته وعدؤ زيادي از وكلا را كشته و استبداد صغير را آغاز ميكند. ما قصد تاريخ نگاري نداريم؛ بلكه هدف، نشان دادن تحولاتي است كه ضمن تضعيف دولت نيم بند مركزي به ناامني و وحشت مردم و گردنكشي حكام در نواحي مختلف و بروز قيامهاي متعدد ميشود كه به دليل جهل تودهها از وقايع جهاني و حوداث داخلي منجر به كودتاي 1299 و سقوط قاجاريه ميگردد. حركت مجاهدان براي فتح تهران، مقابله محمد علي شاه و از هم گسيختن شيرازؤ امور شرايط اسفناكي را به وجود ميآورد. و اين شرايط كه مبين ضعف دولت مركزي و اغتشاش در امور و هرجومرج ناشي از ناامني شهرها، راهها و خيابانها و عدم وجود ارتش ملي بود، اوضاع مساعدي را براي بهرهبرداري از موقعيت ژئوپلتيك ايران براي روس و انگليس فراهم ميكند و به انعقاد قرارداد 1907 بين دو كشور كه متضمن تقسيم ايران به سه منطقه بود، منجر ميشود.16در چنين وضعيتي با پيروزي آزاديخواهان بر قواي دولت مركزي و فرار محمد عليشاه، ناامني يك پديدؤ مستمر شد كه فروپاشي حاكميت قاجار و استقرار نوع جديدي از حكومت را كه اركان آن هنوز قوام نيافته بود ـ سبب شد؛ سران آزاديخواه و قبايل و عشايري كه در تصرف تهران نقش داشتند، خواهان سهمي از قدرت بودند. عدم وجود يك ارتش منظم و ناتواني مجاهدان در گسترش امنيت به تمام ايران موجب بروز نارضايتيهاي عمومي و طغيانهاي محلي شده بود. حركتهاي توطئه گرانه روسها در قالب تقويت محمد علي شاه براي تهاجم به تهران نيز گوشهاي از اين ناامني بود كه لشكركشي سالارالدوله، شعاع السلطنه، ارشد السلطنه به ياري محمد علي شاه و مقاومت مشروطه خواهان و فجايع بي شمار روسها پس از اولتيماتوم در نواحي شمال ايران نمايان كنندؤ عمق هرج و مرج در ايران است و اين جملؤ ناظم الاسلام كرماني در كتاب تاريخ بيداري ايرانيان كه: ايران همان ويرانستان است . معرف اين دوره از تاريخ است. خروج شوسترولكفر از ايران، انحلال دورؤ دوم مجلس، صغير بودن احمد شاه نيز مزيد بر علت شده و اوضاع تيرهاي را پديد آورده بودند17. وقوع جنگ جهاني اول و اشغال و تقسيم ايران به دو منطقه زير نفوذ روس و انگليس بر اساس قرارداد 1915 م . برخلاف اعلام بي طرفي ايران در جنگ18 موجب گسترش فقر و نابساماني اوضاع ميشود. ليكن در جريان جنگ جهاني اول، انقلاب روسيه شكل ميگيرد. ماهيت كمونيستي انقلاب موجب شد كه اگر تا آن موقع انگليسيها براي حفظ مستعمرات خود در شبه قارؤ هند و خاورميانه به يك ايران ضعيف نگه داشته شده و فاقد حكومت مركزي قوي اعتقاد داشتند تا از پيشروي روسيه تزاري در متصرفات خود جلوگيري كنند، به دليل ترس ناشي از گسترش انديشه كمونيستي در ايران و احتمال تصرف حكومت مركزي توسط روسهاي كمونيست، تغيير رويه ميدهند و به تقويت حكومت مركزي ايران به منظور جلوگيري از نفوذ كمونيستها معتقد ميشوند. قرارداد 1919 بين وثوقالدولة ـ كاكس نتيجه طبيعي اين انديشه بود19. لردكرزن وزير خارجه وقت انگليس كه مبتكر قرارداد 1919 بود. طي نطقها و مكتوباتي كه از وي باقيمانده است، دلايل خود را در سه محور عمده بر ميشمارد كه عبارتند از: 1ـ منافع درازمدت بريتانيا در ايران؛2ـ مورد توجه بودن ايران به دليل تشكيل حكومت در بينالنهرين و هم مرز شدن امپراتوري انگليس در غرب با ايران و جنوب و جنوب شرقي؛ 3ـ رشد بلشويكها در شوروي (سابق) و امكان نفوذ در شمال ايران و جنوب غربي كه ميدانهاي وسيع نفتي در آنجا وجود دارد. 20ملك الشعرأ بهار در تاريخ مختصر احزاب سياسي ضمن اشاره به وضعيت بحراني ايران مينويسد: جنگ به نفع متفقين روي به انجام يافتن بود و آتشي از نو به نام بلشويك در شمال ايران زبانه ميزد. بنابراين در ذيالقعده سال 1337هـ . مطابق دسامبر 1919 م. بين دولت ايران و دولت بريتانيا قرارداد معروف بسته شد و نتيجهاش اين بود كه ماليه و قشون ايران زير نظر معلمان و فرماندهان انگليسي قرار گيرند و قشون متحدالشكل شده ژاندارم و قزاق به يك صورت درآيند و دو نفر يكي آرميتاژ اسميت براي اداره ماليه و ديگر ژنرال ديكسن براي ادارؤ قشون وارد ايران شدند 21 انگليس براي حمايت از وثوقالدوله طي سندي حمايت مالي از وي و پناهندگي سياسي در بريتانيا در صورت لزوم را متعهد شده بود؛22 اما اين قرار داد با قيام ملي به رهبري شهيد مدرس مواجه ميشود. مخالفت احمد شاه با قرارداد نيز مزيد بر علت ميشود و موج قيام گسترش مييابد.23 نقش شهيد مدرس از همه برجستهتر بود به طوري كه نويسندؤ كتاب زمينههاي اجتماعي كودتاي 1299 با اشاره به مكاتبه كاكس با لردكرزن كه در آن، دلايل مخالفت و عناصر مخالف تشريح شده است دربند 1 آن مينويسد: ...كساني كه مخالف قرارداد هستند؛ به قرار ذيل است: 1. شديدترين آنها به سركردگي شخص معروف مدرس و امام جمعه خويي است... 24 در همين زمينه مورخ الدوله كه در آن مقطع نمايندؤ وثوقالدوله بود به ملاقات خود با شهيد مدرس و عزم راسخ وي در مقابله با قرارداد اشاره مينمايد و اين جمله را از وي نقل ميكند كه: ...وثوقالدوله را حالي كنيد كه من كار خودم را انجام ميدهم و شما كار خودتان را، لكن من موفق ميشوم و شما ضرر خواهيد كرد. اگر قرارداد لغو شد، هميشه متضرر و منفور و از سياست دور خواهيد بود و اگر قرارداد عملي شد و انجام گرفت، ديگر انگليس كاري به شما ندارد و براي رضايت ملت ايران شما را فدا خواهد نمود. 25 با گسترش دامنه قيام ملي و شكست قرارداد، انگليسيها تصميم ديگري ميگيرند؛ زيرا با شكست قرارداد 1919 و ورود ارتش سرخ به انزلي، عقبنشيني پياپي ژنرال اينكين در برابر قواي ارتش سرخ در قفقاز و سقوط كابينه وثوقالدوله و گسترش آشوب و بلوا در اقصي نقاط كشور، حضور ارتش سرخ در ايران عيني تر شد و انگليسيها خطر سقوط تدريجي ايران به دامان كمونيزم و در نهايت خطر افتادن منافع خود در مستعمرات را حس كردند و درصدد كودتا برآمدند تا با استقرار يك رژيم تمركزگراي نظامي به جاي رژيم رو به زوال قاجاري و احياي مجدد قدرت مركزي ايران به اهداف خود در مقابله با كمونيزم برسند و ايران را نيز در قبضه داشته باشند. در چنين شرايطي نطفه كودتاي سوم اسفند 1299 منعقد ميشود و پس از جستجوي فراوان ژنرال آيرون سايد انگليسي ـ كه فرماندؤ نيروهاي نظامي انگليسي در ايران و خاور ميانه بود ـ رضا خان انتخاب ميشود. شايان ذكر است كه تا پايان دورؤ حكومت قاجاريه در ايران، به دليل آنكه حاكمان قاجاريه به حداقل ظواهر اسلامي نيز اعتقاد داشتند و در محافل عمومي و تماس با تودؤ مردم خود را متخلّق به اصول اسلامي نشان ميدادند. در كنار اين حقيقت ظاهري، اسلام طي چهارده قرن سرفصل ارزشهاي اجتماعي مورد پذيرش تودؤ مردم قرار گرفته بود و در نهاد تودهها جاي داشت. بنابراين، به دليل آنكه ارزشها و باورهاي مسلط دورؤ قاجاريه ـ آنگونه كه ساموئل هانتينگتون در كتاب نظم سياسي در جوامع در حال تغيير برميشمارد ـ با ارزشهاي اجتماعي تودهها در تعارض عميق به سر نميبرد، شاهد وقوع يك انقلاب همهجانبه در رفتار تودههاي ايراني نيستيم. ليكن بنا به ضرورتي كه انگليسيها حس ميكردند كه با سقوط رژيم سنّتي ـ فئودالي و راكد قاجاريه، بايد رژيمي با گرايش به اصول ارزشهاي غربي بر سر كار بيايد و با توسعه ايران بر مبناي ارزشهاي ياد شده ـ آنگونه كه فرد هاليدي در كتاب ديكتاتوري و توسعه در ايران برميشمارد ـ امكان نفوذ كمونيزم در خاورميانه را سد نمايد. ميبينيم كه رضاخان با كسب قدرت طي يك دوره چهار ساله از 1299 تا 1304 با قدمهاي استوار و محكم در مقامهاي سياسي و نظامي مختلف از وزارت جنگ تا نخستوزيري و فرماندهي كل قوا پايههاي خود را تثبيت ميكند و عاقبت در آذرماه 1304 رژيم قاجاريه را ساقط و به طور رسمي تولد رژيم پهلوي را اعلام مينمايد. رضاخان در دوران تثبيت حاكميت خود، ماموريت مهم ديگري نيزداشت و آن نابود كردن نهضتهايي بود كه در اقصي نقاط كشور علم مخالفت برافراشته و درصدد نابود كردن حكومت مركزي و اجراي عدالت بودند. اين نهضتها اعم از مثبت و منفي يادگار دوران ضعف حكومت مركزي بودند و با روي كار آمدن رضاخان كه تمركزگرايي و ايجاد حكومت مركزي قوي لازم بود، طبيعتاً سركوبي اين نهضتها نيز در راس برنامههاي رضاخان قرار گرفت.سركوبي نهضت جنگل به رهبري ميرزا كوچكخان جنگلي در گيلان، سركوبي نهضت كلنل محمد تقي خان پسيان در خراسان، سركوبي امير مويد سوادكوهي در فيروزكوه مازندران، سركوبي لرها و عشاير در غرب و كوچدادن آنها به شمال ايران و خراسان، سركوبي اقبال السلطنه ماكويي، سردار معزز بجنوردي، كاظمخان ياغي در اروميه، سركوبي اسمعيل آقا سميتقو و سركوبي شيخ خزعل در خوزستان، از جمله اقدامهاي رضاخان براي تمركزگرايي محسوب ميشود. اگر نگاهي به ماجراي سركوبي شيخ خزعل برخلاف انگليسي بودنش بيفكنيم. از اعترافات جاسوسان انگليسي به اين واقعيت كه ترجيح رضاخان به ساير وابستگان به نفع مصالح انگليس بوده است، پي ميبريم؛ در اين زمان سرپرسيلورين سفير انگليس در ايران و كسي بود كه بعدها تاج شاهي را در مجلس رسمي خود بر سر رضاخان نهاد، در كتاب ماجراي شيخ خزعل خان و پادشاهي رضا خان مينويسد: اگر به طور منطقي بتوانيم اميدوار باشيم كه رضاخان ميتواند به مدت 20 سال دوام بياورد و ايران را از نو تقويت كند و اصلاحاتي انجام دهد. در اين صورت ما بايد به جاي سياست جنوبي (حمايت از شيخ خزعل) يك سياست ايراني (حمايت از رضاخان و دولت مركزي) را در پيش گيريم. 