مفهوم تفكر و مشخصات تمدن اسلامى در انديشه حضرت امام خمينى قدس سره
شخصيتهاى عاليقدر و بزرگى چون «ابن سينا» و «خواجه نصيرطوسى» به جهت اعتقاد به ارتباط دو ساحتحكمت «نظرى» و «عملى» با يكديگر به عنوان متفكران و فلاسفه عظيمالشان ، عهده دار مقام وزارت حكومتهاى وقت گرديدند . اما از آن جهت كه حكومت در زمان آنها، در اختيار فرمانروايان غير «حكيم» بود نتوانستند على رغم اعتقاد شان به ارتباط تنگاتنگ فكرى و عينى دو ساحت «حكمت نظرى و عملى» با يكديگر ، عهدهدار تحقق عينى « حكمت عملى» در همه ابعاد اجتماعى و سياسى آن شوند و تنها در عرصه نظر و محدودهاى بسيار كوچك از عمل و سلوك فردى، قادر به تحقق عينى حكمت عملى در عرصه زندگى اجتماعى شدند. امام خمينى 1 با دارا بودن همه ابعاد علمى و عملى مكتب جامع اسلام در تمامى ابعاد و ساحات علوم فقهى ، حكمت ، عرفان و سياستبعد از چند قرن جدايى عينى و سياسى دو عرصه حكمت نظرى و عملى از يكديگر ، با تشكيل حكومت اسلامى ايران، به تحقق كامل پيوند فكرى و سياسى حكمت نظرى و عملى در همه ابعاد فردى ، اجتماعى و سياسى آن موفق گشتند. جا دارد متفكران جامعه اسلامى ما با الهام از امام خمينى قدسسره به تبيين نظرى و علمى ارتباط ميان اصول هستىشناسى اسلام و علوم انسانى ، طبيعى و حتى رياضى و تكنولوژيك نوين مبادرت ورزند، اما متاسفانه مراكز فرهنگى جامعه ما غالبا به ارتباط زنده و مستقيم مبانى فلسفى و عرفانى با عرصه جامعه ، سياست، علوم انسانى و طبيعى قائل نيستند و گاه حتى ديده مىشود كه به وجود تعارض و حتى تقابل ميان آنها معتقدند. از اين رو برخى از متفكران دانشگاهى و مراكز فكرى ما نيز قائل به تعارض علم و دين و در نتيجه معتقد به جدايى دين از عرصه اداره جامعه و سياستاند و به اين علت هم اكنون مبتلا به نوعى از هم گسيختگى و خلاء فكرى و اجتماعى هستند. در حالى كه از ديدگاه حكمت جامع اسلامى ، همه علوم و ابعاد اجتماعى و سياسى ارتباط تنگاتنگ با اصول عاليه فلسفى و حتى عرفانى اسلام دارند. علوم اسلامى درگذشته ، با نابودى عينى نظام سياسى مبتنى بر ولايت ، وحدت بنيادين خود را از دست دادند و به دنبال آن فهم از اسلام تجزيه گرديد و هر نحله و متفكرى از منظر علم و تخصص خود اسلام را تفسير كرد. از اين رو اسلام در گذشته به صورت جامع مطرح نگرديد. در نتيجه تلقى و نحوه زندگى مسلمين به علت اختلاف علوم و ديدگاههاى مختلف متفكران اسلامى متحمل انحرافات و اختلافات فردى و اجتماعى بسيار شد. در اين ميان هم در عرصه تعليم و تربيت و هم اداره جامعه و سياست، مفهوم انسان كامل از ديدگاه اسلام مخدوش و مهجور ماند و غالبا ديدگاهى غير جامع، نامتعادل و فردى به اسلام از سوى متفكران اسلامى ارائه شد و به اين وسيله معنا و حقيقت اسلام در منظر مسلمين تحريف و مسخ گرديد و از اين رو اسلام ، اين دين كامل الهى در طى قرون متمادى دچار نوعى تعصب ، جمود و تحجر فكرى و سياسى شد و يا با واكنش در برابر گذشته، تحت تاثير تمدن غرب مبتلا به انديشههاى التقاطى و ظهور جريانات روشنفكرى