نظريه پردازان عصر انحطاط
اسماعيل شفيعي سروستاني ساموئل هانتينگتون (... ـ 1927 م.)
ساموئل هانتينگتون، دومين عضو گروه نظريهپردازان عصر پايان است كه پس از فروپاشي شوروي و پايان يافتن جنگ سرد، نظرية «جنگ تمدنها» را ارائه كرد. هانتينگتون، مهاجري انگليسي بود كه در «دانشگاه هاروارد» تدريس ميكرد. در سال 1989 به رياست «مركز مطالعات استراتژيك هاروارد» انتخاب شد و طي سالهاي 1978ـ 1977 به عنوان تحليلگر امور دفاعي و استراتژيك در وزارت دفاع و وزارت امور خارجه رهنمودهاي استراتژيك و اجرايي خود را به دولتمردان آمريكا ارائه ميكرد. در سال 1993م؛ نظرية برخورد تمدنها را در «مجلة فارين افرز»، سال 72، شماره 3، مطرح نمود.1 و در همان سال نيز در «فصلنامة نيوپرسپكتيوز كوارترلي» مقالة «ارتباط تمدنهاي اسلامي ـ كنفوسيوس» را ارائه كرد.2قبل از نقد و بررسي آراي جناب هانتينگتون دريافتهاي او در عناوين زير قابل ارائه است:1. جريانات مشخص، تماميت هويت آمريكا را تهديد مينمايد. 2. موانعي مشخص، امكان رهبري جهاني را از آمريكا سلب ميكند. 3. تمدن غربي در رويارويي جدي با دشمنانش قرار خواهد گرفت. 4. جهان اسلام و تمدن اسلامي دشمن مشخص و نشاندار غرب و تمدن آمريكايي است. 5. پيروزي قطعي از آن غرب مسيحي است. هانتينگتون، از مسيحيت به عنوان «عنصر زندة هويت آمريكايي» ياد ميكند و متذكر اين معني ميشود كه مجموعهاي از وقايع و تحولات، هويت ملي آمريكا را تهديد كرده و براي مقابله با آن بايد به پاخاست. مهمترين اين تهديدها از نظر وي عبارت است از:1. پيشرفت ابزارهاي ارتباطي و حمل و نقل.با توجه به رشد سريع ابزارهاي مدرن ارتباطي و از جمله كامپيوتر و رسانهها و همچنين و سايل سريع رفت و آمد، هانتينگتون نتيجه ميگيرد كه اين رشد و توسعه بوده تا مهاجران غيرغربي و غير آمريكايي، امكان بازگشت و مراجعه به جوامع قديمي را كه از آنها گسستهاند پيدا كنند و درصدد احياي همه آنچه كه دربارة اثر تعلق خاطر دارند برآيند. 2. نفوذ ليبرالهاي آمريكا و فرهنگ پلوراليستي در سطوح مختلف حيات فردي و اجتماعي آمريكا. هانتينگتون، اين نفوذ را كه باعث بسط نگاه و نگرش غيرديني و غيربنيادگرا ميشود، تهديدكنندة هويت مسيحي آمريكايي شناسايي ميكند. در واقع او متذكر پيشينة سنتي و بنيادگرايانه امريكاييان (مهاجران اوليه) است كه در صورت گرايش پروتستاني صورت ماندگاري يافته است. 3. سياستهاي جديد دولت آمريكا در ايجاد تسهيلات مهاجرت. از نظر وي از دهة 1960 م. به بعد، سياستهاي دولت آمريكا، زمينه ورود مهاجران فراواني را فراهم نموده است. 4. فروپاشي اتحاد شوروي و عدم شكلگيري دشمن جديد. هانتينگتون، شوروي را به عنوان دشمن نشان دار، باعث و عامل بروز نوعي اتحاد در ميان مردم آمريكا و اقبال آنان به هويتشان (مسيحيت) ميداند كه در نتيجة اين فروپاشي، عامل متحد كننده يعني دشمن مشترك از بين رفته و از اين طريق هويت و اتحاد عمومي مردم