روايات تحريف از نگاه رجالي - روایات تحریف از دیدگاه رجالی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روایات تحریف از دیدگاه رجالی - نسخه متنی

علی اکبر کلانتری ارسنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روايات تحريف از نگاه رجالي

بنيات- شماره41، بهار 1382

علي اکبر کلانتري ارسنجاني

مقدمه

از امور مهمي که در قرن هاي متمادي، فکر و قلم شمار بزرگي از دانشمندان اسلامي را به خود معطوف داشته، مسأله ي تحريف از قرآن است. البته به حسب ظاهر، مورد بحث ايشان، تحريف به معناي حذف و ناقص شدن بخشي از اين کتاب است نه تحريف به معناي افزون گرديدن آياتي بر آن، چرا که علماي فريقين بر رخ ندادن چنين تحريفي، اتفاق نظر دارند، بلکه شايد بتوان بر واقع نشدن تحريف به معناي نخست نيز ادعاي اتفاق کرد. شيخ طوسي، در اين باب مي نويسد:

اما الکلام في زيادته و نقصانه فمما لا يليق به أيضا لأن الزيادة فيه مجمع علي بطلانها و النقصان منه فالظاهر ايضا من مذهب المسلمين خلافه و هو الاليق بالصحيح من مذهبنا.(1)

اما سخن در افزوده شدن بر قرآن و کاسته شدن از آن نيز، سزاوار کتاب الهي نيست، زيرا افزوده شدن بر آن، به اجماع باطل است و کاسته شدن از آن نيز به حسب ظاهر بر خلاف ديدگاه مسلمين است و قول شايسته و صحيح در مذهب ما نيز همين است.

شيخ صدوق نيز در اين باب مي نويسد:

اعتقادنا ان القرآن الذّي أنزله الله علي نبيه(ص) هو ما بين الدّفتين، و هو ما في أيدي الناس ليس بأکثر من ذلک، و مبلغ سوره عند الناس مائة و أربع عشر سورة .... و من نسب إلينا انا نقول انه أکثر من ذلک، فهو کاذب.(2)

به اعتقاد ما - شيعيان - قرآني که خدا بر پيامبرش (ص) فرو فرستاده، همان است که ميان دو جلد آن و در دسترس مردم قرار دارد، نه پيش تر از آن و شمار سوره هاي آن، يک صد و چهارده سوره است و اگر کسي به ما نسبت دهد که به افزون تر از آن معتقديم، دروغ گو است.(3)

سخن قرطبي نيز در اين زمينه، خواندني است:

ميان امت و ائمه ي اهل سنت اختلافي نيست در اين که قرآن، سخن خداي تعالي است که محمد (ص) به عنوان معجزه آورده است. و اين کتاب در سينه ها محفوظ و در مصاحف مکتوب است. و با زبان ها خوانده مي شود و آيات و سوره هاي آن به ضرورت معلوم است. حروف و کلمات آن، از زيادي و نقيصه، مبرا است... از اين رو اگر کسي ادعاي افزوده شدن بر آن يا کاسته شدن از آن نمايد، سخني بر خلاف اجماع گفته و مردم را مبهوت نموده و رد کرده است قرآني را که پيامبر(ص) آورده ... سخن چنين شخصي، به سان سخن کسي است که بگويد: نمازهاي واجب، پنجاه نماز و نکاح با نه زن حلال و روزه ي واجب، بيش از ايام ماه رمضان است. مي دانيم مردود بودن اين سخن، اجماعي است، ولي بايد گفت اجماع بر عدم فزوني و کاستي در قرآن، ثابت تر، مؤکد تر، لازم تر و واجب تر است.(4)

با اين همه، مدلول ظاهري روايات فراواني که از طريق شيعه و اهل سنت نقل گرديده، وقوع تحريف در قرآن است. بسياري از دانشمندان در اين روايات، مناقشه ي سندي و دلالي کرده، ولي برخي نيز به سبب کثرت و حجم بزرگ آن ها دچار نوعي ترديد و حتي متمايل به قول مخالف شده اند، از جمله علامه ي مجلسي که پس از نقل روايتي از امام صادق (ع) با اين عبارت (إنّ القرآن الّذي جاء به جبرئيل (ع) إلي محمّد (ص) سبعة عشر ألف آية) مي نويسد:

لا يخفي ان هذا الخبر و کثير من الاخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن و تغييره و عندي ان الاخبار في هذا الباب متواترة معني و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الاخبار رأسا.(5)

آشکار است که اين خبر و بسياري از اخبار صحيحه، در کاسته شدن از قرآن و دگرگوني آن صراحت دارد و از نظر من اين اخبار، متواتر معنوي است و دور انداختن همه ي آن ها، موجب سلب اعتماد از اخبار به طور کلي است. بعضي شمار اين روايات را بيش از دوهزار، گروهي نيز آن ها را مستفيض بلکه متواتر دانسته اند. (6)

