مفهوم تفکر و مشخصات تمدن اسلامی در اندیشه حضرت امام خمینی (قدس سره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفهوم تفکر و مشخصات تمدن اسلامی در اندیشه حضرت امام خمینی (قدس سره) - نسخه متنی

نعمت‏الله باوند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نعمت‏الله باوند

مفهوم تفكر و مشخصات تمدن اسلامى در انديشه حضرت امام خمينى قدس سره

شخصيتهاى عاليقدر و بزرگى چون «ابن سينا» و «خواجه نصيرطوسى‏» به جهت اعتقاد به ارتباط دو ساحت‏حكمت «نظرى‏» و «عملى‏» با يكديگر به عنوان متفكران و فلاسفه عظيم‏الشان ، عهده دار مقام وزارت حكومتهاى وقت گرديدند . اما از آن جهت كه حكومت در زمان آنها، در اختيار فرمانروايان غير «حكيم‏» بود نتوانستند على رغم اعتقاد شان به ارتباط تنگاتنگ فكرى و عينى دو ساحت «حكمت نظرى و عملى‏» با يكديگر ، عهده‏دار تحقق عينى « حكمت عملى‏» در همه ابعاد اجتماعى و سياسى آن شوند و تنها در عرصه نظر و محدوده‏اى بسيار كوچك از عمل و سلوك فردى، قادر به تحقق عينى حكمت عملى در عرصه زندگى اجتماعى شدند. امام خمينى 1 با دارا بودن همه ابعاد علمى و عملى مكتب جامع اسلام در تمامى ابعاد و ساحات علوم فقهى ، حكمت ، عرفان و سياست‏بعد از چند قرن جدايى عينى و سياسى دو عرصه حكمت نظرى و عملى از يكديگر ، با تشكيل حكومت اسلامى ايران، به تحقق كامل پيوند فكرى و سياسى حكمت نظرى و عملى در همه ابعاد فردى ، اجتماعى و سياسى آن موفق گشتند. جا دارد متفكران جامعه اسلامى ما با الهام از امام خمينى قدس‏سره به تبيين نظرى و علمى ارتباط ميان اصول هستى‏شناسى اسلام و علوم انسانى ، طبيعى و حتى رياضى و تكنولوژيك نوين مبادرت ورزند، اما متاسفانه مراكز فرهنگى جامعه ما غالبا به ارتباط زنده و مستقيم مبانى فلسفى و عرفانى با عرصه جامعه ، سياست، علوم انسانى و طبيعى قائل نيستند و گاه حتى ديده مى‏شود كه به وجود تعارض و حتى تقابل ميان آنها معتقدند. از اين رو برخى از متفكران دانشگاهى و مراكز فكرى ما نيز قائل به تعارض علم و دين و در نتيجه معتقد به جدايى دين از عرصه اداره جامعه و سياست‏اند و به اين علت هم اكنون مبتلا به نوعى از هم گسيختگى و خلاء فكرى و اجتماعى هستند. در حالى كه از ديدگاه حكمت جامع اسلامى ، همه علوم و ابعاد اجتماعى و سياسى ارتباط تنگاتنگ با اصول عاليه فلسفى و حتى عرفانى اسلام دارند.

علوم اسلامى درگذشته ، با نابودى عينى نظام سياسى مبتنى بر ولايت ، وحدت بنيادين خود را از دست دادند و به دنبال آن فهم از اسلام تجزيه گرديد و هر نحله و متفكرى از منظر علم و تخصص خود اسلام را تفسير كرد. از اين رو اسلام در گذشته به صورت جامع مطرح نگرديد. در نتيجه تلقى و نحوه زندگى مسلمين به علت اختلاف علوم و ديدگاههاى مختلف متفكران اسلامى متحمل انحرافات و اختلافات فردى و اجتماعى بسيار شد. در اين ميان هم در عرصه تعليم و تربيت و هم اداره جامعه و سياست، مفهوم انسان كامل از ديدگاه اسلام مخدوش و مهجور ماند و غالبا ديدگاهى غير جامع، نامتعادل و فردى به اسلام از سوى متفكران اسلامى ارائه شد و به اين وسيله معنا و حقيقت اسلام در منظر مسلمين تحريف و مسخ گرديد و از اين رو اسلام ، اين دين كامل الهى در طى قرون متمادى دچار نوعى تعصب ، جمود و تحجر فكرى و سياسى شد و يا با واكنش در برابر گذشته، تحت تاثير تمدن غرب مبتلا به انديشه‏هاى التقاطى و ظهور جريانات روشنفكرى غربگرا و تجددگرا در چند دهه گذشته گرديد.