آمريكا به مخاطره افتاده است.3به اعتقاد وي، به عنوان استاد علوم سياسي هاروارد، با پايان يافتن جنگ سرد، دوران رقابت ايدئولوژيك به سر رسيده است و جهان وارد عصر جديدي شده كه «برخورد تمدنها» مشخص كنندة وضعيت آن است. بر اساس نظريه وي؛بازيگران اصلي صحنة بينالمللي ديگر دولتها نيستند، بلكه تمدنهايي هستند كه بر اساس امپراتوريهاي مذهبي ادوار گذشته بنا شدهاند.4 وي، در اين قول با جناب فرانسيس فوكوياما، ارائه كنندة نظرية «پايان تاريخ» همعقيده ميشود كه: نبرد ايدئولوژيك كه اصل و اساس و سازندة ديد و عملكرد سياسي در چند دهة گذشته بوده به پايان رسيده. با از هم پاشيده شدن شوروي اين وضع از بين رفته و لذا ديگر ايدئولوژي نميتواند تعيينكنندة نظام بينالمللي باشد.5هانتينگتون، تمدنهاي زندة دنيا را به هفت تمدن مشخص تقسيم ميكند از نظر وي، اين هفت تمدن جاري عبارتند از: تمدن غربي، كنفوسيوس، ژاپني، اسلامي، هندي، اسلاو ـ ارتدكس، آمريكاي لاتين6 و با احتياط تمدن افريقايي را نيز كنار آن هفت تمدن جاي ميدهد. و نتيجه ميگيرد كه وجود اختلاف تمدنها كاملاً واقعي است و نميتوان بر آن سرپوش گذارد و اين اختلاف ناگزير برخوردساز نيز خواهد بود. هانتينگتون، با ملاحظه آنچه پيرامون فرهنگ و تمدن آمريكايي و غربي ميگذرد در يك جمعبندي به اين نتيجه ميرسد كه:1. اختلاف تمدني، اختلافي اساسي است (بر خلاف ساير اختلافات كه بين دولتها و ملتها بروز ميكند).2. خود آگاهي تمدني (در جهان و ميان عموم ملل) در حال افزايش است و برخورد منافقانه غرب به رشد اين خودآگاهي تمدني دامن زده است. 3. تجديد حيات مذهبي، وسيلهاي براي پركردن خلأ هويت در حال رشد است. 4. منطقهگرايي اقتصادي و ايفاي نقش مشتركات فرهنگي (در ميان اقدام و تمدنها) در حال رشد است. 5. خطوط گسل بين تمدنها، در واقع جايگزين مرزهاي سياسي و ايدئولوژيك دوران جنگ سرد شده است. 6. خصومت هزار و چهارصد سالة غرب و اسلام در حال افزايش است.7نتيجهاي كه از طرح اين عناوين ميگيرد باعث شده تا وي، با هشدار و تذكر تمدن غربي و رهبران آن را متوجه قريبالوقوع بودن رويارويي كند و حتي براي كنترل اين شرايط پيشنهاد خود را اعلام ميدارد. از نظر وي تمدن غربي در وقت رويارويي ميبايست:1. از طريق تهاجمات همهجانبه اتحاد احتمالي تمدنهاي رقيب را مختل كند. 2. تمدنهاي منزوي و خودباخته را در خود مستحيل نمايد. 3. بحرانهاي دروني خود را به تمدنهاي رقيب منتقل كند.8در واقع، هانتينگتون، تلاش ميكند با تشريح برخي از عناصر مؤثر در جهان امروز ـ پس از جنگ سرد ـ تحليلي ارائه دهد كه باعث شكل گرفتن تصويري از وضعيت اجتماعي، سياسي و فرهنگي جهان در نزد گردانندگان سياسي غربي ـ و به ويژه آمريكايي ـ شود و آنان را از گيجي و ابهام خارج سازد، هرچند دريافت و آراي او قابل نقد جدي است و اشكالات بسياري بر آن وارد است. دستورالعمل سهگانه ديكته شده هانتينگتون، در واقع ارائه استراتژي