پوشش ناکامل بانوان (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پوشش ناکامل بانوان (3) - نسخه متنی

یوسف غلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


پوشش ناكامل بانوان (3)

يوسف غلامي


پوشش زنان رفته رفته به وضعي در آمد كه زمينه فاصله گرفتن از ارزشهاي مذهبي را بهتر فراهم مي‏كرد. بعد از اين انتخاب بود كه مقنعه به رو سري، و شلوار به جوراب تبديل شد. رو سريها و جورابها روز به روز نازكتر و بي‏خاصيت‏تر شدند.

امروزه در كشور ما پوشش زنان درجه بندي شده است. پس از نيمه برهنگي، بدحجابي را قرار مي‏دهند و سپس از روپوش دارندگان (مانتو پوشان) ياد مي‏كنند و آنگاه «چادر» را «حجاب برتر» مي‏نامند.

جز اينكه بايد افزود به موازات هرنوعِ پوشش، رعايت يا ترك پاره‏اي معيارهاست كه پوششي خاص را پذيرفته و بهتر يا ناپذيرفته و بدتر معرفي مي‏كند.

در برتري چادر و عباي زنانه برديگر پوششها ترديد نيست اما اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه چون بانويي چادر مي‏پوشد بايد جوانب ديگر لباس و رفتار خود را بيشتر مورد دقت قرار دهد. او چادر را براي «بهتر پوشيده‏داري» آن بر تن مي‏كند نه چيز ديگر. از اين رو تحليل ما از ناكامل بودن پوشش مانتو به معني توجيه رفتار برخي بانوان چادري نيست كه احياناً منزلت چادر را حفظ نمي‏كنند و پوشش زير چادر آنان يا ديگر رفتارشان با موازين اسلامي همخواني ندارد.

سرنوشت مانتو

از نخستين كساني كه پوشش مانتو را پيشنهاد كرد و در واقع هيچ انگيزه بدي نداشت، استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) بود.

وي پيش از پيروزي انقلاب شكوهمند ملت مسلمان ايران و زماني هم به طور رسمي‏تر پس از انقلاب در محيط دانشگاه اين پوشش را مورد تبليغ قرار داد و هدف ايشان جذب بي‏حجابان به پوشش بود كه حدّ ميانيِ بي‏حجابي و چادر پوشي بود. در آن ايام شايد براي عده‏اي پوشيدن چادر پس از سالها بي‏حجابي كاري دشوار بود و اين پيشنهاد، نظري سنجيده و پذيرفته ياد مي‏شد.

ولي طولي نكشيد كه اين طرح با توطئه‏هايي كه از سوي بيگانگان تعقيب مي‏شد از هدف خود دور شد و بر خلاف نظريه پردازانش سمت و سوي ديگر پيش گرفت. زماني نگذشت كه بانوان متديّن هم كه سالها در حكومت شاهنشاهي چادر به سر مي‏كردند چون مانتو را پوشش پذيرفته و راحت‏تر ديدند چادر را به مانتو تبديل كردند.

رفته رفته اين مانتو نيز هويت خود را تغيير داد و با استقبال عمومي و حتي تأييد برخي شخصيتها، براي گروه بيشماري از زنان، بهانه‏اي براي نپوشيدن چادر گرديد و چون چادر به كنار رفت بر زن و پوشش او سرنوشتي گذشت كه حكايت آن شنيدني است.

از زماني كه مانتو همرديف چادر معرفي شد و به تعبير واقع نگرانه‏تر مانتو جايگزين چادر قلمداد گرديد.(1) پوشش زنان رفته رفته به وضعي در آمد كه زمينه فاصله گرفتن از ارزشهاي مذهبي را بهتر فراهم مي‏كرد. بعد از اين انتخاب بود كه مقنعه به رو سري، و شلوار به جوراب تبديل شد. رو سريها و جورابها روز به روز نازكتر و بي‏خاصيت‏تر شدند. كم كم رو سريها از جلو سر به عقب كشيده شد و همان مانتو نيز به بلوز و شلوار يا پيراهن بلند و جوراب بدل شد. نخست روپوشها و لباسها تنگ نبودند و رنگهاي خيره كننده و جنسهاي چسبنده نداشتند. اما طولي نكشيد كه ...!