غربگرا و تجددگرا در چند دهه گذشته گرديد. در حالى كه در مكتب اسلام و بخصوص مذهب تشيع در تفكر و شخصيت ائمه اطهار: بعد از حضرت رسول اكرم(ص) و همچنين در وجود امام خمينى قدسسره در قرن حاضر، اسلام به صورت جامع و كامل آن مطرح است و اين درست در جهت عكس تلقى نامتعادل و كاملا فردى از اسلام در طول سدههاى اخير است كه منتهى به اختلاف ، تفرقه و جدايى فكرى و اجتماعى مسلمانان شده است . به اين علت امام خمينى قدسسره به پيروى از حضرات معصومين(ع) در قرن حاضر ضمن طرح اسلام با تمام ابعاد و جامعيت آن امكان وحدت و يگانگى فكرى ، اجتماعى و سياسى جهان اسلام بعد از چند قرن اختلاف و كشمكش سياسى ميان مسلمين را فراهم آوردند همچنانكه ديديم ، حضرت امام قدسسره همواره دعوت به رعايت اعتدال و حفظ مراتب گوناگون علوم اسلامى مىفرمودند و امتبزرگ اسلام را همواره متوجه يك مقصد، «وحدت كلمه» و «اتحاد كامل سياسى» مىنمودند. البته لازمه تحقق اين مقصد و هدف بزرگ الهى همچنانكه بيان گرديد بدون طرح كامل اسلام كه تنها به تشكيل حكومتى الهى - اسلامى ميسر مىگردد، ممكن نيست . از اين رو امام بزرگوار علت اساسى انحرافات و عقب ماندگى مسلمين در طول تاريخ گذشته و حال را در عدم حاكميت چنين حكومتى كه متكفل تحقق كامل همه احكام فردى، اجتماعى و سياسى اسلام باشد مىدانستند و موكدا در انديشه تحقق نظامى مبتنى بر «ولايت مطلقه فقيه» بودند و سرانجام موفق به تاسيس حكومت اسلامى در ايران گشتند. ايشان در اين مورد مىفرمايند: «ولايت فقيه از موضوعاتى است كه تصور آن موجب تصديق مىشود و چندان به برهان احتياج ندارد. به اين معنا كه هر كسى عقايد و احكام اسلامى را حتى اجمالا دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور درآورد بىدرنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت. اينكه امروز به ولايت فقيه چندان توجهى نمىشود و احتياج به استدلال پيدا كرده علتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموما و حوزههاى علميه خصوصا مىباشد. (1) و در جاى ديگر مىفرمايند: «هيچ كس نمىتواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضى وطناسلامى دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود. قانون كيفر اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود. هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگى دين مبين اسلام را انكار كرده است.» (2) اما همچنانكه بيان گرديد در فهم اصول و باطن اين مكتب بزرگ تنها در تفكر برخى عرفاء و فلاسفه تجلى نمود و ابعاد ظاهرى، دنيوى و ناسوتى آن در عالم دين در عرصه فقاهت و در ساحت تحقق خارجى و سياسى در بسيارى از حكومتهاى متفرعن ، خودكامه و مستبد تقرر يافت و اگر برخى علماء نحلههاى كلامى و فكرى در صدد تبيين اين پيوند و ارتباط حساس ميان ظاهر و باطن اسلام كه جنبهاى نظرى - تاريخى دارد برآمدند، چون مؤيد به تاييد كامل الهى نبودند به انواع اشتباهات و انحرافات پيدا و پنهان فكرى و سياسى دچار شدند، نظير تفكر بسيارى از