سياسي به آمريكا براي حضور در صحنة سياست جهاني پس از جنگ سرد است. رويكرد فوكوياما و هانتينگتون به آمريكا، از سويي به دليل تعلق خاطر اين دو به آمريكا و دستگاه سياسي و امنيتي آن است و از سوي ديگر به دليل ظهور و بروز تمامعيار تمدن غربي در آمريكاي قرن 20 است. از همين رو، جملة تهديدها را متوجه آمريكا به عنوان نمايندة تمدن غربي به طور خاص و تماميت تمدن جديد غربي به طور عام ميشناسند. البته به طور مشخص هانتينگتون نتيجه ميگيرد كه جملة تهديدها باعث بروز يكي از گزينههاي چهارگانه در آمريكا ميشود: 1. از بين رفتن هويت آمريكايي و تبديل آن به جامعهاي متشكل از فرهنگ و اديان مختلف در كنار حفاظت از ارزشهاي بنيادين جامعه. 2. تبديل آمريكا به كشوري با هويت دوگانه انگليسي ـ اسپانيايي3. انقلاب آمريكاييهاي سفيدپوست جهت قلع و قمع هويتهاي ديگر.4. تأكيد مجدد بر هويت آمريكايي از جانب همة آمريكاييها (يعني رجعت) و اتخاذ اين ديدگاه مبني بر آن كه آمريكا سرزميني مسيحي است كه ساير اقليتها در آن زندگي ميكنند.9شايد نگرانيهاي اين نظريهپرداز از آيندة محتوم و قريبالوقوع آمريكا ـ بخوانيد غرب ـ است كه گزينة سوم ـ يا احتمال سوم را تبديل به استراتژي نموده و احتمال برخورد تمدنها را مبدل به «حركت براي برخورد تمدنها» مينمايد و در قالب دستورالعمل سهگانه سابقالذكر را سردمداران غربي پيشنهاد ميكند. از اين پيشنهاد به عنوان «استراتژي جنگ بازدارنده» ميتوان ياد كرد. واقعهاي كه رهبران كاخ سفيد و به ويژه وزير امور خارجه آن، همين خانم «رايس» بارها از آن سخن به ميان آوردهاند. نكته جالب توجه اين است كه هانتينگتون پيشاپيش نتيجه اجراي اين استراتژي را اعلام ميكند. «پيروزي قاطع از آن مسيحيت است.»10 و... حتي آينده رهبري جهان را نيز پيشبيني ميكند. وي مشعلل رهبري جهان از نظر سياسي را در دست آمريكا و اروپا ميبيند و احتمال ميدهد كه مركز قدرت به فدراسيون اروپا برسد و پس از آن، ژاپن، چين و روسيه قرار ميگيرند.11وقتي آراي ارائه شده توسط هانتيگتن را بررسي ميكنيم متوجه اين نكته ميشويم كه جانماية همه سخنان او بر محور «رويارويي تمدن اسلام و غرب» قرار ميگيرد. تنها بهانهايست تا وي رهنمودهاي استراتژيك خود را ارائه كند. و بر آن مبنا، غرب را به مقابلهاي فراخواند كه در آن، كشورها و گروههاي احياكننده و گسترشدهندة تمدن اسلامي در برابر صفآرايي غربيان قرار ميگيرند. چنانكه وي در كالبدشكافي موانع موجود در مسير «رهبري جهاني آمريكا»، آشتيناپذيري جهان اسلام و غرب را يك اصل مسلم و بديهي در روابط اسلام و غرب فرض كرده ميكوشد تا سياستهاي توسعهطلبانه دولتهاي غربي را از فرهنگ غربي متمايز سازد ولي در عين حال رفتار كشورهاي مختلف اسلامي را عين تمدن اسلامي قلمداد كند.»12از آنجا كه او از منظر يك نظريهساز سياسي به جهان پيرامون خود مينگرد، بروز واكنشهاي بنيادگرايانه اسلامي را نتيجة «تبليغ ارزشهاي غربي» ميشناسد