طرز پوشش زنان امروز گاه طوري است كه انسان مطمئن مي‏شود اينان اگر در موقعيت آزادتري همانند دوره شاهنشاهي قرار گيرند همين پوشش را هم كنار مي‏گذاشتند. اما اين وضع نيز چندان با بي‏حجابي عصر گذشته فاصله ندارد. براي آنها اين پوششها نه جلوه چادر را دارد كه به مذهبي بودن انگشت نمايشان كند و نه مي‏تواند با وجود آن هر طور كه دوست داشته باشند خود نمايي كنند. از اينكه در جمع آدمكهاي هم مرام خود، نماي مذهبيان را ندارند خرسندند و از طرفي مي‏توانند با همين پوشش اندك در مقابل معترضان مذهبي مقاومت كنند و عذر آورند.

دوستي مي‏گفت: زماني در يكي از شهرها به دخترك بدحجابي گفتم: اگر ناراحت نمي‏شويد رو سري خود را كه بيشتر روي گردن انداخته‏ايد به سر كنيد!

او جواب داده بود: اي كاش وضعي پيش مي‏آمد كه همين رو سري را هم دور بيندازم!!

به عقيده ما اين پوششها را بايد بي‏حجابي‏ناميد نه بدحجابي، بدحجابي آن است كه حجاب دارد اما مختصري ناكامل است.

در جامعه فعلي ما كم نيستند خانواده‏هايي كه زنانشان چون به موجب افكار عمومي نمي‏توانند برهنه بيرون آيند دختران خردسال و بلكه نوجوان خود را بدون كمترين پوشش سرو ساق به همراه خود بيرون مي‏برند و گاه به دوچرخه سواري مي‏فرستند. و البته با وضعي كه پيش آمده بعيد نيست روزي همه آنان بتوانند ناپوشيده از خانه بيرون روند و كسي هم به آنها اعتراضي نكند. به راستي كه در زمان ما از آنجا كه با همين رفتارها بسياري امور زشت، پذيرفته شده و خوبيها دگرگون شده است تشخيص معروف و منكر دشوار گشته و گاه هر كدام ديگري را پوشيده است. اين رفتارها و واكنش‏هاي ماست كه هويت معروف و منكر را در هم مي‏آميزد و معيارها را وارونه مي‏كند.

افزون بر اينها پوشش جايگزين چادر براي بسياري زنان سيما و اندامشان را خوش‏نماتر مي‏كرد. گاه نيز برخي زنان با سر برهنه هيچ زيبايي ندارند اما با مانتو و رو سري زيبا جلوه مي‏نمايند. اين پوشش به طور معمول به مراتب زن را از وقتي كه چادر پوشيده است خوش نماتر و نظاره اندام او را خوشايندتر مي‏سازد.

بيشتر مانتو پوشان امروز اين نوع لباس را بدين سبب انتخاب كرده‏اند كه حضور اجتماعي آنان را آسانتر مي‏سازد، نه اينكه مي‏خواهند پوششي داشته باشند تا كمتر مورد تماشاي افراد قرار گيرند و از خطرهاي بي‏حجابي مصون باشند، چه اگر چنين باشد انتخاب چادر سزاوارتر بوده است. به علاوه كه مانتو كمتر مي‏تواند نگاهها را از زن دور سازد، مگر آن‏كه كامل باشد.

مانتو و جوانب شرعي

در پوشش زن علاوه بر آشكار نبودن ظاهر بدن امور ديگري نيز شرط است كه بدون آنها نمي‏توان نوعي از پوشش را جايز دانست، چه به مانند چادر باشد يا چيز ديگر. آن شرايط اينهايند:

1 ـ لباس و روپوش بايد علاوه بر پوشاندن بدن، برجستگيهاي اندام زن را هم بپوشاند. بنابراين روپوشهاي تنگ يا چسبنده كه برجستگيها را نمي‏پوشاند نه تنها جايگزين چادر نيست، بلكه پوشيدنش كافي نبوده و جايز نيست، مگر در منطقه و كشوري پوشيده شود كه بدان كيفيت، نظر كسي را جلب نكند.

2 ـ لباس نبايد در حضور بيگانه جاذبه‏هاي جنسي زن را بيشتر كند و به اندام و چهره او جذابيتي دهد كه نظر نامحرم را به خود متوجه سازد. بنابر اين بايد علاوه بر پوشاندن برجستگيها، نوع و جنس و مدل آن جلب نظر نكند.