با توجه به نکات ياد شده، ترديدي در ضرورت بررسي هاي رجالي در اسناد اين روايات، باقي نمي ماند. ولي پيش از اين کار، آشنايي اجمالي با مضامين روايات مزبور، سودمند به نظر مي رسد، مرحوم آيت الله خويي، پيش از تحيل و بررسي و پاسخ گويي به اين روايات، آن ها را به چهار دسته تقسيم مي کند:

دسته ي نخست

رواياتي که حاوي عنوان تحريف است و دلالت بر وقوع آن در قرآن مي کند و شمار آن ها بيست روايت است. مانند حديث زير از قول رسول خدا (ص):

انه يضل الناس عن سبيل الله و يحرف کتابه و يغيّر سنتي.

مردم از راه خدا گمراه مي شوند، کتاب او تحريف و سنت من دگرگون مي شود.

و حديث زير به نقل از امام صادق (ع):

اصحاب العربية يحرقون کلام الله عزّوجلّ عن مواضعه.

عرب زبانان، سخن خداي عزّوجلّ را از مواضع خود تحريف مي کنند.

دسته ي دوم

روايات دلالت کننده بر اين معنا که در پاره اي از آيات قرآن، اسامي امامان (ع) مذکور بوده است. و روايات به اين مضمون، فراوان هستند. از باب نمونه شيخ کليني به سند خود از محمد بن فضيل و او از ابوالحسن (ع) نقل مي کند که فرمود:

و لاية علي ابن أبي طالب مکتوب في جميع صحف الأنبياء و لن يبعث الله رسولا إلاّ بنبوة محمّد و ولاية وصيّه صلّي الله عليهما و آلهما.

ولايت علي بن ابي طالب در کتب همه ي انبيا نوشته شده و خداوند پيامبري بر نيانگيخت مگر با (تأکيد بر) پيامبري محمد (ص) و ولايت وصي او (ع).

دسته ي سوم

روايات دلالت کننده بر رخ دادن تحريف در قرآن به صورت افزوده شدن بر آن و کاسته گرديدن از آن و اين که امت پيامبر، پس از او برخي از کلمات را تغيير دادند و کلمات ديگري به جاي آن هاگذاشته اند. مانند آن چه علي بن ابراهيم قمي، به سند خود از حريز و او از امام صادق (ع) نقل مي کند:

صراط من انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و غير الضالين.

دسته ي چهارم

رواياتي که تنها بر رخ داد تحريف در قرآن به صورت کاسته شدن از آن دلالت مي کنند.(7)

محقق خويي پس از اشاره ي اجمالي به ضعف سندي حجم بزرگي از اين روايات، به طور مبسوط به نقد دلالي آن ها مي پردازد و از عهده ي اين کار نيز به خوبي برمي آيد.

مرحوم شيخ محمد حسين آل کاشف الغطا نيز در اشاره ي اجمالي به ضعف سندي اين روايات مي نويسد:

الاخبار الواردة من طرقنا أو طرقهم الظاهرة في نقصه أو تحريفه ضعيفة.(8)

بي گمان بررسي رجالي اين اخبار و اثبات سستي اسناد آن ها، کمک بزرگي است به زدودن شبهه ي تحريف قرآن. آن چه در پي مي آيد کوششي است در همين زمينه.

چنان که از بررسي هاي انجام گرفته توسط محققان پيشين و پسين استفاده مي شود، حجم بزرگ يا بيش تر از نيمي از اين روايات، توسط احمدبن محمدبن سيار معروف به سياري نقل شده،.(9) ابوالقاسم علي بن احمد کوفي نيز از جمله کساني است که بر طبق آن چه از رجال نجاشي استفاده مي شود، ناقل رواياتي در باب تحريف است.(10)

راوي بعضي از اين روايات نيز جابر بن يزيد جعفي است. يکي از رجال شناسان معاصر، پس از ذکر اسامي کتبي که توسط احمد بن محمد بن سيار، تأليف شده، مي نويسد:

بعضي از علما، کتاب التحريف را نيز به فهرست کتب او افزوده اند، من اين کتاب را نزد برخي از فضلا به صورت مخلوط يافتم.(11)

در زير به بررسي حال اين سه شخص مي پردازيم. در پايان نيز همراه با نقل پاره اي از اين روايات، نقد سندي آن ها را مورد توجه قرار مي دهيم

احمد بن محمد بن سيار

مي توان گفت همه ي رجال شناسان معروف، اين راوي را ضعيف و غير قابل اعتماد دانسته اند. ابن غضائري درباره اش نوشته است:

ضعيف متهالک غال محرف استثني شيوخ القميين روايته من کتاب النوادر.(12)

او مردي ضعيف، منحرف، غالي و تحريف گر است و مشايخ قم، روايات او را از کتاب نوادر استثنا نموده اند.

