نگرشی بر سیر تاریخی و تطبیقی حقوق زن در ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرشی بر سیر تاریخی و تطبیقی حقوق زن در ایران - نسخه متنی

فائزه عظیم زاده اردبیلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگرشي بر سير تاريخي و تطبيقي موقعيت زنان در ايـــران

فائزه عظيم‏زاده‏اردبيلي

با نگرش تاريخي به سير تطبيقي حقوق زن مي‏توان دريافت كه در ميان اعراب جاهلي و ايران باستان، نظام پدرسالاري حاكم بوده است. مردان جامعه، زن را به دليل ارزش اقتصاديش استثمار مي‏كردند؛ ولي پس از ظهور اسلام در شبه جزيره عربستان و ورود آن به ساير ممالك، تساوي برخي حقوق زن با مرد مانند تعالي انسان، تكامل در انسانيت و عمل صالح مطرح شد و زن نه تنها در اين حقوق با مرد برابر گرديد؛ بلكه به دليل الطاف خفيه خاصي كه اسلام، قرآن و دينداران واقعي به جنس زن دارند، زن عامل آرامش روح و تعالي فكر معرفي و رعايت حقوق او بسي مقدمتر از مردان گرديد. برخي از آيات قرآن بيانگر حقوق حقه فردي و اجتماعي زنان مانند استقلال اقتصادي زنان، مالكيت زن و تعالي در علم، فكر و انديشه است.

كليدواژه‏ها:

زن، حقوق زن، زن ساساني، پدرسالاري

«امروز زنان در جمهوري اسلامي، همدوش مردان در تلاش سازندگي خود و كشور هستند و اين است معناي آزادزنان و آزادمردان، نه آنچه در زمان شاه مخلوع گفته مي‏شد كه آزادي آنان در حبس و اختناق و آزار و شكنجه بود. اينجانب به زنان توصيه مي‏كنم كه رفتار زمان طاغوت را فراموش كنند و ايران عزيز را كه از آن خودشان و فرزندانشان است، بطور شايسته بسازند كه با همت همه قشرها از وابستگي‏ها به تمام ابعادش نجات يابيم.1»

تا كنون بالغ بر صدها جلد كتاب و هزاران صفحه مقاله در باره زن نوشته شده، اما درباره مرد كسي قلم به دست نگرفته است.

راستي چرا اينقدر درباره زن سخن گفته‏اند، قلم زده‏اند و گاه گريبان دريده‏اند؟ شايد به اين دليل كه زن گاهي به عنوان محبوب مورد ستايش شاعران، هنرمندان و داستانسرايان قرار گرفته است؛ محبوبي كه مرد را به اسارت خويش در آورده، يا او را از عشق زميني به عشق آسماني هدايت كرده است. در عرصه زندگي، محور گردش چرخ خانواده و در صحنه جامعه عامل پيشرفت و گاه عامل عقب‏ماندگي بوده است.

نقش زن در جامعه، گرايشهاي مختلف او توقعي كه زن از خانواده و اجتماع دارد و تصويري كه ديگران از نقش او در ذهن دارند و بالاخره محدوديت‏ها و تنگناهاي فرهنگي در زمينه نقش زن در جامعه محصول وقايع و تجربيات گذشته در تاريخ بشري است.

نگرشي تاريخي بر پايگاه اجتماعي‏ـ اقتصادي زنان ايران

بررسي وضعيت اجتماعي ـ اقتصادي زنان در ايران حتي به گونه‏اي عام و اجمالي، كاري بس دشوار است. جامعه ما، جامعه‏اي كهنسال است كه فرازها و نشيبهاي بسيار پيموده و رنگها پذيرفته است. براي شناخت چنين جامعه‏اي، بايد دهها و صدها پژوهنده با اتكا به روش علمي و با پي كاوي در منابع و مدارك، ساليان دراز كار و كوشش كنند.

مقاله حاضر موقعيت زنان را در زن در عصر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ـ در حد نياز و ضرورت ـ در ساختن جامعه اسلامي فعالانه شركت مي‏جست، بيرون مي‏آمد، كار مي‏كرد و در ميدانهاي جنگ حاضر مي‏شد.

گذشته و حال در مقابل هم قرار داده امكان

مقايسه و مطالعه تغيير و تطور آن را فراهم مي‏سازد. اين بررسي از دوران مادها (قرن هفتم ق.م) آغاز و به انقراض ساسانيان(2652) ختم مي‏شود.

پايگاه اجتماعي ـ اقتصادي زن در ايران پيش از اسلام

از موقعيت اجتماعي ـ اقتصادي زنان در ايران، اطلاعات پراكنده‏اي در منابع تاريخي به چشم مي‏خورد. اين بررسي از دوران مادها (قرن هفتم‏ق.م) آغاز و به عصر حاضر ختم مي‏شود. در طي تاريخ هزار و پانصد ساله كه از آن به عنوان ايران باستان ياد مي‏شود (دوران حكومت مادها، هخامنشيان، اسكندر و سلوكيان، پارت‏ها و ساسانيان) دين زرتشت به نام «مزده يسنه» كه در آغاز هزاره پيش از ميلاد در شرق ايران ظهور كرده بود، در سراسر ايران رواج يافت. از ويژگي‏هاي جامعه در اين دوره، ثبات همراه تغيير است؛ تغييري كه موجب شد نظام دودماني يا نظام «ويس» اوليه مبتني بر رسوم پدرسالاري، بر اثر برخورد آرياها با تمدن بومي، بويژه تمدن مادها، راه تطور در پيش گيرد و بتدريج نظام شاهي و دولت متمركز، بازار و پيشه‏وري، بازرگاني، روابط پولي و بردگي پديدار شود و سپس اين جريان نيز بتدريج دگرگون گشته، تيول داري، فئوداليسم، اريستوكراسي و غيره ظهور كند.

ويل دورانت ضمن اشاره به عدم تساوي زن و مرد در ايران باستان مي‏نويسد: پس از داريوش، مقام زن مخصوصا در ميان طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد. زنان فقير چون براي كار كردن ناچار از رفت و آمد در ميان مردم بودند، آزادي حضور در خيابانها را براي خود حفظ كردند. در مورد زنان ديگر، گوشه‏نشيني ـ بويژه در زمان حيض كه اجتناب‏ناپذير بودـ رفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگي اجتماعي آنان را فرا گرفت. زنان طبقات بالاي اجتماع جرأت آن را نداشتند جز در تخت روان روپوش دار از خانه بيرون بيايند. زنان شوهردار حق نداشتند هيچ مردي، ولو پدر يا برادرشان را ببينند. در نقشهايي كه از ايران باستان بر جاي مانده هيچ تصويري از زن ديده نمي‏شود، جز مواردي اندك در حال رقصهاي مذهبي! كنيزكان آزادي بيشتري داشتند. زنان حرم شاهي حتي در دوره‏هاي اخير نيز در دربار تسلط فراوان داشتند و در كنكاش با خواجه‏سرايان و در طرح ريزي وسايل شكنجه با پادشاهان رقابت مي‏كردند.1

