تاملی در کتاب «الوسطیة فی الاسلام» نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاملی در کتاب «الوسطیة فی الاسلام» - نسخه متنی

سید حسن اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاملى در كتاب الوسطية فى الاسلام

سيد حسن اسلامى

مؤلف اعتدال در اسلام را دستمايه كار خود قرار داده و به اين موضوع شناخته شده و تقريبا بديهى از ديدگاهى ديگر نگريسته است.

مؤلف مشكل اصلى جهان اسلام را نه عوامل بيرونى چون استكبار جهانى يا صهيونيزم، كه عاملى درونى، يعنى از ميان رفتن حالت اعتدال مى‏داند.

كتاب در يك مدخل، سه باب و يك خاتمه سامان يافته است: در مدخل كتاب تعريف لغوى و اصطلاحى «وسط‏» به استناد منابع لغوى و قرآن كريم آمده است. در معناى اصطلاحى نيز معناى لغوى حفظ شده است و از نظر علما حالت پسنديده برآمده از عقل سليم و فطرت است كه مانع از گرايش به افراط و تفريط مى‏شود.

باب اول درباره حدود و اندازه‏هاى اشيا است. مؤلف معتقد است كه هر حقيقتى، چه عينى و چه انتزاعى و چه جعلى، حد وحدودى دارد و خداوند متعال براى هر چيزاندازه‏اى معين كرده است. خداوند خوددر سيزده آيه از سوره‏هاى قرآن به اين‏مطلب تصريح دارد. مانند «قد جعل الله لكل شى‏ء قدرا» و «كل شى‏ء عنده بمقدار». حال كه خداوند، كه قادر مطلق است، خود را به محدود و معين كردن اشيا ملزم كرده است، آيا ما مى‏توانيم از اين حدود فراتر برويم؟

حقايق شرعى، چه حلال و چه حرام آن، داراى حدودى است و كاستى از آنها تفريط و افزودن بدانها غلو است.

در اينجا مؤلف به افراط و تفريط و نمونه‏هاى آن در زندگى عادى اشاره مى‏كند و زيانهاى آنها را برمى‏شمارد. سپس افراط و تفريط را در مفاهيم دينى و رفتارهاى دينى بيان مى‏كند و هر دو را پا فراتر گذاشتن از مقاصد شريعت مى‏داند.

در باب دوم مؤلف بحث علمى درباره اعتدال دارد. در فصل نخست آن، با نقل اشعار و اقوالى از متفكران وشاعران، توجه‏آنان را به اهميت اين گرايش نشان مى‏دهد. سپس ديدگاه حدوسط را از نظرگاه‏فلاسفه اسلامى باز مى‏نمايد. در اين‏مبحث ريشه فضيلتها سه چيز دانسته شده‏است: حكمت، عفت و شجاعت كه‏هرسه حدوسط ميان افراط و تفريطدرقواى عاقله، شهويه وغضبيه است‏وهماهنگى اين سه مولد عدالت است.اين نظرگاه، كه از ارسطو گرفته شده‏است، بتفصيل و با تاييد بيان شده‏است.

در دومين فصل اين باب كه كمتر از يك صفحه است مؤلف مى‏گويد اعتدال در همه شؤون زندگى فردى و اجتماعى فرد و در تمام امور حاكم و مورد قبول خردمندان است.

در باب سوم كه مفصلترين باب كتاب است مؤلف در سه فصل درباره اعتدال دراسلام بحث مى‏كند. نخست پنج آيه راكه‏ماده «وسط‏» و مشتقات آن در آنها به كاررفته است، نقل و دوتا از آنها را تفسيرمى‏كند. سپس با بيان اينكه اصول‏اسلام براساس اعتدال نهاده شده‏است، از افراط وتفريط در مفاهيم دينى و غلو در اعتقادات اسلامى سخن مى‏راند و نمونه‏اى از آن را ازنوشته دكتر رمضان البوطى در نقدتفكرشيعى و بويژه حضرت امام خمينى‏رضوان الله تعالى عليه نقل مى‏كند، كه به اين مطلب در ملاحظات خود خواهيم پرداخت.