26 به خوبي سياست تمركزگرايي انگليس در اين دوران را از فحواي اين كلام ميتوان دريافت. لورين در جاي ديگري مينويسد: فكر ميكنم كه بايد همواره به خاطر داشت كه تهران معيار نهايي روابط ما با ايران است. يكپارچگي امپراتوري ايران به عنوان يك كل و از لحاظ منافع كلي و درازمدت بريتانيا به مراتب مهمتر از قدرت محلي هر يك از سرسپردگان خاص ما است. 27 و در ادامه با برتر دانستن ارزش رضاخان در برابر سرسپردگان محلي ديگر واينكه وجود رضاخان علاوه بر تضمين منافع درازمدت بريتانيا، موجب محافظت ازميدانهاي نفتي جنوب كه خزعل متعهد آن است، نيز خواهد شد؛ و به همين دليل در ادامه مينويسد: اينك لحظه اقدام كردن به نحوي از انحا دربارؤ سياست مركزيت دادن رضان خان فرا رسيده است. لحظهاي كه ماهها و ماهها پيش، فرارسيدن آن را هشدار دادم؛ فكر ميكنم كه منافع عمدؤ ما ايجاب ميكند كه با رضاخان متحد شويم. 28 پس از آنكه رضاخان موفق به سركوبي نهضتهاي سياسي ميشود و بتدريج اقتدار مركزي را تحقق ميبخشد، آمادگي خود را براي انجام تعهداتش در قبال سياستهاي بريتانيا اعلام ميكند. اعظام الوزاره از قول كنسول بريتانيا در مشهد در مورد رئوس برنامههاي انگليس در ايران در صورت تحقق كودتا، مينويسد: ... بعد از مايوس شدن از قرارداد 1919 كه به دست وثوقالدوله و پشتيباني دموكراتها ميبايستي انجام بگيرد و عدم موفقيت دولت وثوق الدوله در مقابل مخالفت مردم به سبب تبليغات ديگران، لطمه بزرگي به سياست بريتانيا در صحنه دنيا وارد آمد، شايد كمتر سابقه داشته باشد كه در بازي برنده نباشيم؛ ولي در اين بازي باخت ما مسلم گرديد. اين بود كه نميتوانستيم صبور و ساكت بمانيم و براي اينكه در دنيا شكستخورده محسوب نشويم، درصدد تهيه طرح و برنامهاي كه به صورت ديگر به اجرا درآيد، برآمديم. به همين دليل، نايبالسلطنه هندوستان براي برقراري نظم و تهيه قوا در ايران پيشنهادي مطرح كرد؛ در اين پيشنهاد نايبالسلطنه چند ماده ذكر شده بود كه براي آتيه در ايران بايد عملي و اجرا شود كه بنابر آنها از تحمل ضررهايي كه در جنگ بينالملل اول بر ما وارد شد، در جنگ دوم ـ كه قطعاً پيش خواهد آمد ـ جلوگيري شود، مواد پيشنهاد مذكور به قرار ذيل است:اول، تمركز قواي نظامي و تاسيس شدؤ دولت ايران.دوم، استقلال پول ايران از راه نشر اسكناس به وسيله بانك تاسيس شدؤ دولت ايران.سوم، تجديد قرارداد نفت و پايدار بودن آن.چهارم، از بين بردن عشاير، خاصه سرحدداران نقاط مرزي ايران و مستقر ساختن قواي نظامي در آن نقاط.پنجم، از بين بردن روحانيها و ضعيف كردن آنان.ششم، بر هم زدن بساط عزاداري كه خود بزرگترين وسيله براي خنثي كردن سياست استعماري دولت بريتانيا است.هفتم، گرفتن كارهاي بزرگ از مردان مآلانديش و به دست مردان جوان فرومايه بيايمان و تعصب دادن.29رضاخان به تمام برنامهها و دستورها از جمله كشف حجاب عمل ميكند.نويسندؤ كتاب تحليلي بر انقلاب اسلامي ايران در اينباره مينويسد: اين مرد عامي در مدت سلطنت خود ـ كه بيش از شانزده سال طول كشيد ـ دست به كارهايي زد كه بعدها پسرش آنها را ادامه داد. بسياري از اين كارها مخالف شعائر مذهبي جامعه ايران بود كه از آن جمله ميتوان به كشف حجاب و وادار ساختن زنان به برداشتن چادر و تقليد از طرز لباس پوشيدن غربيها و تعطيل مراسم عزاداري و روضهخواني اشاره كرد. رضاخان در آغاز جنگ دوم جهاني مرتكب اشتباهي شد كه در اشغال ايران از طرف نيروهاي بيگانه موثر بود و به بركناري او از مقام سلطنت انجاميد. اين مرد عامي و بياطلاع از جريانهاي بينالمللي كه در آغاز جنگ مبهوت پيشروي آلمان شده بود، به تصور اينكه آلمان در اين جنگ پيروز خواهد شد و سربازان هيتلر تا مرزهاي ايران هم خواهند رسيد پيشدستي كرد وبا آلمانها دست دوستي داد تا در پايان جنگ در كنار فاتحان باشد و از امتيازهاي دوستي با فاتح جنگ بهرهمند شود؛ ولي او قدرت تشخيص اين نكته را نداشت كه خطر نزديكتر؛ يعني امكان دسترسي كشورهاي در حال جنگ با آلمان را به كشور خود درك كند. نيروي انگليس و شوروي (سابق) در نيمه دوم سال 1941 به خاك ايران حملهور شدند و ارتش رضاشاه كه براي مقابله با تجاوز خارجي هرگز آمادگي نداشت با مقاومت بسيار ناچيز تسليم شد.انگليسيها كه خود موجبات روي كار آمدن رضا شاه را فراهم كرده بودند، براي تبعيد وي از ايران پافشاري كردند و به فاصله كمي پس از اشغال ايران از طرف سربازان روسي و انگليسي يك كشتي انگليسي براي انتقال او به جزيرؤ موريس در آبهاي ساحلي جنوب شرق آفريقا در بندرعباس پهلو گرفت. رضاشاه ازجزيرؤ موريس به ژوهانسبورگ در آفريقاي جنوبي انتقال يافت و در ژوئيه سال 1944 يك سال قبل از پايان جنگ دوم جهاني در تبعيد جان سپرد. 30نوگرايي در ايران كه با سياستهاي رضاخان آغاز شد و در ماهيت خود نوعي شيوههاي ضدديني را تعقيب ميكرد، با روي كارآمدن محمد رضا پهلوي ادامه پيدا ميكند. وي فردي ضعيف و بياراده بود. ماروين زونيس در كتاب شكست شاهانه با تعبيرهاي روانشناسانه به عنوانها و لقبهاي فراواني كه محمد رضا در آثارش به پدر خود نسبت داده است، اشاره ميكند و چنين تفسير ميكند كه محمدرضا با ذكر اين عنوانها وابستگي شخصيتي خود را نمايان كرده است. خاطرات ارتشبد فردوست نيز مملو از بيان ضعف شاه در مسائل مختلف اعم از شخصي و اجتماعي است. در حقيقت دوران حاكميت سياسي محمدرضا پهلوي را ميتوان به سه دورؤ اصلي تقسيم نمود: 1. از شهريور 1320 تا 28 مرداد 1332؛ 2. از مرداد 1332 تا خرداد 1342؛ 3. از خرداد 1342 تا بهمن 1357.دورؤ اول حاكميت محمدرضا پهلوي با تبعيد پدرش به جزيرؤ موريس آغاز ميشود. انگليس و شوروي با حمله به سوي تهران در 16 سپتامبر 1941 م. برابر با 25 شهريور 1320 هـ . ش. رضاخان را وادار به استعفا ميكنند. در دوران اشغال ايران، مطبوعات بسياري از فجايع و نابسامانيهاي دوران استبداد را برملا ميسازند و دولتهاي بيثبات يكي پس از ديگري ميآيند و ميروند. دولت فروغي با شش ماه زمامداري در اسفند 1320 سقوط كرد. پس از او، سهيلي بعد از پنج ماه در مرداد 1321 استعفا داد و احمد قوام با كمتر از شش ماه در بهمن 1321 ساقط شد، آنگاه سهيلي مجدداً به نخستوزيري رسيد كه تا اوايل سال 1323؛ يعني اندكي بيش از يك سال ادامه داشت، پنجمين هيات دولت را ساعد تشكيل داد كه پس از هشت ماه در آذر 1323 كنارهگيري كرد و بعد سهامالسلطان بيات تا فروردين 1324 نخستوزير شد ابراهيم حكيمي تا خرداد 1324 جاي او را گرفت. هشتمين دولت اين دوران را صدرالاشراف به مدت چهارماه عهدهدار بود و بالاخره در مهر 1324 مجدداً ابراهيم حكيمي رياست وزرا را عهدهدار شد و او هم بيش از چهار ماه نتواست دوام آورد.31بدين ترتيب در مدت چهار سال نه كابينه در ايران تشكيل شد كه ناشي از اعمال نفوذ دولتهاي سلطهگر و اشغالگر بود. در ترسيم حوادث دوران استبداد رضاخان فقط به اين نكته بسنده ميكنيم كه روزنامه ايران ما در شماره 547 درمقالهاي با عنوان مقامات مسئول چه ميگويند؟ از قول فوت نماينده مجلس انگلستان كه پس از مسافرت به ايران و مطالعه احوال ايرانيان نوشته بود، نقل ميكند: رضاشاه دزدان و راهزنان را از سر راههاي ايران برداشت و به افراد ملت خود فهماند كه در سرتاسر ايران فقط يك راهزن بايد وجود داشته باشد. 32 در دورؤ اول حاكميت محمدرضا، علاوه بر آنكه عاملان جنايتهاي دوران رضاخان، محاكمه و مجازات نشدند، از راههاي مختلف و در پوششهاي گوناگون به حيات سياسي و سوءاستفادههاي اقتصادي خود ادامه دادند و اعدام پزشك احمدي در دورؤ نخستوزيري فروغي تنها يك پوشش براي موجه جلوه دادن حكومت جديد بود. مشروعيت بخشيدن به مجلس دورؤ سيزدهم كه پيمان متفقين با ايران را به تصويب رسانيد، وقايع آذرماه سال 1321 و نقش احمد قوام در آن، توسعه نفوذ ايالات متحده با استخدام مجدد دكتر ميلسپو در زمان اشغال و اعطاي حق اختيار قانونگذاري به وي كه نتيجهاي جز جذب استقراض خارجي و ورشكستگي ملي نداشت، رقابت آمريكا و شوروي در گرفتن امتياز نفت از ايران و عواقب آن، از جمله حوادث دوران اشغال ايران هستند كه منجر به تضعيف و متعارض شدن هر چه بيشتر مردم ميشوند و ماهيت رژيم سياسي بيش از پيش برملا ميگردد. مبارزات روحانيان به رهبري حضرت آيتاللّه كاشاني كه عمري را در مبارزه با انگليس تجربه كرده بود، نقش موثري در بيداري و جهتگيري تودهها ايفا ميكند. پس از دورؤ اشغال، حل مساله آذربايجان و كردستان و جلوگيري از امكان تجزيه ايران كه با حمايت دولتهاي انگليس و آمريكا در مقابله با شوروي (سابق) عملي ميشود، گسترش فقر و نابسامانيهاي اجتماعي، تولد احزاب با ايدئولوژيها و خطمشيهاي گوناگون كه در خدمت مقاصد استعماري بودند و فقط استثنائاتي در اين زمينه وجود داشت، شكست سياست شوروي (سابق) در ايران و گسترش نفوذ انگليس؛ ترور ناموفق شاه و تلاش براي ملي كردن صنعت نفت و قدرتگيري فداييان اسلام، از جمله حوادث دوران اول حاكميت سياسي محمدرضا پهلوي هستند. در تمام دوران اول حاكميت سياسي، محمد رضا چهرهاي منفعل، ضعيف و نقش دوّم از خود نشان داد و هنوز به عنوان فرد اول كشور مطرح نشده بود. مقاصد پنهان و آشكار دولتهاي خارجي و ابتكار عمل مقامها و نخبگان وابسته به آنان در سمتهاي سياسي درجه اوّل كشور كه رشته اصلي امور را در دست داشتند، كاملاً هويدا بود. اداره سيصد شغل سطح بالاي مملكتي فقط در اختيار هفتاد تا هشتاد نفر از سياستمداران قديمي بود كه بجز چند مورد استثنايي سن همه آنها از پنجاه سال به بالا و غالباً از شصت سال بيشتر بود. 33دوران دوم حاكميت محمد رضا پهلوي از سال 1332 آغاز و تا سال 1342، يعني به مدت ده سال ادامه مييابد. در اين دوران، محمد رضا پهلوي بر اساس منافع مشترك آمريكا انگليس كه بر اثر كودتاي 28 مرداد او را مديون خود ساخته بودند، عمل ميكند. با پيروزي كودتا، تجديد رابطه با انگليس در راس برنامههاي رژيم قرار ميگيرد و شكست خواستؤ تودهها كه تا حدودي در دولت دكتر مصدق تجلي يافته بود، موجب انفعال و ياس تودهها ميشود. به قول چالمرز جانسون در كتاب تحول انقلابي، خواست تودهها علاوه بر بيپاسخ ماندن، سركوب نيز ميشود. تجديد رابطه با انگلستان مقدمهاي براي غارت منابع ملي به سياق گذشته است. قطع رابطه با انگليس و تلاش براي ملي شدن صنعت نفت ميتوانست تا حدودي در جهت سازماندهي خواست تودهها و ايجاد موسسات لازم كارساز شود و با گسترش انگيزؤ مشاركت سياسي در نهايت منجر به نوعي تعادل ميان نهادهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي گردد. ليكن كودتاي 28 مرداد كه آمريكا طراحي كرد و كيمروزولت مجري و گردانندؤ آن بود.34 طرح نويني از وابستگي آغاز شد كه مقابله جدي با كمال مطلوب تودهها ويژگي اصلي آن است. حادثه 16 آذر 1332 و شهادت سه دانشجوي دانشگاه تهران، همزمان با ورود نيكسون معاون رئيس جمهور آمريكا به ايران و محاكمه رهبران متنفذ ملي و مذهبي و برگزاري انتخابات فرمايشي دورؤ هيجدهم مجلس شوراي ملّي مقدمات چنين برداشتي تلقي ميشوند. در اين دوره با ورود هياتهاي آمريكايي و انگليسي در قالب متخصصان نفتي؛ نظير هيات هربرت هوور مشاور نفتي وزارت خارجه آمريكا در 25 مهر 1332 و هيات مشورتي ريبر و تعيين يك هيات ايراني براي مذاكره با كنسرسيوم، مساله نفت نيز در جهت خواست مشترك آمريكا و انگليس حل ميشود و سفيركبير انگليس در بيستم فروردين 1333 طي نامهاي به وزير خارجه ايران كنسرسيوم را به شرح زير معرفي ميكند: شركت استاندارد اويل نيوجرسي با سهم هشت درصد، شركت گلف اويل با سهم هشت درصد، شركت تكزاس با سهم چهل درصد (كه مجموع سهم شركتهاي آمريكايي چهل درصد ميشود) شركت نفت انگليس با سهم چهل درصد، شركت رويال داچ شل با سهم چهارده درصد و شركت نفت فرانسه با سهم شش درصد. بدين ترتيب، سلطه كنسرسيوم بر نفت ايران آغاز شد كه شرط اصلي و ضامن تداوم حكومت پهلوي به حساب ميآمد؛ به گونهاي كه فقط در سال 1337 ميزان سود خالص كنسرسيوم از منابع نفتي ايران از مرز 2 ميليارد و 216 ميليون دلار گذشت. 35 اين در حالي است كه سهم ايران طي چهارده سال اول سلطه كنسرسيوم (از 1334 تا 1348) از درآمد نفت فقط 7/6 ميليارد دلار بود36 كه به طور ميانگين، ساليانه رقمي در حدود 478 ميليون دلار ميشد. سود خالص شركتها در سال 1337 را اگر در كنار ميانگين درآمد ساليانه ايران قرار دهيم، حجم غارت نفت تا حدودي روشن خواهد گرديد. ضمن آنكه در اين مقايسه به پالايش و تبديل نفت خام به محصولات صنعتي و دستيابي شركتها به درآمدهاي سرشار اشارهاي نشده و فقط درآمدها از نفت خام مقايسه گرديده است. در ايـن دوره، پـس از تثـبيت موقعـيت كنسرسيوم، در سياست خارجي ايران، پيروي از شيوؤ ناسيوناليسم مثبت اعلام ميشود و پس از پايان ماموريت زاهدي كه سركوب مخالفان و انعقاد قرارداد با كنسرسيوم بود، حسين علا به نخستوزيري ميرسد و در مهرماه 1334 ايران به عضويت پيمان بغداد يا پيمان مركزي سنتو درميآيد و در فروردين ماه سال 1336 نيز دكترين آيزنهاور مورد پذيرش ايران قرار ميگيرد كه هدف آن حفظ كشورهاي آزاد در حيطه سلطه آمريكا و جلوگيري ازنفوذ كمونيزم در خاورميانه اعلام شده بود. در قالب اين پذيرش، ايران اعزام نيروهاي آمريكايي در شرايط دفاع از مفاد طرح را به رسميت ميشناسد و حلقه حضور همهجانبه آمريكا در ايران تكميل ميشود. در اين دوران، انگليس هنوز قدرتمند بود؛ پس اين دوره، دورؤ سلطه مشترك و متوازن آمريكا و انگليس بر ايران تلقي ميشود. در تداوم اين خطمشي و دادن اختيار به آمريكاييان شاهد گسترش روزافزون حضور آمريكا در ايران هستيم به گونهاي كه روز 21 مهرماه سال 1343 مجلس شوراي ملي، قانوني گذرانيد كه به موجب آن قانون كاپيتولاسيون در مورد نظاميان و مستشاران آمريكايي به اجرا گذاشته شد. 37 كه در بحث دورؤ سوم حاكميت محمد رضا پهلوي، تشريح خواهد شد. به موازات استراتژي تثبيت پايه نظام، سرمايهگذاري خارجي نيز به عنوان يك محور سلطه برگزيده ميشود. سرمايهگذاري شركتهايي نظير آجيپ و سيريپ ايتاليايي، پان آمريكن پتروليوم كور پزريشن آمريكايي، سيفاپتروليوم لميتد كانادايي در دوران پس از كودتا، طليعه اين روند بود. در زمستان سال 1334 قوانيني به تصويب ميرسد كه تسهيلات استثنايي در اختيار سرمايهگذاران خارجي قرار ميدهد. به دنبال اين قانون در اوايل سال 1336 قانون ويژهاي به تصويب رسيد كه طي آن، ضمانت و امنيت سرمايهگذاران خصوصي آمريكايي را تضمين ميكرد؛ چنين تسهيلات و امتيازاتي براي سرمايهگذاري، و تضمينهاي لازمي كه از طرف دولت اعلام شد؛ شركتها و بنگاههاي مختلف خارجي؛ از ساختماني گرفته تا نفتي، ازبافندگي گرفته تا كشاورزي قارچ مانند در ايران روييدن گرفتند.... در تابستان سال 1337 تعداد 1048 شركت خارجي در ايران در رشتههاي مختلف فعاليت داشتند؛ از اين تعداد 285 شركت انگليسي، 220 شركت آمريكايي، 160 شركت فرانسوي، 151 شركت آلمان غربي، 53 شركت ژاپني و 40 شركت سوئدي و غيره بودند...؛ اين شركتها كليد اقتصادي ايران را در دست داشتند. 38 اين روند موجب كاهش صادرات غيرنفتي و رونق واردات كالاهاي مصرفي و تجملّي گرديد و در سال 1341 ميزان صادرات از يك پنجم واردات كمتر بود و افزايش روند اقتصاد تك محصولي متكي به نفت و صرف درآمدهاي ناشي از آن در بخش گسترش شيوؤ مصرف ناشي از كالاهاي مصرفي غرب، بتدريج فرهنگ جديدي را در اركان كشور تزريق ميكرد كه از فرهنگ اومانيستي غرب سرچشمه گرفته بود و ماهيت ضد ديني داشت و به دليل سركوب كردن تقاضاهاي تودهها، رواج بيشتري پيدا مييافت و سنتهاي ملي و مذهبي به لاك دفاعي فرو رفتند و جنبه انفعالي پيدا كردند. در كنار رونق مصرف كالاها و فرهنگ مبتذل غربي، تشكيل سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) نيز براي تشديد متعارض شدن با تودهها، حربه موثري در دست رژيم بود كه بعدها طي دو دهه با سركوب هرگونه خواست عمومي و سازمان يافته عوامل دورشدن طبقه حاكم وابسته، از توده و آماده شدن شرايط براي انقلاب را فراهم ميآورد. حلقه ساواك با پديدههاي امنيتي ديگر؛ يعني ارتش، پليس سازمان امنيت و محافظت ركن دو ارتش و سازمان بازرسي شاهنشاهي تكميل ميشود. معمولاً رژيمهائيكه مورد پشتيباني تودهها نيستند، احساس ناامني ميكنند و براي رسيدن به امنيت متوسل به شيوههايي ميشوند كه آنها را از تعرض تودهها مصون بدارد؛ از طرف ديگر عدم اتكا به تودهها، متضمّن تكيه بر مراكز و كشورهايي است كه بتوانند در مواقع لزوم به عنوان پشتيبان عمل كنند و ابزارهاي لازم نظامي، سياسي، اقتصادي و تبليغاتي را در اختيار چنين رژيمهايي قرار دهد. تشكيل سازمان اطلاعات و امنيت كشور مبيّن اين واقعيت بود كه رژيم به دليل سركوب كردن خواستههاي مردمي و به شكست كشانيدن نهضتهاي آزاديبخش ـ كه كانونهاي ابراز عقيده و تعديل شيوههاي خشونتآميز براي محو كردن استبداد تلقي ميشدند ـ به نوعي عدم اتكا به حمايتهاي مردم دست يازيده بود كه تشكيل ساواك در سال 1335 ميتوانست التيامبخش اين زخم محسوب شود. به موازات تعميق وابستگي رژيم شاه به مراكز قدرت در آمريكا واروپا، ساواك نيز به تجربههاي سازمانهاي اطلاعاتي و جاسوسي اين كشور مجهز ميشود كه ميتوان در اين مورد به همكاري آن با سازمان سيا، موساد، اف. بي. آي.