ظاهرا زنان وابسته به طبقات متوسط و محروم براي امرار معاش و تأمين زندگي، دوشادوش مردان در كارهاي كشاورزي و ديگر امور اقتصادي شركت مي‏كردند. و جز زنان طبقات ممتاز، زنان ديگر مجبور به پرده‏نشيني نبودند. كريستين سن با استفاده از منابع روستايي و غيره مي‏نويسد:2

«... اصل تعدد زوجات اساس تشكيل خانواده به شمار مي‏رفت. عده زناني كه مرد مي‏توانست داشته باشد، بستگي به استطاعت او داشت. ظاهرا مردان كم‏بضاعت، بطور كلي بيش از يك زن نداشتند. رئيس خانواده (كدخدا) از حق رياست دودمان بهره‏مند بود. اهتمام در پاكي خون خانواده يكي از صفات بارز جامعه ايران در آن عهد بود. ازدواج با محارم نيز جايز شمرده مي‏شد. تربيت طفل به عهده مادر بود و در صورت احتياج، پدر طفل، خواهر يا دختر بزرگ خود را به تربيت او مي‏گماشت. حق شوهر دادن دختران به عهده پدر بود و خود دختر در اين زمينه حق اظهار نظر نداشت. ازدواج در جواني صورت مي‏گرفت. در پانزده سالگي معمولاً دختران شوهر مي‏كردند. وصلت با مداخله و پايمردي يك نفر صورت مي‏گرفت. مهر را معين مي‏كردند و اختيار تعيين شوهر و حق ازدواج دختر از آن پدر بود؛ اگر دختر جواني كه در موقع مناسب او را شوهر نداده بودند، ارتباط نامشروع پيدا مي‏كرد، حق نفقه از پدر خود داشت و از بردن ارث محروم نمي‏شد؛ مشروط به آنكه آن ارتباط را قطع كند و حتي نفقه اطفالي كه از اين پيوند نامشروع به دنيا مي‏آمدند، به عهده پدر آن دختر بود.3 براساس شواهد موجود در هزاره چهارم قبل از ميلاد، زن اوقات خود را تماما مصروف اداره خانه و خانواده مي‏كرده است. البته مجلس آرايي و رقاصي نيز در ايران باستان رواج داشته است. زنان با رقصهاي به ظاهر مذهبي به زندگي خود

نشاط مي‏بخشيدند و گاهي مردان هم در اينگونه شاديها شركت مي‏كردند. از اين دوره نقوش فراواني از انواع مختلف رقص به‏جا مانده است. ظروف گلي كه از سيلك كاشان به دست آمده، چند زن را در حال رقص نشان مي‏دهد. در نقاط ديگر ايران مثل تپه‏هاي ما قبل تاريخ فارس يا تپه ارسنجان، شهر ري و حفاريهاي چشمه علي نيز آثاري از اين قبيل به دست آمده است كه زنان را با لباسهايي در حال انجام حركات موزون و رقص نشان مي‏دهد. هنوز نظير اين گونه رقصها در قسمتهاي جنوبي و مركزي ايران متداول است.1

در ايران باستان، زن در صورت نارضايتي از شوهر مي‏توانست از وي طلاق بگيرد، اما مرد فقط در چهار مورد مي‏توانست زن خود را طلاق بدهد:

1ـ وقتي كه زن نازا بود.

2ـ اگر به جادوگري مي‏پرداخت.

3ـ هرگاه اخلاقش فاسد بود.

4ـ اگر ايام قاعدگي را از شوهر پنهان مي‏كرد.2

متأسفانه در ايران باستان حق تحصيل مخصوص شاهزادگان و اشراف بود و توده مردم حق تحصيل و آموزش نداشتند. فردوسي در اين زمينه حكايت تكان دهنده و غم‏انگيزي نقل مي‏كند. به روايت فردوسي در زمان انوشيروان، خزانه دولت خالي مانده بود. يك كفشگر حاضر شد هزينه سپاه شاه را بپردازد به شرط آنكه شاه اجازه دهد فرزند اين كفشگر نيز درس بخواند. خسرو انوشيروان با اين خواسته كفشگر موافقت نكرد و آن را مخالف موازين و سنن نظام شاهنشاهي ايران باستان دانست. در چنان جامعه‏اي طبيعي بود كه زنان طبقات متوسط به هيچ روي حق آموزش و تحصيل نداشته باشند و درس خواندن آرزويي باشد كه آن را از مهد تا لحد در خاطره خود حفظ كنند. البته گفته مي‏شود كه زنان درباري و اشراف زاده مي‏توانستند در صورت تحصيل به مقام قضا نيز دست يابند. كريستين سن مي‏نويسد: «در هيچ يك از تصاوير و نقوش بازمانده از ايران زمان ساساني، مجلس بزمي نيست كه در آن، زنان نقشي چه به شكل نوازنده و يا خواننده و چه بصورت رقاصه نداشته باشد.»3

از ديگر مسائل اجتماعي، وضع حقوقي زنان در ايران باستان است. در آن دوران، براي جناياتي كه در خانواده واقع مي‏شد، مثل قتل زن به دست شوهر يا پسر و دختر به دست پدر و يا خواهر به دست برادر و يا جناياتي مابين پسران و برادران، به عدليه رجوع نمي‏شد و بايستي خود خانواده قراري در اين گونه جنايات بگذارند؛ زيرا به عقيده پارتها، اين نوع جنايات به حقوق عمومي مربوط نبود و تصور مي‏كردند كه فقط به حقوق خانواده خلل وارد مي‏آورد. وليكن اگر دختر يا خواهر شوهر دار موضوع چنين جنايتي واقع مي‏شد، امر به عدليه محول مي‏گشت؛ زيرا زني كه شوهر مي‏كرد جزء خانواده شوهر محسوب مي‏شد. از جنايات و مجازات‏هاي اين دوره اطلاعاتي در دست نيست. اما همين بس كه مجازات خيانت زن به شوهر خيلي سخت بود و مرد حق كشتن زن را داشت.4

هرگاه پسري به سن رشد و بلوغ مي‏رسيد پدر يكي از زنان متعدد خود را به عقد زناشويي وي در مي‏آورد. نكته اين است كه زن در تمدن ساساني شخصيت حقوقي نداشت و پدر و شوهر اختيارات وسيعي در دارايي او داشتند. هنگامي كه دختر به سن پانزده سالگي مي‏رسيد و رشد كامل مي‏كرد، پدر يا رئيس خانواده مكلف بود او را شوهر بدهد. اما سن زناشويي پسر بيست سالگي بود و در اين زناشويي رضايت پدر شرط بوده است. دختري كه به خانه شوي مي‏رفت از پدر يا كفيل خود ارث نمي‏برد و در انتخاب شوهر هيچ‏گونه حقي براي او قائل نبودند.5

