الگوهاي خدمتگذاري
«خدمتگزاري» فلسفه «كارگزاري»
آزادي از قيد و بند غير خدا تحفهاي الهي است؛1 اما مردم از آن رو «حكومت» و سلطه ديگران را بر خود ميپذيرند كه حاكمان ميتوانند در تعاملات انساني، نظم و عدالت را بر جامعه مستولي سازند و با برچيدن دامنِ فزون خواهان و احقاق حقوق مظلومان، بستر لازم را براي زندگي توأم با كرامت انساني فراهم سازند.2 به بياني ديگر مردم به آن اميد به پذيرش نظامهاي حكومتي ـ كه محدود كننده آزادي آنهاست ـ سوق پيدا ميكنند، كه «حاكمان»، «خادمان ملت» در مسير بازگرداندن حقوق آنان باشند.3 و البته در نظامهاي اسلامي دامنه اين خدمتگزاري علاوه بر حقوق دنيايي، حقوق معنوي و ديني را هم شامل ميشود و حاكمان، وظيفه دارند در هر دو جبهه، خادم مردم و حافظ منافع آنان باشند. اين فلسفه براي حكومت، آموزهاي نبوي و علوي است. به ياد آوريم اين سخن امام علي عليهالسلام را كه فرمود: «اَللّهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلْطانٍ وَلا الْتِماسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ في بِلادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ وَتُقامَ الْمَعَطَّلَةُ مِنْ حدُودِكَ4؛خدايا، تو ميداني آنچه از ما صادر شد (اقدام براي حكومت) به خاطر رغبت در حكومت يا به دست آوردن مال دنيا نيست؛ بلكه براي اين است كه نشانههاي دين تو را باز گردانيم و اصلاح را در شهرهايت اشكار سازيم تا بندگان ستمديدهات امنيت يابند و مقرّرات فراموش شدهات، اجرا شود.»با چنين ديدگاهي بود كه آن حضرت در حال وصله زدن به كفش بيارزش خود «عبداللّه بن عباس» را مخاطب ميسازد و ميفرمايد:«به خدا قسم! اين كفش بيارزش، براي من دوست داشتنيتر از حكومت بر شماست! مگر اينكه حقي را به پا دارم يا باطلي را دفع سازم!»5ائمّه معصومين عليهمالسلام يكي پس از ديگري همين تعريف را از كاركرد حكومت داشتهاند. اساسا حكومت اسلامي بدون خدمتگزاري به مردم در امور دين و دنيا ـ كه به طور كلّي با عنوان «احياء حق و اماته باطل» از آن ياد ميشود ـ حكومت اسلامي نيست.6با اين مقدمه، به بازخواني بخشهايي از زندگي بزرگ مردي مينشينيم كه در مدّت اندك حكومت خود، بالاترين مصداقهاي خدمت را در كارنامه خدمتگزاري اش به يادگار نهاد و الگوي خدمت رسانان در حكومت اسلامي شد؛ همو كه مردم ايران اسلامي اسوهاش ميدانند و يادش را هرگز از خاطرهها نخواهند زدود.خدمت به مردم
الف) پيش از كارگزاري
مرحوم شهيد رجايي همواره خدمتگزار مردم بود. خاطرات خدمتگزاري ايشان قبل از دوران مسئوليت و كارگزاري زياد است كه فقط به چند نمونه اشاره ميكنيم:* يكي از دوستان آقاي رجايي ميگفت: «ما واقعا ايشان را نميشناسيم. يك روز كه ميخواستم به ديدنش بروم، ديدم از منزل خارج شد. با او همراه شدم. به جاي خيابان ايران كه نزديك خانه بود، به ميدان ژاله (لاله) رفتيم. آنجا با صاحب دكهاي خوش و بشي كرد و بعد دور از چشم او ميوههايي را كه زده داشت و ديگران نميخريدند در پاكت ريخت. از كارش تعجب كردم، مخصوصا وقتي ميوههاي خوب را من در پاكت ميريختم و او در ميآورد و دوباره از همان ميوههاي خراب ميريخت. پس از پرداخت پول برگشتيم. علّت را پرسيدم. خنديد و گفت:تو چه كار به اين كار داري؟ با اسرار من بالاخره در منزل جريان را توضيح داد و گفت: اين برادر ما، دو پسر داشت كه يكي را ساواك شهيد كرد و ديگري را به زندان انداخته است و او درآمدي غير اين كار ندارد. چند نفر از دوستان قرار گذاشتهايم بدون اطلاع او، در طول هفته از مغازهاش خريد كنيم و ميوههاي وازدهاش را به قيمت خوبي بخريم تا اموراتش بگذرد!!»7* شهيد رجايي در عرصه خدمت فرهنگي با جان و دل كار ميكرد. يكي از همكاران او ميگويد: «به جاي 22 ساعت، 40 ساعت كار ميكرد. گاهي از من ميخواست صبحها نيم ساعت براي كلاس او زودتر در مدرسه را باز كنم. مدارس آن زمان 2 شيفته بود و كلاسهاي صبح ساعت 12 تمام ميشد. او ميگفت: به بچّهها گفتهام چيزي براي ناهار بياورند و در مدرسه بمانند. زنگ عصر هم كه ساعت 4 ميخورد بعضي وقتها تا 6 بعدازظهر با بچّهها كار ميكرد. بر اثر تلاش و خدمت صادقانه او معدل قبولي دبيرستان ما در درس رياضي كه 30 درصد بود به 90 درصد رسيد و از مدارس ملّي آن روز هم جلو افتاديم.»اين همه در حالي بود كه او از لحاظ مالي نيز وضع مناسبي نداشت و در مدارس پايين شهر با حقوق 38 تومان خدمت ميكرد و به رغم تسلط فراوان به درس رياضي و دعوتهاي مكّرر براي تدريس در بالاي شهر با حقوق 108 تومان ميگفت: تدريس در جنوب شهر را دوست دارم.8ب) دوران كارگزاري
اين دوره از زندگي شهيد رجايي از سال 1358 ش. همزمان با تصدّي كفالت «وزارت آموزش و پرورش» آغاز ميشود. وزارت آموزش و پرورش، نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي (1359 ش.)، نخست وزيري (1359 ش.) و بالاخره رياست جمهوري (1360 ش.) ديگر مسئوليتهاي او بود كه تا 8/6/1360 يعني لحظه شهادتش همراه حجت الاسلام والمسلمين باهنر در ساختمان نخست وزيري تداوم يافت. در تمام اين دوران، شهيد رجايي بسان شمعي ميسوخت و روشناييش رابه پهنه ايران ستمديده از دوران طاغوت ميرساند.همسرش ميگويد: «كمتر كسي ميفهميد رجايي چه كار ميكند. يك مرتبه ميديدند كه رجايي به زندان رفت، يا كار خيري انجام شده و يا قرض الحسنهاي به كسي داده، ولي خودش هيچ وقت حتي به من كه همسرش و همراهش بودم، و به او نزديك بودم، نميگفت و مخصوصا در مورد خدماتي كه انجام ميداد، چيزي نميگفت. به طوري كه از ديگران پي ميبردم چه كارهايي در جامعه انجام ميدهد. حتي امام فرمودند چرا كارهايي را كه انجام ميدهيد، به مردم نميگوييد؟ او ميگفت: من روزي آرام ميگيرم كه مردم به يك رفاه نسبي رسيده باشند.9 نمونههايي از خدمتگزاري وي در اين دوره را ميخوانيم.احساس مسئوليت
«يك بار كه به اتاق كارش وارد شدم، ساعت 12 شب بود. او پتويي را كف اطاق پهن كرده و يك بالش هم كنارش گذاشته و مشغول مطالعه نامههايي بود كه رو به رويش قرار داشت. گفتم: لااقل نصف استراحتي را كه در منزل ميكني،اينجا بكن تا فردا صبح بتواني با نشاط بهتر كارت را شروع كني. گفت: روي همه اين نامهها نوشته شده است محمد علي رجايي. من مسئول هستم كه نامههاي مردم را بخوانم و جواب دهم. چون اميد آنها به نامه هايشان است.»10خستگي براي مزدور