نجاشي او را بصري، از کاتبان آل طاهر در زمان ابن محمد، معروف به سياري، ضعيف الحديث، فاسد المذهب، درشت روايت(13) و کثير المراسيل معرفي کرده.(14) علامه ي حلي نيز درباره ي او مي نويسد:

او مردي ضعيف الحديث، فاسد المذهب، درشت روايت و کثير المراسيل است.(15)

مرحوم مامقاني، پس از نقل کلمات رجال شناسان ياد شده و نيز عبارت هاي کشي، شيخ طوسي و ابن شهر آشوب، ضعيف بودن وي را از مسلمات مي گيرد و از اين که نويسنده ي معاصرش، يعني صاحب مستدرک، در اثبات وثاقت او تلاش کرده است، بسيار ابراز شگفتي مي کند.(16)

تکيه گاه محدث نوري در اثبات وثاقت سياري اين است که مشايخ بزرگ و مورد وثوقي مانند محمد بن يعقوب کليني، محمد بن عباس بن ماهيا از او فراوان نقل روايت کرده اند. نيز حميري، صفار، ابي علي اشعري، موسي بن حسن اشعري، حسين بن محمد بن عامر، ابن ادريس، شيخ حسن بن سليمان حلي و محقق وحيد که همگي ثقه هستند، از او روايت کرده اند.

و سبب شگفتي مرحوم مامقاني اين است که عمل اين بزرگان، مجمل است و صراحتي در توثيق راوي مزبور ندارد و حال آن که تعبيرات دانشمندان ياد شده که از استوانه هاي دانش رجال هستند، در مورد وثوق نبودن او، صراحت دارد. فشرده ي سخن اين که «فعل» مجمل است و در برابر «قول صريح» مورد التفات نيست.

علي بن احمد کوفي

احمد بن حسين بن غضائري درباره ي اين راوي گفته است:

علي بن احمد، ابوالقاسم کوفي، مدعي علويّت،(17) بسيار دروغ گو، غالي و بدعت گذار است، براي او کتاب هاي فراواني ديدم که به آن ها التفات نمي شود.(18)

از کتب فراواني که نجاشي براي وي نام برده روشن مي شود او در رشته هاي گوناگوني سر رشته داشته. برخي از عناوين کتاب هاي او چنين است: فساد الاقاويل الاسماعيليه، الرد علي ارسطاطاليس، فساد قول البراهمه، تناقض اقاويل المعتزله، الفحص عن مناهج الاعتبار، الرد علي الزيديه، ماهية النفس.

با اين وجود، نجاشي درباره اش نوشته است:

وي سرانجام دچار غلو شد و به مذهبي فاسد روي آورد. کتاب هاي فراوني تصنيف نموده که بيش تر آنها فاسد است.

نجاشي مي افزايد:

ابوالقاسم به سال 352 در منطقه اي به نام کرمي، از نواحي فسا در گذشت، ميان اين منطقه و فسا پنج فرسخ، و ميان آن و شيراز بيست و اندي فرسخ فاصله است. غلات براي اين مرد، مدعي مقام و منزلت بزرگي هستند.(19)

شيخ در فهرست خود مي نويسد:

او مردي امامي مذهب و به راه راست بوده است و کتاب هاي فراوان و محکمي از جمله کتاب الاوصياء و کتاب در فقه به ترتيب کتاب مزني، تأليف کرده است، سپس گرفتار خلط شد و اظهار مذهب مخمسه نمود.(20) و کتبي در غلو و تخليط تأليف کرد.(21)

به گفته ي صاب تنقيح المقال، صاحب و جيزه نيز او را تضعيف کرده است و خود مامقاني نيز درباره اش نوشته:

ضعف و فساد عقيده ي اين مرد، مورد تسالم است و اگر روايتي از او ثابت شود که در دوران سلامت عقيده اش روايت کرده اخذ مي شود و در صورت شک، اعتباري ندارد.(22)

جابر بن يزيد جعفي

برخي مانند ابن غضائري و صاحب و جيزه او را توثيق کرده اند. صاحب الجامع في علم الرجال، او را شيعه ي اثني عشري، مؤمن به رجعت، عالم به اسرار امام باقر (ع)، مورد وثوق، متکلم، صاحب اصل و روايات فراوان در فقه و ديگر علوم معرفي کرده است. در مقابل نجاشي درباره اش نوشته است:

کساني از او روايت کرده اند که مورد طعن هستند و تضعيف شده اند، مانند عمروبن شمر، مفضّل بن صالح، منخّل بن جميل و يوسف بن يعقوب؛ و خود وي، شخصي مختلط بوده است و استاد ما محمد بن محمد بن نعمان، اشعار فراواني که دلالت بر اختلاط او مي کرد، انشاد مي نمود.