در فتاواي مراجع عاليقدر نيز مي‏خوانيم: پوشيدن هر لباسي كه به داشتن خصوصيّتي جلب توجه عمومي كند، جايز نيست، چه براي مرد و يا زن.

3 ـ درباره چهره نكاتي حايز اهميت است:

هر چند به نظر عده‏اي زن مي‏تواند صورت و دستها را نپوشاند اما همه كساني كه چنين فتوا داده‏اند به اتحاد نظر فرموده‏اند: زن زماني مي‏تواند صورت را نپوشاند كه شرايط زير را در نظر گرفته باشد:

الف ـ چهره را نياراسته باشد.

در صورتي كه چهره آرايش يا اصلاح شده باشد و اين آرايش و اصلاح سبب شود كه نظرها به وي جلب شود، آشكار بودن چهره جايز نيست.

ب ـ نا محرم به وي خيره نشود.

در صورتي كه سيماي زن به هر علت (مانند زيبايي، آرايش، سفيدي يا گيرايي سيما) سبب شود كه افراد به وي خيره نگاه كنند و به گناه افتند آشكار كردن آن حد كه نظرها را به وي خيره مي‏كند، جايز نيست. بنابراين اگر زيبايي زن طوري است كه معمولاً افراد به چهره‏اش چشم مي‏دوزند ـ هرچند آرايش و اصلاح نكرده باشد ـ بايد تا آنجا كه زيبايي‏اش پوشيده بماند چهره‏اش را نمايان نسازد.

ج ـ هرگاه آشكار بودن چهره زن براي خود او يا ديگري سبب رخ دادن فساد و خطري مانند انحراف شود بايد چهره را تا آنجا كه او و ديگران را از خطر و فساد حفظ مي‏كند، بپوشاند.

بسيارجاي اندوه و تعجب است كه در ميان دينداران هم گاه اين نكات مورد توجه قرار نمي‏گيرد و چون علت پرسيده مي‏شود، مي‏گويند: ما در اجراي احكام پيرو مرجع بزرگواري هستيم كه آشكار بودن صورت را براي زن بي‏اشكال دانسته است! غافل از اينكه هيچ مرجع والامقامي با وجود شرايط نامبرده، فتوا به جواز آشكار بودن صورت صادر نكرده‏است. آنجا كه ايشان فتوا به جواز صادر كرده‏اند موردي است كه اين شرايط در ميان نباشد.

گاه عده‏اي از بانوان مذهبي در گله از مردان هوسران چنين اظهار مي‏كنند كه: آنها هرچند زنان را با چادر مشاهده كنند باز هم از چشم اندازي اجتناب نمي‏كنند!

پرسش اين است كه آيا به چه چيز چشم مي‏دوزند؟ آيا جز به صورت؟ نقص اصلي از پوشش زن است نه چيز ديگر. پوششي كه همه جا را فراگيرد و چهره زيبا و محرّك را به رخ كشد، پوشش كامل نيست. به گفته سعدي:

ديدار مي‏نمايي و پرهيز مي‏كني بازار خويش و آتش ما تيز مي‏كني خواستگاري از زن شوهردار


زماني يكي از دوستان محقق مي‏گفت: در همسايگي ما خانواده‏اي بود كه دختري بسيار زيبا داشت. وي ازدواج كرد و پس از مدتي پدرش به من مراجعه كرد و گفت: براي دختر و دامادم مشكلي پيش آمده است و از شما چاره مي‏طلبم. مدت دو سال است كه دخترم ازدواج كرده و كمتر روزي است كه از خانه بيرون رود و كسي مزاحم او نشود. شايد تا حال بيش از يكصد نفر او را در خيابان تعقيب كرده و به در خانه آمده‏اند و به گمان اينكه دامادم، برادر اين دختر است از او خواسته‏اند تا اجازه دهد روزي براي خواستگاري دختر به خانه آنها بيايند!

آن دوست محقق پرسيده بود: آيا دختر شما چهره خود را كاملاً نمايان مي‏گذارد؟ وي گفته بود: مگر جز اين راهي هم هست؟ گفته بود: بله، از امروز به او بگو صورتش را طوري بپوشاند كه زيبايي او پيدا نباشد. بعد هم نتيجه را به من اطلاع ده.