آنگاه مؤلف از نقش اعتدال براى استنباط احكام فقهى سخن مى‏گويد و با تعيين ضوابط و در نظرگرفتن موارد استثنايى مى‏گويد كه ما مى‏توانيم از اين قاعده در ابواب فقه كمك بگيريم. اين ضوابط شش تا هستند بدين شرح:

اعتدال در چهارچوب كليات اسلامى و براساس روح آن باشد.

با ضروريات دين مغايرت نداشته باشد.

اسلام در آن مساله موضع خاصى از قبيل سختگيرى يا آسانگيرى نداشته باشد و معتقد به زياده و نقصان در آن نباشد. مثلا لزوم چهار شاهد براى اثبات زنا يا يك شاهد براى اثبات برخى موارد خاص.

در امور منصوصه نباشد.

به مفسده و خطر بزرگترى منجر نشود.

در موارد دائمى و امور مستمر نه كوتاه مدت و ضربتى باشد.

آنگاه مؤلف دلايلى از عقل و نقل براى مشروعيت‏به كار بستن اعتدال مى‏آورد و مى‏كوشد با ذكر مواردى از فقه اسلامى (در حقيقت فقه حنفى كه مقبول مؤلف و به همين دليل فقه وسط و معتدل است!) گفته خود را مستند مى‏كند. پس از آن مؤلف به بحث از افراط و تفريط در زندگى شرعى افراد مى‏پردازد و انواع آن را برمى‏شمارد و با آوردن نمونه‏هايى از برخورد پيامبر اكرم وصحابه راه درست از نادرست را بازمى‏نمايد.

سپس مؤلف به جايگاه اين قاعده در اسلام مى‏پردازد و مى‏گويد امت اسلامى از هر نظر وسط و معتدل هستند و اساسا دين اسلام دين اعتدال است. مهبط وحى وسط زمين و محل ارتباط قاره‏ها و ميانه شمال و جنوب و شرق و غرب و رابط راههاى آبى با راههاى خشكى است و حتى برخى عالمان مسلمان پس از بحث و كاوش دريافته‏اند كه مكه و در قلب آن بيت‏الحرام، مركز كره زمين است(ص‏141-139).

اعتدال برهمه زندگانى مسلمانان حاكم است و اين امت وسط بايد بر ديگر امتها شاهد باشد.

نتيجه اين اعتدال، توازن در وجود و خوديابى مسلمانان و حفظ خويش از آفت افراط و تفريط است.

در پايان اين باب طى دو صفحه مواردى از اعتدال و ميانه‏روى پيامبر اكرم‏ص در امور زندگانى و توصيه‏هاى ايشان به اصحاب آورده شده است. آنگاه طى دو صفحه گفته‏هاى برخى از معاصران، مانند محمد رشيد رضا و محمد عبده درباره اعتدال آمده است.

خاتمه كتاب در پنج‏بند كه به گفته مؤلف شاه بيت اين كتاب است‏به اين شرح آمده است:

اعتدال اسلامى، آن هم در همه چيز، سمبل حركت اين آيين است و همه انسانها بدان خوانده شده‏اند.

اعتدال در همه اصول و فروع اسلام، چه عباديات و چه اجتماعيات، رعايت‏شده است.

رعايت توازن در امور معاد و معانى بارزترين جلوه اعتدال در اسلام است.

اعتدال در اسلام قاعده است و سختگيرى يا آسانگيرى در برخى از احكام و موارد خاصى استثناست.

هرگونه افراط و تفريط، غلو يا تساهل،عقلا و شرعا ممنوع و از روح اسلامى و منطق انسانى سليم به دور است (ص‏160).

حسن ختام مباحث كتاب، اين گفته امام‏شاطبى (در الموافقات) است: «فلوسط هو معظم الشريعة و ام الكتاب‏». خلاصه مطالب و فهرست منابع در پايان كتاب آمده است.

مساله اعتدال و نقش آن در زندگانى مسلمانان و حتى غيرمسلمانان آنقدر بديهى است كه هركس درباره آن حداقل آيه‏اى، حديثى، بيتى و يا ضرب‏المثلى مى‏داند. آياتى درباره اعتدال در انفاق (فرقان، 67 و اسراء،29)، خوردن و نوشيدن (اعراف،31)، راه رفتن و روش‏زندگى (لقمان،19) گوياى اهميت اين‏حالت در زندگانى فردى و اجتماعى است.