بي‏گمان در جامعه پدرسالاري ايران باستان زن مقام اجتماعي والايي نداشت. زن در جامعه ساساني داراي شخصيت حقوقي نبود و اختيار او در دست پدر و شوهر بود. زن حتي از حق انتخاب شوهر هم بهره نمي‏برد.6 زن، «شخص » يعني انسان و موجودي كه صاحب حقي باشد، به شمار نمي‏رفت. بلكه چيزي بود براي تملك و از هر لحاظ تحت قيموميت

رئيس خانواده يعني پدر و يا شوهر قرار داشت.1

ايرانيان باستان دختران را در كودكي نامزد مي‏كردند و كسي نمي‏توانست اين نامزدي را بهم بزند.2 اسارت زن تا آن پايه بود كه مرد حق داشت زن خود را بطور موقت در اختيار مرد ديگري قرار دهد. شوهر مي‏توانست زن خود را براي مدت معيني به مردي كه پرستار كودكان او بود و به زن نياز داشت، به زني بدهد و در اين كار رضايت زن شرط نبود.3 سلطه مرد بر زن، مرزي نمي‏شناخت و زن، حتي زن اشرافي از هر حيث محكوم مرد بود و همانند كودكان و بردگان، بدون چون و چرا از مرد اطاعت مي‏كرد. بر اثر اهميت اقتصادي خانواده، فزوني اعضاي آن مطلوب همه كس مخصوصا زمينداران بزرگ بود. خانواده دوره ساساني از نوع خانواده گسترده پدرسالار محسوب مي‏گرديد.

پسران و همسران و فرزندان آنان در خانواده پدر و مادري باقي مي‏ماندند و بدين ترتيب بر وسعت آن مي‏افزودند و حداقل تا زمان تقسيم ارث پدر اين قانون از هم نمي‏پاشيد.4

هرودت نقل مي‏كند كه پادشاهان هخامنشي هرساله به كسي كه شماره اعضاي خانواده‏اش بيشتر بود، جايزه‏اي مي‏دادند.5

اهميتي كه كثرت افراد خانواده در توليد فلاحتي داشت، سبب مي‏شد كه رسم چند زن گزيني رواج يابد. خانواده ايران باستان بر تعدد زوجات استوار گرديده و دين زرتشتي آن را تأييد كرده بود. گاهي مرد مي‏توانست چند زن در خانواده داشته باشد.6 بزرگان و پادشاهان اين رسم را سخت رعايت مي‏كردند و در دربارهاي پادشاهان زنان كثيري گرد مي‏آمدند. يكي از آنان، ملكه شمرده مي‏شد. در زمان پارتها هم مانند هخامنشيان، پادشاه يك زن اصلي و گروهي زن فرعي مي‏گرفت و كثيري كنيز نيز نگاه مي‏داشت.7

پادشاهان و بزرگان اين رسم را سخت رعايت مي‏كردند. با توجه به بخش‏هايي از كتاب تاريخ طبري مي‏توان به تعداد زناني كه در حرمسراهاي شاهان وجود داشته‏اند، پي برد. در اين كتاب به اطلاعاتي در خصوص دربار آخرين پادشاه بزرگ ساساني، خســـرو دوم برمي‏خوريم، اوضاع مالي خسرو دوم از كليه پادشاهان ساساني بهتر بوده است. وي زمستانها را در قصر خود واقع در تيسفون بسر مي‏برد و تابستانها را در ناحيه كوهستاني ميان تيسفون و همدان سپري مي‏ساخت. در حرمسراي خسرو دوم دوازده هزار زن و كنيز بسر مي‏بردند. تعداد اين افراد بنا به روايت ديگري از همين مورخ، بالغ بر سه هزار زن و هزاران كنيز براي مقاصد خدمتكاري و رامشگري و غيره بوده است. دختران رامشگر هم در نزد شاهان از محبوبيت بسياري برخوردار بودند.8

احتمالاً اهميت اقتصادي خانواده و حفظ قدرت و ثروت آن سبب شد كه از دير باز خانواده‏هاي اشرافي ايران، خانواده درون همسري را بصورتي افراطي ترتيب دهند و به ازدواج با محارم تمكين كنند. اما برخي از محققان برآنند كه ازدواج بين خويشان بسيار نزديك براي پاك نگاهداشتن خون معمول شده بود.9

شرق شناسان اروپايي عموما عقيده اسلام بر برابري بين زن و مرد تأكيد كرده و به هر دوي آنها حق تصميم‏گيري درباره سرنوشت خودشان و بر خورداري از تمام آزاديها را داده است؛ حق انتخاب (رأي دادن و انتخاب شدن)، حق آموزش و كار و نيز حق اعمال تمام وظايف اقتصادي.

دارند كه در ايران باستان، ازدواج خويشاوندان با يكديگر و حتي ازدواج پدر با دختر، پسر با مادر و برادر با خواهر جايز بوده است. شرق شناسان مذكور ادعاي خود را بر پاره‏اي از مندرجات اوستا و كتب پهلوي استوار كرده‏اند. دينكرد (كتاب اعمال ديني زرتشتيان) كاملترين نوع زناشويي را ازدواج ميان پدر و دختر، مادر و پسر و برادر و خواهر مي‏داند.10 در آن زمان، ازدواج با نزديكان مايه استواري پيوندهاي خانوادگي پنداشته مي‏شد. در تاريخ آمده است كه بهرام چوبين براي خود «گردويه» يا «گرديك» را به زني گرفت و قباد دختر يا خواهر زاده خود را همسر خويش كرد. اردشير بابكان در نامه‏اي به يكي از كارگزاران خود سفارش مي‏كند كه نزديكان را به زني بگيريد تا پيوندهاي خانوادگي استوار گردد.11 انوشيروان نيز، ازدواج مردان شريف را با زنان گروههاي پايين اجتماع ممنوع ساخته بود.12