متفكران و نحلههاى گوناگون كلامى. در اين ميان تنها مفسران معصوم قادر به استنتاج و تبيين اين امر بسيار بزرگاند همانان كه زندگى كليه مسلمين و حتى غير مسلمين وابسته به آنهاست. امام باقر(ع) در اين مورد مىفرمايند: «شما مسلمين در هيچ امرى اختلاف نمىكنيد مگر آنكه اصل و بنياد آن در قرآن موجود است ولى شما قادر به درك آن نيستيد.» توجه به سخنان ائمه معصومين(ع) كه مفسران و سرپرستان دين و قيم فهم و تبيين حقايق نهايى و جهانى زندگى بشر و جهان هستىاند و علم آنها ناشى از علم الهى است ، از ضرورتى حياتى برخوردار است . در حال حاضر نيز چنين قيمى جز امام معصوم و صاحب وقت و زمان، حضرت مهدى(ع) نيست. علم او علمى كامل و مقتبس از مشكات علم الهى و ربوبى حق تعالى است و ما مىدانيم در متن هستى و علم خداوند هيچگونه اختلاف ، تفاوت و جهلى قابل تصور نيست و اگر در فهم اسلام نقصى هست همه از علوم محدود و آميخته با جهل متفكران عادى سرچشمه مىگيرد و اگر كسى با تاييد كامل حضرت حق، فانى در حقيت هستى شود و بعد متحقق به صفات كامل پروردگار گردد، علم او از هر محدوديتى منزه مىگردد و بلكه مظهر كامل علم ربوبى مىشود اما اين حقيقت و نكته بزرگ در عالم اسلام و بخصوص عصر جديد غرب مورد انكار مستقيم يا غير مستقيم آنها قرار گرفت و در مغرب زمين افرادى چون «دكارت» و «هگل» سعى نمودند خود را به نحوى غير دينى مظهر چنين علمى پايانناپذير قلمداد نمايند. از اين رو تمامى آنها به انكار لزوم ارتباط علم و زندگى بشر با جهان غيب پرداختند اما بعد از چند قرن تلاش تمامى متفكران عصر جديد غرب در برابر يك سلسله تناقضات و محدوديتهاى تفكر بشرى به زانو درآمدند به نحوى كه در عصر حاضر تمدن بشرى با يك سلسله بحرانها و چالشهاى فكرى و تاريخى مواجه گشته است. در واقع جهان غرب به علت انكار برخى حقايق و اصول ثابت متافيزيكى و فلسفى و توجه صرف به جنبههاى تاريخى و متغير فكرى و اجتماعى دچار نوعى درهم ريختگى و آنارشيسم فكرى و نسبيت كامل ارزشهاى اخلاقى و خانوادگى شده و در مقابل جهان شرق به علت عدم توجه به مقتضيات نو پديد جامعه اسلامى و اصرار و پايبندى نسبتبه برخى مبانى متافيزيكى و غيرناسوتى دچار جمود فكرى بوده است و در اين ميان تنها انقلاب اسلامى با الهام از تفكر و شخصيتحضرت امام خمينى قدسسره و دين اسلام در صدد تطبيق اصول و مبادى ثابت (نه ساكن) ما بعدالطبيعى بر جهان ، تاريخ و جوامع اسلامى برآمده، همانكه جهان بحران زده معاصر نياز كامل و مبرمى دارد. در اين مورد امام باقر(ع) مىفرمايد: «به من علم به قرآن و تفسير كامل آن و نيز علم به تغيير زمان و تحولاتى كه در آن واقع مىشود داده شده است.» (3) از اين رو در شرايط فكرى كنونى جامعه اسلامى ما ، لزوم تحقق اسلامى شدن دانشگاهها به عنوان زمينهساز فكرى ايجاد تمدن بزرگ اسلامى، بدون اعتقاد حقيقى به ارتباط زنده و مستقيم ميان علوم اسلامى و دانشگاهى و نيز اداره جامعه اسلامى ايران، امكانپذير نيست و اين خود مستلزم اعتقاد جدى به رابطه تنگاتنگ هستىشناسى اسلامى و