سعدى متاثر از اين آموزه اخلاقى قرآن است كه مى‏گويد:




  • چو نرمى كنى خصم گردد دلير
    درشتى و نرمى به هم در به است
    چو رگزن كه فصاد و مرهم نه است



  • وگر خشم‏گيرى شوند از تو سير
    چو رگزن كه فصاد و مرهم نه است
    چو رگزن كه فصاد و مرهم نه است



با اين حال مؤلف طرحى نو درافكنده است و كوشيده است‏به اين مساله نه به عنوان مساله‏اى اخلاقى و دستورالعملى معمولى، كه چون سنگپايه تفكر اسلامى و اساس ريعت‏بنگرد. اما اينكه تا چه حد موفق بوده است‏سخن ديگرى است.

امتياز ديگر مؤلف در اين بحث آن است‏كه يكسره از منابع اسلامى و بويژه منابع كهن استفاده كرده است و امروزى بودن بحث او را ناچار به كمك گرفتن از منابع ديگران نكرده است و مؤلف هرگز نكوشيده گفته‏هاى خود را از طريق اقوال ديگران مستند كند.

كتاب خواندنى است، اما پس از خواندن سؤالهايى به ذهن مى رسد كه در ذيل به آنها مى‏پردازيم.

ملاحظات

1. آيا مؤلف،نه در زندگى خود، كه درنوشتن همين كتاب اصل اعتدال را رعايت‏كرده و كوشيده است از افراط وتفريطبپرهيزد؟ پاسخ منفى است. جاى‏جاى كتاب نشان از پيشداورى مؤلف‏ديده مى‏شود. او نه تنها نسبت‏به شيعه‏رعايت اعتدال را نمى‏كند، بلكه از به‏كار بستن اين قاعده كه اگر نگوييم اساس‏اسلام اساس كتاب بر آن است دربرابر مذاهب اهل سنت نيز دريغ مى‏ورزد.

مؤلف در صفحه 93 در مورد نمونه‏هاى بدعت و غلو در مفاهيم اسلامى، بخشى از نوشته دكتر محمد سعيد رمضان البوطى را باتجليل و به عنوان نمونه برجسته آن چنين‏نقل مى‏كند:... [و از ديگر بدعتها] دادن صفات و ويژگيهاى پيامبرى، مانند وحى و عصمت، به آقايمان على‏رض و كاستن از قدر اصحاب پيامبر كه مصاحبتشان ثبت تاريخ و سلف صالح به صلاح و استقامت و تقوايشان گواه است‏مى‏باشد... از ديگر عقايد فاسد اعتقادبرخى مردم در مورد امامان اهل بيت است كه به منزلتى دست‏يافته‏اند كه هيچ ملك مقرب و نبى‏مرسل نيز بدان دست نمى‏يابد. از جمله كسانى كه اين گفته را مى‏پذيرد و نقل مى‏كند امام خمينى است كه دركتاب «حكومت اسلامى‏» چنين مى‏گويد: «از ضروريات مذهب ماست كه كسى به مقامات معنوى ائمه(ع) نمى‏رسد حتى ملك‏مقرب و نبى مرسل... يا اين فرمايش كه‏«ان لنا مع الله حالات لايسعه ملك مقرب ولا نبى مرسل... »چنانكه بحسب روايات، اين مقامات معنوى براى حضرت زهرا سلام الله عليها هم هست.»

مؤلف دو صفحه از متن كتاب «السلفية مرحلة زمنية مباركة لا مذهب اسلامى‏» نوشته بوطى را با تجليل فراوان و تاييد مطالب آن نقل مى‏كند. آيا اين مصداق «وسط‏» دعوا نرخ تعيين كردن نيست؟!

جالب آنكه مؤلف تقريبا در سراسر كتابش مثالهاى تاريخى و عمدتا مربوط به صدر اسلام را نقل مى‏كند و از مثالهاى امروزى، جز در يك مورد، مى‏پرهيزد. آيا ارزيابى تفكر شيعى كه عقيده بخش قابل توجهى از مسلمانان است، به اين شكل معتدلانه و منصفانه است؟ آياعمل به آيه شريفه «يا ايها الذين آمنوا لايجرمنكم شنئان قوم على ان لا تعدلوا... اعدلوا هو اقرب للتقوى‏» به اين صورت است؟

آيا كسى كه بصراحت مى‏فرمايد «رسالت از مجراى عبوديت مى‏گذرد و ما كه مى‏گوييم «اشهد ا ن محمدا عبده و رسوله‏» و «عبد» را بر «رسول‏» مقدم مى‏داريم، بايد به اين معنا توجه داشته باشيم‏»، بايد اين گونه ارزيابى شود.

