پوشش ناکامل بانوان (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پوشش ناکامل بانوان (2) - نسخه متنی

یوسف غلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پوشش ناكامل بانوان (2)

يوسف غلامي

(علتها و انگيزها)

پدر و مادراني كه اغلب اوقاتشان را در بيرون خانه سپري مي‏كنند يا در خانه همه چيز را با بي‏توجّهي مي‏گذرانند، فرزندانشان به كجي روي مي‏آورند.

در نوشتار قبل به برخي علل كم توجهي بانوان به پوشش، اشاره كرديم. در آنجاموضوع جهل و بي‏اطلاعي و ضعف و سستي ايمان افراد را از مهمترين عوامل كم توجهي بانوان به پوشش برشمرديم. حال بايد افزود كه اين دو امر گاه سبب مي‏شود كه انگيزه‏هاي روابط دوستانه، افراد صادقانه نباشد و سرپرست خانواده از اهميّت نقش خود غافل گردد.

سرپرستان بي‏خاصيّت

يكي از مشكلات اجتماعي خانواده‏هاي بي‏سرپرست آن است كه به سبب حضور نداشتن مراقب به تدريج گرفتار انحراف اخلاقي مي‏شوند.

گاه پدر و مادر نيز حضور دارند، اما چون اغلب اوقاتشان را در بيرون خانه سپري مي‏كنند يا در خانه همه چيز را با بي‏توجّهي مي‏گذرانند، اعضاي خانواده به كجي روي مي‏آورند. طبيعي است هرگاه پدر يا مادر نتوانند حضور تأثيرگذاري در خانواده داشته باشند، فرزندشان تربيت درست نمي‏يابد. در حقيقت اين خانواده را نيز بايد از خانواده‏هاي بي‏سرپرست برشمرد.

انگيزه‏هاي روابط دوستانه

طي تحقيقات شش ماهه ما پيرامون «انگيزه روابط دوستانه ميان افراد» نتايجي به دست آمد كه بخشي از آن چنين است:

در ميان خانواده‏هاي بي‏اعتقاد به پوششِ بانوان، علاقه به هم سخن شدن با جنس مخالف خانواده مقابل بخشي از انگيزه بر قراري رابطه خانوادگي دوستانه بوده است. در ميان خانواده‏هاي غيرمعتقد به مسايل اسلامي گاه رفتارهايي ديده مي‏شود كه نشان دهنده نوعي تمايل عاطفي هريك از مردان اعضاي يك خانواده به بانوان خانواده ديگر است. وقتي بر قراري روابط نامشروع ممكن نباشد، در مجالس دوستانه خانوادگي گفتگو و خنده با جنس مخالف خانواده مقابل آنها را اقناع مي‏كند.

حدود روابط

در ميان دو خانواده، كه با يكديگر رابطه دوستانه دارند، چگونگي روابط آنها حايز اهميّت است. گذشته از مسايل شرعي، جدا سازي محفل زنان و مردان براي سالم ماندن اخلاق هر دو خانواده بهتر است. در اين موارد، بايد به اين پرسش اساسي انديشيد و پاسخ منطقي داد: اصولاً اختلاط مجالس زن و مرد چه ضرورتي دارد؟

اگر زنان بي‏پوشش باشند، بدون ترديد فساد آور است و اگر پوشيده باشند حضور بيگانه برايشان چندان رضايت بخش نيست. حال گذشته از دو عامل ياد شده در مقاله قبل (جهل و بي‏اطلاعي و ضعف و سستي ايمان) به عوامل و انگيزه‏هاي ديگر پديده بد حجابي اشاره مي‏كنيم:

3 ـ انحراف اخلاق و نبود انگيزه‏هاي ديني

در ياد كرد عوامل تربيت به موضوع وراثت و محيط اشاره شد. اگر بگوييم سرنوشت افراد را همين دو عامل رقم مي‏زند، گزاف نگفته‏ايم. دختر جواني كه در دامان مادري نا آشنا با اصول اخلاقي تربيت شده در مدرسه و اجتماع و جمع بستگانش نيز به اين اصول هيچ بهايي داده نمي‏شود، چگونه رشد خواهد كرد؟! هرگز نبايد اميدوار بود در ميان خانواده‏هاي منحرف دختران معتقد به پوشش تربيت شوند.

وقتي با برخي از اين افراد به گفتگو مي‏نشينيم با چهره‏اي حق به جانب پاره‏اي از مسايل ديني را مورد پرسش قرار مي‏دهند و از جمله موضوع حجاب زنان را نمي‏پذيرند. اين استدلالها براي دانستن نيست، بهانه نپذيرفتن است.