در حالى كه در مكتب اسلام و بخصوص مذهب تشيع در تفكر و شخصيت ائمه اطهار: بعد از حضرت رسول اكرم(ص) و همچنين در وجود امام خمينى قدس‏سره در قرن حاضر، اسلام به صورت جامع و كامل آن مطرح است و اين درست در جهت عكس تلقى نامتعادل و كاملا فردى از اسلام در طول سده‏هاى اخير است كه منتهى به اختلاف ، تفرقه و جدايى فكرى و اجتماعى مسلمانان شده است . به اين علت امام خمينى قدس‏سره به پيروى از حضرات معصومين(ع) در قرن حاضر ضمن طرح اسلام با تمام ابعاد و جامعيت آن امكان وحدت و يگانگى فكرى ، اجتماعى و سياسى جهان اسلام بعد از چند قرن اختلاف و كشمكش سياسى ميان مسلمين را فراهم آوردند همچنانكه ديديم ، حضرت امام قدس‏سره همواره دعوت به رعايت اعتدال و حفظ مراتب گوناگون علوم اسلامى مى‏فرمودند و امت‏بزرگ اسلام را همواره متوجه يك مقصد، «وحدت كلمه‏» و «اتحاد كامل سياسى‏» مى‏نمودند. البته لازمه تحقق اين مقصد و هدف بزرگ الهى همچنانكه بيان گرديد بدون طرح كامل اسلام كه تنها به تشكيل حكومتى الهى - اسلامى ميسر مى‏گردد، ممكن نيست . از اين رو امام بزرگوار علت اساسى انحرافات و عقب ماندگى مسلمين در طول تاريخ گذشته و حال را در عدم حاكميت چنين حكومتى كه متكفل تحقق كامل همه احكام فردى، اجتماعى و سياسى اسلام باشد مى‏دانستند و موكدا در انديشه تحقق نظامى مبتنى بر «ولايت مطلقه فقيه‏» بودند و سرانجام موفق به تاسيس حكومت اسلامى در ايران گشتند. ايشان در اين مورد مى‏فرمايند:

«ولايت فقيه از موضوعاتى است كه تصور آن موجب تصديق مى‏شود و چندان به برهان احتياج ندارد. به اين معنا كه هر كسى عقايد و احكام اسلامى را حتى اجمالا دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور درآورد بى‏درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت. اينكه امروز به ولايت فقيه چندان توجهى نمى‏شود و احتياج به استدلال پيدا كرده علتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموما و حوزه‏هاى علميه خصوصا مى‏باشد. (1)

و در جاى ديگر مى‏فرمايند:

«هيچ كس نمى‏تواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضى وطن‏اسلامى دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود. قانون كيفر اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود. هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگى دين مبين اسلام را انكار كرده است.» (2)

اما همچنانكه بيان گرديد در فهم اصول و باطن اين مكتب بزرگ تنها در تفكر برخى عرفاء و فلاسفه تجلى نمود و ابعاد ظاهرى، دنيوى و ناسوتى آن در عالم دين در عرصه فقاهت و در ساحت تحقق خارجى و سياسى در بسيارى از حكومتهاى متفرعن ، خودكامه و مستبد تقرر يافت و اگر برخى علماء نحله‏هاى كلامى و فكرى در صدد تبيين اين پيوند و ارتباط حساس ميان ظاهر و باطن اسلام كه جنبه‏اى نظرى - تاريخى دارد برآمدند، چون مؤيد به تاييد كامل الهى نبودند به انواع اشتباهات و انحرافات پيدا و پنهان فكرى و سياسى دچار شدند، نظير تفكر بسيارى از متفكران و نحله‏هاى گوناگون كلامى. در اين ميان تنها مفسران معصوم قادر به استنتاج و تبيين اين امر بسيار بزرگ‏اند همانان كه زندگى كليه مسلمين و حتى غير مسلمين وابسته به آنهاست.