كتابى كه مى‏خواهد به مسلمانان بياموزد اعتدال پيشه كنند و از تكفير و تفسيق يكديگر بپرهيزند، بايد اين چنين از غلو و افراط شاهد بياورد؟

تيغ اعتدال مؤلف گردن اهل سنت را نيز بى‏امان مى‏زند. او كه ظاهرا حنفى است، ناگفته مذهب حنفى را حدوسط مذاهب اسلامى مى‏داند و مثالهاى فقهى را از آن نقل و تاييد مى‏كند. هرجا اين مثالها با فتواى ديگر مذاهب منافاتى نداشته باشد، با كوس و كرنا به گوشمان مى‏زند كه: «اين است جمال حد وسط و جوهر اسلام‏». و هرجا معارضى يافت از بيان مرجح مى‏پرهيزد و اگر غموضى در فتوا بود به خواننده وامى‏گذارد. براى مثال اين موارد را ذكر مى‏كنم:

الف: «از آنجا كه نصوصى درباره طهارت يا نجاست‏بول حيوانات حلال گوشت متعارض بودند، حنفيان براى توفيق ميان اين نصوص و دست‏يافتن به راه حل وسط و جامع به «نجاست‏خفيف‏» آن فتوا دادند.» (ص‏106).

مؤلف بى كمترين توضيحى، وارد بحث ديگرى مى‏شود. خوب اين هم راه حل ميان نجاست و طهارت، يعنى «نجاست‏خفيف‏» يا «مخففه‏» معناى آن چيست، بماند و اينكه اين گونه راه‏حلها از هركس ساخته است نيز بماند.

ب: مؤلف پس از بيان نظر حنفيان در مورد بيع معاطات مى‏گويد: «ديدگاه حنفيان در اين مساله سمبل جوهر رويكرد فقه اسلامى و سير بيانى درست آن است.» (ص‏107).

اما همين مؤلف هنگام بيان نظر حنفيان در مورد اسيران مسلمان و مخالفت‏با فدا دادن و فتوا به كشتن اسيران كفار و اينكه اسيران مسلمان شهيد به شمار مى‏روند، مى‏گويد نظر جمهور فقيهان جز اين است و همه معتقدبه جواز فدا دادن هستند. اين رويكردنشانه اعتدال است، اما از ارزيابى اين دو ديدگاه چنين خوددارى مى‏كند: «اينجا جاى ترجيح دادن نيست.»(ص 109و110). ليكن همين كه به قواعد فقهى حنفيان مى‏رسد، متوجه قاعده اعتدال خودشده و شادمان مى‏گويد: «در اين ضابطه، قاعده اعتدال با زيباترين جلوه‏هايش‏براى هرپژوهشگر منصفى آشكارمى‏شود.»(ص‏111). ولى همين كه دو قاعده فقهى از شافعيان نقل مى‏كند. احتمالا با كمى دلخورى اين گونه آنها را ارزيابى مى‏كند و مى‏پذيرد: «در اين قاعده ميانه‏روى و توسط ميان دو جانب افراط و تفريط را مى‏بينند.» (ص‏122).

اين منطق يك بام و دو هوا در جاى‏جاى كتاب به چشم مى‏خورد و ارزش آن را مى‏كاهد و نشان مى‏دهد كه مؤلف پيشاپيش مصاديق حدوسط و افراط و تفريط را طى ليستى معين كرده است و آنگاه با ترتيب اين بحث صحت آنها را ثابت كرده است.

ج. مؤلف در جايى براى بيان اعتدال در عقايد اسلامى از كتابى «معتبر و مورد وثوق‏»مثالى مى‏زند: «... در اين مساله [جبر و اختيار] سه مذهب است; مذهب اهل سنت كه معتقد است‏بندگان در افعال اختيارى خود فقط قدرت بر «كسب‏» دارند و طبق گفته جبريان مجبور در افعال خود و طبق‏نظر معتزليان خالق افعال خود نيستند... جبريان افراط و معتزليان تفريط كردند و اهل‏سنت راه ميانه رفتند و خير الامور اوسطها و مذهب آنان [چون] شيرى گوارا از ميان خون و چرك براى نوشندگان برون آمد.»(ص‏74).