كميتههاي ضدجاسوسي سنتو وسيتو، B.N.D. (دفتر دوم سازمان جاسوسي فرانسه) و بسياري سازمانهاي جاسوسي در آسيا واروپا اشاره كرد. به موازات تاسيس ساواك، شيوؤ مبارزه با گروههاي مخالف نيز پيچيدهتر شد و خشونت، شكنجه و قتل مخالفان در سرلوحه برنامههاي رژيم قرار گرفت اين سنت در واقعه 16 آذر سال 1332 پايهگذاري شده بود، به دليل شدت عمل رژيم در سركوب كردن مخالفان در اين دوره؛ يعني از كودتا تا سال 1342، احزاب و گروهها بيشتر متمايل به حركتهاي سياسي و گاه محافظهكارانه بودند كه ريشه عمدؤ آنها به جبهه ملي برميگشت. احزابي نظير: حزب ايران، حزب مردم، حزب ملت ايران از اين واقعيت متاثر بودند و حزب زحمتكشان نيز به عنوان نيروي سوّم فاقد سازماندهي بود. البته حزب توده به طرف راه مبارزؤ مخفي گرايش پيدا كرد و كادرهاي اصلي آن يا از كشور خارج شدند و يا اينكه پس از دستگيري؛ نظير دكتر بهرامي تنفرنامه امضا كردند و پس از چندي آزاد شدند. در چنين شرايطي نهضت مقاومت ملي تشكيل گرديد كه از سران جبهه ملي برگزيده شده بودند كه به دليل اختلافهاي داخلي از هم پاشيده شد و در سال 1340 پس از بازسازي مجدد، نهضت آزادي ايران از درون آن شكل گرفت كه بيشتر جنبه حزب شخصي داشت تا يك حزب واقعي و كادرهاي آن به كارهاي سودآوري مبادرت كردند كه تشكيل شركتها و كارخانههاي مختلف و شركتهاي مقاطعهكاري و شركتهاي ساختماني نظير ياد از آن جمله بود و از اين دسته گروهي روشنفكر مسن و ثروتمند كه در طبقات بالاي شهري بر اساس روشهاي ليبرالي و محافظهكارانه به مبارزههاي به ظاهر خيرخواهانه و در پوشش قانون اساسي اقدام ميكردند، به وجود آمد كه نحوؤ عمل آنها حتي با مبارزههاي اوليه جبهه ملّي نيز مشابهت نداشت و تمام خصوصيات يك مبارزؤ جدي و قهرآميز از آن سلب گرديده بود. شايان ذكر است كه جبهه ملي دوّم در تاريخ سيام تيرماه 1339 در پرتو فضاي باز سياسي و به دنبال تحصن بقاياي جبهه ملي اول در تالار قرائتخانه مجلس سنا شكل گرفت كه از همان آغاز، به دليل اختلافهاي شديد جناحهاي تشكيلدهندهاش محكوم به شكست بود. در اين دوره، گروه سازمانيافته چريكي كه شيوه مبارزؤ قهرآميز داشته باشد، در قالب فداييان اسلام متمركز گرديده بود كه به دنبال تحقق حكومت اسلامي بودند؛ ليكن به دليل ترور ناموفق حسين علا سران آن دستگير و در 21 ديماه سال 1334 در ميدان تير لشكر دو زرهي تيرباران شدند و تا زمان قيام 15 خرداد كه اين دوره به پايان رسيد (دورؤ دوم حكومت محمد رضا پهلوي) حركت مسلحانهاي كه بتواند به طور سازمانيافته به اقدامهاي منظمي مبادرت كند، تشكيل نشد.در سالهاي 1339 به دليل رشد تدريجي طبقه سرمايهداري وابسته كه معمولاً از افسران عاليرتبه ارتش، مقامهاي درجه اول سياسي و نخبگان و گردانندگان اصلي رژيم كه به محافل سرمايهداري خارج از ايران وابسته بودند؛ دو طبقه رقيب، يعني زمينداران بزرگ و سنّتي كه خود از بازماندگان سران رژيم قاجار و خاندانهاي سنّتي و مرفه تشكيل ميشدند و اين طبقه در حال شكلگيري رو در روي هم قرار گرفتند؛ ليكن كفه موازنه به نفع طبقه تكنوكرات جديد كه با الگوگيري از اومانيسم غربي به محافل سرمايهداري و دربار نزديك بود، سنگينتر شده بود و زمينداران بزرگ پيشين نيز ضمن مبارزه با اين قشر چارهاي جز استحاله روش نداشتند. از طرف ديگر به دليل شيوههاي خشن و سركوبگرانه رژيم، تودههاي مردم به طرف حركتهاي قهرآميز رانده شده بودند تا با استفاده از اين شيوهها خواستهاي خود را به نمايش بگذارند و نيز سقوط رژيم شاهنشاهي عراق و سرنگوني پاپامندرس ديكتاتور تركيه نوعي خلا رواني براي رژيم شاه به وجود آورده بود. رژيم چه در داخل و چه در مجامع بينالمللي به عنوان يك نظام مستّبد و ديكتاتوري معرفي شده بود و سقوط همسايگان مستبد اين خلا رواني را تشديد ميكرد. در اين زمان آمريكا بزرگترين حامي رژيم تلقي ميگرديد كه به دليل روي كار آمدن دموكراتها در اين كشور و تبليغات آنان دربارؤ تجديدنظر در برقراري رابطه با رژيمهاي كودتايي ميتوانست وحشت سران رژيم را در شرايط آغازين دهه 40 دوچندان كند. به همين دليل شاهديم كه در اواخر دورؤ دوم عمر رژيم پهلوي، آزادي انتخابات اعلام ميشود و احزاب و گروههايي؛ نظير: حزب زحمتكشان، جبهه ملي دوّم و جناح علي اميني كه افرادي؛ نظير رشيديان، فرود و سيد جعفر بهبهاني را در خود جاي داده بود، مدّعيان اصلي تشكيل جناح نظارت بر آزادي انتخابات بودند؛ اوجگيري فعّاليّتهاي انتخاباتي و شعار رژيم مبني بر اعطاي آزاديهاي سياسي، عواقب متعددي داشت. روي كار آمدن جناح اميني در دولت كه عاقد قرارداد كنسرسيوم بود، مبين اين واقعيت بود كه دموكراتهاي آمريكا، با ايجاد آلترناتيو در ميان هيات حاكم، قصد دارند رژيم را به انجام دادن پارهاي اصلاحات وادار كنند؛ ليكن ميتوان اميني را نمايندؤ جناح سرمايهداري وابسته تلقي كرد كه قصد داشت با تجديدنظر در شيوؤ اقتصاد و صنعت و تبديل نظام اقتصاد كشاورزي به اقتصاد مونتاژ، حلقه وابستگي به سرمايهداري را تكميل كند و با تبديل ايران به يك كانون اقتصاد وابسته به محافل غرب، حلقه مقابله جهاني بلوك سرمايهداري با كمونيزم را در اين نقطه مستحكم سازد.شعارهاي اميني در قالب اصلاحات اداري آغاز ميشود تا پس از خلع سلاح كردن زمينداران بزرگ و متنفذان ارتش؛ نظير سپهبد مقدم و سپهبد حاج علي كيا كه با تحميل كردن نظرهاي سياسي خود، كرسيهاي مجلس را در اختيار داشتند بتدريج زمينه را براي اصلاحات ارضي و رونق صنايع مونتاژ به وجود آورد؛ ليكن اصلاحات اداري صحنه درگيريهايي بين جناحهاي قدرت ميشود كه با تبليغات و جنجال فراوان به عنوان بخشي از آزاديهاي اعطايي به حساب ميآيد تا زمينه را براي اصلاحات ارضي فراهم كند. البته زمينه اصلاحات ارضي از سال 1328 با سفر شاه به آمريكا آغاز گرديده بود؛39 ليكن پس از بازگشت شاه از آن سفر و برخلاف قولهايي كه داده بود. اقدامي براي تقسيم اراضي خالص به برزگران جز صورت نميگيرد و فروش املاك سلطنتي كه از همان سال 1329 شروع شده بود سيري كند؛ ولي پيوسته ميپيمود. بعدها در خرداد 1338 مجله سوسياليستها ضمن اعلام اينكه تقسيم املاك پهلوي نسبت به ماليكت خصوصي قبلي مترقيتر است و به عنوان نمونه و سرمشق كه نواقص و مشكلات را نشان ميدهد ارزش زيادي دارد؛ از شيوه و شرايط تقسيم اين املاك انتقاد كرد و نوشت: در حدود ده سالي كه از شروع تقسيم املاك ميگذرد تا عيد نوروز گذشته از 2200 ملك ششدانگ (تقريباً) متعلق به خانواده پهلوي فقط حدود صد و بيست ده تقسيم شده، اگر اين روند با همين نحوه به پيش رود، يكصد سال طول ميكشد كه فقط املاك متعلق به خانواده پهلوي كه دو هزار از مجموعه 40 هزار دهات ششدانگ در اير ان است، تقسيم شوند (كه با اين حساب دو هزار سال طول ميكشد كه تمام اين دهات تقسيم شوند) اين مجله نتيجه گرفت كه: تقسيم املاك پهلوي نه از لحاظ كمي و نه از لحاظ كيفي در مقابل احتياج مبرم تاريخي موثر نبود و بايد طرحي اساسي براي تمام كشور داشت. 40تصويب قوانيني براي محدود كردن مالكيت زمينداران بزرگ به دليل نفوذي كه در مجلس و قوؤ مجريه داشتند، موفقيتآميز نبود و مالكين زمينهاي بزرگ تا زمان اطمينان از تبديل سرمايهشان به مشاغل سودزا تن به اصلاحات نميدادند؛ روي كار آمدن علي اميني اين روند را به نفع حلقه بسته نخبگان سرمايهداري حاكم تسريع ميكند و در پي سفر شاه به آمريكا در فروردين ماه سال 1341 كه نوعي آشتي با دموكراتها نيز تلقي ميشد. مشكل آلترناتيو هيات حاكم حل شد و دموكراتها پشتيباني نظامي و سياسي خود را از شاه اعلام مينمايند. انجام اصلاحات ارضي به نفع كساني تمام ميشد كه پيشقراولان صنايع مونتاژ تلقي ميشدند. كما اينكه ارسنجاني وزير كشاورزي دولت اميني در اين زمينه به طور رسمي اعلام كرد: بايد نهضت سرمايهداري و بورژوازي تازؤ ايران بتواند در اقصي نقاط مملكت رخنه كند. بايد دورؤ فئودالي را به هر قيمت در هم ميشكستيم، براي اينكه اقتصاد تازؤ ايران را كه خون تازؤ صنايع سبك و اقتصاد سرمايهداري ابتدايي در عروق آن راه يافته است، بتواند به حداكثر برساند. در اين مورد قانون اصل چهار ترومن، عاملي براي مساعد ساختن شرايط و زمينههاي سرمايهگذاري خارجي عمل ميكرد و در پوشش آن مستشاران آمريكايي وارد ايران شدند. اصلاحات ارضي كه در پوشش تقسيم اراضي خالص بين دهقانان آغاز شد، غير از اينكه باعث افزايش درآمد سرانه روستاييان نشد، در برخي از روستاهاي ايران دراامد سرانه پايين آمد و حداكثر به 15 دلار در سال ميرسيد. هدف مكانيزه كردن روستاها نيز بيشتر منجر به باغداري جديد سرمايهداران، ساخت شركتهاي عظيم كشت و صنعت، مجتمعهاي عظيم گوشت و لبنيات، صيفيكاري و كشت چاي، توتون و دانههاي روغني شد كه انحصار كامل آن در اختيار سرمايهداران وابسته بود. بعد از اصلاحات ارضي واردات مواد غذايي افزايش خارقالعاده پيدا كرد. به نحوي كه در سال 1354 ايران 3 ميليارد دلار مواد غذايي وارد كرد و اين نتيجه همان چيزي بود كه محافل سرمايهداري خارجي از برنامه اصلاحات ارضي انتظار داشتند و اين پيشبيني ممكن بود در دهههاي بعدي نتايج تاسفآورتري نيز داشته باشد كه اين امر در كنار افزايش قدرت ارتش حفظ ميشد و اگر به ميزان