ناگفته نماند كه روشنفكرگرايي

(Intellectualization) از مكانيسم‏هاي دفاعي است و شخص با ايراد استدلالهاي روشنفكرانه، مسايلي كه باعث تعارض و اضطراب او شده است، مورد تجزيه و تحليل و انكار قرار مي‏دهد تا به‏دين وسيله از فشار رواني خود بكاهد.(1) قرآن كريم در همين باره مي‏فرمايد:

«بَلْ يُريدُ الأِنْسانُ لِيَفْجُرَ اَمامَهُ يَسْأَلُ اَيّانَ يَومُ الْقِيامَةِ».

آدمي چون دوست دارد فرا رويش براي گناه باشد (با چهره‏اي حق به جانب در صدد انكار معاد است و) مي‏پرسد قيامت چه زماني است؟

4 ـ ارضا نشدن تمايلات جنسي

در ميان مردان نوعي بيماري جسمي و گاه رواني وجود دارد كه فرد نمي‏تواند به يك همسر اكتفا كند و ناچار همسران متعدد مي‏گيرد. اين پديده در ميان زنان نيز وجود دارد ولي نمود آن به گونه ديگري است. البتّه مي‏پذيريم كه در صورت سلامت جسمي و رواني زن، آنها هرگز چند همسري را ترجيح نمي‏دهند و بلكه از آن متنفّرند. اما چون انحراف جنسي و بيماري اخلاقي پيش آيد اين قانون استثنا مي‏پذيرد؛ چنان كه در غرب شايع است.

اگر مردان در لذت‏جويي تنوع طلب‏اند زنان در رفتار و انتخابشان تنوع جويند. هر زمان به لباس يا مدل خاصّي علاقه‏مند مي‏شوند و در اين ويژگي هيچ حد و مرزي نمي‏شناسند. اين تنوع طلبي تا آن زمان كه زن به انحراف جنسي و فساد اخلاقي دچار نشده باشد، در مسايل جنسي بروز نمي‏كند ولي با آغاز انحراف اخلاقي، در مسايل جنسي نيز نمود مي‏يابد.

پيش از بيان كيفيت نمودِ تنوع طلبي غرايز جنسي در زن بايد ياد آور شد كه لذّت جويي جنسي زن مراتب مختلف دارد. دو محور اين امر عبارت است‏از:

1 ـ جلب علاقه و محبّت جنس مخالف.

2 ـ برقراري رابطه زناشويي.

زنان تا آن هنگام كه به اصول اخلاق پايبندند و در روابط اجتماعي خود به حجاب معتقدند اين هردو تمايل را نسبت به يك فرد (همسر) بروز مي‏دهند؛ ولي چون به ناپوشيدگي اندام و موها عادت كنند رفته‏رفته آن تمايل اول را كه پيش از اين تنها به همسرشان اختصاص مي‏دادند، نسبت به ديگران نيز بروز مي‏دهند. آنها در اين مرحله تمايل دوم را براي شوهر حفظ مي‏كنند اما ناخودآگاه احساس مي‏كنند كه به شدّت دوست دارند زيباييهاي خود را بي‏دريغ در معرض تماشا گذارند و بدين وسيله حسّ مهار ناشده «جلب علاقه و محبّت جنس مخالف» را ارضا كنند؛ حسّي كه تا پيش از اين به‏خوبي فقط به وسيله همسر ارضا مي‏شد و او در اين زمينه كمبودي احساس نمي‏كرد.

رفته رفته انحراف در تمايل اول (جلب محبّت جنس مخالف) و گفتگو با بيگانگان و جلب محبّتهاي آنان، روح انحراف يافته فرد را دستخوش انحرافي تازه مي‏كند و به تدريج كشش نوع دوم در وي ايجاد مي‏شود؛ چنان‏كه آغاز فساد اخلاق و متلاشي شدن نظام خانواده در غرب از همين نقطه بود.

در جوامع غربي پس از بيدار شدن اين حسّ در زنان، به سبب نامحدود بودن آزاديهاي جنسي، برقراري روابط زناشويي با غير همسر متداول گرديد و هيچ كس ديگري را از آن باز نداشت. اما در شرق، آن حسِّ بيدار شده زنان ناپوشيده را واداشت تا در حدّ ممكن با استفاده از جاذبه‏هاي جنسي، هرچه مي‏توانند بر قلب جنس مخالف اثر گذارده، بيشتر از قبل از علاقه و محبّت آنها بهره‏مند شوند.

در اين مسير، بي‏حجابي و كم حجابي براي آنان بهترين وسيله است و رفتار برخي از اين زنان گاه چنان پيام‏دار است كه بيننده هيچ ترديد نمي‏كند فرد از طغيان غرايز ارضا نشده رنج مي‏برد.