ديدگاه برخي از ائمه ي اهل سنت درباره ي وي، بسيار منفي است. تا جايي که ابو حنيفه گفته است:

با کسي دروغ گو تر از جابر جعفي، ملاقات ننمودم.

شافعي از سفيان بن عيينه نقل مي کند که وي گفت در منزل جابر جعفي بوديم، او چيزي بر زبان جاري کرد که ترسيدم سقف خانه بر سر ما فرو آيد، دميري از اين که ابن داود و ترمذي و ابن ماجه از او نقل حديث کرده اند، ابراز شگفتي مي کند.(23)

البته نمي توان ديدگاه منفي ايشان را نشانه ي ضعف جابر دانست چه اين که ايشان درباره ي برخي ديگر از راويان شيعه - که مورد وثوق و احترام فراوان علماي اين مذهب هستند - نيز ديدگاه منفي دارد، بلکه چه بسا بتوان سخنان آنان درباره ي جابر را دليلي بر استواري و ثابت قدم بودن او در تشيع و پايداري وي در عقايد حقه دانست.

ولي آن چه مشکل را حل مي کند اين است که وي با اين که از مؤلفان کتاب در مسأله ي تحريف قرآن معرفي شده، اما در اين زمينه، روايت چنداني از او در دست نيست.(24)

ناگفته نماند دسته ي دوم از روايات ياد شده، افزون بر مشکلات سندي، با روايتي در تعارضند که به لحاظ سند، صحيح و شيخ کليني آن را نقل کرده است. روايت چنين است:

علي بن ابراهيم عن محمد بن عيسي عن يونس عن ابي مسکان عن ابن بصير قال: سألت ابا عبدالله(ع) عن قول الله عزّوجلّ:

أطيعوا الله و أطيوا الرّسول و اولي الأمر منکم

فقال: نزلت في علي بن أبي طالب و الحسن و الحسين(ع)

فقلت له: إن النّاس

يقولون: فماله لم يسمّ علياً و أهل بيته (ع) في کتاب الله عزّوجلّ؟

قال: فقال: قولوالهم: ان رسول الله(ص) نزلت عليه الصلاة و لم يسمّ الله لهم ثلاثا و لا اربعا حتي کان رسول الله(ص) هو الذّي فسّر ذلک لهم و نزلت عليه الزکاة و لم يسمّ من کل أربعين درهما درهم، حتي کان رسول الله(ص) هو الّذي فسّر ذلک لهم.(25)

ابو بصير مي گويد: از امام صادق (ع) درباره ي آيه ي أطيعوا الله و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منکم پرسيدم.

فرمود: اين آيه درباره ي علي بن ابي طالب و حسن و حسين(ع) نازل شده.

عرض کردم: مردم مي پرسند پس چرا نام علي و خاندان او در قرآن نيامده؟

فرمود: به ايشان بگو: نماز بر پيامبر(ص) نازل شد ولي خداوند سه رکعت يا چهار رکعت بودن آن را تعيين نفرمود، تا اين که خود پيامبر برايشان تفسير نمود. و بر آن حضرت (حکم) زکات فرود آمد ولي تعيين نشد از هر چهل درهم، يک درهم تا اين که خود حضرت آن را براي مردم تفسير و تبيين کرد.

چنان که آيت الله خويي نيز گفته است.(26) اين روايت صحيحه، بر همه ي روايت دسته ي دوم، حاکم و روشن گر معناي آن ها است، يعني مي توان با توجه به اين حديث گفت، مقصود آن روايات از ذکر نام علي(ع) در قرآن، ذکر آن از باب تفسير بوده است، يا اگر هم جنبه ي تنزيل داشته، پيامبر مأمور به تبليغ آن نبوده است.

در پايان اين فصل، جهت تبيين بيش تر مطلب، به نقد سندي پاره اي از رواياتي مي پردازيم که به نحوي دلالت بر رخ داد تحريف در قرآن مي کنند:

1.محمد بن حسن صفار

محمد بن حسن صفار عن محمد بن حسين عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان عن المنخل عن جابر عن ابي جعفر(ع) انه قال: ما يستطيع أحد أن يدّعي إنه جمع القرآن کله ظاهره و باطنه غير الاوصياء.(27)

از امام باقر (ع) شنيدم فرمود: کسي نمي تواند ادعا کند همه ي قرآن را اعم از ظاهر و باطن آن جمع کرده مگر اوصيا.

