يكي از شبهات اساسي در مسئلهي توسعه به طور عام ودرپديدهي فقر زدايي به طور
خاص شده است.پيش از پاسخ دادن به اصل شبهه،اشارهيي كوتاه به منشأ پيدايش
پندارهايي چنين انحرافي و مسخ مفاهيمارزشمند ديني بسيار سودمند مينمايد. بديهي
است بررسي تفصيلي اينمسئله، كه ابعاد گوناگون فلسفي، كلامي، اجتماعي، سياسي و
حتّي اقتصاديدارد، مجالي مستقل ميطلبد.
عوامل پيدايش تفكّر منفي درباره قضا و قدر
قضا وقدر از مسائل ريشهداري است كه پيش از اسلام نيز مطرح بوده استو در صدر اسلامهم يكي از بحثهاي حاّد شمرده ميشد. بنابراين، اصلمسئله يك مجهول فلسفي و فكري
است و هر فردي كه استعداد انديشيدن درمسائل كلي داشته باشد، خواه ناخواه بدان
ميانديشد؛ ولي عواملي موجببرداشت انحرافي از آن شده است. يكي ازاين عوامل،
استفادهي سياسيسياستمداران و حكومتهاي ستمپيشه است. آنها با نسبت دادن
كارهاشانبه خدا و سرنوشت، ستمهاي فراوان خود را توجيه ميكردند. تاريخ نشانميدهد
اين مسئله ابزاري در جهت تداوم سياستهاي بنياميه بوده است.آنها به طور جدّي
از مسلك جبر حمايت ميكردند و طرفداران اختيار را، بهعنوان مخالفان عقايد، ديني
ميكشتند يا به زندان ميافكندند.شبلي نعمان، از مورّخان علم كلام، دربارهي سوء استفاده از اين عقيده درزمان
امويان مينويسد:... هروقت شكايتي از زبان كسي درميآمد، طرفداران حكومت حواله بهتقدير كرده و او را
ساكت و خاموش ميكردند كه آنچه ميشود مقدّر ومرضيّ خداست و نبايد هيچ دم زد.عبّاسيان نيز، از زمان متوّكل به بعد، از عقايد اشاعره، كه جبر نيز بخشي ازآن است،
حمايت كردند و از آن پس، مذهب اشعري مذهب عمومي مسلمانانشده، در جهان اسلام تأثير
بسيار نهاد. هرچند فرقههاي ديگر مانند شيعه بهطور رسمي از آنها پيروي نميكردند؛ ولي
از نفوذ عقايد آنها مصوننماندند. در ادبيات عربي و فارسي شيعي آن اندازه كه از
محكوم بودن بشر دربرابر سرنوشت سخن رفته، از آزادي و اختيار سخن گفته نشده است؛ با
آن كه،به تصريح پيشوايان شيعه، قضا و قدر با اختيار و آزادي بشر منافات ندارد.يكي ديگر از عوامل پيدايش چنين تفكري وجود ستمها، ناهمواريها وبيعدالتيهاي
اجتماعي است. شهيد مطهّري تحت عنوان منشأ اعتقاد به بختو اقبال ميفرمايد:... در جامعهيي زندگي ميكردهاند كه افرادي عمري را به سعي و عملميگذراندهاند،
امّا با محروميت به سر ميبرند در عوض بيكارهها بر-خوردار و مرفه هستند. كمكم اين
مطلب كه از مشهودات اجتماعي آنهاگرفته شده شكل يك فلسفه به خود گرفته به نام
فلسفهي بخت. الهام كنندهياين فكر شيطاني، هرج و مرجها و بيعدالتيهاي اجتماعي
است.