تحول و تكامل علوم و نظريات علمي امري طبيعي، و طرح و بررسي و نقد آراي دانشمندان در يك جامعهي علمي زنده و با نشاط، امري ضروري است؛ از سوي ديگر تحقيقات و تئوريهاي علمي همواره بر پيشفرضهاي خوانده و ناخواندهاي استوارند كه با تحول در آنها تئوريهاي علمي و پژوهشهاي مبتني بر آنها دگرگون ميشود.از آنجا كه بومي كردن علوم انساني در جامعهي اسلامي ما، بيشتر در اسلامي كردن آن جلوهگر ميشود، كندوكاو در آموزههاي ديني و آراي دانشمندان مسلمان امري ضروري مينمايد و عدم توجه كافي به اين انديشهها، در علوم اجتماعي رايج، اين ضرورت را دوچندان ميكند.كشف، بررسي و تحليل، و ارائهي انديشههاي دانشمندان مسلمان كه با الهام از منابع اصيل اسلامي (كتاب و سنت) و در فضاي فرهنگ اسلامي پديد آمده است، علاوه بر آنكه از لحاظ نظري خلأ تئوريك جامعهي اسلامي را پر ميكند و پيشفرضهاي نويني را ارائه ميدهد، مانع از خودبيگانگي فرهنگي و اجتماعي ميشود و زمينهاي براي فراهم آوردن راهحلهاي عملي براي پارهاي از معضلات و مسائل اجتماعي است. كتاب تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام بنابر ضرورت فوق و به منظور تهيهي متني متقن و جامع براي درس «تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام» در گروه جامعهشناسي پژوهشكدهي حوزه و دانشگاه تأليف شده است. در فصل نخست كتاب، با مراجعهي مستقيم به منابع اسلامي، موضع اسلام نسبت به علوم بشري، وضعيت اين علوم در فرهنگ و تمدن اسلامي، چگونگي رابطهي اسلام با علوم انساني، بومي كردن آنها و پارهاي از ويژگيهاي انديشههاي اجتماعي متفكران مسلمان به اختصار بررسي شده است. در فصلهاي ديگر اين كتاب نيز با مراجعهي مستقيم به آثار دانشمندان مسلمان ـ به ميزان ظرفيت كتاب ـ آراي اجتماعي دانشمندان استخراج و در قالبهاي مأنوس با فضاي فكري دانشجويان علوم اجتماعي ارائه شده است. دانشمنداني كه آراي آنان در اين كتاب بررسي شده است، عبارتاند از: ابونصر فارابي، اخوانالصفا، ابوريحان بيروني، خواجه نصيرالدين طوسي، ابنخلدون.هرچند اين اثر به عنوان متن درس تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام در مقطع كارشناسي تهيه شده است، با توجه به ويژگيهاي يادشده، ميتوان در درس «انديشهي اجتماعي متفكرين اسلامي 1 و 2» در مقطع كارشناسي ارشد نيز از آن استفاده كرد. نويسندگان اين كتاب، مجيد كافي، محمد داوري، حفيظالله فولادي، مهدي صفار دستگردي و دكتر سيدمحمد سليمان پناه هستند و نظارت بر اجراي طرح، از آغاز تا مرحلهي نهايي اثر، بر عهدهي دكتر غلامعلي خوشرو بوده است. حجةالاسلام والمسلمين محمود رجبي، مدير گروه علوم اجتماعي پژوهشكده حوزه و دانشگاه نيز، علاوه بر تهيهي فصل نخست كتاب، بازنگري و ويرايش محتوايي ساير فصول را به عهده داشته است.
تاريخ تفكر
بهطوركلي، تاريخ تفكر معمولاً تاريخ تفكرات نويسندگان است كه سلسلهوار از نظر تاريخي مطرح ميشوند. در عصر ما تاريخ جامعهشناسي از اگوست كنت در قرن 19 شروع ميشود و تا انتهاي قرن بيستم و اوايل قرن 21 ادامه مييابد. در تاريخ 150 سال اخيرِ جامعهشناسي معمولاً چهار نسل پيدرپي را ميتوان مطرح كرد. عليرغم اينكه در اين كتاب به ترتيب زماني متفكران توجه نشده است، اما بهلحاظ تاريخي بودن مباحث ميتوان آن را تاريخ تفكر محسوب داشت.اين كتاب در مقايسه با كتابهاي مشابه در اين زمينه امتيازات زيادي دارد، اما نكات ذيل در آن قابل تأمل است:
الف) تسامحي بودن عنوان كتاب با توجه به محتوا
بهكارگيري قيد اسلامي، در بحث از تاريخ تفكرات اين افراد و نامگذاري كتاب با عنوان «تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام» به نوعي تسامحي است؛ زيرا تفكرات اين افراد نشاندهندهي صرف مباحث اسلامي نيست، بلكه برخي از آن موارد از فلسفه يونان اخذ شده است. البته همانطور كه در بخش معرفي كتاب آمد، اين نامگذاري به سبب تناسب آن با واحد درسي «تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام» بوده است؛ ولي كتاب در واقع تاريخ تفكر اجتماعي متفكران مسلمان است.