امام باقر(ع) در اين مورد مى‏فرمايند:

«شما مسلمين در هيچ امرى اختلاف نمى‏كنيد مگر آنكه اصل و بنياد آن در قرآن موجود است ولى شما قادر به درك آن نيستيد.»

توجه به سخنان ائمه معصومين(ع) كه مفسران و سرپرستان دين و قيم فهم و تبيين حقايق نهايى و جهانى زندگى بشر و جهان هستى‏اند و علم آنها ناشى از علم الهى است ، از ضرورتى حياتى برخوردار است . در حال حاضر نيز چنين قيمى جز امام معصوم و صاحب وقت و زمان، حضرت مهدى(ع) نيست. علم او علمى كامل و مقتبس از مشكات علم الهى و ربوبى حق تعالى است و ما مى‏دانيم در متن هستى و علم خداوند هيچگونه اختلاف ، تفاوت و جهلى قابل تصور نيست و اگر در فهم اسلام نقصى هست همه از علوم محدود و آميخته با جهل متفكران عادى سرچشمه مى‏گيرد و اگر كسى با تاييد كامل حضرت حق، فانى در حقيت هستى شود و بعد متحقق به صفات كامل پروردگار گردد، علم او از هر محدوديتى منزه مى‏گردد و بلكه مظهر كامل علم ربوبى مى‏شود اما اين حقيقت و نكته بزرگ در عالم اسلام و بخصوص عصر جديد غرب مورد انكار مستقيم يا غير مستقيم آنها قرار گرفت و در مغرب زمين افرادى چون «دكارت‏» و «هگل‏» سعى نمودند خود را به نحوى غير دينى مظهر چنين علمى پايان‏ناپذير قلمداد نمايند. از اين رو تمامى آنها به انكار لزوم ارتباط علم و زندگى بشر با جهان غيب پرداختند اما بعد از چند قرن تلاش تمامى متفكران عصر جديد غرب در برابر يك سلسله تناقضات و محدوديتهاى تفكر بشرى به زانو درآمدند به نحوى كه در عصر حاضر تمدن بشرى با يك سلسله بحرانها و چالشهاى فكرى و تاريخى مواجه گشته است. در واقع جهان غرب به علت انكار برخى حقايق و اصول ثابت متافيزيكى و فلسفى و توجه صرف به جنبه‏هاى تاريخى و متغير فكرى و اجتماعى دچار نوعى درهم ريختگى و آنارشيسم فكرى و نسبيت كامل ارزشهاى اخلاقى و خانوادگى شده و در مقابل جهان شرق به علت عدم توجه به مقتضيات نو پديد جامعه اسلامى و اصرار و پايبندى نسبت‏به برخى مبانى متافيزيكى و غيرناسوتى دچار جمود فكرى بوده است و در اين ميان تنها انقلاب اسلامى با الهام از تفكر و شخصيت‏حضرت امام خمينى قدس‏سره و دين اسلام در صدد تطبيق اصول و مبادى ثابت (نه ساكن) ما بعدالطبيعى بر جهان ، تاريخ و جوامع اسلامى برآمده، همانكه جهان بحران زده معاصر نياز كامل و مبرمى دارد. در اين مورد امام باقر(ع) مى‏فرمايد:

«به من علم به قرآن و تفسير كامل آن و نيز علم به تغيير زمان و تحولاتى كه در آن واقع مى‏شود داده شده است.» (3)