در سلسله ي سند اين روايت، محمد بن سنان است که درباره ي آن اختلاف فراوان است، بعضي مانند شيخ و نجاشي و ابن غضائري او را تضعيف کرده اند. ابوالعباس احمد بن محمد، او را ضعيف و غير قابل اعتماد دانسته و گفته است متفردات وي مورد التفات نيست. و بنا به گفته ي کشي، فضل بن شاذان، نقل روايات وي را حلال ندانسته، در کتب رجالي اين عبارت از او نقل شده که هنگام مرگ، گفته است:

لا ترووا عنّي مما حدثث شيئاً فانما هي کتب اشتريتها في السوق.

از آن چه من روايت کرده ام، چيزي از قولم نقل نکنيد، زيرا اين ها، کتبي است که از بازار خريدم.

ولي شيخ مفيد، او را توثيق کرده و علامه در او توقف کرده است.(28)

از اشخاص ديگري که در سلسله ي اين سند واقع شده، منخل است که ابن غضائري، نجاشي، علامه ابن داود و ديگران او را تضعيف کرده اند و مرحوم مامقاني او را به اتفاق همه، ضعيف دانسته است.(29)

2. کليني عن محمد بن يحيي

کليني عن محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن عمرو بن ابي المقدام عن جابر قال: سمعت ابا جعفر (ع) يقول: ما ادعي احد انه جمع القرآن کله کما أنزل إلاً کذّاب و ما جمعه و حفظه کما نزلّه الله تعالي إلاً علي بن أبي طالب (ع) و الأئمة من بعده (ع).(30)

جابر مي گويد: شنيدم امام باقر (ع) مي فرمود: کسي نمي تواند ادعا کند قرآن را آن چنان که فرود آمده، جمع کرده مگر شخص بسيار دروغ گو، کسي جز علي بن ابي طالب (ع) و امامان پس از او اين کار را انجام نداده است.

در سلسله ي سند اين روايت نيز چنان که مي بينيم، عمروبن ابي المقدام است که رجال شناسان درباره ي وي اختلاف نظر دارند. گروهي مانند ابن غضائري و صاحبان و جيزه و حاوي او را تضعيف کرده و عده اي نيز در او توقف کرده و برخي نيز مانند صاحب تنقيح المقال، او را ثقه دانسته است.(31)

3. محمد بن حسن صفار

محمد بن حسن صفار عن محمد بن الحسين عن عبدالرحمن بن أبي نجران عن هاشم عن سالم بن أبي سلمة قال قرأ رجل علي أبي عبدالله(ع) و أنا أسمع حروفا من القرآن ليس علي ما يقرأها الناس.

فقال أبوعبدالله(ع)، مه مه کف عن هذه القرائه إقرء کما يقرء الناس حتي يقوم القائم فإذا قام فقرأ کتاب الله علي حده و اخرج المصحف الذي کتبه علي(ع) و قال اخرجه علي(ع) الي الناس حيث فرغ منه و کتبه فقال لهم هذا کتاب الله کما أنزل الله علي محمّد و قد جمعته بين اللوحين قالوا هوذا عندنا المصحف جامع فيه القرآن لاحاجة لنا فيه قال أما و الله لا ترونه بعد يومکم هذا أبدا انما کان علّي أن اخبرکم به حين جمعته لتقرؤه.(32)

سالم بن ابي سلمه مي گويد: مردي پيش امام صادق(ع) بخشي از قرآن را بر خلاف شيوه اي که عامه ي مردم مي‌خوانند،خواند.

حضرت به او فرمود: نه، از اين قرائت خودداري کن، مثل مردم قرائت کن تا اين که قائم بيايد، هر گاه او بيايد، قرآن را آن چنان که بايد، تلاوت کند. در اين هنگام حضرت، قرآني را بيرون آورد که دست خط علي(ع) بود و فرمود: پس از اين که علي(ع) اين قرآن را نوشت و از نگارشش فراغت يافت، آن را به سوي مردم برد و فرمود اين کتاب خداست آنچنان که بر محمد(ص) نازل شده، من آن را ميان دو جلد جمع کردم. حاضران گفتند: بله (ولي) پيش ما مصحفي است که در آن قرآن جمع شده است و نيازي به مصحف تو نداريم. حضرت در واکنش به سخن آنان فرمود: سوگند به خدا! پس از اين هيچگاه مصحف مرا نخواهيد ديد. (تنها) بر من لازم بود پس از جمع کردن قرآن خبر آن را به شما دهم.