واردات ايران در زمينه سلاحهاي نظامي توجه نماييم، ايران فقط در فاصله سالهاي 1349 تا 1356 ميزان 33 ميليارد و 175 ميليون دلار سلاح فقط از آمريكا وارد ميكند. كه نشان دهندؤ رشد غيرقابل تصور در ابعاد نظامي و گسترش روند سلطه و نفوذ نظاميان بر همه كشور است. ميليتاريزم در شرايط آغازين دهؤ 40 كه غربگرايي شدت يافته بود و انديشه مذهبي و سنن ملي ايراني در معرض يك تهاجم شديد فرهنگي قرار داشت. بتدريج نيروهاي معارض شكل ميگرفتند كه به دليل شدت خفقان دهه بعد از كودتاي 28 مرداد هنوز فرصت جدّي ابراز عقيده را پيدا نكرده بودند. تودههاي مردم كه از مشاركت سياسي بهره نداشتند و در موقعيت نامطلوبي از رشد همه جانبه قرار گرفته بودند، به دنبال كساني ميگشتند كه منعكسكنندؤ نظريات، آرمانها و خواستهاي آنها باشند. از طرف ديگر مبارزان مسلمان و نيروهاي معارض درصدد به دست آوردن بهانهاي بودند كه بتوانند در پوشش آن وارد عمل شوند و خواست خود را مبني بر مبارزه با رژيم آغاز كنند. تصويبنامه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه در تاريخ شانزدهم مهرماه سال 1341 در هيات دولت به تصويب رسيد و طي آن حق راي به زنان اعطا گرديد، آغاز اين هدف محسوب ميشد. نكات ديگري؛ نظير سوگند به كتاب آسماني به جاي سوگند به قرآن مجيد از جمله مشخصات اين تصويبنامه بود. امام خميني(ره) كه قبل از آن نيز در موارد بسياري با اقدامهاي شجاعانه ابتكار مقابله با خواستهاي نامشروع رژيم را آزموده بود؛ پس از برگزاري جلسهاي در منزل آيتاللّه حاج آقا مرتضي حايري، زمينه يك مقابله جدّي با تصويبنامه را فراهم كرد. ارسال تلگراف مخالفت به شاه، برشمردن خطرهاي تصويبنامه طي تلگرافهايي به علماي شهرستانها و تشكيل جلسات هفتگي بين علماي بزرگ براي وحدت روش از جملؤ اين اقدامها بود.42نظرخواهي ششم بهمن 1341 نيز كه براي تحقق اهداف اصلاحات ارضي از سوي رژيم برگزار گرديد و برخلاف عدم استقبال تودهها مصوبات آن تحميل گرديد، مزيد بر علت بود، به گونهاي كه شرايط پاييز و زمستان سال 1341 راميتوان يكي از نقاط تعارض بين تودههاي سركوب شده و رژيم سركوبگر تلقي كرد. اين حوادث آنچنان سريع و پياپي رخ نمودند كه در اواخر سال 1341 زمينههاي يك اعتراض كاملاً آشكار بود. اعلام عزاي عمومي در عيد نوروز سال 1342 از سوي امام خميني(س) كه با تهاجم ماموران رژيم به فيضيه پاسخ گفته شد، آغاز راهي بود كه در اعتراض به تصويبنامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و نظرخواهي ششم بهمن به عنوان يك ابتكار عمل در مبارزه اتخاذ گرديده بود. اسداللّه علم كه ابتكارهاي رژيم را در اين سال به عهده داشت و سرانجام در چهرؤ سركوبكننده اعتراضهاي عمومي سال 1342 ظاهر ميشود. صدور اعلاميه شاهدوستي، يعني غارتگري و اعلام فتواي تقيه حرام و اظهار حقايق واجب ولو بلغ ما بلغ از سوي امام بسيار كارساز ميشود و ايشان كانون توجهات مردم در مقابله با دولت واقع ميشوند.از فروردين تا خرداد 1342 حوادث متعددي اتفاق ميافتد، روز عاشوراي سال 1342 نقطه عطفي در تاريخ مبارزههاي مردم ايران تلقي ميشود؛ زيرا در اين روز امام خميني(ره) با يك سخنراني سرنوشت ساز هرگونه مصالحه و سازش با رژيم را رد ميكنند و به دنبال آن، قيام خونين پانزده خرداد اتفاق ميافتد كه مقدمه حركتهاي اسلامي و تضعيف كردن حركتهاي مليگرايانه و كمونيستي در تاريخ مبارزههاي مردم ايران بر ضد رژيم شاه است. ايشان در بخشي از اين سخنراني ميفرمايند: امروز به من خبر دادند كه عدهاي از وعاظ و خطباي تهران را بردهاند سازمان امنيت و تهديد كردهاند كه از سه موضوع حرف نزنند: 1ـ از شاه بدگويي نكنند؛ 2ـ به اسرائيل حمله نكنند؛ 3ـ نگويند كه اسلام در خطر است، و ديگر هر چه بگويند آزادند. تمام گرفتاريها و اختلافات ما در همين سه موضوع نهفته است. اگر از اين سه موضوع بگذريم، ديگر اختلافي نداريم و بايد ديد كه اگر ما نگوييم اسلام در معرض خطر است، آيا در معرض خطر نيست؟ اگر ما نگوييم شاه چنين و چنان است، آيا آنطور نيست؟ اگر ما نگوييم اسرائيل براي اسلام و مسلمين خطرناك است، آيا خطرناك نيست؟ و اصولاً چه ارتباطي و تناسبي بين شاه و اسرائيل است كه سازمان امنيت ميگويد: از شاه صحبت نكنيد، از اسرائيل نيز صحبت نكنيد؟ آيا به نظر سازمان امنيت شاه اسرائيلي است؟ آيا به نظر سازمان امنيت شاه يهودي است؟ 43 با اين سخنراني، رژيم شاه به اين نتيجه ميرسد كه قرار گرفتن امام خميني(س) در راس نهضت به دليل شجاعت ذاتي و موقعيت علمي ايشان سرانجام اركان رژيم را متزلزل خواهد كرد. به همين دليل، در همان شب حكم دستگيري امام صادر و اجرا ميشود كه پس از آگاهي طرفداران ايشان در اقصي نقاط كشور، تظاهرات خونين و گسترده پانزده خرداد اتفاق ميافتد كه رژيم با بسيج كليه امكانات خود آن را بشدت سركوب ميكند. علم در كتاب خود با عنوان گفتگوهاي من با شاه به چگونگي اين سركوب اشاره كرده و مسئوليت كشتار را به عهده گرفته است.
مرحله سوم حاكميت محمدرضا پهلوي
انجام انتخابات مجلس 21 با حضور تعدادي نماينده زن براي تصويب انقلاب سفيد، شرايط را بهگونهاي ترتيب داد كه ميبايست دولت علم را به عنوان عامل اصلي سركوب وقايع به كناري بگذارد و دولت ظاهر الصلاح جديدي را جايگزين آن كند. حسنعلي منصور رهبر حزب تازؤ ايران نوين مظهر اين انتخاب جديد بود. آزادي امام در هيجدهم فروردين سال 1343 كوششي بود كه دولت منصور از خود نشان داد تا بدين طريق خود را موجه جلوه دهد؛ ليكن تعارض عمومي با رژيم در مرحله خاصي قرار گرفته بود. سركوب واقعه پانزده خرداد نشان ميداد كه سران رژيم توانايي درك اين تقاضاهاي تودهها و قادر به پاسخگويي به آنها نيست؛ را ندارد. پس تودههاي مردم كه شيوؤ مبارزؤ آنها به سوي اصالتهاي اسلامي گرايش مييافت، به دنبال راه و روشي بودند كه خواستهاي خود را صورت تحقق ببخشند. متفكران سياسي معتقدند كه در چنين شرايطي خواست تودهها در قالب حركتهاي خشن چريكي و مبارزههاي زيرزميني آماده و بر ضد رژيم اتخاذ ميشود. به اين دليل، دوران آزادي امام تا تبعيد ايشان مرحله سنجش نهايي رژيم تلقي ميشود كه با مخالفت امام در چهارم آبان سال 1343 و سخنراني ايشان بر ضد كاپيتولاسيون و سرانجام، تبعيد ايشان در سيزدهم آبان 1343 به تركيه اين دورؤ كوتاه كه مقدمهاي بر تشكيل حركتهاي چريكي و مسلحانه محسوب ميشود، به سر ميآيد. معمولاً زمانيكه رژيمهاي سياسي از طرف تودهها احساس ناامني كنند، به سوي رژيمهاي بيگانه متمايل ميشوند بويژه آنكه رژيم پهلوي از اساس عامل بيگانه بوده است. كاپيتولاسيون در چنين مسيري توجيه ميشود. نااميدي از اصلاح رژيم، وابستگي به بيگانه، تبعيد امام، سركوب كردن مردم؛ همه زمينههاي يك مبارزه مسلحانه را فراهم ساختند كه ترور منصور در اول بهمن 1343 آغاز اين راه بود. از اين پس، حركتهاي مسلحانه متعددي شكل ميگيرد. مهمترين اين حركتها كه زمينه ترور منصور نيز در آن ايجاد ميگردد. هياتهاي موتلفه است كه از سه هيئت اصلي؛ يعني هيئت بازار دروازه، هيئت مسجد شيخ علي و هيئت اصفهانيهاي مقيم مركز تشكيل ميشود و رهبران فكري؛ سياسي از بين روحانيهاي برجستهاي؛ نظير شهيد آيتاللّه بهشتي و شهيد آيتاللّه مطهري برگزيده ميشوند. نكتؤ جالب توجه آن است كه كانون اصلي حركتهاي اعتراض آميز، جنبه اسلامي دارد و اين مساله آغاز يك مبارزه اصيل و فراگير را نشان ميدهد كه عدم كارآيي ساير شيوهها را به طور غير مستقيم در بطن خود نهفته است. ترور شاه توسط رضا شمسآبادي در 21 فروردين 44، ترور سه سرهنگ در مهر 44 در پادگان باغشاه توسط سرباز وظيفه باراني، شورش بهمن قشقايي، تشكيل جاما، حزب ملل اسلامي، سياكل و بسياري گروههاي مسلح چپ و راست ديگر در اين دوره، نمادي از يك مبارزه قهرآميز با رژيم تلقي ميشوند؛ ليكن به دليل آنكه حركتهاي كمونيستي و مليگرايانه طي دوران پس از جنگ جهاني دوم آزموده شده بودند و تودؤ مردم گرايش اصولي و عميق به آنها نداشتند، چندان مقبوليتي پيدا نميكنند. با خشونتي كه سازمان امنيت نشان ميدهد بتدريج گروههاي چريكي متلاشي و منهدم و افراد آن دستگير، اعدام و زنداني ميشوند و كمكم محيطي به ظاهر باثبات به وجود ميآيد كه ميتوان در قالب دولت سيزده ساله هويدا آن را تحليل و ارزيابي كرد. در اين دوران چهرؤ خاصي از شاه ترسيم ميشود كه ماروين زونيس در فصل سوم كتاب شكست شاهانه آن را در قالب عظمتطلبي پهلوي، عظمت شاهنشاهي، به خوبي نمايانده است. وي در بخشي از تحليل خود مينويسد: اين عظمت طلبي به اتخاذ يك سلسله خط مشيهاي شاهنشاهي منتهي شد كه به طور عمقي با روحيههاي مردم ايران در تقابل و رويارويي بود؛ سياستهاي شاه كه در جهت تحقق اين عظمت طلبي او اتخاذ ميشد، بسياري از ريشهدارترين اصول فرهنگ ايراني را مورد تعرض قرار داد... در سالهاي مياني دهه 1970م./ 1350 هـ.