بطور كلي چنانكه از تاريخ و داستانهاي تاريخي نظير ويس ورامين، بيژن و منيژه و داستان سياوش بر مي‏آيد، در اين دوران، زنان با گرفتاريهايي نظير محروميتهاي جنسي، عدم رعايت تناسب سن با همسر و مداخله بي‏اندازه پدر و مادر در امر ازدواج دست به گريبان بوده‏اند و در نتيجه، در بسياري از موارد متأسفانه با برقرار كردن رابطه پنهاني با مردان ديگر كمبودهاي عاطفي و جسماني خود را جبران مي‏كردند،13 و چون چنين رفتاري خيانت به شوهر محسوب مي‏شد، محكوم به مرگ مي‏شدند. اگر دختري پدر را چنان كه سزاوار شأن او بود، حرمت نمي‏گذاشت قسمتي از ارث پدري او به مادر تعلق مي‏گرفت، لكن حق شوهر دادن او به پدر اختصاص داشت. ولي اگر پدر در قيد حيات نبود، اين حق نخست به مادر تعلق مي‏گرفت و اگر مادر مرده بود، يكي از عمه‏ها يا خاله‏ها اين مهم را برعهده مي‏گرفت. دختر خود مستقلاً حق اختيار شوهر را نداشت و پدر يا شخص ديگري كه ولي دختر محسوب مي‏شد، مكلف بود پس از رسيدن دختر به سن بلوغ، او را شوهر بدهد؛ زيرا كه منع دختر از توالد، گناه عظيمي به شمار مي‏آمد. مراسم نامزدي غالبا در سن طفوليت برگزار مي‏شد و ازدواج در جواني صورت مي‏گرفت. در پانزده سالگي دختر بايد شوهردار مي‏شد و معمولاً وصلت به وسيله يك نفر واسطه به عمل مي‏آمد و پس از تعيين مهريه، شوهر موظف به پرداخت آن به پدر دختر بود؛ ولي مي‏توانست آن پول را در صورتي كه پس از عروسي معلوم مي‏شد كه زن نازاست دوباره پس بگيرد. پس از عقد و ازدواج، اجر كردار نيك زن به شوهرش مي‏رسيد.14 بدين‏ترتيب دختر در حكم كالايي بود كه پدر مي‏توانست عملاً او را به فروش برساند؛ در اين معامله آنچه ناديده گرفته مي‏شد، رضايت دختر بود. در مورد ارث چنين مقرر بود كه زن ممتاز و پسرانش يكسان ارث ببرند اما به دختران شوهر نكرده نصف سهم مي‏دادند. «چاكر زن» و فرزندان او سهمي از ارث نداشتند ولي پدر مي‏توانست از زمان حيات سهمي از دارايي خود را به آنها ببخشد و يا وصيت كند كه پس از مرگ او به آنها بدهند و براي مراقبت در اجراي قوانين ارث نظّاري معين مي‏كردند و چنين مرسوم بود كه به هنگام وصيت كردن، مرد وظيفه داشت كه سهمي به هريك از دختران بي‏شوهر و دو سهم به زن ممتاز خود بدهد.15 البته مقصود از زن ممتاز همان سوگلي حرمسرا بود.

زنان در ميان خود نيز از لحاظ حقوقي مساوي نبودند. يكي از زنان و گاهي نيز دو زن، زن ممتاز بودند و ديگران «زنان خدمتگزار» به شمار مي‏رفتند. هنگامي كه نخستين «زن ممتاز» عقيم مي‏ماند، شوهر اجازه داشت زن ممتاز ديگري برگزيند. كنيزان و اسيران جنگي نيز در شمار زنان خدمتگزار محسوب مي‏شدند. اصولاً داشتن ثروت، آن طور كه مشهود است، در همه موارد اساس و معيار بود. كريستين سن در مورد ايران باستان بجا گفته است كه خون و مالكيت دو ركني هستند كه جامعه ايراني بر اساس آنها قائم است.16

بطور خلاصه مي‏توان گفت در جامعه باستاني ايران، زن زير دست مرد بود و به سبب ارزش اقتصادي خود، مورد استثمار قرار مي‏گرفت. مرد هنگام ازدواج، بهاي زن را با پول به پدر او مي‏پرداخت. ارزش زن بسته به ارزش كارش بود. هر زني كه بيش از ديگران به توليد اقتصادي كمك مي‏كرد و يا در مجلس بزم به كار مي‏آمد، «بهتر» و «زيباتر» به شمار مي‏رفت و اين واقعيتي است كه از كتب اخلاق و امثال و حكم ايران باستان برمي‏آيد.17

پايگاه اجتماعي ـ اقتصادي زن در

ايران بعد از اسلام

در ايران بعد از اسلام اقتصاد مبتني بر كشاورزي، نقش مهمي را ايفا مي‏كرد؛ لذا خانواده همچنان نقش مؤثري را در توليد فلاحتي و صنعتي به عهده داشت.

افراد خانواده تحت سرپرستي پدر يا رئيس خانواده ـ كه مسؤول تأمين نيازهاي خانواده بودـ در كشتزارها و كارگاههاي خانگي كار مي‏كردند؛ در حالي كه دستورات اسلام در مورد حقوق زن يك تحول جدي در پايگاه اجتماعي زنان ايجاد كرده بود.

گسترش روز افزون كشاورزي و دامپروري كه مستلزم كار گروهي بود، وسعت خانواده را لازم مي‏ساخت. اين كار با نگهداري فرزندان حتي پس از ازدواج و بوسيله رسم تعدد زوجات ـ كه البته اسلام آن را محدود كرده بود ـ ادامه يافت.

در اين دوره، افراد خانواده كه به ده تا سي نفر مي‏رسيدند در يك جا زندگي مي‏كردند و در زميني اجاره‏اي يا زميني كه ملك همه آنها بود، با هم زراعت و محصول را به تناسب ميان خود تقسيم مي‏كردند. نقش مؤثر اعضاي خانواده در توليد فلاحتي سبب حمايت خانواده از زناشوئي مي‏شد. بنابراين جوانان از «همسرگزيني» بيمي نداشتند و بآساني تن به قيد تأهل مي‏دادند. با آغاز دوران اسلامي، صورت افراطي ازدواج بين خويشاوندان بتدريج محدود شد و ازدواج پدر و دختر، مادر و پسر و يا برادر و خواهر تحريم و ازدواج با افراد خارج از دايره بسته خانواده تشويق گرديد و اين عامل سبب رواج نوعي احساس همبستگي انساني و جلوگيري از رشد بي‏رويه خون‏پرستي و اريستوكراسي شد.

رسم تعدد زوجات كه قبل از ظهور اسلام در ميان تمام افراد شرقي از جمله يهود، عرب و ايراني شايع بود، بشرط محدوديت، مورد قبول اسلام قرار گرفت. در صدر اسلام نظام اصيل اسلامي بر جامعه حاكم بود و زنان در امور مربوط به زندگي اجتماعي و حتي سياسي جامعه نقش مهمي را ايفا مي‏كردند.