و مينويسد:تبليغ ارزشهاي غربي به عنوان ارزشهاي جهانشمول، به تهييج واكنشهايي از نوع بنيادگرايي اسلامي كمك ميكند كه نقاط بسياري از جوامع اسلامي را فراگرفته است.13و در ادامه مينويسد:عدم موفقيت ناسيوناليسم و سوسياليسم غربي، زمينة جنبش و اسلامي كردن مجدد در خاورميانه را فراهم آورده است.14هانتينگتون به طور مشخص، براي جلوگيري از جنبشهاي اسلامي و تمايلات بنيادگرايانه مسلمين، غرب را مخاطب خود ساخته پيشنهاد ميكند:1. غرب بايد دامنة قدرت نظامي كشورهاي كنفوسيوسي، اسلامي را محدود كند. 2. از اختلافات و درگيريهاي موجود بين كشورهاي اسلامي و كنفوسيوس بهرهبرداري كند. 3. گروههايي را كه درون تمدنهاي ديگر به ارزشها و منابع غربي گرايش دارند، مورد پشتيباني قرار دهد.15از ديدگاه او، ... غرب و به ويژه آمريكا، براي حفظ برتري خود در سدة 21، بايد كاربرد قهر را ادامه دهد. غرب نه به دليل برتري در ايدهها، ارزشها و دين خود ـ چيزي كه چند عضو تمدنهاي ديگر آن را پذيرفتهاند ـ بلكه به دليل برتري در كاربرد خشونت سازمانيافته بر جهان پيروز شده است.16جملة پيشبينيها، استراتژيهاي پيشنهادي و چارچوب نظرية برخورد تمدنهاي هانتينگتون روي سه دريافت پايهريزي شده است:1. نظرية اول اين است كه بين اسلام و غرب يك كشمكش پنهاني و مخفي هميشگي وجود دارد كه ناشي از تفاوت و ارزشهاست. 2. بين دنياي غرب و دنياي عرب يك موقعيت غير قابل اصلاح وجود دارد، يعني اختلاف منابع ... 3. محور جديدي به نام محور اسلام و محور كنفوسيوس ميباشد؛ اين همان محوري است كه بايد اسلام و غرب را در نقطة مقابل يكديگر قرار دهد.17چنانكه ملاحظه ميشود؛ موضوع «اسلام، به عنوان عامل تهديد كننده»، «تمدن غربي» به عنوان تمدن آسيبپذير و مورد تهاجم و تهديد و بالاخره «ضرورت آمادگي براي سركوب»، سه زاوية تشكيلدهندة «مثلث آراي ساموئل هانتينگتون هستند. در اين نگرش سه وجهي، هيچ جايي براي وجوه متعالي فرهنگ اسلامي، وجوه پست و مبتذل فرهنگ و تمدن غربي، و عملكرد غرب دربرابر مسلمين لحاظ نشده است و حتي، منحني از فرارسيدن فصل پاياني دورة «فاعليت تمدن خودبنياد غربي» و فقدان عنصر زندگي در دورة كهولت و پيري اين تمدن به ميان نيامده است در حالي كه، اساساً در دورة «فاعليت و سرزندگي» فكري و فرهنگي يك تمدن، عناصر سياسي، اقتصادي و نظامي (كه ذيل فرهنگ قابل مطالعهاند) قادر به منسوخ كردن يك تمدن و جايگزين ساختن تمدني جديد به جاي آن نيستند. نگاه ظاهربين و يكسويهنگر هانتينگتون و تكيه او بر عناصر دست دوم و سوم در حوزة سياست و اقتصاد و حتي نظاميگري مجال كشف حقايق و درك جايگاه حوزة تمدني غرب در قرن 20 و 21 را از وي اخذ كرده است. در سال 1381 (اگوست 2002) «مجلة نيوزويك» آمريكا، آخرين ديدگاه ضد تمدني ساموئل هانتينگتون را به چاپ رساند. روزنامة مصري «الاهرام» و «الرايه» قطر نيز ترجمة عربي آن مطلب را ارائه كردند. وي با ارائه اطلاعات