«بارها شاهد بودم محافظي كه هميشه پشت سر آقاي رجايي سرحال و هوشيار بود، آخر شب يعني 12 و 5/12، ديگر نميكشيد و مدام چرت ميزد، امّا خودش اصلاً چيزي به نام خستگي نميشناخت. پس از شهادتش احساس كردم علّت آن همه پركاري اين بود كه گويا ميدانست فرصت زيادي براي ماندن ندارد كه با رفع خستگي بگذراند. يك بار به او گفتم: شما كه در اين سفرها اين همه ملاقات و برنامه فشرده داريد، چه طور احساس خستگي نميكنيد؟ تبسّمي كرد و گفت: كسي خسته ميشود كه مزدور باشد! من كه مزدور نيستم. من مزدم را قبلاً گرفتهام. پرسيدم: كي؟ گفت: وقتي انقلاب اسلامي پيروز شد.11»ماجراي حاج اكبر
«فردي به نام حاج اكبر ميگفت: در سال 1346 ش. در چهار راه گلوبندك يك وانت گرفته بودم تا مقداري خوراكي و پوشاك براي مستمندان ببرم. منتظر بودم كسي را بيابم كه كم كم كند. از دور آقايي متين و مؤدب را ديدم و از او خواهش كردم كمك كند. او هم با چهرهاي گشاده آمد و با هم جنسها را به وانت ريختيم و چون جا براي نشستن نبود، خودش هم پشت وانت نشست تا به مقصد رسيديم و جنسها را تقسيم كرديم.سالها بعد، يك روز در تلويزيون ديدم نخست وزير مصاحبه ميكند، تا دقت كردم ديدم همان جوان است. به نخست وزيري رفتم و به مسئول دفتر گفتم: بگوييد حاج اكبر آمده است. آقاي رجايي با آغوش باز مرا پذيرفت و از من خواست هر وقت براي كمك به مستمندان چيزي خواستم به نخست وزيري بروم. من بارها خدمت او رفتم و پول و امكانات جهت رفع نياز فقرا و مستمنداني كه ميشناختم گرفتم و تقسيم كردم.12»حقوق فقرا
«يك بار كه به بهشت زهرا رفته بوديم، يك پيرمرد و پيرزن روستايي ـ كه بعدا معلوم شد از اطراف اردبيل آمدهاند ـ را به مزار شهيد رجايي راهنمايي كردم. آنها بقچه ساده شان را روي قبر پهن كردند و پيرمرد خطاب به شهيد رجايي در حالي كه دستش را به قبر ميكشيد و به نان و پنيرش اشاره ميكرد، گفت: اين غذا از همان حقوقي است كه در روزهاي اول نخست وزيري براي ما معين كردي!»13حساسيت نسبت به مناطق محروم
توجه ويژه به محرومان ـ كه از نكات بارز در زندگي شهيد رجايي در هر دو دوره كارگزاري و قبل از آن است ـ ريشه در آموزههاي ديني دارد. به ياد آوريم اين توصيه امام علي عليهالسلام به مالك اشتر را كه فرمود:«اَللّهَ اَللّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلي مِنَ الَّذينَ لا حيلةَ لَهُمْ مِنَ الْمَساكينَ وَالْمُحْتاجينَ وَاَهْلَ البُؤْسي وَالزَّمْني؛14خدا را، خدا را در مورد طبقه پايين جامعه. آن محرومان، تهي دستان، نيازمندان و گرفتاراني كه [در سختيها، امرار معاش و...] هيچ راه فراري از گرفتاريها ندارند.»