خوب واقعا نظر اشاعره (يا به تعبير مؤلف و ناقل، اهل سنت) حدوسط است؟ و اگر كسى پرسيد «كسب‏» چيست آيا مى‏توانند جواب دهند؟ مبدعان اين نظريه كه نتوانستند، شايد پيروان آن بتوانند. آيا اين ديدگاه خود مؤلف نيست كه به آن صبغه حدوسط زده است؟

د. مؤلف هنگام بيان اجناس فضيلتها و اطراف افراط و تفريط آن، از جمله تفريط در عقايد را نظريه‏پردازى فلاسفه مسلمان در مورد عقول عشره و تعلق علم خدا به كليات و نه جزييات، مى‏داند و اين گونه آرا را خرافات فلاسفه مى‏شمارد.(ص‏90).

اينكه فلاسفه چرا اين مسائل را مطرح كردند و چه تنگناى فكرى آنان را به طرح پذيرش عقول عشره و تعلق علم خدا به كليات، نه جزييات متغير، واداشت، خود جاى‏بحث دارد. اما اينكه يكسره بر كسانى بتازيم و آنان را به يك چوب برانيم و مهر تفريط بر آنان بنهيم نيز شايد گونه‏اى افراط باشد. ظاهرا مؤلف از منظر ديگرى به اين گونه بحثها مى‏نگرد و اساسا كل كلام اسلامى را بحثى تاريخى و مرده مى‏داند و آن را از عقيده اسلامى جدا مى‏كند. (ر.ك: ص‏73).

2. درباره گفته‏هاى جامعه‏شناسان در مورد حدوسط اين گفتار را بدون گوينده ومنبع چنين نقل مى‏كند: «وقال احدهم: هلك من ادعى، وردى من تقحم، اليمين والشمال مضله و الوسطى الجاده.» (ص 56).

گوينده و منبع اين گفتار نامعلوم است و مؤلف كه معمولا بسيار دقيق ارجاع مى‏دهد، اين يك را رها كرده است. ولى حق آن بود كه با كمى تفحص اگر نمى‏دانست از كيست نام گوينده را بيابد و بياورد و به «قال احدهم‏» اكتفا نكند. وانگهى بعيد است كسى كه گفتار گويندگان ناشناخته و كم‏شناخته را با نام آنان و منبع ذكر مى‏كند از اين يك چنين غفلت كند.

به هر حال اين سخن از مولا على‏ع است و ضبط صحيح آن چنين است:

«اليمين و الشمال مضلة و الطريق الوسطى هى الجادة... هلك من ادعى و خاب من افترى.» (نهج البلاغه، خطبه‏16).

البته نويسنده در صفحه‏55 گفتارى از مولا على ع را با تصريح به نام گوينده و منبع آن يعنى لسان العرب نقل مى‏كند. هرچند مفهوم و الفاظ اين گفته با آنچه در نهج‏البلاغه آمده است مطابق نيست، اما به دليل آنكه مؤلف از لسان العرب نقل مى‏كند، از آن مى‏گذرم.

3. مؤلف جواز جمع ميان نمازها را از نمونه‏هاى تفريط در احكام شريعت مى‏داند. (ص‏118). آيا اين حكم و فتواى به تفريط خود نوعى افراط نيست؟ كسانى كه جمع ميان نمازها را جايز دانسته‏اند به استناد نصوصى بوده است و نمى‏توان به صرف آنكه فتوايشان با فتواى مذهبى ديگر مغايرت دارد، آن را نادرست‏خواند. آيا مؤلف با تحقيق فقهى پى برده است كه اين كار تفريط است‏يا چون ناموس وى بوده است؟

4. به گفته مؤلف، امام شاطبى بزرگترين شارح و مفسر نظريه حدوسط است. ولى او معيارى براى حدوسط به دست نمى‏دهد و در پايان گفته‏هايش تعيين حدوسط را به اهلش وامى‏گذارد و مى‏گويد: «حال كه ثابت‏شد حدوسط موافق قصد شارع است و سلف صالح بر آن بوده است، مقلد بايد بنگرد كدام مذهب به اين راه نزديكتر است... هنگامى كه داوود ظاهر را مطلقا پذيرفت، درباره‏اش گفتند: «بدعتى بود كه پس از سده دوم رخ داد.» و درباره اصحاب قياس گفتند: «آنكه به قياس روى مى‏آورد از سنت دور مى‏شود.» پس اگر ميان اين دو مذهب، مذهب ميانه‏اى باشد، شايسته‏تر است از آن تبعيت‏شود و تعيين آن به اهلش واگذار مى‏شود.»(ص‏81).