از اين رو در شرايط فكرى كنونى جامعه اسلامى ما ، لزوم تحقق اسلامى شدن دانشگاهها به عنوان زمينه‏ساز فكرى ايجاد تمدن بزرگ اسلامى، بدون اعتقاد حقيقى به ارتباط زنده و مستقيم ميان علوم اسلامى و دانشگاهى و نيز اداره جامعه اسلامى ايران، امكان‏پذير نيست و اين خود مستلزم اعتقاد جدى به رابطه تنگاتنگ هستى‏شناسى اسلامى و عرفانى با تمام علوم انسانى و حتى تجربى و رياضى و نيز اداره عرصه جامعه ، سياست و نظام ولايت و رهبرى سياسى است و درست در اين راستا امام خمينى قدس‏سره به عنوان فقيه ، حكيم ، عارف و سياستمدارى مدبر و شجاع با تشكيل و تحقق حكومت اسلامى و نظام ولايت‏به نحوى عينى (و نه فقط در ساحت نظر) و تاريخى به لزوم ارتباط طولى و تنگاتنگ اصول هستى‏شناسى فلسفى و عرفانى و مسائل حكمت عملى يعنى حقايق و مسائل اجتماعى و سياسى و حتى تكنولوژيك، تحقق خارجى و تاريخى بخشيدند. اما در اين ميان با وجود اينكه مكتب اسلام و ولايت داراى كاملترين نظام فكرى در همه عرصه‏هاى هستى‏شناسى، انسان‏شناسى و جهان‏شناسى مترقى و عميق است، برخى از روشنفكران غربزده و حتى ديندار به استثناى گروهى از نويسندگان و مترجمان عاليقدر با چند دهه تاخير فكرى از تفكر معاصر جهان غرب به طرح برخى مباحث گمراه‏كننده در قلمرو الهيات اسلامى و نيز طرح برخى فلسفه‏هاى سست ، متناقض و بى‏اعتبار «تحليلى‏» آن هم نه به قصد تبادل‏سازنده و مثبت افكار و نقادى عالمانه آنها - كه مى‏تواند باعث رشد جامعه اسلامى گردد - بلكه به عنوان حقايق و مكاتبى بنيادين و نهايى، و نيز برخى مباحث دينى و فلسفى تحت عناوين «كلام جديد» ، «فلسفه دين‏» و «هرمنوتيك‏» مبادرت مى‏ورزند و با اين خودباختگى اسفبار، جامعه را دچار ترديد و تشكيكى فاجعه آفرين نموده و سعى مى‏كنند با ارائه يك منطق پوزيتويستى صرف يا شبه دينى و عرفانى اعتقاد به جهان ماوراءالطبيعه را امرى غير علمى و فاقد معنا و غير قابل تحقيق قلمداد نمايند و به اين وسيله ، در راستاى تحقق مكتب پوزيتويستم و سلطه نامتعادل تكنيك در عرصه جهان كه وجود بشر را تا حد يك ماشين و «روبات‏» خدمتگزار تنزل داده است. تسليم اين جريان نامتعادل مى‏شوند در حالى كه جهان غرب در قرن حاضر دچار يك سلسله چالشهاى فكرى و اجتماعى بزرگ گشته است. زيرا مكتب پوزيتويسم در عرصه فكر ، سعى در قطع ارتباط انسان با جهان مابعدالطبيعه داشته و در اين ميان اعتقاد حسى به دين را نيز در خدمت‏بشر و بلكه به عنوان يك نوع كالاى فكرى و فرهنگى كه مى‏بايست‏به مصرف زندگى طبيعى و مادى برسد، مى‏داند و مى‏خواهد در خدمت‏سياست مبتنى بر سلطه جهان غرب باشد، اين مكتب مادى نوين، قائل به اعتبار كامل علم جديد كمى و حسى صرف است در حالى كه جهان غرب بخصوص بعد از جنگ جهانى دوم و شكست تفكر «حلقه وين‏» با تجربه جدايى علم و زندگى بشر غربى از اعتقاد به جهان ماوراء الطبيعه درچند قرن اخير، دچار بحرانى همه جانبه در عرصه فلسفه ، اخلاق ، سياست و حيث اعتبار علم جديد گرديده و در حال حاضر مجددا با قوت هر چه تمامتر، به لزوم پيوند برخى مبادى علمى و نيز زندگى اجتماعى با برخى اصول مابعدالطبيعى ، دست‏يافته است.