چنان که مي بينيم در سلسله ي سند اين روايت، هاشم است که بايد گفت اين نام ميان بيش از ده نفر مردد است و بيش تر ايشان مجهول و بعضي نيز ضعيف هستند.(33)

سالم بن ابي سلمه را ابن غضائري، علامه و صاحبان و جيزه و حاوي، تضعيف کرده اند و نجاشي درباره اش نوشته است:

حديثه ليس بنقي و إن کنا لا نعرف منه إلاًّ خيرا... حديث او پاکيزه (خالي از اشکال) نيست اگر چه از اين شخص چيزي جز خير نمي دانيم.

مرحوم مامقاني، مفاد جمله ي اخير را، تنها دليل شيعي بودن او دانسته است.(34)

4. عياشي در تفسير خود

عن ميسر عن ابي جعفر (ع) قال: لولا انه زيد في کتاب الله و نقص منه ما خفي حقنا علي ذي حجي و لو قدم قائمنا فنطق صدّقه القرآن.(35)

ميسر مي گويد: امام باقر (ع) فرمود: اگر در قرآن، فزوني و کاستي رخ نمي‌داد، حق ما بر هيچ خردمندي، پنهان نمي ماند و هر گاه قائم ما بيايد و سخن بگويد قرآن او را تصديق مي کند.

اين روايت، افزون بر آن که مرسل است، سند آن به ميسر ختم مي شود و رجال شناسان از سه شخص به اين نام ياد کرده اند: ميسر بن أبي البلاد، مسير بن عبدالله نخعي و ميسر بن عبدالعزيز نخعي که دو شخص نخست، مجهول الحال، و تنها سومي توثيق شده است.(36)

از اين رو نمي توان به اين روايت، اعتماد کرد، به خصوص با توجه به اين مفاد روايت، رخ داد زياده در قرآن است که به اجماع مسلمين، باطل است.

5. عياشي

عياشي عن ابراهيم بن عمر، قال: قال ابوعبدالله(ع): إن في القرآن ما مضي و ما يحدث ما هو کائن کانت فيه أسماء الرجال فالغيت.(37)

امام صادق (ع) فرمود:

در قرآن، حوادث گذشته و حال و آينده وجود دارد و در آن نام هاي مردان بوده که حذف شده است.

منظور از ابراهيم بن عمر در سند اين روايت به احتمال زياد، ابراهيم بن عمر يماني صنعاني است که گرچه نجاشي او را توثيق کرده، ولي ابن غضائري او را به طور جدي، ضعيف دانسته است.(38) و مورد از مصاديق تعارض جرح و تعديل است و چنان که مي دانيم، جرح را بر تعديل، مقدم مي دارند. افزون بر اين امر، ارسال روايت را نيز نبايد از نظر دور داشت.

6. عياشي

عياشي عن داود بن فرقد عمن أخبره عن أبي عبدالله(ع) قال: لو قد قريء القرآن کما أنزل لالفيتنا فيه مسمّين.(39)

امام صادق (ع) فرمود: اگر قرآن، چنان که نازل شده، قرائت مي شد، نام هاي ما را در آن مي يافتي.

در وثاقت داود بن فرقد، بحثي نيست ولي سند روايت پيش از او و پس از او، دچار ارسال است.

7. شيخ صدوق

حدثني محمد بن موسي بن المتوکل قال: حدثني محمد بن يحيي قال: حدثني محمد بن احمد عن محمد بن حسّان عن اسماعيل بن مهران قال حدثني الحسن بن علي عن عبدالله بن سنان عن ابي عبدالله(ع) قال: من کان کثير القراءة لسورة الأحزاب کان يوم القيامة في جوار محمد (ص) و أزوجه، ثم قال: سورة الاحزاب فيها فضائح الرجال و النساء من قريش و غيرهم يا ابن سنان إن سورة الأحزاب فضحت نساء قريش من العرب و کانت أطول من سورة البقرة و لکن نقصوها و حرفوها.(40)

امام صادق (ع) فرمود: هر کس سوره ي احزاب را زياد بخواند، روز قيامت در همسايگي محمد (ص) و همسران او خواهد بود. سپس فرمود: در سوره ي احزاب، رسوايي هاي مردان و زناني از قريش و غير قريش آمده بود. اي پسر سنان! سوره ي احزاب (گروهي از) زنان قريش را رسوا کرد. اين سوره، طولاني تر از سوره ي بقره بود ولي از آن کاستند و آن را تحريف کردند.

مقصود از محمد بن حسان در سند اين روايت، يا محمد بن حسان رازي است و يا محمد بن حسان بن عرذم و يا محمد بن حسان نهدي. اگر شخص نخست مقصود باشد، ابن غضائري او را ضعيف دانسته، نجاشي نيز گفته است او به طور فراوان از راويان ضعيف، روايت مي کند. ابن داود و صاحبان وجيزه و حاوي نيز او را ضعيف شمرده اند.(41 ) و اگر يکي از دو فرد اخير، مقصود باشد، هر دو مجهول الحالند.