عرفانى با تمام علوم انسانى و حتى تجربى و رياضى و نيز اداره عرصه جامعه ، سياست و نظام ولايت و رهبرى سياسى است و درست در اين راستا امام خمينى قدسسره به عنوان فقيه ، حكيم ، عارف و سياستمدارى مدبر و شجاع با تشكيل و تحقق حكومت اسلامى و نظام ولايتبه نحوى عينى (و نه فقط در ساحت نظر) و تاريخى به لزوم ارتباط طولى و تنگاتنگ اصول هستىشناسى فلسفى و عرفانى و مسائل حكمت عملى يعنى حقايق و مسائل اجتماعى و سياسى و حتى تكنولوژيك، تحقق خارجى و تاريخى بخشيدند. اما در اين ميان با وجود اينكه مكتب اسلام و ولايت داراى كاملترين نظام فكرى در همه عرصههاى هستىشناسى، انسانشناسى و جهانشناسى مترقى و عميق است، برخى از روشنفكران غربزده و حتى ديندار به استثناى گروهى از نويسندگان و مترجمان عاليقدر با چند دهه تاخير فكرى از تفكر معاصر جهان غرب به طرح برخى مباحث گمراهكننده در قلمرو الهيات اسلامى و نيز طرح برخى فلسفههاى سست ، متناقض و بىاعتبار «تحليلى» آن هم نه به قصد تبادلسازنده و مثبت افكار و نقادى عالمانه آنها - كه مىتواند باعث رشد جامعه اسلامى گردد - بلكه به عنوان حقايق و مكاتبى بنيادين و نهايى، و نيز برخى مباحث دينى و فلسفى تحت عناوين «كلام جديد» ، «فلسفه دين» و «هرمنوتيك» مبادرت مىورزند و با اين خودباختگى اسفبار، جامعه را دچار ترديد و تشكيكى فاجعه آفرين نموده و سعى مىكنند با ارائه يك منطق پوزيتويستى صرف يا شبه دينى و عرفانى اعتقاد به جهان ماوراءالطبيعه را امرى غير علمى و فاقد معنا و غير قابل تحقيق قلمداد نمايند و به اين وسيله ، در راستاى تحقق مكتب پوزيتويستم و سلطه نامتعادل تكنيك در عرصه جهان كه وجود بشر را تا حد يك ماشين و «روبات» خدمتگزار تنزل داده است. تسليم اين جريان نامتعادل مىشوند در حالى كه جهان غرب در قرن حاضر دچار يك سلسله چالشهاى فكرى و اجتماعى بزرگ گشته است. زيرا مكتب پوزيتويسم در عرصه فكر ، سعى در قطع ارتباط انسان با جهان مابعدالطبيعه داشته و در اين ميان اعتقاد حسى به دين را نيز در خدمتبشر و بلكه به عنوان يك نوع كالاى فكرى و فرهنگى كه مىبايستبه مصرف زندگى طبيعى و مادى برسد، مىداند و مىخواهد در خدمتسياست مبتنى بر سلطه جهان غرب باشد، اين مكتب مادى نوين، قائل به اعتبار كامل علم جديد كمى و حسى صرف است در حالى كه جهان غرب بخصوص بعد از جنگ جهانى دوم و شكست تفكر «حلقه وين» با تجربه جدايى علم و زندگى بشر غربى از اعتقاد به جهان ماوراء الطبيعه درچند قرن اخير، دچار بحرانى همه جانبه در عرصه فلسفه ، اخلاق ، سياست و حيث اعتبار علم جديد گرديده و در حال حاضر مجددا با قوت هر چه تمامتر، به لزوم پيوند برخى مبادى علمى و نيز زندگى اجتماعى با برخى اصول مابعدالطبيعى ، دستيافته است. از اين رو ، در حال حاضر ، ميان اين حاكميت تكنولوژيكى و فكرى پوزيتويسم و همچنين تفكرى «انتقادى» و ژرف بين كه با وجود اعتقاد به لزوم پيشرفت كامل علمى و تكنولوژيك جامعه جهانى به نحوى مبهم ، اما جدى خواستار تحقق رابطه متعادل ميان وجود انسان با مبدا هستى است و طالب