5 ـ شهوتراني خاموش

برپايه آنچه گذشت، جلوه شهوتراني زن و مرد فرق مي‏كند. يكي با بي‏باكي آنچه از آن رنج مي‏برد اظهار مي‏كند و در جستجوي مراد خويش بدون شرم مي‏كوشد. و ديگري آرام و خاموش گام بر مي‏دارد.

مردم اغلب چنان مي‏پندارند كه شهوت مرد از زن بيشتر است؛ اما تحقيقات، اين نظر را ثابت نمي‏كند؛(2) آنچه آشكارا مشاهده مي‏شود تفاوت نمود شهوت دو جنس است و همين تفاوت سبب شده گروهي شهوت مرد را افزون‏تر بپندارند. اين اشتباه ناشي از آن است كه مرد پيوسته متقاضي است و زن تقاضا شده و شهوتِ متقاضي افزون‏تر مي‏نمايد. در حالي كه جلوه شهوت زن نه در تقاضا بلكه در جلب توجه نهفته است. به همان اندازه كه مرد مشتاق جنس مخالف است، زن مشتاق تحريك جنس مرد است. يكي دوست دارد جذب شود و يكي دوست دارد جذب كند. يكي از نگاه به ديگري لذّت مي‏برد و يكي از اينكه نگاهش كنندلذّت مي‏برد. يكي به دنبال ديگري مي‏رود و آن يك مي‏خواهد دنبالش بدوند؛ و همين است سرّ جلوه گري و

مدپرستي و دلبري زن.

اين نكته را هم بايد افزود كه پس از بلوغ، ترشح هورمونهاي جنسي در خون، به همان ميزان كه سبب رشد اندام و ويژگيهاي زنانه مي‏شود، علاقه به جنس مخالف را نيز شدّت مي‏بخشد. اين هورمونها همانند سلولهاي بدن هردم به تغذيه نيازمندند و سهمي از تغذيه آنها بهره‏مند شدن از محبّت جنس مخالف و جلب توجه و علاقه اوست. لذّتي كه زنان و دختران از نگاههاي ديگران احساس مي‏كنند به همين سبب است. آنها از اين طريق تغذيه عاطفي مي‏شوند. لذّتي كه زن ناپوشيده از نگاه مردان مي‏برد از لذتي كه ديگران از نگاه به وي مي‏برند، كمتر نيست؛ براي او بي‏اعتنايي افراد، بسيار رنج آور است؛ زيرا آن را عامل ناكامي خود مي‏شناسد.

در واقع بي‏حجابي و بدحجابي نوعي شهوتراني خاموش است. شهوتي كه ردّپايي آشكار از خود برجاي نمي‏نهد و به راحتي نمي‏توان شخص را به‏دان متّهم كرد.

6 ـ در جستجوي شخصيّت

شخصيّت را شرافت اجتماعي، مرتبه، درجه و منزلت معنا كرده‏اند.و فردِ با شخصيّت كسي معرفي مي‏شود كه منزلت و شرافت داشته باشد. شايد نتوان انسان متعادلي يافت كه شخصيّت نزدش بي‏ارج باشد؛ به دارا شدن آن خرسند نگردد و براي به دست آوردنش نكوشد. اما آنچه در اين زمينه مهمّ مي‏نمايد تفاوت «بهره‏مند بودن از شخصيّت» و «احساس شخصيّت» است. گاه كسي از شخصيّت برخوردار است ولي خود آن را لمس نمي‏كند. در اين صورت، بي‏آنكه كسي متوجه باشد احساس كمبود شخصيّت او را از درون رنج مي‏دهد. در ميان شخصيتهاي سرشناس جهان به افرادي بر مي‏خوريم كه آنها را عقده‏اي‏ترين انسانها ياد كرده‏اند.(3) آدولف هيتلر و هنر پيشه و نويسنده نامدار، توماس ولف در شمار اين شخصيّتها جاي دارند.(4) بتهون، موسيقيدان مشهور، با همه آوازه‏اش در قسمتي از وصيّتنامه‏اش مي‏نويسد:

«شما اي مردماني كه مرا تندخو و ديوانه مي‏دانيد و از اجتماع گريزانم مي‏خوانيد، از آنچه نسبت به من مي‏دهيد بسيار دلگيرم و زجر مي‏كشم.

من از شش سال پيش گرفتار بيماري عصبي سختي شده‏ام كه به جاي بهبود، روز به روز، بدتر شده و روحيه مرا افسرده نمود و مي‏بايستي پيش از وقت از اجتماع كنار بكشم.