زن در جامعه صدر اسلام شخصيت انساني كاملي پيدا كرد و اسلام براي نخستين بار در تاريخ بشر، زن را از استقلال اقتصادي برخوردار ساخت.1

اسلام زن را بر ارث، دستاورد مالي و مهريه‏اش مالك مي‏داند. حتي در بسياري از مناطق اسلامي، زن در كنار شوهر به فعاليتهاي اقتصادي مشغول بوده است. زن در عصر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ـ در حد نياز و ضرورت ـ در ساختن جامعه اسلامي فعالانه شركت مي‏جست، بيرون مي‏آمد، كار مي‏كرد و در ميدانهاي جنگ حاضر مي‏شد.2

در آن نظام، رسالت عمده زنان پرورش نسلهاي سالم و صالح و ساختن «انسانها» بود، نه فقط ساختن «ابزارها»؛ از سوي ديگر، آميزشهاي بي‏بندوبار زنان و مردان نيز در جامعه اسلامي اصلاً روا نبود.3

قرآن كريم سيزده قرن قبل از اروپا به زن استقلال اقتصادي داد؛ با اين تفاوت كه:

اولاً ، انگيزه‏اي كه سبب شد اسلام به زن استقلال اقتصادي بدهد جز جنبه‏هاي انساني و عدالت دوستي و الهي اسلام نبود. در اسلام اهدافي از قبيل مطامع كارخانه‏داران دوران انقلاب صنعتي انگلستان وجود نداشت كه به خاطر گسترش بازار مصرف و تحصيل نيروي كار ارزان اين قانون را به رسميت شناختند، بلكه اين شعار را داد كه «للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الأقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الأقربون مما قل منه أو كثر نصيبا مفروضا»4

ثانيا ، اسلام به زن استقلال اقتصادي داد، اما به قول «ويل دورانت» خانه براندازي نكرد، اساس خانواده‏ها را متزلزل نكرد، زنان را عليه شوهران و دختران را عليه پدران به تمرد و عصيان وادار نكرد. «و لكل جعلنا موالي مما ترك الوالدان و الأقربون و الذين عقدت أيمانكم فأتوهم نصيبهم إنّ الله كان علي كل شي‏ء شهيدا.»5

اسلام با اين دو آيه، انقلابي عظيم اما آرام و بي‏ضرر به پا كرد.

ثالثا ، آنچه دنياي غرب كرد، اين بود كه به قول «ويل دورانت» زن را از بندگي و جان كندن در خانه رهانيد و گرفتار بندگي و جان كندن در مغازه و كارخانه كرد. يعني اروپا غل و زنجيري ديگر را كه كمتر از

اولي نبود، به دست و پاي او بست؛ اما اسلام زن را از بندگي و بردگي در خانه، مزارع و... رهانيد و با الزام مرد به تأمين بودجه خانوادگي، هرنوع اجبار و الزامي را از دوش زن براي تأمين مخارج خود و خانواده برداشت. زن از نظر اسلام در عين اينكه حق دارد طبق غريزه انساني به تحصيل ثروت، حفظ و افزايش آن بپردازد، طوري نيست كه جبر زندگي، او را تحت فشار قرار دهد و غرور و جمال و زيبايي را كه هميشه با اطمينان خاطر بايد همراه او باشد، از او بگيرد.1

اسلام بر برابري بين زن و مرد تأكيد كرده و به هر دوي آنها حق تصميم‏گيري درباره سرنوشت خودشان و بر خورداري از تمام آزاديها را داده است؛ حق انتخاب (رأي دادن و انتخاب شدن)، حق آموزش و كار و نيز حق اعمال تمام وظايف اقتصادي.

اسلام دست زنان را گرفت و در كنار مردان و همطراز آنان نگهداشت؛ در حالي كه وقتي پيغمبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ظهور كرد، زنها را هيچ حساب نمي‏كردند. اسلام به زنها قدرت داده است. سلسله احكام ويژه زنان دارد كه با فيزيولوژي زن مناسب است، و اين بدان معنا نيست كه اسلام بين زن و مرد، فرقي گذاشته است.2

از نظر اسلام، اصل تساوي مرد و زن در حقوق عمومي محفوظ بوده و به رسميت شناخته شده است، ولي نقشها و مسؤوليتهاي زن و مرد بر اساس خصوصيات روحي و جسمي آنها ترسيم و تنظيم شده است؛ چنان دقيق و فراخور استعدادها و كششهاي جسمي و روحي، كه دليل بر احاطه كامل تشريح كننده و دليل بر وحي و نبوت است كه تشعشع آن از مجموع آيات و سنت‏هاي اصيل عصر نبوت و پس از آن براي هر خودي و بيگانه صاحبنظر و بي‏غرض مشهود است.3

زن و مرد در پيشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوي در شرايط مشابه يكسانند و هرگز اختلاف جنسيت و تفاوت ساختمان جسماني و به دنبال آن پاره‏اي از تفاوتها در مسؤوليت‏هاي اجتماعي را دليل تفاوت ميان اين دو از نظر به دست آوردن تكامل انساني نمي‏شمارد؛ بلكه هر دو را از اين جهت كاملاً در يك سطح قرار مي‏دهد و آنها را با هم ذكر كرده است.4

با ورود اسلام به ايران از سلطه بي‏انتهاي مرد بر زن كاسته و بر مسؤوليتهاي وي در مقابل زن افزوده شد. در اين دوران بسياري از زنان نويسنده و دانشمند ظهور يافتند و با آزادي تحصيل، علم و دانش رشد حيرت انگيزي پيدا كرد. از جمله اينكه مي‏گويند: هنگامي كه امام رضا عليه‏السلام در عبور از نيشابور حديث «سلسلة الذهب» را نقل مي‏فرمود، چهل هزار زن و مرد قلم بدست اين حديث را نوشتند و ضبط كردند. متأسفانه با حمله مغول به ايران، دوران شكوفايي علمي و سياسي نيز سپري گرديد؛ زيرا مغول‏ها به هيچ كس اجازه فعاليت سياسي نمي‏دادند و تنها زماني مدارس رونق دوباره يافت كه خانهاي مغول يكي پس از ديگري اسلام آورده و در فرهنگ اسلامي ذوب شدند و اين سرآغاز پيدايش تمدن اسلامي در عصر مغولي در شبه قاره هند است كه آثار عظيم معماري جهان از جمله مسجد تاج محل از بقاياي آن مي‏باشد.

از آداب و رسوم خاص ازدواج مغولان مي‏توان چنين نتيجه گرفت كه در آن دوران پسران و دختران بسيار زود ازدواج مي‏كردند و معمولاً ازدواج‏ها بين قبايل بيگانه صورت مي‏گرفت و همسريابي بصورت خواستگاري يا جنگ و دزديدن دختر انجام مي‏شد و پس از آن كه مراسم خواستگاري و توافق انجام مي‏گرفت، داماد آينده نزد خانواده عروس مي‏رفت و دوران نامزدي را در خانواده دختر سپري مي‏كردند.5

از ديگر رسمهاي مربوط به ازدواج در اين دوران، بايد از مهريه و جهيزيه نام برد. در دوره ايلخاني و پس از رسمي شدن دين اسلام در نزد اين سلسله، مهريه نيز متداول گرديد كه در بين سلاطين و شاهزادگان و امرا مقدار آن بسيار زياد بود. از جمله اقدامات غازان‏خان كه دست به اصلاحات اجتماعي همه جانبه‏اي در مملكت زد، اصلاح و كاهش مهريه بود كه گرفتاريهاي فراواني براي خانواده‏ها ايجاد مي‏كرد. وي مهر را به «نوزده دينار و نيم» مقرر كرد.6 مقدار جهيزيه نيز بستگي به