وي مي‏گويد: پدر دختر پس از مدتي با جعبه‏اي شيريني به منزل ما آمد و با خوشحالي مرا به آغوش گرفت و پيوسته دعايم مي‏كرد. گفت: از آن روز تا حال حتي يك بار هم رخ نداده كه كسي مزاحم دخترم شده باشد يا براي خواستگاري به خانه‏شان آمده باشد.

در ميان نامه‏هايي كه به ما رسيده و بر پايه نظر خواهي‏هاي ما، بيشتر افراد چنين اظهار كرده‏اند كه پس از آنكه زنان اندام خود را مي‏پوشانند بيشترين موضعي كه نظاره آن براي ايشان لذت بخش است چهره است. افزون بر اينكه پوشيده داري سراسر بدن و هويدا سازي يك قسمت، به طور طبيعي نمود آن قسمت را بيشتر مي‏كند.

به هر تقدير رو پوش زنان امروز اگر چه از نظرهايي بهتر از ناپوشيدگي است، هرگز جايگزين چادر نيست. چه فلسفه پوشش زن كه همانا در امان بودن او از نگاهها و خطرهاست با وجود مانتو همچنان تحقق نيافته است.

حكايت شيخ بهايي

شيخ بهايي عاملي در يكي از كتابهاي خود مي‏نويسد:

روزي زني نزد قاضي از شوهر خود شكايت كرد كه پانصد مثقال طلا از او طلب دارد و او به وي نمي‏دهد.

قاضي شوهر را احضار كرد و او طلب خود را انكار كرد و يا فراموش كرده بود.

قاضي از زن پرسيد: آيا برگفته خود شاهدي داري؟


زن گفت: آري، آن دو مرد شاهدند.

قاضي از شهود پرسيد: گواهي دهيد زني كه مقابل شماست پانصد مثقال طلا از شوهرش كه اين مرد است طلب دارد و او نپرداخته است.

گواهان گفتند: سزاست اين زن پوشيه‏اي را كه در مقابل صورت خود قرار داده عقب بزند تا ما لحظه‏اي وي را درست بشناسيم كه او همان زن است، تا آنگاه گواهي دهيم.

چون زن اين سخن را شنيد بر خود لرزيد و شوهرش فرياد بر آورد: شما چه گفتيد؟ براي پانصد مثقال طلا، همسر من چهره‏اش را به شما نشان دهد؟! هرگز! من پانصد مثقال طلا خواهم داد و رضايت نمي‏دهم كه چهره همسرم در حضور دو مرد بيگانه نمايان شود.

چون زن آن جوانمردي و غيرت را از شوهر خو د مشاهده كرد از شكايت خود چشم پوشيد و آن مبلغ را به شوهرش بخشيد.

چه خوب بود آن مرد با غيرت، امروز جامعه ما را هم مي‏ديد كه چگونه زنان نه براي پانصد مثقال طلا و نه حتي يك مثقال نقره، رخ و ساق به همگان نشان مي‏دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نيز هم عقيده آنهايند و در كنارشان به رفتار آنان مباهات مي‏كنند.

1 ـ گاه در مجامع عمومي و در اماكن مقدس از برخي شنيده مي‏شود كه در حضور صدها هزار نماز گزار مي‏گويند: مانتو مي‏تواند جايگزين چادر باشد!

اكثريت در نگاه قرآن


اكثريت در نگاه قرآن


آيت‏اللّه‏


سيد جواد


مدرسي


نظام اسلامي بر سه پايه استوار است: رهبري (امامت و حكومت)، قانون (احكام اسلامي) و امّت.

امت، يعني عموم مردم مسلمان، تكيه‏گاه حكومت اسلامي و وسيله تحقق احكام اجتماعي اسلام هستند. «مردم» در نظام اسلامي اهميت و حقوق زيادي دارند. حقِ مردم برحكومت از نظر فقهي و اخلاقي يكي از بزرگترين حقها شمرده مي‏شود. به رهبران توصيه شده است كه هميشه درميان ملت و در خدمت آنان ـ خصوصاً مستضعفين ـ باشند. زندگي خود را با سطح زندگي اكثر مردم تطبيق دهند. با تواضع و فروتني با آنها برخورد كنند و گوشي شنوا براي شنيدن سخنان و انتقادهاي آنان داشته باشند.