ب) طرح مطالب خارج از بحث
در صفحهي نه، نويسنده، تحتتأثير انديشههاي رايج، به مطالبي اشاره كرده كه خارج از موضوع كتاب است؛ مثلاً طرح بحث كتابسوزي تنها در ذهن دانشجو شبهه ايجاد ميكند بدون آنكه جواب كافي به آن داده شود؛ از اينرو خارج از چهارچوب كتاب درسي و موضوع اين كتاب است. براي نشان دادن اهتمام اسلام به علم و عدم مخالفت با آن و اينكه سفارشهاي او نسبت به اهميت علم و علمآموزي، موجبات پيشرفت علم در تمدن اسلامي را فراهم آورده است، نيازي به طرح بحث كتابسوزي نيست و فرهنگ غني اسلامي خود گوياي اهتمام خاص اسلام به علم است؛ لذا شايسته است پاراگراف مربوط به اين بحث در چاپهاي بعدي حذف شود.
ج) پيشفرض گرفتن اثبات جامعهشناسي اسلامي
در مقدمه ـ گويا تحتتأثير شرايط زمان ـ مطرح و تأكيد شده است كه ما جامعهشناسي اسلامي داريم. با توجه به اينكه اين مطلب در مرحلهي بحث و بررسي است و كاملاً اثبات نشده است و عملاً هم طي دو دههي گذشته كه اين بحث مطرح شده، هنوز مطالب انسجام علمي نيافتهاند، بايد اول اين ادعا را ثابت كرد، بهگونهاي كه براي خود گويندگان روشن شود و سپس آن را مطرح كرد؛ بنابراين، اين بحث از مباحث كتاب درسي حاضر، خارج است.به نظر ميرسد بهتر است به جاي الحاق صفت «اسلامي» به عناوين «جامعهشناسي، روانشناسي و... بحثي در رابطه با تقسيمبندي علوم بر مبناي «متد» و در ضمن آن، مطالعه بر مبناي «ايمان» مطرح شود. بدينصورت كه علوم را ميتوان برحسب متد، به شكل زير تقسيمبندي كرد:1. متد برهاني؛2. متد استقرائي؛3. متد ايماني.پوزيتيويستهاي قرن 18، با خيانت خود، متد ايماني را از روش شناخت و مطالعه حذف كردند؛ امّا چنانچه عدهاي از دانشمندان مانند ماكس شلر ميگويند: موضوعاتي وجود دارند كه اگر كسي ايمان نداشته باشد نميتواند آنها را درست درك كند و بفهمد؛ مانند عرفان يا جامعهي آرماني. اين ايمان در جامعهي آرمانيِ امثال فارابي، ايمان مذهبي است و در جامعههاي آرماني ماركسيسم يا ناسيوناليسم بهگونهاي ديگر است.منظور از ايمان، اعتقاد حتمي فرد به تحقق آن جامعه به صورتي است كه در مكتب آمده است.
د) عدم اشاره به ريشههاي تاريخي ـ اجتماعي تفكرات
در مواردي كه بحث فكر اسلامي مطرح است، بايد به نوعي به تطوّر فكري و ريشههاي تاريخي آن در اسلام اشاره ميشد؛ براي مثال، دورهي مأمون عباسي دوره عقلگرايي و دورهي بعد دورهي جنبش ترجمه است. در جنبش ترجمه در اسلام، جامعه باز است، و ميتوان فارابي را محصول اين دوره دانست. در معرفي تفكر فارابي بايد مشخص شود كه اين فكر يوناني چه موقع به عالم اسلام رسيده و مورد استفادهي او قرار گرفته است.
ه·· ) تكراري بودن بخش خواجه نصير
بحث خواجهنصير بازگويي بحث فارابي است؛ چرا كه فلسفهي خواجه، شرح و بسط فلسفهي فارابي است و ايشان هيچ بحث جديدي از خودشان ندارند؛ به همين دليل دانشجو با خواندن اين فصل احساس ميكند كه مطالب تكراري است. شايسته بود به جاي طرح آراي خواجه نصير به تفكرات ابنسينا كه در جامعهشناسي مدني بحث بيشتري كرده است، پرداخته ميشد.
