بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
252در نگاه آنان، انسان آزاد است که دين را بپذيرد يا نپذيرد ؛ زيرا دين را همانند امور قراردادي عادي مي دانند که انتخاب آن تابع سليقه است. به اين ترتيب، انسان همان گونه که خانه، لباس، يا غذايش را انتخاب مي کند، دين و اعتقاد خود را نيز بر مي گزيند. بنا بر اين اعتقاد، دين اساسا ً برهان پذير نيست و در عرف و آداب مردم ريشه دارد.اما در مکتب وحي، اين رهايي مطلق به معناي بردگي است. زيرا اگر انسان آزاد باشد که هرچه را مي پسندد به عنوان دين و آيين خود بر گزيند، آن گاه اسير آرزوها و هوس هاي خود مي گردد و از آن پيروي مي کند :افرأيت من اتخذ الله هويه.آيا ديدي آن کسي را که هوس خود را بندگي کرد .غرض آن که انسان گرچه تکوينا ً آزاد است و در انتخاب هيچ ديني مجبور نيست ليکن تشريعا ً موظف است دين حق را بپذيرد.( 1 )در سخنان فوق يک تشويش وجود دارد و يک مدعاي خلاف واقع. پرسش ما براي رفع آن تشويش اين است که منظور دقيق از تعبيراتي چون « انسان بتواند در مرحله تشريع و انتخاب عقيده به هر سو که خواست ميل کند و خداوند بدين ميل او ارج نهد »، « وظيفه تشريعي انسان در پذيرش حق »، « در انتخاب حق و باطل انسان نه تنها بايد حق را برگزيند بلکه بايد با انگيزه اي برتر و نيروي مثال زدني آن را پاسداري کند » و « آزادي تشريعي هرگز در قرآن و فرهنگ اسلامي پذيرفته نشده است » چيست ؟اگر منظور اين است که در اديان و حياني و به ويژه اسلام خداوند از طريق وحي انسانها را دعوت به عبوديت حق تعالي و پيروي از اوامر و نواهي او نموده سخن در ستي است.اما اين مطلب هيچ منافاتي با آزادي ديني منظور شده در اعلاميه حقوق بشر ندارد. معناي آزادي ديني در آن اعلاميه نفي نظريه ديني و کلامي فوق و يا مقابله با آن نيست. اعلاميه حقوق بشر هرگز نمي گويد چنين دعوي اي از سوي خداوند وجود ندارد. 1. فلسفه حقوق بشر، ص 190، مرکز نشر اسراء، سال 1375.