از سوي ديگر به مردم توصيه بلكه تكليف شده است كه هميشه در صحنه حضور داشته باشند و ناظر بر رفتار و كردار رهبران خود باشند. دخالت در امور به صورت امر به معروف و نهي از منكر يكي از وظايف آحاد مردم است. عدم حضور و عدم دخالت مردم در امور سياسي و اجتماعي زمينه را براي ظهور استبداد وانحراف حاكمان فراهم مي‏كند.

بنابراين اهميت و نقش مردم در حكومت اسلامي چه از نظر دخالت در امور و چه از نظر مسؤوليت حكومت در برابر آنها بسيار مهم است.

اما آيا همه اينها به اين معني است كه «اكثريت» هميشه ملاك شناسايي حق از باطل است؟ اين سؤال مهمي است كه بايد جواب داده شود.

آن چنان كه آيات قرآن بيان مي‏فرمايد و تجربه تاريخ هم آن را تأييد مي‏كند. متأسفانه اكثريت مردم هميشه در راه حق و طرفدار حقيقت نبوده‏اند. قرآن در موارد زيادي از اكثر مردم شكوه و شكايت مي‏كند و آنها را به خاطر فرار از حق و مخالفت با انبياء و اولياء الهي مورد نكوهش و تقبيح قرار داده است. در سوره انعام (آيه 116) مي‏فرمايد: «و ان تطع اكثر من في‏الارض يضلّوك عن سبيل اللّه‏»يعني: اگر از اكثر مردم زمين پيروي كني تو را از راه خدا گمراه مي‏كنند... در سوره اعراف (آيه 187) مي‏فرمايد: «ولكنّ اكثرالناس لا يعلمون»يعني: اكثر مردم نمي‏دانند و درجاي ديگر مي‏فرمايد:«ولكن اكثرالناس لايشكرون» يعني: اكثر مردم شكر نمي‏كنند. همچنين تعبيرهايي چون: «اكثرالناس لايؤمنون»(هود،17)، «فابي اكثرالناس الاكفوراً»(اسراء، 89)«و لقد ضل قبلهم اكثر الاولين» (صافات، 71)؛... تنها جمله «اكثرالناس لايعلمون» (اكثر مردم نمي‏دانند.) در قرآن حدود يازده‏بار تكرار شده است. (و اگر «اكثرهم لايعلمون» هم در نظر بگيريد به دهها مورد مي‏رسد.)


علاوه بر آيات قرآن روايات زيادي نيز همين نكته را گوشزد كرده است، تا آنجا كه علامه مجلسي بابي را در كتاب پرارج «بحارالانوار» به اين عنوان (قلّة عدد المؤمنين) اختصاص داده است.

سرگذشت قوم نوح، ابراهيم و بسياري ديگر از پيامبران و عدم ايمان مردم زمان آنها نمونه‏هاي عيني اين واقعيت تلخ هستند كه «وما آمن معه الاقليل» (جز عده كمي ايمان نياوردند.)


حتي به گفته قرآن و شهادت تاريخ آنان كه به پيامبران ايمان آوردند در بسياري از موارد دچار اين آفت شدند و اكثريت آنان از سيره و روش پيامبر خود پيروي نكردند و در ادامه راه دچار ضعف و دگرگوني در عقيده و عمل شدند، قرآن در مورد قوم موسي بعد از ايمان آوردن آنها و از زبان آنان مي‏فرمايد: «اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة»(اعراف، 138) يعني: براي ماهم خدايي مانند خداي آنها (بت) قرارده. در جاي ديگر درباره اصحاب طالوت مي‏فرمايد: اكثر آنها از نهري كه نهي شده بودند، نوشيدند.(بقره، 249)


امت اسلام هم كه امت برتر است، نيز متأسفانه بعد از رحلت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله دچار اكثريت و اقليّت شد و اهل حق كه اهل بيت عليهم‏السلام و ياران آنها بودند در محاصره اكثريت مخالف يا ساكت قرار گرفتند. درميان رواياتي كه علامه مجلسي در بحارالانوار در باب مزبور آورده، احاديثي است كه ائمه ـ عليهم اسلام ـ از اقليّت شيعيان واقعي در ميان جماعت شيعه خبر داده‏اند. حتي اميرالمؤمنين عليه‏السلام نتوانستند همه اهداف و برنامه‏هاي خود را در زمان خلافت خويش و به خاطر مقاومت مردم اجرا كنند و در روايتي در روضه كافي (حديث 21)باسند صحيح خود آن حضرت از اين موارد سخن گفته است. امام راحل قدس‏سره ، هم با همه حمايت و پشتيباني كه از ناحيه ملت داشت همه آنچه را در نظر داشت از احكام اسلام به خاطر موانع اجتماعي موفق به اجراء آن نگرديد.