موقع و مقام پدر دختر و پدر پسر داشت. در دوران مغول نيز تعدد زوجات مرسوم بوده است و مردان مغول مي‏توانستند داراي چندگونه زن عقدي و غير عقدي باشند. زنان صيغه از حيث اهميت اجتماعي در رديفي بعد از زنان عقدي قرار داشتند و از حقوقي خاص بهره‏مند بودند و فرزندانشان قانوني محسوب مي‏شدند و حتي مي‏توانستند طبق شرايطي در رديف خاتونها قرار بگيرند؛ ولي كنيزان برايگان در اختيار مردان قرار مي‏گرفتند و در خانه و قبيله به خدمت مشغول مي‏شدند و تقريبا هيچ نوع حقي نداشتند. فرزندان اين كنيزان نامشروع بودند و نه تنها از هيچ امتيازي برخوردار نمي‏شدند بلكه از خانواده و قبيله نيز طرد مي‏گرديدند. شهادت كنيز در مورد جرمها و جنايات مسموع و قانوني نبود.

از نظر حقوقي، زنان صاحب مال و اموال خود بودند و مي‏توانستند با مردان برابري كنند بخصوص كه در دوران اوليه تكوين حكومت مغول، در گرداندن چرخهاي اقتصادي جامعه ايلي نقشي مهم‏تر و برتر از مردان را برعهده داشتند و چون هر زني براي خود چادر و اسباب و اثاثيه و اموال شخصي داشت، شوهر مي‏توانست هر روز در مسكن يكي از زنان بسر برد.

در مورد ارث، قانون مشخصي نبود و مقدار و ميزان ارثي كه زن از همسر خود مي‏برد، بستگي به ثروت و تعداد نفرات زير دست شوهر داشته پيرو قانون خاصي نبود ولي آنچه مسلم است بيوه‏هايي كه فرزندان كوچك داشته‏اند تا هنگام بزرگ شدن و ازدواج آنان، مالك مطلق اموال خانواده بودند. در نتيجه اين نوع زنان جاي شوهر خود را بطور كامل مي‏گرفتند و از تمام حقوق و مزاياي او برخوردار بودند.1

از ديگر قوانين خاص مغول مي‏توان به ارث زنان اشاره كرد. به اين ترتيب كه اردوي خاتونها پس از مرگشان به خاتونهاي ديگر خوانين يا سلاطين تعلق مي‏گرفته است؛ نه به فرزندان آنان. طبق ديگر روايات اردوي زنان پس از مرگ به دختران آنان نيز تعلق مي‏گرفته است. البته بايد در نظر داشت كه منظور از اردو، افراد و ثروت افراد متعلق به آن خاتون بوده است؛ نه املاك او زيرا املاك خاتون‏ها پس از مرگ به فرزندان ذكور آنان مي‏رسيد و اگر پسري نداشتند، به پسران خاتونهايِ ديگر سلطان مي‏رسيد و دختران از به ارث بردن املاك محروم بودند.

در اين دوره تربيت و آموزش فرزندان به عهده مادر بود و پدر چندان نقشي نداشت؛ زيرا كه به دليل تعدد زوجات، مردان وقت زيادي براي رسيدگي به فرزندان نداشتند. حقوق و مزاياي فرزندان بر حسب وضع مادرشان متفاوت بود و فرزندان اولين زن، از حقوقي بيش از حقوق سايران برخوردار بودند. قدرت و اهميت زن بيش از همه در طبقه متوسط، يعني طبقه مولد ثروت آشكار مي‏گردد. در اين طبقه نقش زن مؤثرتر از مرد بوده است؛ به عبارت ديگر زنان بيشتر مورد بهره‏كشي قرار مي‏گرفتند و اين در حالي است كه در لابلاي مفاهيم قرآني و كلام معصومين عليهم‏السلام زن داراي ارزش و اقتدار معنوي و اجتماعي بالايي است. اينك به برخي از اين آيات و روايات اشاره مي‏كنيم:

1ـ «إن المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم‏والحافظات و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات أعدّالله لهم مغفرة و أجرا عظيما.»2

در اين آيه شريفه، زن و مرد در تمامي ارزشهاي والاي انساني با هم برابر ذكر شده‏اند و خداوند سبحان از جهت پاداش بين زن و مرد فرقي قائل نشده است.

2ـ «من عمل صالحا من ذكر أو أنثي و هو مؤمن فليحيينّه حياة طيبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون.»3

با توجه به مفاد اين آيه شريفه ملاك برتري، زن و مرد بودن نيست بلكه هر مؤمني كه عمل صالح انجام دهد، خداوند متعال او را پاداش مي‏دهد.

3ـ «و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودة و رحمة إنّ في ذلك لآيات لقوم يتفكرون.»4

در اين آيه مبارك خداوند متعال خلقت زن را از آيات و نشانه‏هاي خود معرفي مي‏كند و زن را عامل رأفت، محبت، رحمت و سبب سكون و سكينه قلب مي‏داند و نكته مهم اينجاست كه در انتهاي آيه، «لقوم يتفكرون» آمده يعني آنها كه اهل تعقل و تفكر باشند، درمي‏يابندكه زن و مرد مكمل هم هستند و برتري بين آنها مفهومي ندارد.

4ـ «يا أيها الناس إنّا خلقناكم من ذكر أو أنثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقيكم إن الله عليم خبير.»5

در اين آيه شريف نيز خداوند سبحان هدف از خلقت زن و مرد را، شناخت بيشتر نسبت به شناخت مقدس احديّت قرار داده و ملاك و ميزان برتري انسانها را جنس، نسب، مال، مقام و غيره قرار نداده است، بلكه مي‏فرمايد گراميترين انسانها نزد خداوند پرهيزكارترين آنهاست.

5ـ رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده‏اند: خيركم خيركم لأهله و أنا خيركم لأهلي ما أكرم النساء إلاّ كريم و لا أهانهن إلا لئيم. «بهترين شما كسي است كه با خانواده و همسر خود اخلاق نيكو داشته باشد و من بهترين شما با خانواده‏ام هستم؛ زنان را اكرام نمي‏كنند مگر بزرگواران و به ايشان اذيت و اهانت روا نمي‏دارند مگر فرومايگان.»6

6ـ پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمودند: نعم الولد البنات ملطفات مجهزات مؤنسات باكيات مباركات. «بهترين فرزندان دخترانند كه با لطف، آماده خدمت، انس‏بخش، گريه‏كننده و با بركت هستند.»7

7ـ لا تكرهوا البنات فإنهنّ المؤنسات الغاليات. «از وجود دختران كراهت نداشته باشيد كه آنها انس دهندگان گرانقدرند.»8

8ـ رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمودند: من دخل السوق فاشتري تحفة فحملهاإلي عياله كان كحامل صدقة إلي قوم محاويج و ليبدأ بالأناث قبل الذكور فإنه من فرّح إبنته فكأنما إعتق رقبة من ولد إسماعيل. «هركس تحفه‏اي از بازار بخرد و براي خانواده خود بياورد، اجرش در پيشگاه الهي مانند كسي است كه به مستمندان كمك كرده باشد. بايد اول از دختر شروع كند. هركس دختر خود را مسرور كند مانند كسي است كه بنده‏اي از فرزندان اسماعيل را آزاد كرده است.»9

آيات متعدد قرآني، روح عدالت و رحمت را در مورد زنان قوت بخشيده و با عبارتي همچون «و إذا الموءودة سئلت» در قتل فكري و جسمي آنها انسانها را مؤاخذه نموده است. بر اساس اصالتي كه زن دارد، قرآن دو شرط فعاليت اجتماعي او را سازندگي بطن انسانها و زنده نگاهداشتن حساسيت و شعور آدمي و وجود قوانين حمايتگر قرار داده است؛ چرا كه اصل تعادل فعاليت خارجي زن منوط بر تحقق عدالت اجتماعي است.