ش. احساس خواري و تحقير حكومت شاه، تقريباً عموميت داشت، و اين احساس در وهله اول حاصل سياستهايي بود كه به دليل عظمت طلبي خودپسندانه اتخاذ ميشد. چندان طولي نكشيد كه طغيان ناشي از اين حس تحقير، آغاز شد. 44 اين حسن عظمتطلبي تا آنجا گسترش يافت كه شاه فكر ميكرد ضمن منجي ايران بودن، منجي غرب نيز هست؛ علاوه بر اينكه ايران را به تمدن بزرگ ميبرد و در اين كار نبوغ و تخصص دارد و سرآمد شاهان دو هزار و پانصد ساله خواهد شد و به همين جهت حتي در پيريزي ساختمانها و ياسدها سكههايي را با نام و عكس خود ميزد تا اين برجستگي او در هزاران سال بعد هم فراموش نشود؛ گاهي خود را يك مامور الهي ميخواند كه براي اين رسالت تعيين شده است. در سال 1350 بود كه سران 69 كشور را در مقابل مقبره كوروش جمع كرد و جشنهاي دو هزار و پانصد ساله معروف را بر پا داشت تا با حضور آنان با كوروش سخن بگويد و زنجيري محكم از كوروش به خود وصل كند و مطبوعات ثناگوي كشور به اين نتيجه رسيدند كه شاه سه بار به سلطنت رسيده است؛ شهريور 1320 بر طبق قانون اساسي، در پانزدهم بهمن 1327 و 21 فروردين 1344 از طرف خداوند و در 28 مرداد 1332 و ششم بهمن 1341 از طرف ملت. 45 سانسور و خفقان فكري بسيار گسترده شد و به يُمن دلارهاي نفتي كه بويژه بعد از بحران نفتي 1973 م. افزايش چشمگيري يافته بود، ارتش قدرتمندي ايجاد گرديد و سيل سلاح به ايران سرازير شد و به دليل تلاش سازمان امنيت، اقتدار شاه فزوني يافت. فساد در زمينههاي جنسي و مالي گسترش يافت؛ در سالهاي مياني دهه پنجاه، رژيم به سمتي رفت كه شكاف عميقي ميان ارزشها و باورهاي رژيم و ارزشها و باورهاي مطلوب تودهها ايجاد گرديد. غربگرايي و مفاسد اخلاقي آنچنان شيوع پيدا كرده كه تودههاي مسلمان را در معرض يك نفرت هميشگي از تصميمهاي رژيم قرار داد. انقلاب شناسان بزرگ در اين زمينه معتقدند: زمانيكه در يك فرايند زماني طولاني رژيم و تودؤ مردم به مرحلهاي ميرسند كه ديگر هيچ چيز يكديگر را درك نميكنند، فرد و يا افرادي كه بتوانند الگوي سنتهاي فراموش شدؤ تودهها باشند و به نحو شجاعانهاي آن را در خود متجلّي نمايند و به صورت بارزي بيان كنند و بر ضد رژيم به كار گيرند، مورد پذيرش تودهها قرارميگيرند. خاصه آنكه فرهنگ فراموش شده، ريشه عميقي در ميان تودهها داشته باشد. سالهاي 56 و 57 مبين چنين دورهاي است. در حقيقت مبارزؤ تودههاي مردم به رهبري امام خميني(س) براي تحقق كمال مطلوب، كه چيزي جز اسلام نيست ـ تجلي مييابد و مرحله پيروزي انقلاب آغاز ميگردد.مرحله پيروزي انقلاب
چالمرز جانسون در تحول انقلابي مينويسد: در وضعيت عدم تعادل و فقدان اعتبار، هرگاه عاملي باعث شود كه حاكمان انحصار خود بر ابزار خشونت را از كف بدهند، بروز انقلاب حتمي است؛ حيرتآور است كه اكثر دانشمندان بر عامل نهايي بروز انقلاب اتفاق عقيده دارند و همچنانكه پژوهندهاي گفته است: عامل نهايي واقعهاي است كه به وضوح نشان ميدهد كه محافظه كاري، ديگر قادر به ممانعت از جنبش انقلابي نيست. نويسندؤ ديگري اين مطلب را چنين بيان كرده است: انقلاب زماني پيش ميآيد كه انحصار دولت بر ابزار اعمال زور مورد پرسش قرار گيرد و تا زماني كه به نحوي اين انحصار مجدداً مستقر نشود، انقلاب ادامه خواهد داشت. 46 عامل نهايي انقلاب، وقتي بروز ميكند كه حاكمان به طور كامل مشروعيت خود را از دست بدهند. اگر اين شرايط توام با خلا قدرت شود، عوامل شتابزا ميتوانند آغاز انقلاب را نويد دهند؛ عوامل شتابزا در زمان برگشت ناپذير بودن درگيري و تنش ميان قدرت اجتماعي و قدرت سياسي چهره نشان ميدهند. اين دورؤ برگشت ناپذير زماني فرا ميرسد كه: الف) حكومت با فشار تداوم يابد.ب) يك حكومت خشن قدرت را در دست دارد. ج) گروه حاكم فساد چشمگيري دارد.د) طبقه نخبه حاكم، بخش عمدهاي از درآمد ملي را ميبلعد. هـ) تكيه اصلي رژيم بر روي نيروي نظامي است و بويژه پليس و نيروهاي انتظامي خشن عمل ميكنند. و) وابستگي به كانونهاي قدرت خارجي شديد است.ز) رسانههاي گروهي انحصاراً در اختيار رژيم هستند. ح) نارضايتي از اوضاع اقتصادي فراگير است.ط) عقايد بومي دستخوش تهاجم مستمرند.نويسندؤ ايراني كتاب تحليلي بر انقلاب اسلامي در مورد عوامل شتابزا مينويسد: سه نوع عامل شتابزا را ميتوان نام برد: 1. عواملي كه بر قواي مسلح به طور مستقيم تاثير ميگذارند؛ مانند تاثير انضباط، اطاعت از فرماندهي، سازماندهي، تركيب و يا وفاداري افراد نيروهاي نظامي. 2. عامل روحي نيروهاي انقلابي كه باور داشته باشند، ميتوانند بر قواي مسلح حكومتي فائق آيند.3. عمليات موفقيّت آميز يك گروه انقلابي كه موجب تقويت روحي و تشديد و افزايش فعاليت آنها ميگردد. 47معمولاً مرحله انقلاب با خشونت آغاز ميشود. آميزؤ اصلي اين خشونت درگيري متقابل است. نكته حائز اهمّيت ديگر آنكه انقلابها در مرحله برگشت ناپذيري با يك برنامهريزي منسجم آغاز نميشوند، بلكه آغاز انقلاب معمولاً پيشبيني نشده است. برنيتون معتقد است: انقلاب بالفعل هميشه يك رويداد و غير مترقبه است. 48 مرحله انقلاب در ايران نيز به دنبال فضاي باز سياسي رژيم كه با هدف ارضاي خواستههاي دموكراتهاي آمريكا اتخاذ شده بود، حوادثي پديد آورد كه بي اعتباري آن را هويدا نمود. درست هشت روز پس از ميهماني مجلل شاه به افتخار حضور كارتر در ايران؛ يعني در تاريخ نوزدهم دي ماه 1356 رژيم با انتشار مقالهاي با عنوان ارتجاع سرخ و سياه به قلم فردي با نام مستعار رشيدي مطلق درصدد سنجش مخالفان خود برميآيد. پيش از آن، در اوايل آبان ماه همان سال شهادت حاج آقا مصطفي فرزند مجتهد امام ـ كه رهبر انقلاب اين پديده را الطاف خفيه الهي مينامد ـ از جمله عوامل شتابزا در آغاز انقلاب هستند. قيام قم، تبريز، اصفهان و تهران و توالي اين حركتها در اعتراض به اهانت رژيم نمونههاي آغازين حركت انقلابند. سقوط دولت هويدا و روي كار آمدن دولت آموزگار و نيز سقوط آن، رژيم را به اين نتيجه ميرساند كه درگيري به صورت خشن و رو در رو اجتناب ناپذير است. حلقه مفقود شدهاي كه مشروعيت ظاهري رژيم را مورد ترديد قرار ميدهد و در جريان حكومت شريف امامي واقعه هفده شهريور رخ ميدهد كه در حقيقت واقعيترين نقطه برگشتناپذيري انقلاب تلقي ميشود. بازگشايي مدارس و دانشگاهها در مهرماه 1357 موجبات تقويت مباني مبارزه و تشديد خشونت رژيم ميشود. در چنين زماني از انقلابها نقش رهبري متجلّي ميگردد. بر اساس مطالعؤ انقلابها ميتوان رهبري آنها را به سه دسته اساسي تقسيم كرد: 1. ايدئولوگ انقلاب، يا بنيانگذار مكتب فكري و طراح ايدئولوژي انقلاب؛ 2. رهبر انقلاب يا قهرمان و فرمانده كل عمليات انقلاب؛ 3. زمامدار حكومت انقلابي يا سياستمدار و در واقع معمار جامعه بعد از پيروزي انقلاب. 49 در انقلاب اسلامي ايران رهبر انقلاب در مرحله آغاز و پيروزي انقلاب تلفيقي از سه چهرؤ رهبري را به نمايش ميگذارد كه به قول ماروين زونيس نوع تلفيقي رهبري و شكل جديد و منحصر به فردي از آن است. هجرت امام به پاريس و فعالتر شدن نقش رهبري زير نظر گرفتن و هدايت قيامهاي زنجيرهاي و تبديل آنها به موج مستمر انقلاب از هنرهاي رهبري انقلاب اسلامي ايران است. اعتصاب كارگران صنعت نفت، كارگران ماشينسازي تبريز، ترمينالها، راهآهن و دانشگاهها و بسياري از اقشار اجتماعي حول محور هفتم و چهلم شهداي هر حادثه در صحنه حفظ ميشوند. اعلاميههاي كوبندؤ امام، تشويق و تبليغ مستمر روحانيان به عنوان تشكيلات انقلاب سبب عدم مشروعيت رژيم، فقدان اعتبار حاكمان، بروز رخنه در سران رژيم حاكم و نيز نيروي نظامي، ترديد مراكز خارجي در تداوم حمايت همه جانبه ميگردد. دولت نظامي ازهاري و دولت سوسيال دموكرات بختيار نميتوانند چه با خشونت و چه با شيوههاي به ظاهر دموكرات مآبانه در برابر موج قيام مردمي استقامت كنند ومشروعيت از دست رفته نظام شاهي را بازگردانند. در حقيقت نخبگان رژيم به دليل آنكه قدرت درك شرايط انقلابي را نداشتند و يا با خشونت زايد الوصفي با آن برخورد كنند؛ يعني همان چيزي كه به قول برژينسكي، سستي و بلاتكليفي حاكمان در برابر موج انقلابي موثرترين روش سقوط تلقي ميشد. هر چند موج خشونت و كشتار كه خصيصه هر انقلابي است، در دوران آغاز انقلاب تا پيروزي نيز وجود داشت؛ حجم و توان نظامي رژيم در عمل سركوبگري به حدّي وسيع بود كه اگر رژيم حاكم در به كارگيري آن توفيق مييافت شايد سرنوشت انقلاب بهگونهاي ديگر رقم ميخورد. تدبيرهاي رهبري انقلاب در پرهيز از درگيري با نيروهاي نظامي و برخورد عاطفي با اين نيرو به موازات جدايي سياسي رهبران رژيم در اواخر عمر خود و نيز تاثير فرهنگ اسلامي روش تبعيت ملي از اجتهاد ديني سبب شد ارتش وفاداري خود را به رژيم به نحو احسن به نمايش نگذارد و آخرين سنگر و اميد رژيم را متلاشي كند. با از بين رفتن اعتماد به حمايت نظامي ارتش، گروه اليگارشي حاكم نيز كه انگيزهاي جز منفعت كانونهاي قدرت باندهاي درون آن عامل اتحادشان نبود، به سرعت از هم پاشيد و رژيم به يكباره ضمن از دست دادن حمايت، مقبوليت، مشروعيت و اعتماد به نفس در برابر موج توفندؤ انقلابي كه بر خلاف خصلت نامنظم اوليه به يك موج سازمان يافته تبديل شده بود و به طور مستقيم زير نظر رهبري انقلاب عمل ميكرد؛ به قول ارتشبد قرهباغي همچون برف ذوب شد و در گرماي 22 بهمن 1357 يك بار ديگر اين نظريه را ثابت كرد كه اگر تودهها به تضاد ميان ارزشهاي مسلط بر شيوه سياسي و ارزشهاي حاكم بر خود واقف شوند و از امكان اصلاح آن مايوس گردند، انقلاب حتمي است. مرحله آغاز و تثبيت نظام انقلابي