خوب تكليف اين نظريه بدين گونه روشن مى‏شود. مؤلف نيز معيارى براى به كار بستن اين نظريه به دست نمى‏دهد.

5. مؤلف مبناى حدوسط ارسطو را پذيرفته و آن را بدون اشاره به بنيانگذارش از فلاسفه مسلمان چون ابن‏مسكويه نقل مى‏كند و بر همه چيز تعميم مى‏دهد. ليكن اين نظريه از جهاتى قابل خدشه است; آيا ميان راست و دروغ و حق و باطل حدوسطى هست؟ فماذا بعد الحق الا الضلال؟

6. مؤلف يكى از خلفاى راشدين را مظهر عدالت و حدوسط مى‏داند و از او گفتارى در اين باب نيز نقل مى‏كند(ص‏56). ليكن يكى از اصحاب پيامبر اكرم كه شرف صحبت آن حضرت را دارد و مورد قبول ديگر صحابيان و سلف صالح نيز هست و با آن خليفه نيز نيك آشناست، يعنى حضرت على‏ع او را خشن و تند كه از اعتدال به دور است و هردم از تصميمات خود پشيمان مى‏شود و پوزش مى‏خواهد، معرفى مى‏كند. (ر.ك: نهج البلاغه، خطبه‏3). با قبول اينكه اين شهادت درست است و تاريخ نيز به آن شهادت مى‏دهد، آيا شهادت صحابى را بايد پذيرفت‏يا او را تكذيب كرد و حدوسط ميان اين دو نظر چيست؟

7. هدف نويسنده بحث علمى صرف نبوده است و قصد آن داشته تا گره‏گشاى مشكلات امروزى جهان اسلام باشد. به نظر او اين مشكلات همه به يك مشكل باز مى‏گردد; يعنى رها كردن حالت اعتدال و حدوسط (ص‏10) و گرايش به سمت افراط و تفريط. يكى از جلوه‏هاى افراط و تفريط و رها كردن حدوسط در داورى و قضاوت درباره افكار ديدگاهها و مذاهب است.

مؤلف كمترين اشاره‏اى به اين مساله و نقش ويرانگر تفسيق و تكفير و رفض مذاهب نكرده است و گويا اين سنت‏سنيه تكفير تشيع! و زدن اتهامات ناروا به آن را پذيرفته و حاميانه گفتار يكى ازاين تريبونها را نقل مى‏كند.

آيا اين حركت در جهت احياى اعتدال اسلامى و يافتن حدوسط و تساهل با ديگران‏است؟ آيا جمع ميان نمازها و شب زنده‏دارى بى‏اندازه به وحدت مسلمين بيشترزيان مى‏زند، يا تكفير بخش عظيمى از مسلمانان؟

8. مؤلف درصدد بحث علمى صرف نيست و بر آن است نوشته‏اش جنبه كاربردى داشته باشد، ليكن عملا از آن رانده و از اين مانده است و كتابش مملو از نقل قول و شعارهاى كلى و استشهاد است، بدون ارائه طريق.

9. دست آخر آنكه به نظر مى‏رسد اين موضوع همچنان جاى بحث دارد و گره‏گشاى مشكلات ما تواند شد، البته با توجه به آنكه يكى از نتايج پذيرش اين نظريه تطبيق آن بر قضاوت در مورد مذاهب و تساهل نسبت‏به يكديگر است.

اين كتاب ميدانى براى تجربه نويسنده در مورد رعايت اين اصل است و چندان موفق از آن بيرون نيامده است كه: «خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان.»

البته سعى نويسنده براى يافتن داروى اين درد طاقت‏سوز ستودنى است، اما مشروط بر آنكه خود از جامه‏هاى فرسوده ديگر ساخته به در آيد كه «اول برهنگى است كه شرط شناورى است.»

/ 1