ديدگاههاي مختلف دربارهي فقر
فقر در دين يهود
از آنجا كه آدمي پيوسته با فقر و آثار ناشي از آن درگير بوده است، اديانو مكاتب
مختلف دربارهي آن اظهار نظر كردهاند.
آيين يهود فقر را امري طبيعي و تكويني ميداند؛ ولي در پي معالجهيآثار آن
است؛براي مثال در تورات كنوني ميخوانيم:
انّ الفقر و الغني بيداللّه وحده، الرّب يفقر ويغني.
فقر وغنا تنها بهدست خداوند است، پروردگارانسانها را فقير وثروتمندميسازد.
در جاي ديگر، ثروتمندان را چنين اندرز ميدهد:
مَن يعطي الفقير لايحتاج و لمن يحجبُ عنه لعنات كثيره.
هر كس به فقير ببخشد، محتاج نميشود؛ و هر كه منع كند، مورد لعنت بسيارقرار ميگيرد.
تأكيد بر پرداخت زكات در اين شريعت، بيانگر اين است كه حضرتموسي(ع) در انديشهي
درمان فقر قوم خود به سرميبرد. قرآن كريم در آياتيچند پيمان خداوند با بنياسرائيل
دربارهي پرداخت زكات را يادآوريميكند.
فقر در مسيحيت
بيترديد فقر در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز مطلوب نبوده است؛ زيراحضرت عيسي(ع) خود را به
پرداخت زكات مأمور ميدانست و ميفرمود:
و اوصاني بالصلوه والزكاه مادمتُ حياً
آن حضرت پيروان خود را به نيكي به نيازمندان سفارش ميكرد وميفرمود:
خوشا به حال كساني كه اهل ترحم كردن شمرده ميشوند.
البتّه انجيلي كه اكنون موجود است، فقرا را نيز تسلاّي خاطر ميدهد وميكوشد از غم
آنها بكاهد:
ملكوت خداوند در خوردن و آشاميدن نيست.
تجربه عملي كليسا در قرون گذشته، به ويژه قرون وسطا، به طور عمدهتوجيه ستم
ستمگران و طبيعي و مقدّر جلوه دادن فقر بيچارگان بوده است وهيچگونه تلاشي در
جهت مبارزه با اين پديده ازسوي آنان صورت نگرفت.اين واكنش در برابر فقر، سبب شد تا
گروههايي چون ماركسيستها دين راتخدير كنندهي فقرا وتوجيهگر استثمار قدرتمندان
معرفي كنند. اين واكنشهمچنين موجب شد تا پس از رنسانس، برخي از تفكرهاي نوظهور
درجوامعغربي سعادت انسان را در جدايي هر چه بيشتر از دين بدانند.
فقر در نظر سرمايهداري
سيستم سرمايهداري فقر راناشي از كمبود منابع طبيعي و ناتواني طبيعتازبرآورده
ساختن نيازهاي بشر ميداند. اقتصاددانان كلاسيك در برابر فقرواكنشهاي متفاوتي
داشتهاند. اسميت (1723 - 1790)، اقتصاددانخوشبين اين نظام، ميگويد:
جامعهاي كه بخش اعظم آن رافقرا تشكيل ميدهندهيچگاه به شكوفايي وخوشبختي
نخواهد رسيد.