و آماري از درگيريها و حوادث تروريستي دهة 80 و 90، مسلمانان را به عنوان عامل بيش از يك سوم اين حوادث معرفي ميكند و بلافاصله نتيجه ميگيرد كه: 1. در بين اعراب جهان اسلام احساس اندوه و نااميدي و رشك نسبت به غرب، ثروت و قدرت و فرهنگ آن وجود دارد. 2. گروهبنديهاي قبيلهاي، ديني، مذهبي، سياسي، نژادي و فرهنگي موجود در جهان غرب باعث ايجاد خشونت و درگيريهاي مسلمانان با غيرمسلمانان و با يكديگر است. 3. بيداري اسلامي همزمان با افزايش جمعيت كشورهاي مسلمان رخ داده به طوري كه تعداد جوانان 16 تا 30 ساله به شكل چشمگيري افزايش يافته و جوانان پسر در چنين سن و سالي [الزاماً] تروريست هستند. بيان اين سه مقدمه به خواننده القا ميكند كه اين موارد، خشونت در بين مسلمانان را افزايش داده و باعث برخورد تمدني سخت بين اسلام و غرب و يا اسلام با ديگر تمدنها ميشود. وي در پايان نيز نويد ميدهد كه عصر جنگهاي اسلامي با تغييرعلل و يا چارچوبهاي آن به پايان خواهد رسيد و شدت بيداري اسلامي همانگونه كه در ايران محدود شده است، محدود خواهد شد.18با اين همه، اعتراف هانتينگتون دربارة رجعت بشر به دين و معنويت، احياگري اسلامي متذكر اين معناست كه از يك سو، فصل ركود و افول حوزة فرهنگي غربي كه متكي به سكولاريسم و ماترياليسم است فرارسيده و از ديگر سو، حوزة تمدني متكي به دين و معنويت در حال اعتلا و صعود است؛ در حالي كه نقد جامع تمدني غربي را با خود دارد، جايگزين ويژهاي با عنوان تمدن اسلامي را نيز پيشنهاد مينمايد. بزرگترين ضعف هانتينگتون اين است كه با غفلت از عوامل ريزش، ركود و سقوط در حوزه فرهنگ و تمدن غربي، جملة عوامل تهديدكننده رامتوجه جغرافيايي خارج از حوزه تمدن غربي و به ويژه حوزة تمدني اسلامي ميداند. ضمن آن كه با غفلت از بنياد نظري و مباني فرهنگي تمدن غربي (امانيسم، سكولاريسم و ليبراليسم) تمدن غربي را به مثابة «تمدن مسيحي» معرفي و پيروزي حتمي را از آن مسيحيت ميداند. در حالي كه، تاريخ چهارصد سال اخير غربي، واسپس رويگرداني از دين، سلب حيثيت معنوي از عالم و آدم و اعراض از بنيادگرايي آغاز شد. چنانكه عموم انديشمندان غربي عصر امانيسم و رنسانس با گذار از قرون وسطي و پذيرش سكولاريسم (دنيويگري) بركشيدن فرهنگ و تمدن انسانمدار و سكولاريستي را چشم ميداشتند و تبليغ مينمودند. ميتوان متذكر شد كه آقاي هانتينگتون، ضمن برشمردن جملة تهديدهايي كه هويت ملي آمريكا را به مخاطره افكند، بر اين نكته نيز اشاره داشت كه فروپاشي شوروي، پايان جنگ سرد و عدم شكلگيري دشمن جديد، هويت آمريكايي را به خطر افكنده است. به عبارت ديگر در نزد او اسلام به عنوان «تهديد جايگزين» ميتواند باعث اتحاد دوباره و اقبال آمريكاييها به حوزه تمدن غربي شود. از اين روست كه با بزرگنمايي برخي از حوادث و متهم كردن مسلمين در برخي از اتفاقات، از مسلمين و اسلام به عنوان يك تهديد همهجانبه ميسازد و چارچوب استراتژي خود