بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
256پيام اين دعوت اين است که در دنيا فقط يک دين حق وجود دارد و همه بايد از آن پيروي کنند و گرنه پيروان آن دين حق مي توانند با اعمال قدرت همه اديان ديگر را زير سلطه خود در آورند. پيش بيني نتايج اعمال اين منطق در جهان حاضر و عواقب بسيار خطرناکي که براي صلح بشريت دارد چنان واضح است که نيازي به تفصيل آن در اين جا نمي بينيم.در هر حال، حقوق بشر شريعت الهي رانفي نمي کند. طرفداران حقوق بشر دين را به « سليقه و آداب ورسوم » فرو نمي کاهند دعوي نا صواب ديگر در سخنان صاحب کتاب فلسفه حقوق بشر اين است که طراحان حقوق بشر دين را يک موضوع قراردادي وسليقه اي و آداب و رسومي مي دانند که انسان مي تواند به ميل و سليقه خود آن را تغيير دهد.خطاي فاحشي در اين سخن نهفته است. مطلب اصلا ً اين طور نيست. آري از نظر فلسفه حقوق بشر امروز، دين يک « مسأله شخصي » است اما بر خلاف آن چه تصور شده معناي شخصي بودن، سليقه اي بودن نيست. شخصي بودن دين چنان که در فلسفه دين جديد مطرح شده اين است که دين يک مسأله اگزيستانسيال است. دين با وجدان و تمام وجود آدمي سروکار دارد، انساني که به ديني روي مي آورد در واقع « واپسين دلبستگي » و « هم نهايي » خود را انتخاب مي کند و به اين جهت نمي توان در پذيرش يا تغيير دين به اجبار متوسل شد. دين را نبايد تابع مصلحت بيني هاي حاکمان و ابزار تحکيم يک رژيم سياسي معين کرد، چون دين مهمترين مسأله آدمي است که با عميق ترين ساحت وجودي او سرو کار دارد.در اين جا نبايد از ذکر اين نکته اساسي غفلت کرد که ساده انگاشتن دين و بها و ارج ندادن به آن در مکتب کساني اتفاق مي افتد که دين را تابع سياست و مصلحت مي کنند. در اين مکتب است که با وجود ادعايي که ظاهرا ً از ارزش والاي دين صحبت مي کند پيام اصلي دين نابود مي شود و دين در حد ابزار سياست تنزل پيدا مي کند.