شخص ديگري که در سلسله ي اين سند آمده، حسن بن علي است. يکي از محققان در حاشيه ي خود بر ثواب الاعمال، نوشته است:

مقصود از حسن در اين سند و همه ي احاديث ثواب، قرائت سوره ي احزاب که در اين کتاب آمده، حسن بن علي بن ابي حمزه ي بطائني واقفي، صاحب کتاب فضائل القرآن است.(42)

و چنان که مي‌دانيم، علماي رجال وي را به شدت تضعيف کرده و غير قابل اعتماد دانسته اند.

8. محمد بن ابراهيم نعماني صاحب الغيبه

حدثنا ابو سليمان احمد بن هوذة قال: حدثنا ابراهيم بن اسحاق النهاوندي قال حدثنا عبدالله بن حماد الانصاري عن صباح المزني عن الحارث بن حصيرة عن الاصبغ بن نباتة قال: سمعت عليا (ع) يقول: کأنّي بالعجم فساطيطهم في مسجد الکوفه يعلّمون الناس القرآن کما اُنزل، قلت: يا أمير المؤمنين أو ليس هو کما اُنزل؟

فقال: لا محي منه سبعون من قريش بأسمائهم و أسماء آبائهم، ما ترک أبولهب إلاّ للإزراء علي رسول الله(ص) لأنّه عمّه.(43)

اصبغ بن نباته مي گويد شنيدم علي(ع) مي فرمود: گويا مي بينم مردم عجم را که خيمه هاي خود را در مسجد کوفه بر افراشته و به مردم آموزش قرآن مي دهند
عرض کردم: مگر قرآن، همان گونه نيست که نازل شده؟ فرموده: نه، اسامي هفتاد نفر از قريش و اسامي پدران آن ها، از قرآن محو شده، نام ابولهب را هم رها ننمودند، مگر به خاطر سرزنش و عيب جويي بر پيامبر(ص)، زيرا وي عموي پيامبر بود.

در ميان رجالي که در سلسله ي سند اين روايت آمده اند، احمد بن هوذه و حارث بن حصيره ، به حسب ظاهر، توثيق نشده اند، درباره ي ابراهيم بن اسحاق نهاوندي نيز نجاشي گفته است: او ضعيف و متهم در حديث بود.(44)

9. تفسير برهان

کليني عن الحسين بن محمد عن معلي بن محمد عن علي بن اسباط عن علي بن ابي حمزة عن ابي بصير عن ابي عبدالله(ع) انه قال: و من يطع الله و رسوله - في ولاية علي و الأئمة من بعده - فقد فاز فوزا عظيما (احزاب؛ 33/71) هکذا انزلت و الله.(45)

ابي بصير مي گويد: امام صادق (ع) فرمود: به خدا سوگند نزول آيه ي و من يطع الله ... به اين صورت بوده است: و من يطع الله و رسوله - في ولاية علي و الائمة من بعده - فقد فاز فوزا عظيما.

در سلسله ي سند اين روايت، به معلي بن محمد بر مي خوريم که بعضي از رجال شناسان مانند صاحب و جيزه او را ضعيف دانسته اند(46) نجاشي نيز او را مضطرب الحديث و مضطرب المذهب، معرفي کرده است.(47)

با بررسي مختصري که نسبت به برخي از روايات تحريف صورت گرفت، روشن شد که بسياري از اين روايات از افراد ضعيف و يا مجهول نقل شده و برخي ديگر ارتباطي به تحريف ندارد.

1. محمد بن حسن طوسي، التبيان، 1/3.

2. التحقيق في نفي التحريف عن القرآن الشريف/10، به نقل از: رساله ي اعتقادات صدوق، چاپ شده با شرح باب حادي عشر/93.

3. سيد مرتضي نيز در همين زمينه گفته است: علم به صحت نقل قرآن، مانند علم به وجود شهرها و رخ دادهاي بزرگ و حوادث عظيم و کتب مشهور و اشعار مسطور عرب است، زيرا عنايت شديد و انگيزه هاي فراوان بر نقل و حراست آن بوده است... زيرا قرآن، معجزه‌ي نبوي و سر منشا علوم شرعي و احکام ديني است... بااين وجود چگونه تغيير و نقص، در آن راه پيدا کرده؟!... و کساني از اماميه و حشويه که با اين امر، مخالفت کرده اند، به مخالفت آنان اعتنا نمي شود زيرا آنان، براي توجيه نظر خود اخبار ضعيفي نقل کرده و گمان به صحت آن ها پيدا کرده اند. (طبرسي، مجمع البيان، 1/15، به نقل از المسائل الطرابلسيات)
سيد بن طاووس، در بحثي که با ابي القاسم بلخي پيرامون بسمله داشته که آيا جزء سوره است يا نه و بلخي، معتقد به جزء نبودن آن بوده، گفته است: به اقتضاي عقل و شرع، قرآن از زياده و نقيصه، مصون است. (سعد السعود /192).