برنيتون مينويسد: در همه انقلابهاي ما گرايش قدرت از راست به مركز و چپ، از محافظه كاران رژيم پيشين تا ميانه روها و سرانجام ريشه گرايان يا تندروها وجود دارد. قدرت، همچنان كه در اين مسير حركت ميكند، بيش از پيش متمركز ميشود و مبناي آن در كشور و در ميان مردم تنگتر ميگردد؛ زيرا در هر بحران مهمي گروه شكست خورده از ميدان سياست بيرون انداخته ميشود. به بياني ديگر، پس از هر بحراني، دسته پيروز به دو بخش جناح محافظهكارتر در راس قدرت، و جناح ريشه گراتر در جبهه مخالف تقسيم ميشود. تا يك مرحلؤ معين هر بحراني به پيروزي جبهه ريشهگرا ميانجامد. 50 نيروي حزباللّه كه خواهان انهدام قطعي بقاياي رژيم پيشين بوده و به عنوان جبهؤ ريشهگرا بيشترين تخاصم را با نيروهاي وفادار رژيم پيشين انجام داده و نيز تمام شهدا و جانبازان و محرومان انقلاب را تقديم كرده بود، به دليل آنكه در يك ميدان عمل وسيع انقلابي بخش عمدهاي از سازماندهي و انرژي انقلابياش را از دست داده بود، براي سازماندهي مجدد نيازمند يك مرحله انتقالي بود تا پس از بازسازي نيروهاي خود، آمادگي حكومت كردن را بيابد. از سوي ديگر، چون جبهؤ ميانهروها در قالب قانون اساسي و وفاداري به آن كه مستلزم حفظ و تثبيت سلطنت مشروطه بود و خواهان نابودي اركان رژيم پيشين به روش اصلاح طلبان جوان نبود، با برخوردهاي خشن و متلاشي كننده رژيم پيشين روبهرو نشد، بلكه اركان آن تا حدود زيادي دست نخورده باقي ماند و چون يگانه نيروي منسجم و تشكيلاتي با كادرهاي اداري و فني مجرّب بود كه با رژيم پيشين همكاري نكرده و مشروعيت كسب كرده بود، قدرت را در دست ميگيرد. دولت موقت مهندس بازرگان نمونؤ بارز اين مرحله انتقالي است. گمان ليبرالها در هر انقلابي آن بوده است كه يك حاكميت مستمر تثبيت شده خواهند داشت؛ ليكن به لحاظ سرنوشت در تمام انقلابها حامل يك دورؤ انتقالي بودهاند. بهكارگيري لفظ موقت براي دولت بازرگان از سوي امام خميني(ره) مبين درايت، هوشياري و شناخت رهبر انقلاب از اين خصيصه است، در حالي كه در تاريخ انقلابها لفظ موقت براي دولت پس از انقلاب به كار نرفته است، هر چند كه در اصل چنين بودهاند. به موازات برخورد كُند و قانون مدارانه دولت بازرگان كه با خصلت مرحلهگذار سازگاري ندارد، بلكه نابودي بقاياي رژيم پيشين در قالب قانونهاي مدوّن موجود، مستلزم طي مراحل متعدد و متنوّعي بود كه برآورندؤ انتظار انقلابيهاي اصيل نبود. تشكيل دادگاههاي انقلاب، كميتهها، سپاه پاسداران، جهاد سازندگي، نماز جمعه، تشكيلات حزبي كه در مقطعي مبيّن آرمانگرايان بود، همه بيانگر آن است كه تلاش براي تحقق خواست تودههاي انقلابي در قالب نيروي گريز از مركز شكل ميگيرد. اين همان چيزي است كه بعدها بازرگان با عنوان تعدّد مراكز تصميمگيري از آن ياد ميكند. در بعد خارجي نيز به دليل تمسك انقلابيها به نظريه نه شرقي، نه غربي جمهوري اسلامي نوعي نفي نظام بينالملل را تداعي ميكردند و از آنجاييكه در اين نظام بينالمللي دو جبهه متخاصم؛ اما استعمارگر غرب و شرق حاكميت بلامنازع داشتند، آرمان تغيير نظام جهاني و ايجاد الگوي جمهوري اسلامي مدنظر آنان بود. سرايت دادن شيوؤ عمل انقلابي به سرزمينهاي پيرامون ايران و تداوم آن تا انتهاي زمين براي ايجاد انقلابي مستمّر بر ضد كژيها و ناراستيها، همان تداوم آرمانگرايي و كمال مطلوب بود كه با وضع موجود جامعه جهاني سنخيّت نداشت. دولت موقت نيز به دليل تكيه بر قوانين باقيمانده از رژيم پيشين نوعي تعارض با اين شيوؤ عمل انقلابي را تعقيب ميكرد كه موجب اتصال اين دولت به رژيمهاي قدرتمند جامعه جهاني و بويژه امريكا گرديد. رمز سقوط دولت موقت را نيز ميتوان در همين حلقه اتصال جستجو كرد. ملاقات سران دولت موقت با برژينسكي كه مستلزم نوعي آشتي و تفاهم دو قطب حامي وضع موجود در داخل و جامعه جهاني است، بيانگر نوعي اتخاذ عمل مشابه دولت بازرگان با رژيم پيشين است. مسلمانان انقلابي كه با مهارت و قدرت وضع موجود پيشين را نابود كرده بودند، در برخورد با دولت موقت برميآيند. به اين دليل بازرگان اعلام ميكند: ... كميتههاي امام و گروههاي افراطي خطر بزرگ در برابر دولت و انقلاب هستند... و بايد اول سراغ كميتهها برويم و دست و بال آنها را ببنديم. 51 مهمترين ركن تعارض ليبرالها و انقلابيها در نحوؤ نگرش به جامعه جهاني است. نفي ارزشهاي موجود در جامعه جهاني ملاك اصلي انقلابيهاست كه ليبرالها اعتقاد به عكس نگرش آنان دارند و حامي ارزشهاي موجود جامعه جهاني هستند. از آنجا كه انقلاب يك الگوي بزرگ براي انقلابيها به منظور تحقق نمونه مشابه آن سرزمينهاي پيرامون و در نتيجه جامعه جهاني تلقي ميشود، صدور انقلاب ركن اصلي ديدگاه آنان را تشكيل ميدهد. نظام بينالملل از اين ديدگاه نظام سلطه است. شبيه به آنچه در قالب رژيم پيشين تجسم يافته بود. دكتر محمدي در اين باره مينويسد: دولت موقت با استناد به رويهها و مقررات پذيرفته شدؤ بينالمللي تكيه بر صدور انقلاب و حمايت از نهضتهاي آزاديبخش را مغاير اصل عدم مداخله در امور داخلي ساير كشورها ميدانست و معتقد بود به جاي تكيه بر صدور انقلاب بهتر است جامعهاي نمونه و الگو بسازيم تا ديگران آن را سرمشق قرار دهند و از آن تقليد كنند. دكتر يزدي وزير خارجه دولت موقت به صراحت اعلام كرد كه: ما قصد صادر كردن انقلاب خود را نداريم. و اين گفته مغاير نظر صريح رهبر انقلاب بود كه اعلام ميكردند، انقلابمان را به تمام دنيا صادر ميكنيم. در اين مورد معارضه شديدي ميان شهيد محمد منتظري ـ كه در اين زمينه فعالانه وارد ميدان شده و اولين كنگرؤ نهضتهاي آزاديبخش را در ايران تشكيل داده بود ـ و دولت موقت به وجود آمد. 52در اين فرآيند، آن بخش از جامعه جهاني ـ كه براي حفظ وضع موجود بيش از همه تلاش ميكرد ـ يعني آمريكا مورد تهاجم نمادين انقلابيها قرار گرفت و اشغال لانه جاسوسي يك حركت آرمانگرايانه در قطع تاثيرات سلطه تلقي ميشد. دقيقاً در چنين وضعيتي نيز دولت موقت به انتهاي راه ميرسد و انقلابيهاي مسلمان و ريشهگرا قدرت را در دست ميگيرند. قطع رابطه با نظام سلطه و مخاطره آميز بودن اين شيوه براي نظام جهاني، محرّك تحميل يك جنگ ويرانگر بود كه به ابتكار رژيم صدام اتخاذ ميشود و ميتوان رويارويي انقلابيها و جامعه جهاني را در بستر تحولات جنگ ارزيابي كرد. به طوري كه به موازات آغاز جنگ تحميلي روزنامه السياسه چاپ كويت اعلام ميكند: مناقشه با ايران كه قصد دارد رژيمهاي طرفدار تهران در سراسر منطقه برقرار كند فقط جنگ ايران و عراق نيست، بلكه مناقشه جاهطلبي ايران براي زير نفوذ قرار دادن بخش عربنشين خليج فارس است كه با بحرين آغاز ميشود و به همه كشورهاي منطقه ختم ميشود. 53 ليكن با فداكاري و ايثار بينظير ملت ايران علاوه بر اينكه روند تهاجم عراق متوقف ميشود، حركتهاي ايذايي و حملات نامنظم چريكي و پارتيزاني و نيز حركتهاي منظم و سازمان يافته روند جنگ را به نفع ايران تغيير ميدهد و با نابودي تيپها و لشكرهاي عراقي برخلاف انتظارهاي جامعه جهاني تدارك ديده ميشود، به گونهاي كه راديو فرانسه در تاريخ 24/4/61 ميگويد: سقوط صدام سبب سقوط شيخ نشينهاي خليج فارس خواهد شد. 54 اين آغاز راه است. در حقيقت جنگ تحميلي كه در تاريخ انقلابها طولانيترين جنگ بر ضد يك انقلاب محسوب ميشود، به دليل اينكه جامعه جهاني تحولات آن را دنبال ميكند، بستر مناسب و كاملي براي صدور انقلاب است و در اين مورد با پايان جنگ ميتوان گفت، انقلاب اسلامي نسبت به ساير انقلابهاي جهان در قرن بيستم، شناخته شدهترين آنهاست كه در پايداري و دفاع قدرتمندانه موفق ميشود صداي خود را به همه جاي جهان منعكس كند. اگر به اعتراف زمامداران غرب در مورد اينكه يك نيروي ضد غربي از مصر و تونس و شمال آفريقا گرفته تا خاورميانه و بخشهاي عمدهاي از شبه قارؤ و جنوب شرقي آسيا از اصول انقلاب اسلامي پيروي ميكند، توجه نماييم، ميتوانيم درجه تحقق اصول صدور انقلاب را تعيين كنيم. امروز اين صدور الگوي انقلاب در ابعاد فرهنگي در شرف تكوين است و به قول پرفسور اوي باترا در كتاب بحران بزرگ دهه 90 ، بزرگترين رمز سستي و سقوط فرهنگ ماترياليستي غرب در مقابله با فرهنگهاي اصيل جهان سومي است كه ماجراي سلمان رشدي و فتواي تاريخي امام آغازگر اين حركت اصيل فرهنگي است و چالش با غرب در قالبهاي جديدي شكل گرفته است كه قضاوت در مورد كرانههاي آن را بايد به آيندگان سپرد. 1. ماركس انقلاب را باعث حل تضادهاي جامعه و بازگشت به هنجارهاي طبيعي ميداند و اين طرح و نظريه را با درگيري تز و آنتي تز و تولد سنتز تحليل ميكند. 