باوجود اين همه آيات و روايات و با وجود قضاوت قرآن و معصومين عليهم‏السلام درباره «اكثرالناس» آيا مي‏توان نظر اكثر مردم را به طور مطلق حجت و دليل دانست و آن را معيار شناسايي حق قلمداد كرد؟! روشن است كه جواب منفي است.

اين يكي از تفاوتهاي مهمي است كه نظام اسلامي را از نظام دموكراسي و جامعه مدني(غربي) جدا مي‏كند. مفسّر بزرگ قرآن، علامه طباطبايي، در تفسير پرارج خود ذيل آيه آخر سوره آل عمران، مباحث بسيار ارزنده‏اي را در اين زمينه مطرح كرده‏اند. ايشان مي‏فرمايد: «ملل غرب مسيحي براي اينكه انجيل آنها حكمي و دستوري از حلال و حرام ندارد،


در منطق اميرالمؤمنين عليه‏السلام «حق» را از طريق «اكثريت» شناختن، سطحي‏نگري و به تعبير آن حضرت «نگاه به پايين» است، بلكه بايد ابتدا «حق» را شناخت سپس اهل حق را تشخيص داد.

پايه تمدن خود را بر اراده و خواست اكثر گذاشتند كه هرچه آنها خواستند، حكم مشروع و قانوني نيز همان است تا آنجا كه انتحار (خودكشي) از كارهاي مشروع آنهاست.» مرحوم علامه تأكيد مي‏كند كه آنچه از آنها مي‏بيني جهش صنعتي است نه تمدن اخلاقي و ديني.

از اينجا روشن مي‏شود آنچه در پاره‏اي سخنراني‏ها و مقاله‏ها، در مطبوعات، ديده مي‏شود كه هدف انقلاب را برقراري «دموكراسي» معرفي مي‏كنند. چقدر از راه حق دور افتاده‏اند و دانسته يا ندانسته انقلاب و نظام را به بيراهه و انحراف مي‏كشانند و يا كساني كه جامعه مدني را با رنگ و لعاب غربي ترويج مي‏كنند. نظام دموكراسي و جامعه مدني غربي يك نظام «خنثي» و موكول به خواست اكثريت است، در حالي كه نظام اسلامي، نظامي هدايت شده و داراي مرزهاي مشخص است. به عبارت ديگر: دموكراسي، نظامي زميني و خاكي اما نظام اسلامي از نظر چارچوب و معيارهاي نظامي الهي و آسماني است.

شعار شيعه بر خلاف اهل سنّت، در طول تاريخ اين بوده است كه «اجماع» (اتفاق همگاني) به خودي خود حجت نيست. بلكه بايد در برگيرنده تأييد معصوم باشد؟ آيا اصالت دادن به «دموكراسي» (اجماع) و نظر «اكثرالناس» از نوع غربي كه برخي در داخل آن را ترويج مي‏كنند به معني تسليم شدن در برابر نظريه‏اي كه ائمه عليهم‏السلام و شيعه يك تاريخ با آن مبارزه كرده‏اند، نيست؟!

در منطق اميرالمؤمنين عليه‏السلام «حق» را از طريق «اكثريت» شناختن، سطحي‏نگري و به تعبير آن حضرت «نگاه به پايين» است، بلكه بايد ابتدا «حق» را شناخت سپس اهل حق را تشخيص داد كه به تعبير آن حضرت «نگاه به بالا» است. حضرت مطلب فوق را در جواب فردي كه در اثر كثرت مخالفان اميرالمؤمنين عليه‏السلام دچار شك و ترديد شده بود فرمود.

دخالت و نظارت مردم در امور سياسي در اسلام امري لازم و ضروري و ضامن سلامت نظام اسلامي است ولي تفاوتهاي اساسي با دموكراسي غربي دارد.