وضع من چنان بحراني شده است كه رفت و آمد در مجامع همگاني و نشست و برخاست با دوستان و همه جور خوشي ممنوع است و بايد مثل يك مطرود زندگي كنم.

هر وقت به گروهي از شما بر مي‏خورم ناگهان ترس شديدي مرا فرا مي‏گيرد كه مبادا مرا بشناسيد. به‏راستي زندگيم پر از اندوه شده است و انتظار زماني را مي‏كشم كه زندگي من به انتها رسد و رشته حياتم خاتمه يابد.»

چه بسيارند افراد ثروتمند و سرشناسي كه از احساس حقارت و كمبود شخصيّت رنج مي‏برند. علّت اين احساس رنج‏آور را بايد چنين ياد كرد:

در نهان آدمي يك مركز سنجش و جستجو وجود دارد كه «خويشتن» فرد، يعني تفكرات، رفتارها و آرزوهاي او را ارزيابي و قيمت‏گذاري مي‏كند. اين مركز در درون همه وجود دارد و تا شخصيّت فرد كاملاً دچار اختلال نشده، به انجام وظيفه مي‏پردازد.

از ابعادِ دقّت آن مركز ارزيابي يكي آن است كه ميان شخصيّت حقيقي فرد و آنچه به وسيله آنها شخصيّت و نفوذ اجتماعي يافته است تفاوت مي‏نهد. ارزش فرد را، كه به فضايل دروني و صفات انساني اوست، از نمودار بيروني‏اش، كه خانه، پوشاك، شغل، ماشين و... است، جدا مي‏سازد و هردو را به شخص تفهيم مي‏كند.

وقتي فرد در خود فرو مي‏رود تا ارزش خود را كه به تفكّرات، رفتارهاي انساني و آرزوهاي بهادار است بسنجد و چيزي در درون نمي‏يابد، به بخش ديگر وجود خود يعني امكانات رفاهي زندگي، شغل، امتيازات جسمي و ظاهري و... روي مي‏آورد؛ تا به كمك آنها منزلتِ نايافته را دست‏كم به شكل مجسمه‏اي توخالي ترسيم كرده، از هيچ، چيزي بسازد و از رنج پوچي برهد. چون همه ما، با دارابودن آن مركز ارزيابي، مي‏دانيم كه ارزش انسان به ويژگيهاي انساني اوست نه امكانات دنيوي.

آن دستگاه خودكار دروني، كه مي‏توان آن را «نفس» يا «وجدان» يا «خويشتن خودآگاه» ناميد، لحظه‏اي از فعّاليت باز نمي‏ايستد و پيوسته ما را ارزيابي مي‏كند. وقتي مطّلع شود معتقدات، همتّها، آرزوها و كوششهاي ما ارزنده است، امنيّت و سلامتي رواني به ما الهام مي‏كند و چون آنها را پوچ و بي‏مقدار بيابد، به ناهنجاري شخصيّت و اضطراب دچارمان مي‏سازد. قرآن كريم مي‏فرمايد:

«بل الانسان علي نفسه بصيرة و لوالقي معاذيره.»(5)

آدمي به نفس خود بهتر آگاهي دارد، هرچند در ظاهر عذر آورد. (تا خود را سالم سازد.)

چون فرد در خود فرو مي‏رود و ميان خود و آنچه بايد باشد فاصله بسيار مشاهده كرده، در مقابل بزرگي ديگران احساس شكست و كمبود مي‏كند؛ مكانيسم‏هاي دفاعي‏اش به كار مي‏افتند تا آن ناتواني واقعي يا حتي خيالي را به كمك چيزي ديگر جبران كنند.(6) گاه به خودستايي روي مي‏آورد و زماني به تحقير آنچه ديگران دارند.

شايد گاه بچه‏ها را به هنگام بازي ديده باشيد كه يكي از آنها به داشتن اسباب بازيِ مخصوصي افتخار مي‏كند و ديگري، كه آن اسباب‏بازي را ندارد، ناگزير به دارا بودن چيزي كه ديگري ندارد، مي‏بالد؛ تا دست‏كم رنج نداشتن آن اسباب‏بازي را كمتر احساس كند.

اين پديده در سراسر زندگي ما حكمفرماست و زنان، خصوصاً آنها كه در خانواده‏هاي غير ديني رشد كرده‏اند و ارزشهاي اخلاقي و فرهنگ پوشش درميانشان بهايي ندارد، بيشتر بدان گرفتارند. آنها چون خود را با معيارهاي اخلاقي مي‏سنجند، ميان آنچه هستند و آنچه دوست دارند باشند، فاصله مي‏بينند و بهايي براي خود نمي‏يابند، به ارزشهاي ظاهري خود چنگ مي‏زنند؛ ارزشهايي كه نقدترين‏آن ويژگيهاي جسمي است.