در نظام جمهوري اسلامي، به اين مسئله، رويكردي اساسي شده است؛ تا آنجا كه امام خميني چنين وصيت ميكند:«به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه ميكنم كه قدر اين ملت را بدانند و در خدمتگزاري به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشم ما و اولياي نعم ما هستند و جمهوري اسلامي ره آورد آنان و با فداكاريهاي آنان تحقق پيدا كرد وبقاي آن نيز مرهون خدمات آنان است فرو گذار نكنند... از گناهان بزرگ و نابخشودني مسامحه در امر مسلمين است. هر كس به مقدار توانش وحيطه نفوذش لازم است در خدمت اسلام و ميهن باشد.»15در خاطرات آوردهاند: «آقاي رجايي نسبت به مناطق محروم و حل مشكل مردم حساسيت نشان ميداد. يك بار كه از بوشهر برگشته بودم، در جلسه خانوادگي، ايشان را ديدم و گفتم: دايي جان شما اين همه از رسيدگي به مناطق محروم حرف ميزنيد، آن وقت مردم بندر بوشهر آب خوردن ندارند. سال بعد كه به مناسبتي به بوشهر رفتم، ديدم مشكل آب خوردن آن منطقه دور افتاده با پيگيريهاي مجدانه ايشان حل شده و مردم بوشهر ميتوانند از آبي كه از دهنو به آنجا منتقل شده استفاده كنند.»16ارزش خدمت كردن به مردم
شهيد رجايي به دليل نداشتن چند وزير، خيلي تحت فشار بني صدر بود و او افراد پيشنهادي رجايي را قبول نميكرد. آن روز كه رجايي مشكلات دولتش را به طور غير علني به نمايندگان توضيح ميداد، گفت: به خاطر اسلام و شهدا اعلام ميكنم و به خود آقاي بني صدر هم گفتهام: حاضرم تا آنجا در خدمت به اين مردم در اوضاع حساس جاري كشور با او كنار بيايم كه مرا جاروكش خود بداند؛ يعني به او گفتهام: براي خدمت به اين مردم حاضرم هر روز بيايم و دفترتان را جارو بكنم.17 1. قالَ عليٌ عليهالسلام :« لا تكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً؛بنده ديگري نباش در حالي كه خداوند تو را آزاد آفريده است.» بحارالانوار، ج74، ص227. 10. همان. ص416، محمّد حسين رجايي. 11. همان، ص419 و 420، صادق عزيزي. 12. همان. ص595، محمود صديقي خواهر زاده شهيد رجايي. 13. همان، ص 600، حديده چي، فرمانده سپاه وقت همدان. 14. نهج البلاغه فيض، خطبه 53. 15. وصيت نامه امام خميني رحمهالله . 16. سيره شهيد رجايي، ص601. مسعود رسولي. 17. همان، ص664، دكتر محمد رجاييان. 2. قال علي عليهالسلام «لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ اِمارَةٍ يَعْمَلُ فيهَا الْمُؤْمِنُ وَيَسْتَمْتِعُ فيهَا الفاجِرُ وَالْكافِرُ وَيُبَلِّغُ اللّهُ فيها الاَجَلَ؛ مردم چارهاي جز حاكميتي ندارند كه در آن مؤمن، كار كند و فاجر و كافر بهرهمند شوند و خداوند اجل را برساند.» كنزالفوائد، خ31567. 3. ر.ك: صحيفه نور، سخنان امام خميني رحمهالله پيرامون حكومت و فلسفه آن از جمله: «اگر به من خدمتگزار بگوييد، بهتر از اين است كه رهبر...» (ج12، ص456) «اگر خدمت به مردم كرديد، مقام براي شما صلاحيت دارد» (ج15، ص125 خطاب به شهيد رجايي) «شرافت همه ما به اين است كه خدمت به خلق خدا كنيم» (كلمات قصار، ص139). 4. نهج البلاغه، ص 188؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديه، ج8، ص363. 5. همان، خ 33. و ر.ك.به: بحارالانوار، ج 40، ص328 و... 6. «هر چند ما به اسم نظام اسلامي حكومت ميكنيم... ولي اهدافي كه نظام اسلامي تعيين كرده اگر محقق نشود، آن نظام اسلامي نيست.» آيت اللّه مصباح يزدي، كيهان، 22مرداد 1382، ص18. 7. سيره شهيد رجايي، ص401. خاطرات اين مقاله برگرفته از«سيره شهيد رجايي»، ميباشد. تاليف غلامعلي رجايي، نشر شاهد، تهران، 1377. 8. همان، ص353 و 305. 9. همان، ص385.