فقر درنظر مفسران
علاّمه طباطبايي «ره» نخست مانند اهللغت فقير را تهيدست معنا ميكند.سپس بهمقايسهي واژه فقير و مسكين ميپردازد و موقعيت مسكين را دشوارترمعرفي كرده،
ميفرمايد:«مسكين تنها ندار را نميگويند،بلكه به كسي ميگويند كه علاوه بر آن دچارخواري و
ذلت هم باشد؛ يعني فقرش به حدي برسد كه مثلاً مجبور شده،ازآبروي خود مايه گذاشته،
دست احتياج نزد ديگران دراز كند.»
در تفسير نمونه نيز فرق اين دو واژه را چنين تبيين كرده است:فقير كسي است كه در زندگي خود كمبود مالي دارد، هرچند مشغول كسب وكاري باشد، وهرگز
دست نياز پيش كسي دراز نميكند. امّامسكين شخصياست كه نيازش شديدتر بوده و دستش از
كار كوتاه است و به همين جهت،دست به گدايي ميزند. شاهد اين موضوع يكي ريشهي
كلمه مسكين است كهاز مادهي «سكون» گرفته شده، گويا چنين كسي بر اثر شدّت فقر
ساكن وزمينگير شده است.همچنين در روايتي كه از امام باقر يا امام صادق 8 نقل شده، آمده است:فقير كسي است
كه سؤال نميكند؛ مسكين حالش از او سختتر است و كسياست كه از مردم تكدّي ميكند.
فقر در نگاه فقيهان
چون فقيران در شمار اصنافي كه زكات به آنها تعلق مي گيرد، جايدارند، فقيهانمسئلهي فقر را از نظر مفهوم و حدود آن مورد توجه قراردادهاند. در نظر آنان، ضابطهي
فقر به عنوان شرط استحقاق زكات، كافينبودن درآمد براي گذران زندگي فرد و افراد
تحت سرپرستي وي شمردهميشود. از اين ملاك، درمييابيم فقر مورد توجه آنها، فقر
نسبي است؛چنانكه شيخ طوسي در «نهايه» مي فرمايد: كسي كه زندگياش باپنجاه
درهمميگذرد، زكات بر او روا نيست؛ اما كسي كه با داشتن 700 درهم نميتواند بهخوبي
زندگياش را اداره كند، مي تواند زكات بگيرد.