فراتر رفتن از بسيارى از محدوديتهاى تفكر و تمدن معاصر غرب است، نوعى تعارض و كشمكش فكرى عميق، وجود دارد. به صورتى كه تمامى متفكران جهان غرب، به اين تفكر انتقادى معتقدند، هر چند فاقد اصول متعادل فكرى و مابعدالطبيعى مورد نياز هستند و به اين علتبرخى از آنها به جهان شرق دور و اساطير پناه بردهاند، در حالى كه افراد سطحى مغربزمين و برخى روشنفكران خودباخته شرقى، سخت مجذوب و مرعوب برخى پيشرفتهاى مادى علم جديد گشتهاند و در اين ميان تنها مكتب اسلام و تشيع و تفكر مبتنى بر «نظام ولايت» مىتواند الهام بخش متفكران منتقد و عميق مغرب زمين قرار گيرد. اما على رغم اين حقيقت ، بسيارى از انديشمندان جامعه ما مفتون نظام تكنولوژى و علم جديدند. در حالى كه جولان اين تمدن مادى خود زمانى بيش نمىپايد و بزودى جاى خود را به بنيادهاى عميق فرهنگى و الهى كه در خود، علوم كاملا پيشرفته و هماهنگ با نظام و جهان تكوين و هستى را داراستخواهد داد. از اين رو انديشه ولايت علىرغم برخى كاستيهاى موجود، با تحقق كاملش مىتواند به دور از افراط و تفريطهاى فكرى و عملى دو دوره قرون وسطى و عصر جديد با طرح لزوم ارتباط متعادل ميان انسان و جهان يا عرصه طبيعتبا عالم مابعدالطبيعه و در نهايتخداوند و مبدا هستى - كه مهمترين ويژگى دين اسلام است - جهان اسلام و بلكه نوع بشر را از انحراف چندهزارساله تاريخ بشر كه در نتيجه سوءاستفاده از منابع جهان بيعتيا در روابط اجتماعى و سياسى به انحايى از استبداد اومانيستى و يا دموكراسيهاى نامتعادل در چند قرن اخير دچار آمدهاند، رهايى بخشد و به اين وسيله به تعارض و تناقص ، ميان دو نحوه تفكر «ايده آليستى» و «رئاليستى» صرف كه با نوعى از آرمانگرايى غير حقيقى و اومانيستى و موهوم و يا واقعبينى صرف مادى و طبيعى همراه است، پايان بخشد تا به اين وسيله بتواند جوامع غربى را از برخى آثار سوءفكرى و اجتماعى دو جريان و تفكر «آمپريستى و پوزيتويستى» افراطى از يك سو و مكتبهاى نامتعادل «اگزيستانس» على رغم برخى تعاليم ارزشمند اين هر دو جريان كه بشر غربى را در نهايت ميان واقعبينى صرف و انحطاط و ابتذال طبيعى تفكر جهان آنگلوساكسون از يك سو و يا آرمانگرايى خيالى و كستخورده و به بن بست رسيده فلاسفه ماركسيست و مكاتب اگزيستانس و پديدار شناسى از سوى ديگر سرگردان ساختهاند در امان بمانند. در چنين شرايطى امام خمينى قدسسره مبشر لزوم تحقق ارتباط متعادل ميان «وجود» و «زمان» به نحوى حقيقى (نه به صورت اعوجاج آميز آن كه در تفكر «هگل» و « هيدگر» ملاحظه مىشود) در عرصه هستىشناسى وانسان شناسى بودند. از سوى ديگر امام خمينى قدسسره با تحقق يگانگى دين با سياست ، حكومت و اداره جامعه ، متذكر لزوم تحقق كامل توحيد الهى در عرصههاى مذكور و در زندگى اجتماعى مسلمين گشتند و براى جهان غير مسلمان مبشر نفى سلطه و استبداد جهانى شدند و از اين جهت معظم له منادى آزادى و رعايتحقيقى حقوق انسانها و ملل گوناگون عالم به خصوص جهان استضعاف و عقبنگهداشته شدهاند. جهانى كه به علت تحولات بزرگ تكنولوژيك و عصر ارتباطات رو به سوى تشكيل دهكدهاى واحد و نظمى نوين دارد و البته لازمه تحقق اين وحدت جهانى تفاهم و رعايت واقعى حقوق همه ملل عالم است و اين درست در جهت عكس سياستهاى سلطهطلبانه جهان غرب قرار دارد. از اين رو امام خمينى قدسسره در جهت مخالف جهان سلطه مبادرت به ايفاى مترقيانهترين نقش ممكن بينالمللى براى ورود كشورهاى گوناگون عالم به جهانى واحد و يكپارچه نمودند. اما جهان غرب تاكنون با اعتقاد به مكتب اومانيسم و لزوم جداسازى معنويت و دين از ساحت تفكر و عرصه ياستبشرى و با جايگزينى انسان ، ثروت ، قدرت و تجمل و غرور به جاى اعتقاد به مبدا هستى و لزوم ارتباط زندگى بشر با مبدا غيب (علىرغم برخى موفقيتهاى بزرگ مادى و فكرى خود) موجب ظهور انواع تبعيضات طبقاتى و سياسى در سطح جهان معاصر گرديده است. در حال حاضر مغرب زمين بدون رجوع آگاهانه و متعادل به اصلالاصول زندگى بشر و جهان هستى و يا توجيه ناب الهى در دو عرصه تفكر و عمل هرگز قادر به خروج از اين وضع بحرانى و متناقض جهانى نيست و اين خود حقيقتى ژرف است كه درباره آن خداوند بزرگ در قرآن كريم مىفرمايد: «اى اهل كتاب بياييد در برابر يك سخن تسليم و فرمانبردار باشيم و آن اين كه جز خدا را نپرستيم و برخى ، برخى ديگر را تحتسلطه و انقياد خود قرار ندهيم ...» (4) در اين ميان تشكيل تدريجى دهكده واحد جهانى با همه تحولات سريع خود در عصر ارتباطات زمينه مادى و جهانى را براى ظهور عالمگير و عدلگستر آخرين امام معصوم شيعيان فراهم مىسازد به نحوى كه سرانجام، جهان با گذر از يك سلسله تناقضات هولناك فكرى ، سياسى و اقتصادى معاصر و آينده كه در نهايتبه علت عدم واقع بينى سران كفر و جهان سلطه منجر به ظهور و جنگهاى آن حضرت خواهد شد به سر منزل امن و فلاح خواهد رسيد و به اين وسيله همه موانع تحقق تمدن واحد جهانى تحتحاكميت مكتب بزرگ اسلام از ميان برخواهد خاست و اسلام با تمام ابعاد مادى، معنوى خود حاكم بر جهان خواهد شد و نوع بشر با تجربه تاريخ خونبار چندهزارساله خود به آنچنان رشد فكرى و معنوى نائل خواهد شد كه ديگر هرگز اختلاف ناشى از جهل و يا خودخواهى وجود نخواهد داشت و بلكه بالعكس به نهايت وحدت آگاهانه و مثبت اعتقادى ، اقتصادى و سياسى با همفكران خود در سراسر جهان دستخواهد يافت. در اين ارتباط از برخى روايات صحيح اسلامى مستفاد مىشود كه در آخرالزمان مردم به آنچنان رشدى نائل مىگردند كه ديگر با يكديگر اختلاف نزاع برانگيز نخواهند داشت. به اين ترتيب از نگاه دين مبين اسلام جهان بشرى در آينده از عرصه خونين معركههاى تناقضات اعتقادى و تاريخى بزرگى عبور خواهد كرد تا نظام واحد جهانى اسلام آگاهانه بر عالم حاكميتيابد و سرانجام جهان بشرى شاهد تحقق يگانگى و ارتباط تنگاتنگ ميان واقعيت و حقيقت ، جهان غيب و ابديتبا عالم طبيعت و ناسوت باشد . منابع:
ولايت فقيه,امام خميني(ره),safhe=27 اصول كافي ولايت فقيه,امام خميني(ره),safhe=5 1. ولايت فقيه ، امام خمينى ، ص 5 2. همان ، ص27 3. اصول كافى ، باب حجت 4. آل عمران آيه 64