را بر آن بنا ميكند. هانتينگتون نظريهپرداز نيست چنان كه متفكر هم نيست. بلكه صرفاً نظريهسازي است كه جهتگيري سياسي خود را در «عصر پايان» تبديل به استراتژي نموده و آن را به مردان سياسي حاكم در آمريكا ديكته ميكند. در حقيقت، هانتينگتون با آگاهي از شالودههاي سست تمدن غربي و لغزندگي آن در قرن بيستم، متوسل به دستآويزي است كه شايد براي مدتي كوتاه بتواند به عنوان جايگزين كمونيسم، جلوي فروپاشي تمامعيار غرب و تجربه «عصر پايان» را بگيرد. و اين دستآويز را «اسلام»، رويكرد عمومي مردم به معنويت و احياگري اسلامي در اختيار او نهاده است. جرياني كه به هيچ كس وابسته نيست بلكه نتيجه محتوم ظلمي است كه طي قرنهاي متمادي و به ويژه طي چهارصد سال اخير به دين و حقيقت دينداري يعني اسلام رواداشته شده است. در «عصر بازگشت دينمداري»، اسلام، و مسلمانان و از جمله عمومي مستضعفان تجربه تاريخي را چشم ميدارند كه به نام خدا آغاز شده و با استحالة تمامعيار تمدن از هم گسيختة غربي، مجال بركشيدهشدن تمدن اسلامي را فراهم ميآورد. عبارت «يا با ما باشيد يا در جنگ با تروريسم در جمع دشمنان ما قرار خواهيد گرفت»، برخاسته از اين نگرش امثال هانتينگتون است كه «اسلام» را جايگزين كمونيسم اتحاديه جماهير شوروي ميشناسد. چنانكه وي در جايگاه نظريهپرداز و متفكر قرار ميگرفت و از منظري متعالي جهان پيرامون خود و موقعيت تاريخي غرب را ميشناخت. قبل از آن كه اعلام كند:«زمان به سود دموكراسي به پيش ميرود... دموكراسي سراسر جهان را فراخواهد گرفت»19متذكر «عصر پايان» و «بحران فراگير اين عصر» كه تماميت تاريخ و تمدن غربي را در خود پيچيده ميشد و به تأسي از جملة انديشمندان «انحطاط و سقوط» ناگزير اين تمدن را در مييافت و غرب را از رويارويي باز ميداشت و به استقبال از تاريخ جديد فراميخواند. 1و2. مجتبي اميري، وحيد، نظريه برخورد تمدنها، هانتينگتون و منتقدانش، ص19.3. جام جم، 26 شهريور 1383، آگوست Alfazeere.net 20044و5. رويارويي تمدنها، ترجمه سيمين موجد، مجله سروش، سال19، شماره 832، ص6 و 7، مجتبي اميري، همان، 124ـ122. 6.مجتبي اميري، «نظريه برخورد تمدنها، هانتينگتون و منتقدانش»، تمدن، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1375، ص122.7. همان، 124. 8. همان. 9. اگوست 2004، شبكة الجزيره، جام جم 26 شهريور 83. 10. مجتبي اميري، نظريه برخورد تمدنها...، هانتينگتون و منتقدانش، صص124ـ122.11. همان.14. مجتبي اميري، همان، ص32ـ31.15 و 16. لامان، عوامل ارتباط اسلام و غرب، ديدگاهها و تحليلها، بولتن دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي وزارت امور خارجه، سال دهم، شماره 103، مهر 75، ص38.17. 18. ساموئل هانتينگتون، عصر جنگهاي مسلمانان، ترجمه اسراء عسكري، ماهنامه گزارش گفتوگو، سال دوم، شماره 28، مرداد 81، ص86.19. هانتينگتون، ساموئل، موج سوم دموكراسي در پايان سدة بيستم،صص 345 - 336.