از اين رو ، در حال حاضر ، ميان اين حاكميت تكنولوژيكى و فكرى پوزيتويسم و همچنين تفكرى «انتقادى‏» و ژرف بين كه با وجود اعتقاد به لزوم پيشرفت كامل علمى و تكنولوژيك جامعه جهانى به نحوى مبهم ، اما جدى خواستار تحقق رابطه متعادل ميان وجود انسان با مبدا هستى است و طالب فراتر رفتن از بسيارى از محدوديتهاى تفكر و تمدن معاصر غرب است، نوعى تعارض و كشمكش فكرى عميق، وجود دارد. به صورتى كه تمامى متفكران جهان غرب، به اين تفكر انتقادى معتقدند، هر چند فاقد اصول متعادل فكرى و مابعدالطبيعى مورد نياز هستند و به اين علت‏برخى از آنها به جهان شرق دور و اساطير پناه برده‏اند، در حالى كه افراد سطحى مغرب‏زمين و برخى روشنفكران خودباخته شرقى، سخت مجذوب و مرعوب برخى پيشرفتهاى مادى علم جديد گشته‏اند و در اين ميان تنها مكتب اسلام و تشيع و تفكر مبتنى بر «نظام ولايت‏» مى‏تواند الهام بخش متفكران منتقد و عميق مغرب زمين قرار گيرد. اما على رغم اين حقيقت ، بسيارى از انديشمندان جامعه ما مفتون نظام تكنولوژى و علم جديدند. در حالى كه جولان اين تمدن مادى خود زمانى بيش نمى‏پايد و بزودى جاى خود را به بنيادهاى عميق فرهنگى و الهى كه در خود، علوم كاملا پيشرفته و هماهنگ با نظام و جهان تكوين و هستى را داراست‏خواهد داد. از اين رو انديشه ولايت على‏رغم برخى كاستيهاى موجود، با تحقق كاملش مى‏تواند به دور از افراط و تفريطهاى فكرى و عملى دو دوره قرون وسطى و عصر جديد با طرح لزوم ارتباط متعادل ميان انسان و جهان يا عرصه طبيعت‏با عالم مابعدالطبيعه و در نهايت‏خداوند و مبدا هستى - كه مهمترين ويژگى دين اسلام است - جهان اسلام و بلكه نوع بشر را از انحراف چندهزارساله تاريخ بشر كه در نتيجه سوءاستفاده از منابع جهان بيعت‏يا در روابط اجتماعى و سياسى به انحايى از استبداد اومانيستى و يا دموكراسيهاى نامتعادل در چند قرن اخير دچار آمده‏اند، رهايى بخشد و به اين وسيله به تعارض و تناقص ، ميان دو نحوه تفكر «ايده آليستى‏» و «رئاليستى‏» صرف كه با نوعى از آرمانگرايى غير حقيقى و اومانيستى و موهوم و يا واقع‏بينى صرف مادى و طبيعى همراه است، پايان بخشد تا به اين وسيله بتواند جوامع غربى را از برخى آثار سوءفكرى و اجتماعى دو جريان و تفكر «آمپريستى و پوزيتويستى‏» افراطى از يك سو و مكتبهاى نامتعادل «اگزيستانس‏» على رغم برخى تعاليم ارزشمند اين هر دو جريان كه بشر غربى را در نهايت ميان واقع‏بينى صرف و انحطاط و ابتذال طبيعى تفكر جهان آنگلوساكسون از يك سو و يا آرمانگرايى خيالى و كست‏خورده و به بن بست رسيده فلاسفه ماركسيست و مكاتب اگزيستانس و پديدار شناسى از سوى ديگر سرگردان ساخته‏اند در امان بمانند.

در چنين شرايطى امام خمينى قدس‏سره مبشر لزوم تحقق ارتباط متعادل ميان «وجود» و «زمان‏» به نحوى حقيقى (نه به صورت اعوجاج آميز آن كه در تفكر «هگل‏» و « هيدگر» ملاحظه مى‏شود) در عرصه هستى‏شناسى وانسان شناسى بودند.

از سوى ديگر امام خمينى قدس‏سره با تحقق يگانگى دين با سياست ، حكومت و اداره جامعه ، متذكر لزوم تحقق كامل توحيد الهى در عرصه‏هاى مذكور و در زندگى اجتماعى مسلمين گشتند و براى جهان غير مسلمان مبشر نفى سلطه و استبداد جهانى شدند و از اين جهت معظم له منادى آزادى و رعايت‏حقيقى حقوق انسانها و ملل گوناگون عالم به خصوص جهان استضعاف و عقب‏نگهداشته شده‏اند. جهانى كه به علت تحولات بزرگ تكنولوژيك و عصر ارتباطات رو به سوى تشكيل دهكده‏اى واحد و نظمى نوين دارد و البته لازمه تحقق اين وحدت جهانى تفاهم و رعايت واقعى حقوق همه ملل عالم است و اين درست در جهت عكس سياستهاى سلطه‏طلبانه جهان غرب قرار دارد. از اين رو امام خمينى قدس‏سره در جهت مخالف جهان سلطه مبادرت به ايفاى مترقيانه‏ترين نقش ممكن بين‏المللى براى ورود كشورهاى گوناگون عالم به جهانى واحد و يكپارچه نمودند.

