279 - ايثار حضرت عباس - امام حسین (ع) از زبان شهید مطهری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام حسین (ع) از زبان شهید مطهری - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • والله ان قطعتموا يمينى
    و عن امام صادق اليقين
    نجل النبى الطاهر الامين



  • انى احامى ابدا عن دينى
    نجل النبى الطاهر الامين
    نجل النبى الطاهر الامين



به خدا قسم ، اگر دست راست مرا ببريد، من دست از دامن حسين بر نمى دارم ، طولى نكشيد كه رجز عوض شد:




  • يا نفس لا تخشى من الكفار
    مع النبى السيد المختار
    قد قطعوا ببغيهم يسرى



  • و ابشرى برحمه الجبار
    قد قطعوا ببغيهم يسرى
    قد قطعوا ببغيهم يسرى



در اين رجز فهماند كه دست چپش هم بريده شده است نوشته اند با آن هنر و فروسيتى كه داشت ، به هر زحمت

بود مشك آب را چرخاند و خودش را روى آن انداخت . من نمى گويم چه حادثه اى پيش آمد، چون جانسوز است در شب

تاسوعا معمول است كه ذكر مصيبت اين مرد بزرگ مى شود. (288)

279 - ايثار حضرت عباس

چرا سوره هل اتى نازل مى شود كه در آن مى فرمايد: و يطعمون الطعان على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا،

انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم و لا شكورا براى ارج نهادن به ايثار، تجلى دادن اين عاطفه انسانى

و اسلامى ، يكى از وظايف حادثه كربلا بوده است و گويى اين نقش به عهده ابوالفضل العباس گذاشته شده

بود، و ابوالفضل بعد از آنكه چهار هزار ماءمور شريعه فرات را دريده است ، وارد آن شده و اسب را داخل

آب برده است ، به طورى كه آب به زير شكم اسب رسيده و ابوالفضل مى تواند بدون اينكه پياده شود، مشكش را

پر از آب بكند. همين كه مشك را پر از آن كرد، با دستش مقدارى آب برداشت و آورد جلوى دهانش كه بنوشد،

ديگران از دور ناظر بودند، آنها همين قدر گفته اند ما ديديم كه ننوشيد و آب را ريخت . ابتدا كسى

نفهميد كه چرا چنين كارى كرد. تاريخ مى گويد: فذكر العطش ‍ الحسين عليه السلام ، يادش افتاد كه

برادرش تشنه است ، گفت : شايسته نيست حسين در خيمه تشنه باشد و من آب بنوشم . حالا تاريخ از كجا رجزش

فهميدند كه چرا ابوالفضل تشنه آب نخورد، و رجزش اين بود:




  • يا نفس من بعد الحسين هونى
    فبعده لا كنت ان تكونى



  • فبعده لا كنت ان تكونى
    فبعده لا كنت ان تكونى



خودش با خودش حرف مى زند، خودش را مخاطب قرار داده مى گويد: اى نفس عباس ! مى خواهم بعد از حسين زنده

نمانى ، تو مى خواهى آب بخورى و زنده بمانى ؟ عباس ! حسين در خيمه اش تشنه است و تو مى خواهى آب گوارا

بنوشى ؟ به خدا قسم ، رسمى نوكرى آقايى ، رسم برادرى ، رسم امام داشتن ، رسم وفادارى چنين نيست .

همه اس سراسر وفا بود. (289)

280 - دلخراشى صحنه شهادت برادر

در ميان كسانى كه ابا عبدالله عليه السلام (در لحظات شهادت ) خود را به بالين آنها رسانيد، هيچ كسى

وضعى دلخراش تر و جانسوزتر از برادرش ابو الفضل العباس براى او نداشت . برادرى كه حسين عليه السلام

او را خيلى دوست مى داشت و يادگار شجاعت پدرش اميرالمؤ منين است . در جايى نوشته اند: ابا عبدالله به

او گفت : برادرم ! بنفسى انت ؛ عباس جانم ! جان من به قربان تو. عباس در حدود بيست و سه سال از ابا

عبدالله عليه السلام كوچك تر بود (ابا عبدالله 57 سال داشتند و عباس يك مرد جوان 34 ساله بود) .

ابا عبدالله به منزله پدر ابوالفضل از نظر سنى و تربيتى به شمار مى رفت ، آن وقت به او مى گويد: برادر

جان ! بنفسى انت ؛ اى جان من به قربان تو!

ابا عبدالله كنار خيمه منتظر ايستاده است ، يك وقت فرياد مردانه اباالفضل را مى شنود نوشته اند ابا

الفضل العباس عليه السلام چهره اش آنقدر زيبا بود كه و كان يدعى بقمر بنى هاشم در زمان خود معروف به

ماه بنى هاشم بود. اندامش به قدرى رشيد بود كه بعضى از اهل تاريخ نوشته اند: و كان يركب الفرس المطعم و

رجلا يخطان فى الارض ؛ سوار اسب تنومندى شد؛ پايش را كه از ركاب مى كشيد، با انگشت پايش مى توانست

زمين را خراش بدهد. حالا گيرم به قول مرحوم آقا شيخ محمد باقر بيرجندى يك مقدار مبالغه باد، ولى نشان

مى دهد كه اندام بسيار بلند و رشيدى داشته است ، اندامى كه حسين از نظر كردن به آن لذت مى برد.

/ 207