به موازاتي كه قرآن و روايات از اكثريت منحرف نكوهش كرده است، از اقليّت طرفدار حق ستايش و تمجيد كرده و از آنان خواسته است كه هرگز به خاطر«كمي افراد» دچار ضعف و ترديد نشوند و از امواج اكثريت هراسي به دل راه ندهند بلكه استوار و پرتلاش از «حق» دفاع كنند. اصولاً استقامت و پايداري در چنين شرايطي، نشانه «قوت ايمان» و اصالت اعتقاد است. معمولاً آنان كه ايمان و معرفت عميقي ندارند از كثرت مخالفان دچار شك و ترديد و هراس مي‏شوند و يا جوّ غالب آنها را دگرگون مي‏كند و سيلاب اكثريت آنها را با خود مي‏برد. حضرت علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: «لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلّة اهله»، يعني: از پيمودن راه هدايت به دليل كمي اهل آن دچار وحشت نشويد.

مطالب ياد شده به معني نفي حضور و دخالت مردم نيست. نقش داشتن مردم در مسايل اجتماعي نه تنها جايز بلكه واجب است. آيه «وشاورهم في‏الامر»هم اهميت نظر مشورتي مردم را بيان مي‏كند.

همچنين در فقه برخي موضوعات چون: عدالت، نسب، امارت و... به وسيله «شهرت»، يعني مشهور بودن پيش عموم مردم ثابت مي‏شود كه چون يك مسأله فنّي و اجتهادي است به محل خود موكول مي‏شود.(1) روايات «عليكم بالسواد الاعظم»(2) «و يد اللّه‏ مع الجماعة»(3) را هم بايد با توجه به مطالب قبلي توجيه و تأويل كرد و اگر به گونه‏اي تفسير شود كه با مطالب و روايات قبلي متعارض شود ترجيح با روايات دسته اول است. زيرا اولاً، روايات دسته اول از نظر سند و مضمون قوي‏تر و مشهورتر و از اعتبار بيشتري برخوردار است. و روايات دسته دوم، بعضي مرسل و برخي ضعيف‏السند است.

ثانياً، روايات دسته اول موافق قرآن است.

ثالثاً، مخالف عامّه است. در سنن ابن ماجه از اهل سنت (حديث شماره 3940) آمده است: «انّ امّتي لا تجتمع علي ضلالة فاذا رأيتم اختلافاً فعليكم بالسواد الاعظم»يعني: امت من بر گمراهي اتفاق نمي‏كنند. پس اگر اختلافي ديديد بر شما باد به عموم و اكثر مردم.

خداوند ملت و مسؤولان جمهوري اسلامي را در راه تحقق بخشيدن به اسلام ناب محمدي ثابت قدم بدارد و از لغزشها و وسوسه‏هاي فرهنگي دشمنان محفوظ بدارد و ان‏شاء اللّه‏ انقلاب ما را به انقلاب حضرت حجت (عج) متصل فرمايد.

1 ـ برخي فقهاء شهرت را در موضوعاتي چون: ثبوت هلال، عدالت، نسبت، نصب قاضي و... حجّت مي‏دانند، البته بسياري از آنها قيد كرده‏اند كه بايد شهرت موجب «يقين» شود. (كه در اين صورت يقين حجّت است.)


2 ـ علامه مجلسي در توضيح اين حديث مي‏فرمايد: «اي جملة الناس و معظمهم الذين يجتمعون علي... سلوك المنهج المستقيم.» احتمال ديگر اين است كه مراد از اين روايت، قضيه خارجيه باشد، يعني اكثر آن زمان، شاهد اين مطلب روايت ديگري از اميرالمؤمنين(ع) است (روايت مذكور هم از آن حضرت است.) كه در مقابل مخالفان و با اشاره به طرفداران خود مي‏فرمايد: «عليكم بهذاالسواد الاعظم»، يعني، بر شما باد به پيروي از اكثريت موجود و حاضر (يعني طرفداران خود).

3 ـ يكي از معاني احتمالي روايت اين است كه: در طريق حق دچار تفرقه نشويد. يعني آنان كه طريق حق برگزيده‏اند، نبايد به خاطر مسائل جزئي و شخصي وحدت خود را از دست بدهند. لذا در روايت ديگر آمده است: «ولاتفرّقوا فان البركة مع الجماعة».



/ 1