اما جهان غرب تاكنون با اعتقاد به مكتب اومانيسم و لزوم جداسازى معنويت و دين از ساحت تفكر و عرصه ياست‏بشرى و با جايگزينى انسان ، ثروت ، قدرت و تجمل و غرور به جاى اعتقاد به مبدا هستى و لزوم ارتباط زندگى بشر با مبدا غيب (على‏رغم برخى موفقيتهاى بزرگ مادى و فكرى خود) موجب ظهور انواع تبعيضات طبقاتى و سياسى در سطح جهان معاصر گرديده است.

در حال حاضر مغرب زمين بدون رجوع آگاهانه و متعادل به اصل‏الاصول زندگى بشر و جهان هستى و يا توجيه ناب الهى در دو عرصه تفكر و عمل هرگز قادر به خروج از اين وضع بحرانى و متناقض جهانى نيست و اين خود حقيقتى ژرف است كه درباره آن خداوند بزرگ در قرآن كريم مى‏فرمايد:

«اى اهل كتاب بياييد در برابر يك سخن تسليم و فرمانبردار باشيم و آن اين كه جز خدا را نپرستيم و برخى ، برخى ديگر را تحت‏سلطه و انقياد خود قرار ندهيم ...» (4)

در اين ميان تشكيل تدريجى دهكده واحد جهانى با همه تحولات سريع خود در عصر ارتباطات زمينه مادى و جهانى را براى ظهور عالمگير و عدل‏گستر آخرين امام معصوم شيعيان فراهم مى‏سازد به نحوى كه سرانجام، جهان با گذر از يك سلسله تناقضات هولناك فكرى ، سياسى و اقتصادى معاصر و آينده كه در نهايت‏به علت عدم واقع بينى سران كفر و جهان سلطه منجر به ظهور و جنگهاى آن حضرت خواهد شد به سر منزل امن و فلاح خواهد رسيد و به اين وسيله همه موانع تحقق تمدن واحد جهانى تحت‏حاكميت مكتب بزرگ اسلام از ميان برخواهد خاست و اسلام با تمام ابعاد مادى، معنوى خود حاكم بر جهان خواهد شد و نوع بشر با تجربه تاريخ خونبار چندهزارساله خود به آنچنان رشد فكرى و معنوى نائل خواهد شد كه ديگر هرگز اختلاف ناشى از جهل و يا خودخواهى وجود نخواهد داشت و بلكه بالعكس به نهايت وحدت آگاهانه و مثبت اعتقادى ، اقتصادى و سياسى با همفكران خود در سراسر جهان دست‏خواهد يافت. در اين ارتباط از برخى روايات صحيح اسلامى مستفاد مى‏شود كه در آخرالزمان مردم به آنچنان رشدى نائل مى‏گردند كه ديگر با يكديگر اختلاف نزاع برانگيز نخواهند داشت.

به اين ترتيب از نگاه دين مبين اسلام جهان بشرى در آينده از عرصه خونين معركه‏هاى تناقضات اعتقادى و تاريخى بزرگى عبور خواهد كرد تا نظام واحد جهانى اسلام آگاهانه بر عالم حاكميت‏يابد و سرانجام جهان بشرى شاهد تحقق يگانگى و ارتباط تنگاتنگ ميان واقعيت و حقيقت ، جهان غيب و ابديت‏با عالم طبيعت و ناسوت باشد .

منابع:

ولايت فقيه,امام خميني(ره),safhe=27

اصول كافي

ولايت فقيه,امام خميني(ره),safhe=5



1. ولايت فقيه ، امام خمينى ، ص 5

2. همان ، ص‏27

3. اصول كافى ، باب حجت

4. آل عمران آيه 64

/ 1