براي اين گروه، نمايش موقعيّت زندگي، وضع تغذيه و پوشاك و طنّازيها و دلبريهاي زنانه نه تنها در حضور بيگانگان، آرام‏بخش و جبران كننده احساس حقارتها و ناكاميهاست، بلكه در حضور زنان و در مجالس خصوصي نيز سودمند است؛ زيرا معمولاً مجالس زنان جايگاه محك‏زدن افراد است. آنها در آنجا موقعيّت يكديگر را از نظر مادي و امكانات زندگي ارزيابي مي‏كنند. گاه زندگي گروهي را از نظرهايي شيرين‏تر و موفّق‏تر مي‏بينند و مي‏كوشند با به رخ كشيدن زيورآلات زنانه، لباسهاي گران‏قيمت و ويژگيهاي جسمي، شعله‏هاي «حسد» يا «حسرت» ناكامي‏خويش را خاموش سازند.

در آن حال، شخصيّت فرد همانند خانه‏هاي بساز و بفروش مي‏گردد كه با اندكي اصلاحات ظاهري مانند خانه‏هاي مستحكم جلوه مي‏كند و با نيرنگ فروش مي‏رود؛ زيرا آنگاه كه چشمها به ظاهر خيره شود، هر بي‏هنر و بي‏سوادي مي‏تواند خود را هنرمند و فيلسوف معرّفي كند و با كمترين امكانات ظاهري از بهترين توجّهات بهره‏مند شود.

زماني كه در باره اين موضوع تحقيق مي‏كردم و رفتار افراد را مورد بررسي قرار مي‏دادم، به امري بسيار چشمگير برخوردم و آن تفاوت ظاهر و باطن افراد بود. در بسياري از موارد، وضعيّت پوشش، وسايل همراه، طرز برخورد و نگاهها و سخنهاي افراد رشد فرهنگي و اجتماعي را مي‏نماياند؛ اما سلوك اخلاقي و نوع روابطشان نشان دهنده فاصله بسيار آنان تا رشد فرهنگي و اجتماعي و بهره‏مندي از اخلاق است.

تفاوت باطن و ظاهر حاكي از آن است كه هرچه آدمي از باطن تهي‏تر مي‏شود؛ به ظاهر بيشتر توجه مي‏كند.(7) ظاهر (شامل وضع لباس، خانه، ماشين، طرز سخن گفتن و نشستن و غذاخوردن، كيف‏دستي و كفش و... بهترين ابزار براي پوشش ضعفهاي ناپيداي شخصيّتي است. اين نكته را عادي‏ترين افراد متوجه‏اند و از آن بهره مي‏برند.

جز اينها در علل و انگيزه‏هاي ناپوشيدگي بانوان بايد به اموري ديگر اشاره كرد. از جمله:

الگوهاي ناپذيرفته

در ميان بانوان گاه افرادي يافت مي‏شوند كه جز پوشش ديني از ديگر ويژگيهاي اخلاقي و اسلامي بهره‏مند نيستند و همين امر سبب بدبين نمودن ديگران را فراهم مي‏آورد.

خود باختگي فرهنگي

جامعه‏اي كه نتواند ارزشهاي خودي را حفظ كند شيفته ارزشهاي حاكم در نزد ديگران مي‏شود. آنچه خود دارد زشت و بد مي‏بيند هرچند درست باشد و آنچه ديگري دارد زيبا و خوب مي‏بيند هرچند نادرست باشد.


1 ـ روان شناسي عمومي، علي‏اكبر شعارنژاد، ص 479، چاپ چهارم، انتشارات توسن، تهران.

2 ـ موقعيّت زنان در غرب بهترين گواه درستي اين نظر است كه دست‏كم شهوت زن از شهوت مرد كمتر نيست.

3 ـ پيرامون وضعيّت اين گروه، ر. ك: كتاب روان‏شناسي مرضي، ايروين جي.ساراسون و...، فصل، 8، (اختلالات شخصيّت)

4 ـ روان‏شناسي مرضي، ص 527.

5 ـ سوره قيامت، آيه 14 و 15.

6 ـ پديده مكانيسمهاي دفاعي و موضوع جبران (compensation) را در كتابهاي روان‏شناسي در مبحث ناكامي و تعارض (frustration_conflict)مطالعه فرماييد.

7 ـ اين موضوع به معني بي‏اهميّتيِ توجه به ظواهر نيست.

/ 1