2. استانفورد كوهن، آلوين؛ تئوريهاي انقلاب؛ ترجمه عليرضا طيب، چاپ اول، تهران: شركت نشر قومس، 1369، ص 27. 3. جانسون، چالمرز؛ تحول انقلابي؛ ترجمه حميد الياسي، تهران: اميركبير، چاپ اول، 1363. 4. همان ماخذ؛ ص 145. 5. مدرس، علي؛ مدرس؛ بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1366، ص 12. 6. بهار، ملكالشعرا؛ تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران (انقراض قاجاريه)؛ جلد اول، چاپ سوم، تهران: كتابهاي جيبي، ص 30 ـ 33. 7. همان ماخذ: ص 253. 8. همان ماخذ؛ ص 264. 9. آوري، پيتر؛ تاريخ معاصر ايران از تاسيس تا انقراض سلسله قاجاريه؛ مترجم محمد رفيعي مهرآبادي، چاپ اول، تهران: عطايي، 1363؛ ص 247. نويسنده تشريح ميكند كه: اوبارها (چهاربار) با قانون اساسي سوگند خورد و سپس سوگند خويش را شكست. اولين سوگند را در هنگام اعلام مشروطيت خورد. سپس هنگامي كه مظفرالدين شاه درگذشت (14 ذيالقعده 1324) دومين سوگند خود را خورد. محمد عليشاه در 30 دسامبر 1906 (هنگام امضاي متمم قانون اساسي در تاريخ 29 شعبان 1325) به قرآن سوگند خورد كه به قانون اساسي وفادار بماند 10. در جريان جنگ جهاني اول، طي بخشنامهاي. مستوفي الممالك نخست وزير وقت ايران، به طور رسمي بيطرفي را اعلام ميكند كه متن آن چنين بود: نظر به اينكه در اين اوقات متاسفاه بين دول اروپ، نايرؤ جنگ مشتعل است، در اين موقع دولت ما مسلسك بيطرفي را اتخاذ و روابط دوستانه خود را با دول متخاصم حفظ و صيانت مينمايد. 12 ذيحجه 1332، اول نوامبر 1914. 11. برينتون، كرين؛ كالبد شكافي چهار انقلاب؛ ترجمه محسن ثلاثي، چاپ سوم، تهران: نشر نو، 1363، ص 77. 12. عملگرايان وجود ثبات طولاني در جامعه را نافي تضادهاي انباشته شده در درون اجتماع تلقي ميكنند و انقلاب را ضروري نميدانند. 13. اعظام قدسي، حسن؛ كتاب خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله؛ جلد اول، تهران: نشر توحيدي، 1342، ص502 در اين مورد ملكالشعرا بهار ضمن شرح مفصلي از چگونگي مخالفت احمد شاه با قرارداد و اشاره به شبي كه شاه در انگلستان از اعلام موافقت با قرارداد خودداري ميكند، مينويسد: بعد از اين شب ناصرالملك به شاه گفته بود: كار خودت را ضايع كردي. معلوم نيست احمد شاه در اين مورد يا مورد ديگر گفته است: گر در سوئيس كلم فروشي كنم بهتر است تا در چنين مملكتي پادشاه باشم. ر.ك: تاريخ مختصر احزاب سياسي؛ جلد اول، ص 38ـ 39. 14. مورخالدوله، تلاش آزادي؛ مجله وحيد، سال دوم شمارؤ 11. 15. مدني، سيد جلالالدين؛ تاريخ سياسي معاصر ايران؛ جلد اول، تهران: دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص 78ـ77. نويسنده با اشاره به ضميمه شماره 7 قرارداد كه كاكس خطاب به وثوق الدوله نوشته است، مينويسد: دولت شاهنشاهي بريتانيا آماده است كه حسن خدمت خود را در اختيار حضرت اشرف بگذارد و همچنين در صورت لزوم مساعدت مالي و پناهندگي در امپراتوري بريتانيا را براي شما فراهم آورد. 16. همان ماخذ؛ ص 65. 17. همان ماخذ؛ ص 60. 18. صفايي، ابراهيم؛ زمينههاي اجتماعي كودتاي 1299؛ تهران: سهامي خاص، 1353، ص 202 ـ 204. 19. همان ماخذ؛ ص 34. 20. اعظام قدسي، حسن؛ كتاب خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله ايران؛ جلد اول تهران: نشر توحيدي، 1342، ص 3. 21. صفايي، ابراهيم؛ زمينههاي اجتماعي كودتاي 1299، تهران: سهامي خاص، 1353، ص 209. 22. لورين، سرپرسي؛ شيخ خزعل و پادشاهي رضاخان؛ ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، چاپ اول، تهران: انتشارات فلسفه، 1363، ص60. 23. عملگرايان وجود ثبات طولاني در جامعه را نافي تضادهاي انباشته شده در درون اجتماع تلقي ميكنند و انقلاب را ضروري نميدانند. 24. همان ماخذ؛ ص 134. 25. روزنامه اطلاعات؛ 29 آبان ماه 1328 به نقل قول از شاه ميگويد كه وي در سفر يكماه و نيمهاش به آمريكا اعلام ميكند: جهت برخورداري دهقانان و طبقات محروم از يك زندگي خوب بايستي واگذاري به سازمان شاهنشاهي به اقساط طويلالمدت به دهقانان فروخته شود و به علاوه اينكه اراضي خالص نيز مجاني بين آنان تقسيم گردد. 26. بهار، مهدي؛ ميراث خوار استعمار؛ چاپ شانزدهم، تهران: انتشارات اميركبير، 1357، ص 175. جدولي از صورت دارايي و سود هفت غول عظيم نفتي جهان كه در كنسرسيوم مشاركت داشتهاند درج شده و علاوه بر دارايي خالص شركتها تا پايان سال 1958 م. (1337 هـ. ش)، ميزان توليد نفت از ذخاير نفتي ملتها و به طور عمده ايران كه 493 ميليون تن بوده است، درصد توليد جهاني كه رقم 4/54 درصد را به خود اختصاص داده، در اين جدول مشخص گرديده است. لازم است ذكر شود كه از مجموع 73 ميليارد تن ذخاير شناخته شدؤ نفت جهان 8/26 ميليارد تن در اختيار اين شركتها قرار داشته است. 27. مدني، سيدجلالالدين؛ تاريخ سياسي معاصر ايران؛ جلد اول، تهران: دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص 312. 28. همان ماخذ، ص 149. 29. جمعي از نويسندگان؛ تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز؛ ترجمه كيخسرو كشاورزي، انتشارات پويش، تهران: 1359، ص 551. 30. افراسيابي، بهرام؛ ايران و تاريخ؛ چاپ اول، تهران: انتشارات زرّين، 1364، ص 40. 31. محمدي، منوچهر؛ تحليلي بر انقلاب اسلامي؛ تهران: موسسه انتشارات اميركبير، 1365، ص 59 ـ 58. 32. تفضلي، محمود؛ مصدق ـ نفت، كودتا؛ ص 156. 33. مدني، سيد جلالالدين؛ تاريخ سياسي معاصر ايران؛ جلد اول، تهران: دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص 129. 34. برينتون كرين؛ كالبد شكافي چهار انقلاب؛ ص 78. 35. جانسون، چالمرز؛ تحول انقلابي؛ ترجمه حميد الياسي، تهران: اميركبير، 1363، ص 103. 36. افراسيابي، بهرام؛ ايران و تاريخ؛ چاپ اول، تهران: انتشارات زرين، 1364، ص 147. نويسنده به كودتاي ژوئيه 1958 عراق و اعلام جمهوري در اين كشور اشاره ميكند كه ضرورت اصلاحات ارضي را بيش از پيش نموده بود تا به عنوان يك اقدام تغيير دهندؤ تشكيلات موجب تضمين پايههاي رژيم پهلوي در ميان تودهها را فراهم كنند. 37. پيتريم سوروكين، غرايز سركوب شدؤ اجتماع را در كنار احساس نياز تودهها به بازگرداندن نظم علت انقلاب ميداند. 38. زونيس، ماروين؛ شكست شاهانه، روانشناسي شخصيت شاه ؛ ترجمه عباس فجر، چاپ دوم، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1370، ص 114. 39. روحاني، سيد حميد؛ بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني؛ تهران: بينا. 40. مدني، سيد جلالالدين؛ تاريخ سياسي معاصر ايران؛ جلد دوم، تهران: دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص 40. 41. همان ماخذ؛ ص 164. 42. مدني، سيد جلالالدين؛ تاريخ سياسي معاصر ايران؛ جلد دوم، تهران: دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص 124. 43. همان ماخذ؛ ص 42. 44. محمدي، منوچهر؛ تحليلي بر انقلاب اسلامي؛ ص 39. 45. همان ماخذ؛ ص 146 ـ برينتون چهار انقلاب را مورد بررسي قرار داده و از درون آنها يك فرمول كلي براي انقلابها به دست آورده است؛ او اعتقاد دارد بعد از هر انقلابي ابتدا فرمانروايي ميانهروها شاخصتر است و در مورد چهار انقلاب مورد بررسي مينويسد: آنان كه به طور مستقيم ماشين حكومت را در دست گرفتند، در هر يك از چهار انقلاب ما، مرداني بودند كه معمولاً ميانهرو خوانده ميشوند 46. دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي؛ گذري بر دو سال جنگ؛ بيتا، ص 191. 47. همان ماخذ؛ ص 193. 48. محمدي، منوچهر؛ تحليلي بر انقلاب اسلامي؛ ص 143. 49. بازرگان، مهدي؛ مواضع نهضت آزادي در برابر انقلاب اسلامي؛ تهران: ص 24. 50. ر. ك: پارسونز، تالكوت؛ نظام اجتماعي. 51. استانفوردكوهن، آلوين؛ تئوريهاي انقلاب؛ ترجمؤ عليرضا طيب، چاپ اول، تهران: شركت نشر قومس، 1369، ص 24ـ 25. 52. ر.ك: همان ماخذ؛ ص 20 و 21. 53. برينتون، مفهوم انقلاب هميشگي را ـ كه نشريه فورچون ( Fortune( براي آمريكا در نظر گرفته ـ وام گرفته شده از ديدگاه نئون تروتستكي قلمداد ميكند و به نامه توماس جفرسون سومين رئيس جمهور آمريكا و يكي از طراحان اعلاميه استقلال آمريكا به دوستش ساموئل گرچهوال در ال 1816 اشاره ميكند كه در آن رفورم پس از هر نوزده سال به عنوان تجديد نظر مطلوب درج شده است و اين مفهوم نيز در تعريف وي از انقلاب قابل دستهبندي است. ر.ك: برينتون، كرين؛ كالبد شكافي چهار انقلاب؛ ترجمه محسن ثلاثي، تهران: نشر نو، چاپ سوم، 1363، ص 1و2. 54. Huntington. Samuel P;Political order in Changing Societies; NewHaven: 1968, P 264. Society; P 33. در ديدگاه اول، انقلابهاي فرانسه و آمريكا در قرن 18 و روسيه و چين و انقلاب اسلامي ايران در قرن بيستم و در ديدگاه دوم، كودتاهاي چند دهه گذشته قابل توجه و دستهبندي هستند.