مؤلف کتاب ارزشمند التحقيق في نفي التحريف، اشاره مي کند به تصريح علماي زير به نفي تحريف قرآن: شيخ طبرسي، علامه ي حلّي، محقق کرکي، شيخ زين الدين بياضي، شيخ فتح الله کاشاني، سيد نورالله تستري، شيخ بهاءالدين عاملي، ابن ادريس، علامه ي توني، فيض کاشاني، سيد مهدي بحرالعلوم، سيد محمد مجاهد طباطبايي، شيخ ابراهيم کلباسي، سيد حسين کوه کمري، سيد محمد حسن آشتياني، شيخ عبدالله مامقاني، شيخ محمد نهاوندي، سيد محسن امين عاملي، شيخ آقا بزرگ تهراني، سيد محمد هادي ميلاني، سيد محمد رضا گلپايگاني (التحقيق في نفي التحريف / 10 - 26)

4. قرطبي، تفسير القرآن الکريم، 1/80 - 81.

5. علامه مجلسي، مراة العقول، 12/525.

6. الحجة علي فصل الخطاب في ابطال القول بتحريف الکتاب/99.

7. ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن/254 - 264.

8. کاشف الغطا، اصل الشيعه و اصولها/220.

9. همان / 246؛ و الحجة علي فصل الخطاب في ابطال القول بالتحريف /99؛ الاختصاص /128؛ و بحارالانوار، 74/408.

10. نجاشي، رجال/265.

11. شيخ موسي زنجاني، الجامع في الرجال، 1/170.

12. قهپايي، مجمع الرجال، 1/150.

13. درشت روايت، ترجمة مجفو الرواية است.

14. رجال / 80.

15. علامه حلّي، رجال/ 203.

16. مامقاني، تنقيح المقال، 1/87.

17. يعني خود را از آل ابي طالب، معرفي مي کرده است.

18. مجمع الرجال، 1/150.

19. رجال/265-266.

20. مرحوم مامقاني به نقل از علامه ي حلي مي نويسد: معناي تخميس از نظر غلاة اين است که سلمان فارسي، مقداد، ابوذر و عمرو بن اميه ي ضمري، جهت مصالح عالم، وکالت يافته اند. (تنقيح المقال، 2/265).

21. فهرست شيخ.

22. تنقيح المقال، 2/265.

23. الجامع في علم الرجال، 1/351.

24. از جمله رواياتي که از او در باب تحريف بدان بر خورديم، روايت زير است که شيخ مفيد از او نقل کرده: عن جابر الجعفي قال کنت ليلة من بعض الليالي عن أبي جعفر (ع) فقرأت هذه الآية (يا ايها الذين آمنوا اذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا إلي ذکر الله) قال: فقال (ع): مه يا جابر کيف قرأت؟ قال: قلت: (يا أيّها الذّين آمنوا إذا نودي للصلاة....) قال: هذا تحريف يا جابر قال: قلت: فکيف أقرء جعلني فداک؟
قال: فقال: (يا أيّها الذين آمنوا إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فامضوا إلي ذکر الله) هکذا نزلت يا جابر ... قال: جابر (وابتغوا من فضل الله) قال: تحريف، هکذا انزلت (وابتغوا فضل الله علي الاوصياء). الاختصاص/128، بحارالانوار، 74/408.

25. الوافي، 1/63، باب 30، ما نصّ الله و رسوله عليهم.

26. البيان في تفسير القرآن/251.

27. بصائر الدرجات / 193.

28. تنقيح المقال، 3/124.

29. همان، 3/247.

30. کليني، کافي، 1/328.

31. تنقيح المقال، 2/324.

32. بصائر الدرجات/193.

33. تنقيح المقال، 3/286 - 288.

34. همان، 2/4.

35. تفسير عياشي، 1/13.

36. تنقيح المقال، 3/264.

37. تفسير عياشي، 1/59.

38. تنقيح المقال، 1/28.

39. تفسير عياشي، 1/13.

40. ثواب الاعمال/247 - 248.

41. تنقيح المقال، 3/99.

42. ثواب الاعمال/248.

43. الغيبة / 318.

44. رجال/19.

45. تفسير برهان، 3/34.

46. تنقيح المقال، 3/233.

47. رجال/418.

/ 1