جامعه هنوز شكوفايي استعدادهاي مختلف زن را در انوار پرتوافكن جامعه اسلامي درك نكرده است و زن مسلمان براي رسيدن به اين سرچشمه حيات مي‏كوشد. اما اين ذخاير الهي در برهه‏هاي حساس در موقعيت‏هاي خاص اجتماعي و در اختناق و استبداد حماسه‏ها آفريده‏اند كه گاه رهگشاي فعاليتهاي مذهبي، سياسي و اجتماعي مردان بوده است.

طرح نظام حكومتي اسلام كه بر جهان‏بيني توحيدي استوار است به كراهت و شرافت انساني و آگاهي دادن به اين عظمت تأكيد دارد و با آزادي دروني فضاي محيط اسلامي را امن مي‏سازد و آن را زمينه محكمي براي پياده نمودن مجموعه قوانين و درك مسؤوليتها مي‏سازد. در طرح حكومتي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و معصومان عليهم‏السلام ، زنان جايگاه ويژه‏اي دارند. آنان كه به فرمان الهي از جمود تاريخي و شي‏ء خانگي بودن خارج گشته به مقام و مرتبت انساني خود رسيده‏اند، مراحل رشد را با هدايت معصوم به اوج مي‏رسانند. حتي در حركتهاي سياسي زمان پيامبر و امامان معصوم عليهم‏السلام به نمونه‏هايي از قبيل حضور سياسي ـ اجتماعي زنان در بيعت با رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله شركت در اقامه امر به معروف و نهي از منكر، هجرت و پناهندگي سياسي و... برمي‏خوريم.10

اسلام در مهمترين مسائل جاري (اجتماعي، خانوادگي، سياسي و...) به سراغ زنان رفته و حقوق سياسي آنان را با امتيازاتي نسبت به مردان بيان نموده

است. حذف حضور اجتماعي زن در تاريخ از رفتارهاي خشن مرد در نظام خانواده حكايت مي‏كند؛ بطوري كه زن شخصيت خود را در چهارچوب خانه محصور مي‏بيند و از رشد كافي برخوردار نمي‏گردد و اين عدم امكانات كافي در برخورداري از عوامل رشد، علتي براي عقب ماندگي بعدي مي‏گردد.

قرن بيستم، قرن ايدئولوژي و عقيده است. قرني است كه علم و منطق حاكميت خود را اعلام داشته و افكاري را كه در جستجوي حقيقت پيمان بسته‏اند به خود جذب مي‏كند. در اين ميان، تمامي زمينه‏ها نهايتا به معجزه ثابت آخرين پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ختم مي‏شود كه نشانگر تكامل بشري است؛ زيرا اين دين، ديني است كه عقل را به عنوان يكي از اركانش پذيرفته و آن را پيامبر دروني خوانده است. حكمت خداوند از وجود انسانهاي متكامل در انبيا و ذريه آنها متبلور است.

حضرت زهرا عليها‏السلام انسان كاملي است از خاندان عترت كه قطب فكري جامعه مي‏گردد، تمام افكار را به خود جذب مي‏كند و آنان را از پراكندگي، به سوي وحدت، ايمان و خدا مي‏كشاند. او مظلومي است كه با فرياد دادخواهي اش انسانيت را به مبارزه با ستم فرا مي‏خواند و فدك را موجودي زنده در تاريخ حقايق انساني مي‏سازد تا نخستين زن آموزنده قيام باشد. زن با وجود فاطمه زهرا عليها‏السلام شكوفا شد و انقلاب دروني خود را با حقايق مكتبش بي‏آميخت. در چنين شرايطي و با وجود اسوه‏هاي مقاومت و تقوا اسلام به ايران راه يافت و بالاخره پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران حقوق زن نيز تحت الشعاع حكومت اسلامي قرار گرفت.

با توجه به آنچه گفته شد مي‏توان دريافت كه ديانت اسلام ارزش‏هاي انساني مقام زن را به او بخشيد؛ زيرا زنان ركن ركين جامعه انساني هستند.

قرن بيستم قرن تحول زن است؛ در حالي كه زنان شرق و غرب در اسارت تساوي و آزادي كاذب مي‏سوزند و نظاره‏گر قوانيني هستند كه پياپي تساوي كار مردان و زنان و نابودي فطرت ظريف آنان را زير چرخهاي خشن تمدن جوامع نوين تصويب مي‏كند! مي‏گويند آنان چشم به آسمان دوخته انتظار انساني حقيقي را مي‏كشند تا انقلابي فرهنگي را در درون خود بپرورد و ارزشها را دگرگون سازد. اما زنان مسلمان ما به رهبر خود اقتدا كرده‏اند كه فرمود: «... ما مفتخريم كه بانوان و زنان، پير و جوان، خرد و كلان در صحنه‏هاي فرهنگي، اقتصادي و نظامي حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن فعاليت دارند.1 «آري زن فهيم و فكور مسلمان هرگز اجازه نمي‏دهد با آرمان گرايي كاذب و با وضع عناوين و مفتريات، هويت او را بار ديگر مخدوش سازند و قلم پردازان مزدور غرب اين ارزش والا را مستمسك مقاصد شوم فرهنگي ـ سياسي خود قرار دهند. جامعه ما جامعه ديني است؛ جامعه‏اي كه تبلور شخصيت والاي انسان را در انسانيت، هويت و ارزشهاي متعالي الهي مي‏بيند. زن هم بعنوان عنصر فرهيخته اين جامعه مي‏تواند گام مؤثري را در سازندگي عرصه‏هاي مديريت، اقتصاد، سياست، فرهنگ و علم و ... بردارد. و نداي الهي سر مي‏دهد: ربّنا إنّنا سمعنا مناديا ينادي للإيمان أن آمنوا بربّكم فآمنّا، ربّنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفّرعنا سيّئاتنا و توفنا مع الأبرار.