و) فصل ابوريحان بيروني، بيشتر مردمشناسي است تا جامعهشناسي
فصل ابوريحان بيروني هر چند عالمانه نوشته شده است، به دليل محتوايش كه مردمشناسي است، با محتواي كلي كتاب، كه بيشترِ متفكران آن، مانند غزالي، فارابي، خواجهنصير و ابن خلدون با گرايش جامعهشناسي انتخاب شدهاند، تناسب ندارد. پيشنهاد ميشود كه همين گروه پژوهشي حوزه و دانشگاه، كتابي هم در زمينهي تفكرات مردمشناسي بنويسند و در آن، تفكرات مردمشناسان مسلمان از قبيل: ابنخلدون، بيروني، مولوي، ابنبطوطه و قزويني، كه فرهنگشناسي بسيار خوبي دارد، را مطرح كنند.
ز) ضرورت بررسي آراي متفكران مسلمان معاصر
براي جلوگيري از تكرار مباحث در دورهي كارشناسي و كارشناسي ارشد پيشنهاد ميشود كه دو نوع تاريخ تفكر اجتماعي تدوين شود: يكي بررسي آراي متفكران مسلمان معاصر كه مهمتر از متفكران گذشته هستند؛ مانند امام خميني، شهيد صدر، شهيد مطهري، اقبال ،مالك بننبي و... ، براي تدريس در سطح كارشناسي ؛ و ديگري بررسي نظريات متفكران قديم، مانند ابنخلدون، فارابي و امثال اينها، براي تدريس در دورهي كارشناسي ارشد كه رشتهها تخصصيتر است.
ح) عدم نياز به بحث تطبيقي در دورهي كارشناسي
مطالب در بحث فارابي بسيار خوب مطرح شده، اما در بحث تئوري نخبگان، مقايسهاي ميان آراي فارابي و يكي از متفكران غربي صورت گرفته است كه براي دانشجوي دورهي كارشناسي، به سبب ناآشنايي با اين نظريات، ابهامآفرين خواهد بود.
ط) ابنخلدون
مباحث فصل ابن خلدون، عليرغم تسلط كافي نويسنده، مناسب يك كتاب درسي مقطع كارشناسي نيست؛ زيرا به جاي بحث از آراي ابن خلدون از ابتدا خود ابن خلدون، مورد ارزيابي قرار گرفته است و فقط تئوري عصبيّت او مطرح شده است. اگر اين مباحث در مقطع دكتري و يا يك مجلهي آكادميك علمي بيايد خوب است. آنچه در اين مقاله نيامده انديشههاي اجتماعي ابن خلدون است؛ حال آنكه تكيهي ما در بررسيهاي جامعهشناسي اسلامي بر تفكرات ابن خلدون است.در مجموع نويسنده نتوانسته است در سطح يك كتاب درسي، تفكرات اجتماعي ابن خلدون را معرفي كند، زيرا مباحث به صورت مقايسه مطرح شده است كه تناسبي با اين كتاب درسي ندارد. بهتر بود در بررسي آراي ابنخلدون مباحثي مانند نظريهي ارزشي كار در جامعهشناسي اقتصادي، نظريهي عدم استفاده از زور در آموزش پرورش و ديدگاههاي او در جامعهشناسي جنگ و ... مطرح ميشد كه امروزه در مباحث جامعهشناسي كاربرد فراواني دارد.
ي) لزوم استفاده از آيات و روايات در بحث از تفكر اجتماعي در اسلام
اگر در اين كتاب قرار بر اين است كه با نگاه به آيات و روايات موضع اسلام در مورد مباحث و مسائل اجتماعي بررسي شود، پيشنهاد اين است كه در چاپهاي بعدي به بحث سنتهاي اجتماعي در قرآن كه شهيد آيت الله صدر به خوبي بدان پرداختهاند، توجه جدي بشود. ايشان به طرز بسيار زيبايي با استناد به آيات قرآن استدلال ميكنند كه جامعه قانونمند است و سه نوع قانون در جامعه وجود دارد. بعد هم نوع فلسفهي تاريخي و اجتماعي مبتني بر تفكرات قرآني را ارائه ميكنند. ايشان بحث طبقات اجتماعي را مطابق با آيات قرآني مطرح ميكنند. اين بحث به بحث قشربندي اجتماعي كه در جامعهشناسي مطرح ميگردد، بسيار نزديك است. اين نحوه طبقهبندي را كه شهيد آيت الله صدر در كتابشان مطرح ميكنند، جامعهشناسان معاصر هم مطرح كردهاند؛ مضاف بر اينكه تناسب بيشتري هم با عنوان كتاب دارد.