خدايا ما صداي منادي را كه نداي ايمان مي‏داد، شنيديم كه گفت ايمان بياوريد. به خداي خود؛ پس ايمان آورديم. خدايا! گناهان ما را بيامرز و از بديهاي ما درگذر و ما را با نيكان بميران.

منابع:

پيامها,آيت‏الله سيد محمود طالقاني,انتشارات جامعه زنان انقلاب اسلامي,tarikh=1361,jeld=2

تاريخ اجتماعي و سياسي ايران,سعيد نفيسي,بنياد,mahal=تهران,tarikh=1366

تاريخ ايران,سرپرستي سايكس، ترجمه سيد محمد تقي فخر داعي گيلاني,دنياي كتاب,mahal=تهران,tarikh=1363

زندگي ايرانيان در خلال روزگاران,مرتضي راوندي,زوار,mahal=تهران,tarikh=1362

زن از ديدگاه امام خميني,نهضت زنان مسلمان,mahal=تهران,tarikh=1360

تاريخچه مكتب مزدك,اوتاكر كليما، ترجمه جهانگير فكري ارشاد,توس,mahal=تهران,tarikh=1371

ميزان الحكمه,محمد محمدي ري شهري,مؤسسه فرهنگي دارالحديث,mahal=تهران

نظام و حقوق زن در اسلام,مرتضي مطهري,صدرا,mahal=تهران,tarikh=1368

مزدك,خسرو خسروي,بي تا,mahal=تهران,tarikh=1359

ايران در زمان ساسانيان,كريستن سن ـ آرتور امانوئل، ترجمه رشيد ياسمي,اميركبير,mahal=تهران,tarikh=1367

تاريخ اجتماعي ايران,مرتضي راوندي,اميركبير,mahal=تهران,tarikh=1347

ـ تاريخ تمدن,ويل دورانت، ترجمه احمد آرام، ع. پاشايي و اميرحسين آريان پور,سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي,mahal=تهران,tarikh=1365,jeld=12

خاتمه مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل,حسين بن محمد تقي نوري,مؤسسه آل البيت(ع) لاحياء التراث,mahal=قم,tarikh=1373

ويس و رامين,فخر الدين اسعد، به كوشش اسماعيل حاكمي,امير كبير,mahal=تهران,tarikh=1362

نهج الفصاحه(فارسي‏ـ عربي),ترجمه عبدالقاسم پاينده,جاويدان,mahal=تهران,tarikh=1371

ـ زن در ايران و جهان,پري شيخ الاسلامي,بي نا,tarikh=1365

زن در ايران عصر مغول,: شيرين بياني,mahal=تهران,tarikh=1360

زن در حقوق ساساني,كريستيان بارتولمه، ترجمه ناصرالدين صاحب الزماني,بي‏تا,mahal=تهران


1) تاريخ تمدن، ويل دورانت، كتاب اول، بخش اول، ص 522

10) تاريخ اجتماعي ايران، ج 1، ص 148 و البته اين، شنيع‏ترين نوع ازدواج نيز هست زيرا سبب «هيبريداسيون» صفات و تولد فرزندان معيوب مي‏گردد كه در اسلام جزو محرمات محسوب مي‏شود.

15) ايران در زمان ساسانيان، ارتور كريستين سن، ص 346ـ357

1) تاريخ اجتماعي ايران، سعيد نفيسي، ج 2، ص 42

12) مزدك، خسرو خسروي، ص 73

16) تاريخ جنبش مزدكيان، ص 112

1) نظام حقوق زن در اسلام، ص 257

10) ر.ك: آيات ويژه بانوان: بيعت در آيه 12 سوره ممتحنه، امر به معروف در آيات 67 تا 68 و 71 تا 72 سوره توبه، پناهندگي سياسي در آيه 10 سوره ممتحنه، هجرت در آيه 26 عنكبوت

1) زن در ايران و جهان، ص 27 ـ28

1) ر.ك: زن در ايران عصر مغول، ص 44ـ45

1) ارزش اهميت اسلام به زن، زماني بيشتر مي‏شود كه بدانيم مدعيان اروپايي و آمريكايي تا قرون اخير براي زن حق مالكيت قائل نبودند و دارايي و ملك زن را ملك پدر، شوهر و يا فرزندش محسوب مي‏كردند.

1) قسمتي از پيام رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران به مناسبت روز زن و ولادت حضرت فاطمه(س) در پانزدهم ارديبهشت 1359

13) ويس و رامين، فخرالدين اسعد گرگاني، به اهتمام محمد جعفر محجوب، ص55

14) تاريخ اجتماعي ايران، ج 1، ص662

1) قسمتي از پيام حضرت‏امام، كيهان 15/2/59

11) تاريخ اجتماعي ايران، ج2، ص 35ـ38

17) اين در حالي است كه در اسلام نقش زن در كنار مرد، نقش سازنده و همسو و بعنوان مشاور و ركن زندگي است. مادر همان «ام» يعني پايه و اساس خانه لقب مي‏گيرد و وظيفه سنگين تعليم و تربيت نسل را بر عهده دارد.

2) تاريخ اجتماعي ايران، مرتضي راوندي، ج 1، ص661

2) احزاب، 35

2) جامعه‏شناسي غربگرايي، علي محمد نقدي، ص 58

2) زن از ديدگاه امام خميني، نهضت زنان مسلمان، ص 6

2) زن در ايران و جهان، پري شيخ الاسلامي، ص 31

2) زن در حقوق ساساني، كريستيان بارتولمه، ص12

3) پيام‏ها، آيت‏الله طالقاني، دفتر نخست، ص129

3) نحل، 97

3) زندگي ايرانيان در خلال روزگاران، مرتضي راوندي، ص 35

3) تاريخ اجتماعي ايران، ص 35

3) زن در ايران و جهان، ص 33

3) همان منبع، ص 60

4) نساء، 7

4) تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج سوم، ص 223

4) روم، 21

4) زندگي ايرانيان در خلال روزگاران، ج 1، ص588

4) زن در حقوق ساساني، ص 17

5) نساء، 32

5) حجرات، 13

5) زن در ايران عصر مغول، شيرين بياني، ص36ـ38

5) نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، ص 249

6) نهج الفصاحه، به اهتمام پاينده، ص 152

6) ) زن در ايران عصر مغول، شيرين بياني، ص 40

6) تاريخ اجتماعي زنان، ج 2، ص 42

6) تاريخ اجتماعي ايران، سعيد نفيسي، ج 1، ص30

7) مستدرك الوسائل، حسين نوري طبرسي، ج 2، ص 615

7) تاريخ ايران، ج 2

8) تاريخ جنبش مزدكيان، اوتاكر كليما، ص 118

8) ميزان الحكمه، محمد محمدي ري‏شهري، ج10، ص 705

9) مستدرك الوسائل، ص 616

9) تمدن ايراني، چندتن از خاور شناسان، ص27

/ 1